فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام
سلام بر مهدی!
سلام آقای من ✋
روزِ من... با نام تو شروع میشود.❤️
🌤بسمالله الرحمن الرحیم 🌤
#قرار اول هر روز🌱🌈
سلامعزیزبرادرم❤️😇
شروع فعالیت کانال همراه با قرائت یک فاتحه وصلوات هدیه به رفیق شهیدمون.😊👌
باشد که با دعای خیرِبرادران اش روزمون منور، و درمسیر سعادت وقرب الهی ثابت قدم بمونیم🥰💕
❤️شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ❤️
دعای عهد.mp3
21.59M
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#
#ميلاد_حضرت_علي_اكبر
میلاد باسعادت تمثال پیغمبر
حضرتعلےاڪبر(؏)مبارڪ🌺
🌸🍃پاسدار شهيد علي اكبر صادقي سال 41 در سيرجان چشم به جهان گشود و سال 63 در منطقه مريوان درعمليات والفجر4 به مقام شهادت نائل آمد.🍃🌸
🍃🌸حاج علي اكبر فردي با تقوي و خوش اخلاق بود، روحيه شهادت طلبي وايثار گري قوي داشت. 🍃
🌸🍃وي در سال هاي جنگ، پيك لشكر 27 محمد رسول الله (ص) بود و فرمانده حوزه 251 منطقه 17 بود و به مبارزه عليه باطل شتافت.🍃
🍃🌸حاج علی اکبر همراه با برادرشهیدش حاج علی اصغر در کنار پدرشان در زمان پيش از انقلاب و با وجود سن کم فعاليت مي کردند🍃
🍃🌸حاج علی اکبر در زمان جنگ تحميلي در تهران فرمانده اي بسيج بود و گاهي تمام وسايل اهدايي و جمع آوري از مردم محل را به منطقه منتقل مي کردند. در جبهه هم در منطقه شاخ شمران فعالیت می کرد 🍃🌸
🍃🌸 در طول مدت حضور در جبهه دو مرتبه مجروح شد که در بيمارستان بقية الله و بيمارستان اميرالمومنين بستري بود 🍃🌸
🍃🌸بار اول که حاج علی اکبر مجروح شد ترکش به کمرش خورده بود که بعد از مدتي مداوا خوب شد و دوباره به جبهه رفت.🍃
🌸🍃 دومين باري که حاج علی اکبر مجروح شد از ناحيه دو پايش بود که خمپاره هر دو پايش را برده بود که براي عمل به بيمارستان منتقل شد.
🍃🌸قبل از رفتن به اتاق عمل با اينکه تمامي اطرافيان حاج علی اکبر دلهره و دلشوره و استرس فراواني داشتند ولي خودش بسيار بشاش و با روحيه بود. آرامش خاصي داشت.
🍃🌸حاج علی اکبر در زمان انتقال به اتاق عمل حدوداً 35 درجه تب داشت و وقتي که برای عمل بیهوش شد ، ديگر هيچ گاه به هوش نيامد و به فيض رفيع شهادت نائل آمد.🍃🌸
🌷شادی روح طیبه شهدا صلوات 🌷
#شهید_علی اکبر_صادقی
🍃🌸مادر اين شهيد مي گويد: زماني كه علي اكبر دربيمارستان بقية الله تهران بستري بود، چون تعداد عيادت كنندگان او زياد بود براي رعايت حال دوستان وعلاقه مندان او سعي مي كردم اكثرا از پشت شيشه اتاق، فرزندم را ببينم، گاهي هم دو سه دقيقه مختصر كنار او مي ايستادم و بر مي گشتم.🍃🌸
🍃🌸پس از آنكه علي اكبر در بيمارستان به شهادت رسيد و او را براي غسل به غسالخانه بردند باز هم وقتي براي ديدن او به غسالخانه رفتم، اين فرصت را در اختيار ديگران گذاشتم.🍃🌸
🍃🌸هنگامي كه در بهشت زهرا(ع) مي خواستند ايشان را به خاك بسپارند و داخل قبر بگذارند احساس كردم زمان وداع آخر با فرزند دلبندم فرا رسيده است. خيلي دلم شكست چون مي ديدم مدتهاست او را با چشم باز نديده ام.🍃🌸
🍃🌸من بالاي قبر ايستاده بودم، در همان لحظه به امام حسين(ع) متوسل شدم و گفتم: يا اباعبداالله (ع) من در اين مصيبت فرزندم گريه و زاري و شيون نمي كنم. تو هم در كربلا به بالين فرزندت علي اكبر رفتي و مي داني كه چه حالي دارم و چه اشتياقي دارم كه يكبار ديگر روي فرزندم را ببينم و به چشمان او نگاه كنم.🍃
🍃🌸امام حسين(ع) را قسم دادم كه به حق علي اكبر دوست دارم چشمان فرزندم را كه بسته است مانند زمان حياتش باز ببينم و به آن نگاه كنم.🍃
🍃🌸و در همان لحظه مشاهده كردم چشمان فرزندم به مدت چند ثانيه باز شد و به من نگاه كرد و بعد هم چشمان خود را بست. اين معجزه خداوند و عنايت امام حسين(ع) را همه به چشم خودشان ديدند🍃🌸
#شهید_علی اکبر_صادقی