🔹در نماز خاشع و در روزه مقاوم و پایدار بود. قرآن زیاد تلاوت می کرد و زیارت عاشورا را با معنی می خواند و برای دیگران هم تفسیر می کرد.
🔹 به طوری که یک روز که من مشغول خواندن زیارت عاشورا بودم
گفت: « مادر، معنی آن را می دانی؟»
گفتم نه گفت: «سعی کن معنی اش را هم یاد بگیری» سپس زیارت عاشورا را برایم خواند و معنی کرد
🔹 گفت: «خدایا ! مرا در راه خود و دینی که با دست محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بر ما نازل کردی به مقام شهادت برسان.
#شهید_فاطمه_جعفریان
@Shahid_ebrahim_hadi3
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
🔹 شهیده فاطمه جعفریان دهنوی 5 فروردین 1339 در اصفهان چشم به جهان گشود 💠ازروحیۀ بسیار بالایی بر خو
زمان شاه بود.
باهم تو خیابون قدم میزدیم. یه خانم بی حجاب داشت جلومون راه میرفت.
🔹فاطمه رفت جلو و بدون هیچ مقدمه ای ازش پرسید: ببخشید خانم، اسم شما چیه؟
🔹خانم با تعجب جواب داد: زهرا. چطور مگه؟ فاطمه خندید و گفت: هم اسمیم.
🔹گفت: میدونی چرا روی ماشینا چادر میکشن؟ خانم هاج و واج مونده بود. گفت: لابد چون صاحبشون میخواد سرما و گرما و گرد و غبار و اینجور چیزا به ماشینش آسیب نزنه.
🔹فاطمه گفت: آفرین من و توهم بنده های خدا هستیم و خدا بخاطر علاقه اش به ما یه پوششی بهمون داده تا با اون از نگاه های نکبت بار بعضیا حفظ باشیم و آسیبی نبینیم.
🔹خصوصاً اینکه هم نام حضرت فاطمه(سلام الله علیها) هم هستیم.
🕊بعداً دوباره اون خانم رو دیدم. محجبه شده بود.🕊
#شهیده_فاطمه_جعفریان
@Shahid_ebrahim_hadi3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ماجرای شنیدنی پیام آمریکا به حاج قاسم در یکی از جبهههای نبردِ عراق
🔻سردار رحیم نوعیاقدم، فرمانده جبهه مقاومت در #ثریا:
🔹حاج قاسم سلیمانی از تهدید آمریکا در جبهه عراق و سوریه هراسی نداشت.
🔹در راه دشوار کنونی اتکا تنها باید به رهنمودهای رهبری باشد نه تردید و شک.
🔹ایران به تمام صحنه درگیری کنونی در غزه احاطه کامل دارد.
#طوفان_الاقصی #فلسطین #غزه #قدس
🌷#امام_شناسی🌷
تحت لواى امام
🔆 «...وَ اجْعَلْنَا تَحْتَ رَایتِهِ وَ فِی زُمْرَة شُهَدَاءَ صَادِقِینَ مَقْبُولِینَ فِی سَبِیلِكَ وَ عَلَى نُصْرَةِ دِینِكَ»
🔆 «خدایا! ما را زیر پرچم امام زمان عجلاللهتعالیفرجه و در زمره كسانی كه در راه تو و یاری دین تو شهیدانی صادق و مقبولند، قرار ده.»
ولى عصر عجلاللهتعالیفرجه پرچم هدايتى دارد كه هماره برافراشته است. كسانى كه زير اين بيرق قرار گيرند از گمراهى رها شده و در سايه لطف و عنايت امام، به وصال حضرت حق نائل مىشوند.
زير رايت امام عصر بودن، نشان از قرب و نزديكى به آن بزرگوار دارد كه لازمهاش طهارت باطنى است.
طالبانِ اين پيوست بايد وجود خود را از رذائل پاك كنند تا بتوانند در زمره سربازان تحت پرچم حضرت قرار گيرند و در راه يارى دين، جانفشانى كنند.
📗 بحار الانوار، ج ۹۵، ص ٣٠٧
✍استاد بروجردی
#امام_زمان
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠 در برگزاری جلسات مذهبی مخصوصاً قرآن بسیار کوشا بود و دوستانش را به جلسه قرآن و تفسیر دعوت می کرد
در تشویق کودکان برای خواندن قرآن چه از نظر مادی و چه معنوی بسیار کوشا بود. می گفت:« اگر روزی به جای این ترانه ها، مغز بچّه ها را از حق و حقیقت پر کنیم. آیات دلنشین قرآن جایگزین آن می شود.»
#شهیده_فاطمه_جعفریان
@Shahid_ebrahim_hadi3
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
💠 در برگزاری جلسات مذهبی مخصوصاً قرآن بسیار کوشا بود و دوستانش را به جلسه قرآن و تفسیر دعوت می کرد
💠قرار شبانه
🌹شادی روح شهیده فاطمه جعفریان و جمیع شهدا ۵صلوات هدیه کنیم 🌹
🌷شهدا را با صلوات یاد کنیم 🌷
🚨#فوری
🔺آتشبس غزه فردا ساعت ۱۰ آغاز میشود
📌«موسی ابومرزوق» از رهبران حماس: آتشبس فردا ساعت ۱۰ به وقت محلی (۱۱:۳۰ به وقت تهران) آغاز میشود.
ادامه قسمت:2️⃣6️⃣
#دختر_شینا
#فصل_هشتم
نفس راحتی کشیدم و همان طور که صمد گفته بود رفتار کردم. مادرشوهر و پدرشوهرم هم چیزی به رویم نیاوردند. کمی بعد رفتیم اتاق خودمان. صمد ساکی را که گوشه اتاق بود
آورد. با شادی بازش کرد و گفت: «بیا ببین برایت چه چیزهایی آورده ام.»
گفتم: «باز هم به زحمت افتاده ای.»
خندید و گفت: «باز هم که تعارف می کنی. خانم جان قابل شما را ندارد.»
دو سه روزی که صمد بود، بهترین روزهای زندگی ام بود. نمی گذاشت از جایم تکان بخورم. می گفت: «تو فقط بنشین و برایم تعریف کن. دلم برایت تنگ شده.»
هر روز و هر شب، جایی مهمان بودیم. اغلب برای خواب می آمدیم خانه.
✫⇠قسمت :3⃣6⃣
#فصل_هشتم
کم کم در و همسایه و دوست و آشنا به حرف درآمدند که: «خوش به حالت قدم. چقدر صمد دوستت دارد.»
دلم غنج می رفت از این حرف ها؛ اما آن دو سه روز هم مثل برق و باد گذشت.
عصرِ روزی که می خواست برود، مرا کشاند گوشه ای و گفت: «قدم جان! من دارم می روم؛ اما می خواهم خیالم از طرفت راحت باشد. اگر اینجا راحتی بمان؛ اما اگر فکر می کنی اینجا به تو
سخت می گذرد، برو خانه حاج آقایت. وضعیت من فعلاً مشخص نیست. شاید یکی دو سال تهران بمانم. آنجا هم جای درست و میزانی ندارم تو را با خودم ببرم؛ اما بدان که دارم تمام سعی ام را می کنم تا زودتر پولی جمع کنم و خانه ای ردیف کنم. من حرفی ندارم اگر می خواهی بروی خانه حاج آقایت، برو. با پدر و مادرم حرف زده ام، آن ها هم حرفی ندارند. همه چیز مانده به تصمیم تو.»
کمی فکر کردم و گفتم: «دلم می خواهد بروم پیش حاج آقایم. اینجا احساس دلتنگی می کنم. خیلی سخت می گذرد.»
بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، گفت: «پس تا خودم هستم، برو ساک و رخت و لباست را جمع کن. با خودم بروی، بهتر است.»
ساکم را بستم و با صلح و صفا از همه خداحافظی کردم و رفتیم خانه پدرم.
✫⇠قسمت :4⃣6⃣
#فصل_هشتم
صمد مرا به آن ها سپرد. خداحافظی کرد و رفت.
با رفتنش چیزی در وجودم شکست. دیگر دوری اش را نمی توانستم تحمل کنم. مهربانی را برایم تمام و کمال کرده بود. یاد خوبی هایش می افتادم و بیشتر دلم برایش تنگ می شد. هیچ مردی تا به حال در روستا چنین رفتاری با زنش نداشت. هر جا می نشستم، تعریف از خوبی هایش بود. روزبه روز احساس علاقه ام نسبت به او بیشتر می شد. انگار او هم همین طور شده بود. چون سر یک هفته دوباره پیدایش شد. می گفت: «قدم! تو با من چه کرده ای! پنج شنبه صبح که می شود، دیگر دل توی دلم نیست. فکر می کنم اگر تو را نبینم، می میرم.»
همان روز با برادرم رفت و اسباب و اثاثیه ام را از خانه مادرش آورد و خالی کرد توی یکی از اتاق های پدرم. آن شب اولین شبی بود که صمد در خانه پدرم خوابید. توی روستای ما رسم نبود داماد خانه پدرزنش بخوابد. صبح که از خواب بیدار شدیم، صمد از خجالت از اتاق بیرون نیامد.
صبحانه و ناهارش را بردم توی اتاق. شب که شد، لباس پوشید و گفت: «من می روم. تو هم اسباب و اثاثیه مان را جمع کن و برو خانه عمویم. من اینجا نمی توانم زندگی کنم. از پدرت خجالت می کشم.»
همان روز تازه فهمیدم حامله ام. چیزی به صمد نگفتم.
✫⇠قسمت :5⃣6⃣
#فصل_هشتم
فردای آن روز رفتم سراغ عموی صمد. بنده خدا تنها زندگی می کرد. زنش چند سال پیش فوت کرده بود. گفتم: «عمو جان بیا و در حق من و صمد پدری کن. می خواهیم چند وقتی مزاحمتان بشویم. بعد هم ماجرا را برایش تعریف کردم.»
عمو از خدا خواسته اش شد. با روی باز قبول کرد. به پدر و مادرم هم قضیه را گفتم و با کمک آن ها وسایل را جمع کردیم و آوردیم. بنده خدا عمو همان شب خانه را سپرد به من. کلیدش را داد و رفت خانه مادرشوهرم و تا وقتی که ما از آن خانه نرفتیم، برنگشت.
چند روز بعد قضیه حاملگی ام را به زن برادرم گفتم. خدیجه خبر را به مادرم داد. دیگر یک لحظه تنهایم نمی گذاشتند.
یک ماه طول کشید تا صمد آمد. وقتی گفتم حامله ام، سر از پا نمی شناخت. چند روزی که پیشم بود، نگذاشت از جایم تکان بخورم. همان وقت بود که یک قطعه زمین از خواهرم خرید؛ چهار صد و پنجاه تومان. هر دوی ما خیلی خوشحال بودیم. صمد می گفت: «تا چند وقت دیگر کار ساختمان تهران تمام می شود. دیگر کار نمی گیرم. می آیم با هم خانه خودمان را می سازیم.»
اول تابستان صمد آمد. با هم آستین ها را بالا زدیم و شروع به ساختن خانه کردیم. او شد اوستای بنا و من هم کارگرش. کمی بعد برادرش، تیمور، هم آمد کمک.
✫⇠قسمت :6⃣6⃣
#فصل_هشتم
تابستان گرمی بود. اتفاقاً ماه رمضان هم بود. با این حال، هم در ساختن خانه به صمد کمک می کردم و هم روزه می گرفتم.
یک روز با خدیجه رفتیم حمام. از حمام که برگشتیم، حالم بد شد. گرمازده شده بودم و از تشنگی داشتم هلاک می شدم. هر چقدر خدیجه آب خنک روی سر و صورتم ریخت، فایده ای نداشت. بی حال گوشه ای افتاده بودم. خدیجه افتاد به جانم که باید روزه ات را بخوری. حالم بد بود؛ اما زیر بار نمی رفتم.
ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام
بر سرور و سالار شهیدان
آقا اباعبدالله شروع میکنیم...
اَلسلامُ عَلی الحُــسین
وَ عَلی عَلی بنِ الحُسین
وَ عَــــلی اَولادِ الـحُـسین
وَ عَـــلی اَصحابِ الحُسین
#اللهم_ارزقنا_کربلا♥️
@Shahid_ebrahim_hadi3
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ،
🌿بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ،
🌿وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ،
🌿وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،
🌿فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
شادی ارواح طیبه ی شهدا بالاخص پهلوان بی مزار شهید #ابراهیم_هادی صلوات🌹
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم✨
@Shahid_ebrahim_hadi3
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه
@Shahid_ebrahim_hadi3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙آیتالله_حائری_شیرازی
🔸نزدیک شدن ظهور را بعضی قلبها درک میکنند!
مثل یعقوب، بوی یوسف را ...
#امام_زمان
اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
سوم اردیبهشت ماه 1366
گردان یا زهرا(سلام الله علیها) به فرماندهی محمدرضا تورجی زاده وارد عملیات شدند.
رمز عملیات 🔸یا زهرا(سلام الله علیها)🔸 بود.
🔹محمد گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یازهرا(سلام الله علیها) است.
من هم فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هستم...
صبح 5 اردیبهشت، یکدفعه صدای انفجار خمپاره آمد. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود. محمد را از سنگر بیرون آوردند.
🔸شکاف عمیقی در پهلوی چپ او بود.
🔸بازوی راست او هم غرق خون بود.
یکی از دوستانش از شهادت محمد بسیار ناراحت بود.
شب در خواب او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود.
لباس فرم سپاه هم بر تنش بود.
چهره اش خیلی نورانی تر شده بود.
از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟
🔸محمدرضا در حالی که می خندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) را در آغوش گرفتم...
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
🚨#فوری 🔺آتشبس غزه فردا ساعت ۱۰ آغاز میشود 📌«موسی ابومرزوق» از رهبران حماس: آتشبس فردا ساعت ۱۰ ب
🔴تعویق توافق آتشبس و تبادل اسرا
رئیس شورای امنیت داخلی اسرائیل:
🔹توافق تبادل اسرا بین رژیم صهیونیستی و جنبش حماس که در ابتدا قرار بود از صبح امروز آغاز شود، تا روز جمعه به تعویق خواهد افتاد.
🔹آغاز این توافق بین دو طرف پیش از روز جمعه آغاز نخواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂چرا خدا حاجت بعضی ها رو دیر میده!
استاد عالی
s11.mp3
526.8K
🎙{صوت سلام بر ابراهیم}
🔸قسمت↤هفتم
⏱مدتزمان↤۲:۵۱
محتوا↤مجموعهشھیدابراهیمهادے
نشر=باذکرصلوات🍃
🕊امروز مهمان شهید مدافع حرم محمد ظهیری هستیم 🕊
💠تکاورپاسدارستوان سوم شهید محمد ظهیری در روز ۱۰ بهمن ماه سال۶۸
در اهواز چشم به جهان گشود ،پدر وی جانباز ورزمنده 8 سال دفاع مقدس است.
🔹 در رشته ی کامپیوتر تحصیل نمودند وعضو کانون پرورشی هنری مسجدسیدالشهدا بود
💠در سال 87 به عضویت سپاه پاسداران یگان تکاور صابرین تهران
در امدند که چند سالی در تهران به انجام وظیفه مشغول بودند سپس به یگان صابرین
تیپ زرهی حضرت حجت اهواز منتقل و انجام خدمت میکردند.
#شهید_محمد_ظَهیری
@Shahid_ebrahim_hadi3
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
🕊امروز مهمان شهید مدافع حرم محمد ظهیری هستیم 🕊 💠تکاورپاسدارستوان سوم شهید محمد ظهیری در روز ۱۰ بهم
شهید محمد ظهیری در عملیات های نبرد با پژاک در شمال غرب (قلعه های جاسوسان)
همچنین اشرار شرق در سیستان وبلوچستان حضور فعال داشتند و در این عملیات ها
بسیاری از همرزمانش به فیض شهادت نایل امدند
🔹پدر شهید می گوید: به دلیل شرایط و محدودیتهای شغلی محمد هیچ اطلاعی به ما ندادند.
🔹ابتدا فکر میکردیم برای انجام ماموریت در تهران به سر میبرد. بعد از گذشت یکهفته بیخبری تماس گرفت و گفت برای انجام ماموریت با عدهای از بچههای نیرو زمینی سپاه در سوریه مستقر شدهاند.
#شهید_محمد_ظَهیری
@Shahid_ebrahim_hadi3
🔹محمد خیلی دلسوز بودو در حدّ توان از همه لحاظ بهویژه از نظر مالی کمک میکرد.
🔹اگر کسی مشکل مالی داشت و نمیتوانست به او کمک کند،در حدّ توان کارهایی انجام میداد تا بتواند در جهت رفع آن مشکل قدم بردارد
🔹 در بحث کمک به فقرا همیشه پیشقدم بود. چندینبار به منظور محرومیت زدایی در قالب اردوهای جهادی به نقاط مختلف کشور سفر کرد.
@Shahid_ebrahim_hadi3