eitaa logo
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
2.2هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
9.1هزار ویدیو
56 فایل
﴾﷽﴿ • -اینجاخونہ‌شھداست شھدادستتو‌گࢪفتنانکنہ‌خودت‌ دستتوبڪشۍ :)♥ کپی : واجبه‌مومن📿⚘ https://eitaa.com/joinchat/2500919420Ceb7eaaa205
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدا دست هایمان را بگیرید ... فرق است میان کسی که در انتظار شهادت است و آنکه شهادت به انتظار اوست! التماس دعا 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
🗓 ۱۶مهر، سالروز شهادت سردار شهید حسین همدانی
گاهی یک نگاه حرام، شهادت را برای کسی که لیاقت شهادت دارد سالها عقب می اندازد؛ چه برسد به کسی که هنوز لایق شهادت بودن را نشان نداده... شهید حسین خرازی🕊🌹
4_5769225330136977298.mp3
زمان: حجم: 2.44M
از همین جوونی دل بدید به امام عصر... همه رو از دلت بیرون کن! شیفته و عاشق او بشو بعد ببین چطور حضرت بهت عنایت می‌کنه!! حجت‌الاسلام‌سیدحسین‌هاشمی‌نژاد
🔹سردار حسین همدانی مشهور به حاج حسین همدانی که از او به عنوان «بزرگ‌ترین فرماندهان جنگ سوریه»، «نابغه‌ جنگ‌های ناهمتراز در غرب آسیا» و «مرد شماره ۲ سپاه» یاد می‌شود 🔹 در کنار حاج احمد متوسلیان، شهید محمدابراهیم همت و شهید محمود شهبازی از بنیانگذاران تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شناخته می‌شود. 🔹حاج حسین همدانی که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در امر مبارزه فعال بود، در دوران پس از جنگ تحمیلی، مسئولیت‌های متعددی در سپاه و بسیج داشته است؛ 🔹فرماندهی سپاه پاسداران استان همدان، فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سپاه پاسداران تهران و مشاور فرمانده کل سپاه، بخشی از مسئولیت‌های او بوده است. 🔹ایشان در سال ۱۳۹۰ به عنوان فرمانده راهبردی در میدان نبرد سوریه حاضر شد. او در آنجا به «ابووهب» معروف بود. 🔹تشکیل گروه‌های دفاع مردمی ایده‌ او برای نجات سوریه از بحران بوده است. حاج حسین همدانی سرانجام روز ۱۶ مهر ۱۳۹۴ در مسیر استان حماء در جنوب شرقی حلب به شهادت رسید. سردارشهیدمدافع حرم🌹 https://eitaa.com/joinchat/2500919420Ceb7eaaa205
"وقتی گِره‌های بزرگ به کارتون اُفتاد از خانوم «فاطمه‌ زهرا» کمک بخواید گره‌های کوچیک رو هم از «شهدا» بخواید براتون باز کنند..." شهید حاج حسین همدانی 🕊🍂 ‎‎‌‌https://eitaa.com/Shahid_ebrahim_hadi3
اگر کسی که میرود برای جهاد بصیرت داشته باشد میشود "شهید همدانی" اما اگر بصیرت نداشته باشد میشود "داعش" فرق بین داعش و شهید همدانی در "بصیرت" است، این بصیرت نتیجهٔ عقل است عدم بصیرت نتیجهٔ حُمق است .. 📌آیت اللّٰه حائری شیرازی(ره) https://eitaa.com/Shahid_ebrahim_hadi3
23.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 کار قشنگ معلم کلاس اول بهشت صابرین اهواز، (خانم دانش)🌸🌺 ⭕️ ببیند و لذت ببرید و منتشرکنید .
4.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹حضور رهبر معظم انقلاب در منزل سردار شهید حسین همدانی 🦋🏴انتشار به‌مناسبت سالگرد شهادت سردار
💐 گواهی نامه رانندگی نداشت.یه روز نشست پشت یکی از ماشین های پادگان و زد ماشین رو درب و داغون کرد.خسارتش را ما دادیم و این قضیه هم به خیر و خوشی تموم شد.به هر زوری بود،یه سال و خرده ای از سربازیش رو تموم کرد و یه چند ماهیش هم،به خاطر افضل که دو سال رفته بود جبهه،بخشیدند و کارت پایان خدمتش رو با هزار بدبختی گرفت. یه نیسان براش گرفتیم،باهاش کار می‌کرد.تا ساعت ده صبح همه کارهاش را انجام میداد،حتی چندتایی بار مجانی هم برا رفقاش می‌برد و می رفت قهوه خونه حاج مسعود.بعد از یه مدتی خودش تصمیم گرفت قهوه خونه بزنه.پدرش راضی نبود .او با بیشتر کارهای مجید مخالف بود،ولی دعواش نمی‌کرد.من همیشه پشتش در می اومدم .هروقت حسن یا مهرشاد زنگ می‌زدن و از مجید گله ای میکردن،من در جواب فقط می گفتم:خب حالا می گید چی کار کنم؟ نمیدونم، شاید علاقه بیش از حدی که به مجید داشتم،مانع میشد که اشتباهاتش را ببینم.به باباش گفته بود؛قهوه خونه نیسن،یه سفره خونه سنتی یه.فرش و تخت های سه چهار نفره گرفت.صد و پنجاه تا قلیون هم خرید.استکان نعلبکی و قاشق چنگال و بشقاب هاش رو،خودم از یکی از مغازه های یافت آباد،به سلیقه خودم خریدم.به فکر دخل و درآمد نبود.پول قلیون خیلی از دوستاش رو حساب نمی‌کرد.به حدی می رسید که خیلی وقت ها حتی پول ذغالش هم در نمی آورد. اما گله و شکایت نمی کرد،همیشه می گفت:((خدا روزی رسونه،خودش برام می رسونه. )) مجید من عادت نداشت به کسی نه بگه.تا اون جایی که می تونست ،هرکاری که ازش میخواستن،انجام می‌داد. یه مرتبه عطیه خواست بره سر کلاس.عادت هم نداشت تنها یا با تاکسی های سر راه بره.زنگ زد به مهرشاد.گفت :نمیتونم بیام.زنگ زد به حسن. گفت:من اصلا تهران نیستم.زنگ زد آژانس که اونجا هم گفتن،بیست دقیقه طول میکشه.کلاسش داشت دیر میشد و چاره ای هم نداشت.گفت بذار شانسم رو امتحان کنم.با این که می دونست مجید برا کاری به کرج میره،ولی بهش زنگ زد. _سلام مجید کجایی؟ _داداش!من کیلومتر ۱۰ جاده مخصوصم. _خب پس من امروز کلاس نمیتونم برم! _صبر کن من خودم می رسونمت. نمیدونم چطور و با چه سرعتی اومده بود که سر ده دقیقه رسید خونه و عطیه رو رسوند سر کلاسش و بعد هم رفت به کارش برسه.به قول قدیمی ها؛مجید خیلی جیگر داشت.از بچگی شرّ و شور بود .پنج شیش سال داشت که آقا افضل موتورش را بیست و پنج هزار تومان فروخت.وقتی مجید فهمید ،بلند شد رفت در خونه خریدار که همسایمون بود.دعوا کرد که موتور افضل بابایی ام را پس بدید.تا یه چند وقتی داستان این موتور ادامه داشت.مجید عشق موتور و ماشین بود،و چه دست فرمونی داشت!اما نمیدونم چرا یه سال طول کشید تا گواهینامه رو بگیره؟البته تا دست فرمون بشه،دو سه تا دسته گل به آب داد. 🌷🕊