eitaa logo
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
2.2هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
47 فایل
﴾﷽﴿ • -اینجاخونہ‌شھداست شھدادستتو‌گࢪفتنانکنہ‌خودت‌ دستتوبڪشۍ :)♥ کپی : واجبه‌مومن📿⚘ https://eitaa.com/joinchat/2500919420Ceb7eaaa205
مشاهده در ایتا
دانلود
27.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🌱✨• ["ڪـسـےڪہ‌اهݪ دنـیـانیسٺ! "فـقـط‌باشـــهـــادٺ آروم‌مےگیره....💚]
‹بہ‌قول‌شھید‌ابراهیم‌هاد؎: مُشڪِل‌مـٰااینـھ‌ك‌برـٰاۍِرـضایَٺ‌ همہ‌ڪارمیڪنیم‌ جزرـضاۍِ‌خـدا🌱 🤍
🔻در گیلانغرب چوپانی بود به نام شاهین که گوسفندهایش را در تپه‌های مابین ما و عراقی‌ها می‌چرخاند. آدم خوبی بود. ابراهیم حسابی با شاهین عیاق شد. مدتی بعد به مراتع دیگری رفت. چیزی از رفتنش نگذشته بود که ابرام گفت دلم هوای شاهین رو کرده. رفتیم ببینیمش. 🔸 همین‌طور که نشسته بودیم، دیدیم شاهین بلند شد و رفت. پشت سرش هم ابرام رفت. یکدفعه صدای ابرام و شاهین ما را متوجه آن‌ها کرد. شاهین می‌گفت: «من باید این حیوون رو بزنم زمین!» ابرام هم می‌گفت: «به مولا اگه بذارم!» بلند شدیم ببینیم چه خبر است. دیدیم شاهین یه میش از بین گله جدا کرده تا سرش را ببرد و برای ما کباب کند اما ابرام مانعش شده و اجازه نمی‌دهد. ▫️ ده دقیقه، یک ربع این‌ها با هم بکش نکش داشتند. بالاخره شاهین کوتاه آمد. وقتی آمد و نشست، گفت: «همین جایی که شما الان نشستید، قبل از استوار ژاندارمری می‌اومد و تقاضای گوسفند می‌کرد. من هم مجبور بودم براش گوسفند بکشم. یک دفعه که من گوسفند کوچکی براش جدا کردم، قبول نکرد. خودش بلند شد رفت یک میش بزرگ سوا کرد و گفت اینو بکش. گوسفند رو کشتم، گوشتش را خرد کردم، گذاشت لای پوستش و برد و به اندازه‌ی یک آبگوشت هم برای ما نگذاشت. حالا موندم که شماها دیگه کی هستید! اون استوار نامرد ژاندارمری چطور رفتار می‌کرد، شماها چطور!» 📚سلام بر ابراهیم. دوره دو جلدی
💠گمشده ای به نام نَفْس💠 🌹" بِسمِ ربِ شهدا "🌹 🟡تقریباً یک سال پیش بود که کتابی را از کنار کتاب هایی که چیده بودم، برداشتم. یادم می آید آن کتاب را هفت ماه پیش از یکی از آشناها گرفته بودم و اصلاً دوستش نداشتم. مخصوصاً اینکه عکس روی صفحه همیشه زل میزد به من . 🟢من آن روزها خوابگاه بودم و تخت طبقه بالا، کتاب هایم را چیده بودم. بالای سرم چند کتاب و یک قرآن و مفاتیحی بود که هدیه گرفته بودم . راستش را بخواهید من مذهبی نما بودم ولی فقط شبیه آنها بودم و از اینکه به من بگویند مذهبی، عارم می آمد . 🔵آن روز وسیله هایم را مرتب میکردم که دوباره چشمم به آن کتاب افتاد، دوباره آن مردِ رویِ صفحه یِ کتاب، داشت مرا نگاه می‌کرد. آن روز بدجور دلم گرفته بود، کتاب را برداشتم گفتم چیزی ازش بخوانم تا حداقل کسی راجبش پرسید کم نیاورم .از اینکه به بقیه بگویم اطلاعاتم بالاست و چیزی سرم میشود لذت میبردم و حس غرور پیدا میکردم . یادم می آید آن شب خواب مجسمه حضرت داوود را دیده بودم، فکرم مشغولش بود. کمی با حضرت داوود(ع) که هیچ ازش نمیدانستم حرف زدم. دروغ نگویم در بین حرف هایم میگفتم ای کسی که مُلکت معروف بود، بعداً فهمیدم اونی که ملکش معروف بود حضرت سلیمان (ع) بوده . 🟣برگشتم سرِ آن کتاب، چشمهایم را بستم و یک صفحه از آن را باز کردم، یادم هست که تیترش "نماز اول وقت"بود . بدون اغراق میتوانم بگویم که با یک موضوع از آن کتاب، به شدت جذبش شدم. تمام وسیله هایم وسط اتاق پخش بود ولی من تمام حواسم به کتاب بود . 🔴آقا ابراهیم، اولین شهیدی بود که من با او آشنا شده بودم. یادم نمی آمد قبل از آن، کی و کجا راجع به شهدا شنیده بودم. فقط ۶ماه قبل از آن یک کتاب "کف خیابون" درباره ی یک شهید فتنه ی ۸۸ راخوانده بودم. اصلاً از شهدا هیچ نمیدانستم و فقط فکر میکردم آن ها انسان های بهشتی هستند و بس. 🟡وقتی با آقا ابراهیم آشنا شدم دوست داشتم مثل او باشم. یک ماه ری استارت بودم حس میکردم تازه به دنیا آمده ام .طول کشید تا به خودم بیایم هر چند راهنمایم بود ولی خیلی جاها بدجور لغزیدم. 🟢 بعداز آقا ابراهیم دیگر دوست نداشتم راجع به هیچ شهیدی بشنوم فکر میکردم هیچ شهیدی مثل او نمی‌شود. نمیخواستم تصویرم از او به هم بخورد. راستش بعد از آن هم چند کتاب راجع به شهدا خواندم ولی کتاب ایشان یک چیز دیگر بود برایم . 🟣چند ماه گذشت و خدا به من توفیق داد بیشتر شهدا را بشناسم و زندگی من گره بخورد با شهدا و همسران شهدا ,شهیدانی که از لحاظ سن و شخصیت باهم متفاوت بودند. 🔴زیاد خواندم. رو راست بگویم تحت تأثیر قرار میگرفتم ولی نمی دانم، چرا باز می لغزیدم؟ مگر هر کتاب را که خواندم، با آن شهید عهد نکردم که مثل او باشم؟ولی انقد عهد بستم و شکستم که دیگر خسته شدم. ⭕️ ...
‍ چشم های شرمنده ام را وادار ڪرده ام ڪه با چشمان ابراهیم عهد ببندد ڪه هر جا چشم ابراهیم بسته ماند، چشمان من نیز حیا ڪنند و خاموش بمانند... سلام بر پاکی چشمانت، ابراهیم♥️
🌿 مامدعیان صف اول بودیم ؛ شهدا را از آخر مجلس چیدند ...💚
🌱أنظروا في عيون الشهداء ترون بعضا من جمال الجنة 🌺به چشمای شهدا نگاه کنید!... بعضی از زیبایی های بهشت را ببینید... 🌷
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
🕊 بیست و ششمین روز از چله زیارت عاشورا و ۴۰بار «اللهم عجل لولیک فرج » 🔹به نیابت از 🕊 💠به نیت سلامتی و تعجیل فرج امام زمان عج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سعی کنید مثل شهید ابراهیم هادی و بقیه شهید ها زندگی کنید🥺 حتما نگاه کنید
بهش گفتن آرزوت چیه؟! گفت: آرزوی من هست ولی حالا نه! من دوست دارم در نبرد با شهيد شوم! رسول اکرم (ص) می‌فرمایند: خداوند به داوود وحی فرمود:"ای داوود! هیچ بنده ای نیست که ستمدیده ای را یاری رساند یا در ستمی که بر او رفته با او همدردی کند، مگر اینکه گام های او را در آن روزی که گام ها می‌لغزد، استوار نگه می‌دارم." 📚الدُّرالمنثور ، ۳/۱۲ ❤️ ...🌷🕊
✨نگاهش به توست.. مبادا غافل شوی و گناه کنی! 🍃مبادا ادعای عاشقی کنی 💔و دلش را به درد آوری! 💞نگاهش به توست.. 🙏لطفا مراقب کارهایت باش! ؛ ❤️
‍💠شهیدم کن💠 زماني كه مهدي تازه زبان باز كرده بود از اولين كلمه هايي كه گفت اين بود: شهيدم كن... . خيلي برايم عجيب بود. بزرگ تر كه شد، مي گفت مامان، اين دنيا با همه قشنگي هايش تمام مي شود. بستگي به ما دارد كه چطور انتخاب كنيم. مامان شهدا زنده اند. ✳️سر نمازهايش به مدت طولاني دستش بالا بود و گردنش كج! من هم به خدا مي گفتم: خدايا! من كه نمي دانم چه مي خواهد هر چي مي خواهد به او بده. 💐مي دانستم دنبال شهادت بود. هيچ گاه هم زير بار ازدواج نرفت. مهدي همه زندگي ام بود. ✅شب هاي جمعه مي رفت بهشت زهرا. صبح هاي جمعه دعاي ندبه اش در بهشت زهرا ترك نمي شد. مي گفتم خسته مي شي بخواب. مي گفت مامان آدم با شهدا صفا مي كند. به ما هم مي گفت هر چه مي خواهيد از شهدا بگيريد. ❄️من مريض بودم، دستانش را بالا مي گرفت و مي گفت: خدايا شفاي مامان را بده! من جبران مي كنم. آخر هم جبران كرد... 🌷از خاطرات شهید مهدی عزیزی که بسیار به ابراهیم هادی علاقه داشت و حتی لحظه شهادت، تصویر ابراهیم همراهش بود. 📚برگرفته از کتاب مدافعان حرم
رفیق‌ِ که‌ داشته‌ باشی‌ میدونی‌ که‌ یکی‌ هست‌‌ بعد‌ خدا‌ باهاش‌ دردو‌دل‌ کنی‌..:)♥️
از خدا خواستہ‌ام‌ همیشہ‌ جیبم‌ پُرپول‌ باشد تا گره از مشڪلـاتِ‌ مـردم بگشایم! 🌱
ابراهیم می گفت: باید اینقدر با این بدن کار کنیم، اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش صلاح دید،پای کارنامه مارا امضا کند و شهید شویم. ممکن هم هست که لیاقت شهید شدن، با رفتار و کردار بد از ما گرفته شود. •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🌴أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
خلق را گرچه وفا نیست ولیکن گل‌من؛ نه گمان دار که وقتی فراموش‌ شدی🌱
❤بسم رب الشهدا والصدیقین❤ مجموعه ای ازایده های ناب وخوب برای تولد 1_ امشب وحتی روزتولد تامیتونید با شهید صحبتکنید...براش نامه بنویسید...براش نماز بخونید.... هرکار خیری انجام می دید ثوابشو به شهید هدیه کنید......خواسته هاتونو حاجاتتونو بهش بگید وازش بخواید که حتماکمک تون کنه که میکنه😍😊 2_یکی از نذرهای خیلی مجرب برای شهید هادی که خیلیا حاجت گرفتن هدیه 1000 صلوات به شهید هادی وشهید سعید سامانلو هست....... حتمااینو امتحان کنید 3_درشبکه های اجتماعی،گروه ها و کانال ها از شهید بگید‌...از زندگی نامه اش از عنایت هاش......برای مردم بگین ... دیگرانو با شهید آشنا کنید درفضای حقیقی هم همین طور و مطمئن باشید که اگر یک نفر به واسطه ی شما باشهید آشنا و وصل شه خیر کثیری نصیب شما میشه وعنایت خاصش شامل حالتون😍 4_اگر امکانشو دارید روز تولد یه سفره ی کوچیک تو منزل تون بذارید عکس چند تا شهید.... و بذارید و برای شهید هادی قرآن دعا یا هرچیزی که دوست دارید بخونید و بهش توسل کنید اگر دوست داشتید به دوستانتون هم بگید ... مطمئن باشید شهید به مجلس تون حضور پیدا میکنه وبرای تک تک تون دعای خیرمیکنه 5_روز تولد میتونید به نیت شهید نذری بدید...از یه شکلات ک تو محل کار میتونید پخش کنید گرفته تا حتی نذر لبخند به کودکان😍😊 در روز تولدش که فردا هستش غذایی که پختید به نیت شهید هادی باشه. میل کنید وبه خانوادتون بگید این به نیت شهید هادی هست و اگر شرایط و امکانشو داشتید میتونید برای یکی دوتا از همسایه هاتونم ببرید و بگید که به نیت شهید هادیِ☺️ 6_ راستی سوره الرحمن سوره مورد علاقه ی شهید هادی بوده میتونید روزتولدش این سوره رو بخونید وبه شهید هدیه کنید☺️ درپایان باید بگم این ایده ها رو مهم نیست چندتاشو اما حتی اگه یکیشو اجرا میکنید خلوص نیت شما مهمه وارتباط دلی تون باشهید...پس سخت نگیرید و فقط دلتونو وصلش کنید که ان شاءالله خیرش بهتون برسه😍 اگر خوشتون اومد برای نویسنده این متن دعا کنید 🤲☺️☺️ 💙💜 التماس دعای فرج 💜💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ ‍ صدای به هم خوردنِ بالِ معصومِ فرشته ها می آید ، تـــو به دنیا آمده‌ای...♥️😍 🍃🌼 ، در این مدت دوستیمان، انگار سالهاست که تو را میشناسم، نمیدانم چه رازیست، رازِ بودن تو... چه مهریست ، مهرِ به تو ... که زندگی ام را از پاییز به بهار رساندی ... 🌱🌹 سپاس خدایی که تـــو را به من داد 🌷.. ، در سالروز میلادت برایمان دعا کن، دعا کن رهرو راهت باشیم ، باشد که ما هم رستگار شویم ... خورشید کمیل هزاران صلوات نذر بودنت💐 🌸 بهار زندگیت مبارک 🌸 ❤️
💠در مسیر تو...💠 سالها گذشت و من در آن لحظه فکر نمیکردم روزی برسد که دلم هیچ تمنا نکند جز نگاه و رضایتت را🍃 شاید اگر نمیشناختمت در این مسیر قرار نمیگرفتم.. در روز تولدت زیباترین هدیه تندیس نگاه توست🌸 به راستی ستاره‌ باران جواب ‌کدام سلامی؟ سلام بر ابراهیم🤲 سلام بر تو که تربتت بوی خدا میدهد بارها گفتم ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده و یافتم! چه راهی زیبا تر از مسیری ست که رفته ای... و چه عاشقانه زمزمه میکردی: 🌹وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ🌹 کمک کن تا شبیه ت بشم 🌸 پنجره ی دلم را سوی مسیری که رفتی بگشا🍃 💚تولدت مبارک داداش ابراهیم💚
4_5823412076357355788.mp3
30.91M
🦋 قصه‌ی ابراهیم... [داستان زندگی شهید ابراهیم هادی] ⏰ زمان: ۳۰ دقیقه 🎙این پادکست ویژه را از دست ندهید و در انتشار آن کوشا باشید♻️
Ebrahim Hadi_Master 02.mp3
12.01M
📢بهانه ای برای تولدت🎁 ⬅️ دانلود آهنگ "سلام بر ابراهیم"خواننده: شعر و ملودی: سید صادق آتشی تنظیم: هادی کولیوند رکورد: رضا پارساییان برشی از متن شعر👇🏻 [نلرزیدن نرفتن ایستادن قرار کوه با طوفان و سیله تو یادم دادی تو سختی بجنگم که دنیا مثل کانال کمیله...] 🌱سرباز امام زمان(عج)باشید. 🍃نشر دهید وباما همراه باشید.