eitaa logo
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
2.2هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
7.4هزار ویدیو
49 فایل
﴾﷽﴿ • -اینجاخونہ‌شھداست شھدادستتو‌گࢪفتنانکنہ‌خودت‌ دستتوبڪشۍ :)♥ کپی : واجبه‌مومن📿⚘ https://eitaa.com/joinchat/2500919420Ceb7eaaa205
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ زائر حسین(ع) به درجاتی می‌رسد که شهید نمی‌رسد! ☑️ امام صادق علیه السلام: 🔸 زائر حسین علیه السلام هنگام بازگشت از زیارت، هیچ گناهی ندارد، و درجاتش چنان بالا رفته که کسى که به خاطر خدا در خون خویش غلتیده نیز به آن نمى‌‏رسد. 🖋 (شاید به این دلیل که زائر با زیارتش، به ازدیاد یاد حسین(ع) کمک می‌کند، و در نتیجه فرهنگ شهادت را در جان خود و جامعه تقویت می‌کند) 📜 عن أَبی عَبْدِ اللَّه‏: ... فَیَنْصَرِفُ وَ مَا عَلَیْهِ ذَنْبٌ وَ قَدْ رُفِعَ لَهُ مِنَ الدَّرَجَاتِ مَا لَا یَنَالُهُ الْمُتَشَحِّطُ بِدَمِهِ فِی سَبِیلِ اللَّه‏. ⬅️ کامل الزیارات، صفحه ۲۷۹ 🏷 علیه السلام
✍دست‌نوشته سردار دلها برای شهید حاج حسین بادپا تو دعایم کن... 🔹من هر شب دعایت می کنم و تو دعایم کن اگر رفتی مرا یادت نرود قول دادی سلام مرا به یونس حسین حاج احمد میر حسینی همه و همه برسان و بگو ‌معرفت هم حدی دارد.. 🔸به آنها بگو غریبم با روح و جان خسته غروبه وقت پرواز با بال شکسته کبوترها رفته اند من در دام صیاد خدایا کی شود از دام خود گردم آزاد... 💢دوستت دارم برادرت قاسم سلیمانی... ‎‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍رفاقت تا شهادت با سه حسین... 🔸سه شهیدی که حاج قاسم ارادت و صمیمیتی خیلی زیادی با آنها داشت به طوری که شهید حاج حسین پور جعفری را مثل برادر خطاب می نمود و می گفت بهشت را هم بدون حسین نمی خواهم. 🔹شهید محمد حسین یوسف الهی همه از علاقه وافر حاج قاسم با وی آگاه بودند به طوری که خود حاج قاسم گفته بود اگر بدانم کسی حسین را از من بیشتر دوست بدارد دق خواهم کرد. 🔸شهید حاج حسین بادپا جانباز هفتاد درصدی که شهید زنده بود اما اصرار زیادی به رفتن به جبهه سوریه نمود تا در میدان نبرد به قافله شهدا بپیوندد شهیدی که حاج قاسم طاقت شهادت و تشییع پیکر او را نداشت شهیدی که همه چشم انتظار بازگشت پیکر شهید می باشیم. 💢هدیه به روح مطهر و ملکوتی شهدا صلوات... 😭 ‎‎‌‌‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
22.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زائر اربعین عاقبت به خیر می شود امکان ندارد زائر اربعین عاقبت به شر از،دنیا برود
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
💫 به نام خداوند بخشنده مهربان 💫 ▪️ ختم قرآن کریم ماه صفر به نیابت از همه شهدا و همه اموات 📌 هدی
همراهان عزیز الحمدلله ختم قرآن تکمیل شد ،ان شالله همگی حاجت روا و عاقبت بخیر باشید. دنیا و آخرت در پناه قرآن باشید 🤲
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
🕊 روز سی و ششم از چله زیارت عاشورا و ۴۰بار «اللهم عجل لولیک فرج » 🔹به نیابت از شهید محمد حسن حداد و شهدای گمنام امامزاده اسماعیل شهرستان شهریار 🔹 هدیه به ابا عبدالله الحسین علیه به السلام و شهدای کربلا 💠به نیت سلامتی و تعجیل فرج امام زمان عج
🔹شهید محمدحسن حداد ۱۳۴۵/۵/۲ درشهرستان سروستان استان فارس درخانواده ای متدین ومقید به دنیا آمد. 🔹اودرسال۵۸-۵۷ دردبستان سیبویه مشغول به تحصیل شد 🔹باشروع جنگ تحمیلی درحالیکه سن وسالی نداشت ..راهی جبهه های جنگ شد ودرتاریخ۱۳۶۲/۱۲/۱۲ درمنطقه طلائیه عملیات خیبر شهدشیرین شهادت را نوشید 🔹ایشان اولین فردی بودند که به عضویت وسازماندهی گروه مقاومت مسجدامام حسین(ع) سروستان درآمدندو اولین فردی بودند که از طرف گروه مقاومت مسجدامام حسین(ع) به شهادت رسیدند
🕊🌷فرازی از وصیت نامه شهید محمد حسن‌ حداد🕊🌷 🔹سخنم را نام خدای یکتا و بخشنده و مهربان که پدید آورنده و پرورش دهنده تمام موجودات است آغاز می‌کنم 🔹 ما از اینجا هجرت می‌کنیم به مناطق جنگی به امید پیروزی اسلام بر مستکبرین جهانی تا به دنیا ثابت کنیم که رهبر ما تنها نیست 🔹اگرچه ما سزاوارسربازی اسلام را نداریم هنگامی می‌توانیم بگوییم سرباز اسلامیم که نمونه کاملی از اسلام در وجود خود احساس کنیم و شرایط یک مبارز مسلمان را همچون علی اکبر امام حسین علیه السلام داشته باشیم 📌 ای کسانی که در اینجا مانده‌اید آیا هیچ به فکر افتاده‌اید که امام چه می‌گوید؟؟؟؟ 📌و امام حسین علیه السلام در ۱۴۰۰ سال پیش چه گفت؟؟؟ "هل من ناصرینصرنی" کیست که مرا یاری کند؟؟؟ 🔹 با تمام وجود هر کسی در هر کجای ایران اسلامی که باشد می‌تواند در سنگری و با اسلحه‌ای در مقابل شرک و کفر جهانی و امپریالیستهای شرق وغرب بجنگد.. 🔹کارگران در کارخانه‌ها ،معلمین و دانش آموزان در سنگر مدارس و پدران و مادران در سنگر اجتماع و اعضای دولت در سنگر بزرگتری به نام اجرای قوانین اسلامی... سنگرها را حفظ کنید (نصرمن الله وفتح قریب..یاری خداوند وپیروزی نزدیک است) 🌷شادی روح مطهر شهدا صلوات 🌷
سلام همراهان عزیز کانال شهید ابراهیم هادی الحمدلله به لطف و کرم حضرت ارباب راهی کربلا هستم ،در این سفر نورانی نایب الزیاره شهدای عزیز و شما بزرگواران خواهم بود . 🔹به یاد همه شما بزرگواران قدم به طریق خواهم گذاشت و به نیابت از همه شهدا به زیارت خواهم رفت . 🔹برای همه شما دعای عاقبت بخیر و حاجت روایی و سلامتی دارم برای بنده حقیر دعا کنید ،حضرت زینب به قلبم معرفت و نور دهد تا با جانم به راه عشق قدم بگذارم و دریافت کنم هرآنچه اربابم برایم نوشته است دعایتان می کنم ،دعایم کنید تا دست پر برگردم 🙏 یا علی
‼️دیشب آقا مشرف شدند جمکران انشالله که خیر است معمولا قبل از اتفاقات بزرگ، حضرت آقا خلوتی در جمکران دارند. اللهم عجل لولیک فرج 🤲
📖 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت نوزدهم اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد. علی کار خودش رو کرد. اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهن دیگران، چیزی در نمی اومد. با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد. حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد، قبل از من با زینب حرف می زدن. بالاخره من بزرگش نکرده بودم. وقتی هفده سالش شد، خیلی ترسیدم. یاد خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد. می ترسیدم بیاد سراغ زینب، اما ازش خبری نشد. دیپلمش رو با معدل بیست گرفت و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد. توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود. پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود. هر جا پا می گذاشت، از زمین و زمان براش خواستگار میومد. خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرت تمام دخترهای اطراف بود. مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جواب رد داد، دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید. اما باز هم پدرم چیزی نمی گفت. اصلا باورم نمی شد. گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن. زینب، مدیریت پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود. سال 75_76 ، تب خروج دانشجوها و فرار مغزها شایع شده بود. همون سال ها بود که توی آزمون تخصص شرکت کرد و نتیجه اش، زینب رو در کانون توجه سفارت کشورهای مختلف قرار داد. مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران، پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید. هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری، پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد. ولی زینب، محکم ایستاد. به هیچ عنوان قصد خروج از ایران رو نداشت. اما خواست خدا، در مسیر دیگه ای رقم خورده بود. چیزی که هرگز گمان نمی کردیم. علی اومد به خوابم. بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین، - ازت درخواستی دارم، می دونم سخته اما رضای خدا در این قرار گرفته. به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه. تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی. با صدای زنگ ساعت از خواب پریدم. خیلی جا خورده بودم و فراموشش کردم. فکر کردم یه خواب همین طوریه. پذیرش چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود. چند شب گذشت. علی دوباره اومد، اما این بار خیلی ناراحت، - هانیه جان؟ چرا حرفم رو جدی نگرفتی؟ به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه. خیلی دلم سوخت، - اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو. من نمی تونم. زینب بوی تو رو میده. نمی تونم ازش دل بکنم و جدا بشم، برام سخته. با حالت عجیبی بهم نگاه کرد، - هانیه جان، باور کن مسیر زینب، هزاران بار سخت تره. اگر اون دنیا شفاعت من رو می خوای، راضی به رضای خدا باش. (نویسنده شهید طاها ایمانی) ♦️ادامه دارد...