💠بســـــــم رب شهـــــــدا والصــــــــدیقیــــــــن💠
📚 #مسافر_کربلا
#زندگینامه_و_خاطرات_شهید_علیرضا_کریمی
🌺قسمت 3⃣2⃣
✨خواب امام
📝راوی خانم عابد (مادر شهید)
🍃آن شب علی خیلی زحمت کشید. خیلی خسته شده بود.وقتی هم که مجلس عقد تمام شد.پیشنهاد کرد دعای توسل بخوانیم.خیلی ها خوششان نیامد.بعد خودش تنهایی رفت توی اتاق و مشغول دعا شد.
🍃نیمه های شب بیدار شدم.علیرضا مشغول نماز شب بود.در قنوت بود و مرتب استغفار می کرد.صورتش خیس از اشک بود. بعد هم با حالت عجیبی مشغول خواندن نماز صبح شد.
🍃انگار پروردگار در مقابلش ایستاده و با او صحبت می کند.آنقدر عاشقانه نماز می خواند که مرا هم تحت تاثیر قرار داده بود.
بعد از نماز دیدم صورتش خیلی سرخ شده.جلو امدم و دستم را روی پیشانی اش گذاشتم.دیدم تب شدیدش داره.شاید برای اولین بار بود که بعد از دوازده سال می دیدم پسرم مریض شده.
🍃گفتم:مادر چی شده؟ چیزی برات بیارم؟
گفت:هیچی نیست, بخاطر خستگیه,یه کم بخوابم خوب می شه.بعد رفت و خوابید.
🍃دو ساعت بعد از خواب بیدار شدم. دیدم علی خوابه ولی هنوز تب داره. رفتم تو اشپزخانه که براش دارو بیارم. وقتی برگشتم با تعجب که بلند شده و مشغول پوشیدن لباس است.
🍃با تعجب گفتم کجا مادر؟ تو حالت خوب نیست! با چهره ای خوشحال و خندان گفت:خوب خوبم.باید برم. بچه ها تو جبهه منتظرند. گفتم: یعنی چی! من نمی ذارم با این مریضی راه بیوفتی و بری!
🍃خیره شد تو صورتم.حالت عجیبی داشت. با صدایی آهسته گفت:کدام مریضی! الان تو خواب امام خمینی(ره) رو دیدم که اومدند بالای سرم. دستشون رو کشیدند روی صورتم و گفتند:پاشو, حرکت کن!
🍃اشک در چشمانش حلقه زده بود. با تعجب نگاهش می کردم. جلو آمدم. دستم را روی پیشانیش گذاشتم.خیلی عجیب بود.هیچ اثری از تب نبود. رفتم صبحانه بیارم.گفت:دیرم شده باید سریع حرکت کنم.من هم کمی نان و پنیر با چند تا بسته گز و شیرینی گذاشتم تو ساکش و حرکت کرد.
🌷ادامه دارد....
@ShahidToorajii
شهیدی که هدفش نابودی اسرائیل بود
بسم رب الشهدا و الصدیقین
میگفت: «نابود کردن اسرائیل فقط به دست شیعه است. خود اسرائیلی ها هم متوجه شدهاند و دارند کار میکنند، ما هم نباید بیکار بنشینیم.» هر کاری و هر طرحی که ما داشتیم، در راستای این هدف بود. تمام هدف حاج حسن این بود که عزت شیعه را افزایش بدهد. معتقد بود این کاری نیست که فرقهها و مذاهب دیگر بتوانند انجام بدهند یک هفته قبل از شهادتش، در جلسهای گفت: «روی قبرم بنویسید که اینجا مدفن کسی است که میخواست اسرائیل را نابود کند.»
#شهید_تهرانی_مقدر
@ShahidToorajii
📚 #مسافر_کربلا
#زندگینامه_و_خاطرات_شهید_علیرضا_کریمی
🌺قسمت 4⃣2⃣
✨مسافر کربلا
📝راوی خانم عابد(مادر شهید)
🍃جلوی در که رسید برگشت.دوباره نگاهم کرد.می خواستم بگیرمش تو بغلم. اما نمی دانم چرا نمی توانستم! فقط خیره شده بودم تو صورتش و نگاهش می کردم.
🍃انگار کسی به من می گفت که این آخرین دیدار است.نا خواسته به دنبالش راه افتادم وقتی می خواست بیرون برود با صدایی بغض آلود گفتم :علی جونم, کی برمی گردی؟ !
🍃مکثی کرد. برگشت به سمت من. خیلی مصمم گفت:
🍃 ما مسافر کربلائیم, وقتی راه کربلا باز شد برمی گردیم!!🍃
🍃ایستاده بودم دم در.رفتنش را می دیدم. گویی جان از بدنم خارج می شد. تا سر کوچه رفت و دوباره برگشت. خوشحال شدم. با خنده گفت:یه چیزی رو یادم رفت! اگه ما رو ندیدین حلالمون کنین! بعد هم دستش رو به علامت خداحافظی تکان داد. بیرون رفت و در را بست.
🍃مثل آدمای حیرت زده شده بودم هیچ عکس العملی نشان ندادم.ضربان قلبم به شدت زیاد شده بود. ان روز علیرضا به خانه خواهرش هم سر زده بود و هم حلالیت طلبیده بود!
در پایان آخرین نامه ای هم که فرستاد, نوشته بود:
🍃به امید دیدار در کربلا, برادر شما علیرضا کریمی🍃
🌷ادامه دارد....
@ShahidToorajii
#قسمتی_ازوصیت_نامه_شهید_هادی_ذلفقاری
دنیا رنگ گناه دارد؛ دیگر نمیتوانم زنده بمانم
وصیت من به طلاب این است که اگر برای رضای خدا درس میخوانند و هدف دارند بخوانند و اگر اینطور نیست نخوانند. چون میشود کار شیطانی و شهریه امام را هم میگیرند؛ دیگر حرام درحرام میشود و مسئولیت دارد اگر میتوانند درس بخوانند البته همهاش درس نیست، عبودیت هم هست باید مقداری از وقت خود را صرف عبادت کنند چون طلبهای باتقوا کم داریم اول تزکیه نفس بعد درس ای داد از علم شیطانی. دنیا رنگ گناه دارد دیگر نمیتوانم زنده بمانم. انشاءالله امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) و امام رضا(ع) در قبر میآیند.
@ShahidToorajii
بسم الله رب الشهدا و الصدیقین
📚 #مسافر_کربلا
#زندگینامه_و_خاطرات_شهید_علیرضا_کریمی
🌺قسمت 5⃣2⃣
✨والفجر یک
📝راوی رسول سالاری
🍃صبح شانزدهم فروردین شصت و دو بود. علیرضا رسید دارالخوئین.
بچه ها داشتند آماده می شدند که به سمت منطقه عملیاتی حرکت کنند. علیرضا به بچه ها ملحق شد. ساعتی بعد سوار اتوبوس ها شدیم.
🍃توی راه گز و شیرینی را باز کرد. بین بچه ها پخش کرد.ساعتی بعد کنار جاده آسفالتی دهلران ایستادیم. از اتوبوس ها پیاده شدیم و سوار کامیون شدیم. از آنجا هم به موقعیت لشگر در شمال فکه رفتیم.
🍃اطراف مقر ما پر از شقایق و لاله های وحشی بود. منظره خیلی زیبایی درست شده بود.نزدیک به سه روز آنجا بودیم.
علیرضا در اوقات بیکاری مشغول ساختن مهر با خاک نرم فکه بود.شاید می دانست این خاک روزی سجده گاه عاشقان می شود!
🍃عصر روز سوم, یکی از فرماندهان لشکر امام حسین (ع) به اردوگاه آمد.
مسئولین گروهانها و دسته ها را جمع کردند. من و علیرضا هم باهم بودیم. بعد هم آن فرمانده شروع به صحبت کرد:
🍃برادر ها, ان شاالله امشب برای عملیات والفجر یک راهی منطقه فکه شمالی می شویم. از لشکر ما و از این محور دو گردان امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) خط شکن عملیات هستند و دو گردان دیگر پشت سر آنها.
🍃برادر خسروی با گردانشون باید خط اول دشمن رو مثل نعل اسب دور بزنه و پس از چندین کیلومتر پیاده روی به خط دوم دشمن حمله کنه. برادر قربانی هم با گردانشون می زنه به خط دشمن و جلو میاد. یکی دیگر از لشگر ها هم از سمت چپ شما کار رو شروع می کنه.
🍃بعد هم در مورد موانع و میادین مین و تجهیزات دشمن صحبت کرد.
پس از پایان جلسه زودتر از علیرضا رفتم پیش بچه های گروهان, یکی از بچه های محل من را صدا کرد و گفت: تو این چند روز دقت کردی علیرضا چقدر تغییر کرده و چقدر تو خودشه!؟ با تعجب گفتم منظورت چیه؟ !
🍃گفت: دیشب تو چادر خوابش نمی برد.حرف هایی هم می زد که عجیب بود.
🍃وقتی پرسیدم:علیرضا این حرف ها یعنی چی؟
گفت: فردا, پس فردا خیلی از ما نیستیم. اون موقع می فهمی!!
🌷ادامه دارد....
@ShahidToorajii
#چله_زیارت_عاشورا
#روز_بیست_وسوم
ایشالله به نیابت از #علی_خلیلی_زیارت_ عاشورارامی خوانیم
#التماس_دعا
@ShahidToorajii
#بطلب_ارباب
#میمیرم
روز و شب با دلِ سودا زده ام درگیرم
اربعین کربُ بلایم نبر ی می میرم
@ShahidToorajii