『🇮🇷͜͡🌹』
#شهداییمـ🌸✨
••
-فرازےازوصیتنامہ💌
اگردخترے"حجابش"رارعایٺڪند،ۅ پسرے"غیرتش"راحفظ ڪند،
وهرجوانۍکھ "نمازاولوقت" را درحدتوان شروعڪند؛
اگردستمبرسدسفارششرابھ مولایم امامحسین«؏»خواهمڪردو اورا دعامےکنم.
|•#شھیدحسینمحرابے|•
|•#شھیدامامرضایے|•
#شهیدانه
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
3.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️🎥دختر دارها بببنید ...!
🎙#استاد_مسعود_عـــالے
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸 حضرت امام حسین (ع) میفرمایند:
🍁 يَا أَيُّهَا النَّاسُ نَافِسُوا فِي المَكَارِمِ وَ سَارِعُوا فِي المَغَانِمِ وَ لَا تَحتَسِبُوا بِمَعرُوفٍ لَم تَعجَلُوا.
اى مردم در خوبیها با يكديگر رقابت كنيد و در بهره گرفتن از فرصتها شتاب نماييد و كار نيكى را كه در انجامش شتاب نكردهايد، به حساب نياوريد.
📚 بحارالأنوار، ج 78، ص 121 ح 4
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•
یِخـواهشازجنـابِعزرائیلبزرگوار🍃
عــزیزجـٰان
لطفامابچـھشیعـہهاروبا :
کرونا
سرطان
تصادف
مرگطبیعـے
انواعسکتـھها
انواعبیـماریهای
قلبـی
کلیوی
ریوی
وامثالھـمنکُش..!
ماشھادتمیخوایم💔..!
#مگہنه؟✌️🏽(:
╔══════🌈🌸═════╗
🦋♡✓🦋
╚══════💕🐹═════╝
4.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴ببینید| شهید باکری، چگونه به سوی آسمان پرواز کرد و به خدا رسید...
🆔️👇👇👇
@sire_o_sh
6.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ شهید مجید قربانخانی
(لات محل به شهادت میرسد)
🌹☘خاطره ای از شهید ابراهیم هادی که به برکت مال حلال یقین داشت☘🌹
نشسته بودیم داخل اتاق. مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه اومد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد. شخصی موتور شوهرخواهر او را برداشته بود و در حال فرار بود.
بگیرش...دزد....دزد! بعد هم سریع دوید دم در. یکی از بچه محلها لگدی به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمین شد. تکه آهن روی زمین دست دزد را برید و خون جاری شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، همزمان با چهلمین سالگرد هفته دفاع مقدس، خبرگزاری تسنیم به سراغ کتب خاطرات شهدا و رزمندگان رفته تا با انتشار این مطالب، نام و یاد این عزیزان را زنده نگه دارد و معارف آنها را برای آیندگان باقی نگه دارد.
نشسته بودیم داخل اتاق. مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه اومد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد. شخصی موتور شوهرخواهر او را برداشته بود و در حال فرار بود.
بگیرش....دزد....دزد! بعد هم سریع دوید دم در. یکی از بچه محلها لگدی به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمین شد.
تکه آهن روی زمین دست دزد را برید و خون جاری شد.چهره دزد پر از ترس بود و اضطراب.درد میکشید که ابراهیم رسید.موتور را برداشت و سریع روشن کرد و گفت:سریع سوار شو.
رفتن درمانگاه با همان موتور.دستش را پانسمان کردند.بعد با هم رفتند مسجد! بعد از نماز کنارش نشست؛ چرا دزدی میکنی!؟آخه پول حرام که...
دزد گریه میکرد.بعد به حرف آمد: همه اینها را میدانم.بیکارم، زن و بچه دارم، از شهرستان آمدهام. مجبور شدم.
ابراهیم فکری کرد.رفت پیش یکی از نمازگزارها، با او صحبت کرد. خوشحال برگشت و گفت: خدا رو شکر شغلی مناسب برات فراهم شد.
از فردا برو سرکار. این پول را هم بگیر، از خدا هم بخواه کمکت کند. همیشه به دنبال حلال باش. مال حرام زندگی را به آتش می کشد. پول حلال کم باشد هم برکت دارد.