1.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️انشالله از اونایی باشیم ؛
که وقتی امام زمان (عج) اسممون رو میشنون؛
زیرِ لب بگن :خدا انشالله حفظش کنه :)
الهی آمین
Ali Faniزیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
زمان:
حجم:
28.44M
#زیارت_عاشورا
🕊 دومین روز از چله زیارت عاشورا
و 40 بار «اللهم عجل لولیک فرج »
🔹به نیابت از شهید ابراهیم هادی 🕊
💠به نیت سلامتی و تعجیل فرج امام زمان عج
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره ای عجیب و شنیدنی از شهید ابراهیم هادی🌷
شهید#ابراهیم_هادی
1_1252760152.mp3
زمان:
حجم:
5.58M
اذان باصدای ملکوتی شهید ابراهیم هادی
.
✅ مجموعه جدید خاطرات و محبتهای شهید عباس دانشگر
۲۰
💠 خانم حسینیپور از شهر سمنان:
...
✍
قصد داشتم در هفتمین مراسم سالگرد شهادت شهید دانشگر که در مزار شهید برگزار میشد، شرکت کنم. با خود گفتم به یکی از دوستانم بگویم که با هم در مجلس شرکت کنیم.
(سالها پیش، وقتی سوم راهنمایی بودم، پدر شهید دانشگر به مدرسهی ما آمد و از خاطرات پسر شهیدش گفت. آن روز، صحبتهایش آنقدر تأثیرگذار بود که تصمیم گرفتم بیشتر در مورد شهید عباس دانشگر بدانم.)
با زینب، دوست صمیمیام که از بچگی با هم بزرگ شده بودیم، تماس گرفتم. بهش گفتم: «زینب خانم، یه مراسم خیلی خوب، قراره امشب برگزار بشه. سالگرد شهید دانشگر، همون شهیدی که پدرش چند سال پیش مدرسهی ما اومد و ازش گفت. حاج حسین یکتا هم قراره امشب بیاد روایتگری کنه. تو هم بیا بریم.» قبول نمیکرد. وقتی بهش گفتم که شهدا پیش ائمه اطهار علیهمالسلام و خداوند متعال وساطت میکنند و حاجت خیلیها را میدهند، گفت: «من هر حاجتی دارم از امام رضا (علیهالسلام) میخواهم و به وساطت شهدا چندان اعتقادی ندارم.»
خدا رو شکر بالأخره اصرارم جواب داد. بعد از نماز مغرب و عشا با هم به سمت امامزاده علیاشرف علیهالسلام راه افتادیم. خیابان مملو از جمعیتی بود که از پیر و جوان، زن و مرد، با چهرههای مشتاق، به سمت امامزاده میرفتند. صدای همهمه و صلوات فضا را پرکرده بود و عطر اسپند به مشام میرسید. برای برقراری نظم، چند ماشین نیروی انتظامی در ورودی مراسم مستقر شده بود که چراغ دورنگ ماشین پلیس، نور زیبایی را در فضا پخش میکرد. روی تلویزیون بزرگی که روی جایگاه نصب شده بود، تصاویری از شهید دانشگر پخش میشد. در یکی از عکسها، او با لبخندی دلنشین در کنار دوستانش دیده میشد. نگاهش آنقدر مهربان بود که انگار هنوز هم در کنار ماست.
بعد از شروع مراسم و اجرای چند برنامه جالب، نوبت به روایتگری حاج حسین یکتا رسید. حاج حسین با شور و حرارت خاصی از شهید دانشگر و سایر شهدا گفت و بعد از روایتگری، از کتاب جدید شهید به نام «رفیق شهیدم مرا متحول کرد» رونمایی کرد.
کتاب را که دیدم، یه حس خاصی وجودم را فراگرفت. قلبم تندتر زد و انگار یه نیرویی من را به سمت مطالعهٔ کتاب میکشاند. خیلی دوست داشتم بتونم خاطرات کتاب را بخوانم. انگار یه گمشدهای داشتم که فقط با خوندن خاطرات اون کتاب دلم آرام میشد.
خدا رو شکر جلسه حال و هوای معنوی خاصی داشت.
بعد از مراسم، زینب چنان لبخندی بر لب داشت که انگار دنیا رو بهش داده بودن. مدام از من تشکر میکرد و میگفت که چقدر از شرکت تو این مراسم لذت برده. گفت که هیچوقت این شب رو فراموش نمیکنه.
صبح روز بعد موقع نماز صبح دیدم صفحهی گوشیام روشن شد و زینب با من تماس گرفته. تعجب کردم! این موقع صبح چه وقت زنگزدنِ؟ گوشی را برداشتم، پشتگوشی صدای گریهاش میآمد. هر چه گفتم چه شده، فقط گریه میکرد.
وقتی آرام شد، گفتم: «چرا گریه میکنی؟» گفت: «خواب دیدم یه مجلس خیلی بزرگ و باشکوه تو امامزاده علیاشرف (ع) برگزار شده. جمعیت زیادی اومده بودن. شهید دانشگر رو دیدم که جلوی در نشسته، یه لبخند مهربون روی صورتش بود. دو تا شهید دیگه هم کنارش بودن که من نمیشناختم. یهو دیدم عباس و اون دو تا شهید دارن کفشهای مردم رو واکس میزنن! صحنهی عجیبی بود. انگار اونها اومده بودن تا به همه نشون بدن که حتی شهدا هم از خدمت به مردم دریغ نمیکنن.»
«من که به آنان رسیدم، شهید با نگاه محبتآمیزی رو به من کرد و گفت: کفشتان را در بیاورید، میخواهم واکس بزنم.» «گفتم: "شما شهید دانشگر هستید، خیلیها شما رو میشناسند و دوستتان دارند، شما چرا میخواهید کفش من را واکس بزنید؟! " شهید لبخندی زد و گفت: "ما باید کفش همهی اونهایی که تو این مجلس شرکت میکنند رو واکس بزنیم. این وظیفهی ماست."»
ناگهان از خواب پریدم، باورم نمیشد که در خواب شهید عباس دانشگر را دیدم و با ایشان حرف زدم، خیلی ذوقزده بودم. بلافاصله یاد تو افتادم که هرطورشده من را راضی کردی تا در مراسم سالگرد شهادتش شرکت کنیم. دلم طاقت نیاورد و بهت زنگ زدم. حالا میفهمم شهدا زندهاند و ناظر بر اعمال رفتار ما هستند، دیگه یقین پیدا کردم که کار از دستشان برمیآید. از این به بعد هر حاجتی دارم، شهدا را محضر امام رضا علیهالسلام واسطه قرار میدهم تا اگه خدا بخواهد زودتر جواب بگیرم. ممنونم که من رو با خودت بردی تو مراسم سالگرد شهید عباس. انشاءالله هر چه از خدا میخواهی بهت بده.
📗
نویسنده: مصطفی مطهرینژاد
#خاطرات_جدید
#شهید_عباس_دانشگر
#مؤسسه_شهیددانشگر
🍃🌺🍃
#خداےخوبِ_ابراهیم
یکی از مشکلات بشر امروزی این است که فقط سختی های زندگی را می بیند. فقط به بالا دست خود نگاه می کند، لذا همیشه پرتوقع و طلبکار است. اما وقتی به پایین دست خود نظر داشته باشد، وقتی نعمت های خداوند را بازگو کند، در نتیجه شکر نعمت ها را بجا می آورد و طبق آیات خداوند: وقتی شکر نعمت خدا را بجا بیاوریم، خداوند نعمت را افزایش می دهد.
✅ابراهیم از کسانی بود که بجای پرداختن به سختی ها و مشکلات، همیشه از نعمت های خدا می گفت. او نعمت جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را یکی از بزرگترین نعمت ها می دانست که باید شکر این نعمت را بجا آورد.
وَ أَمَّا بِنِعمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث...و نعمت های پروردگارت را بازگو کن. (سوره ضحی۹)
شهید ابراهیم هادی:
مقید بود هـر روز زیـارت عاشورا
را بخواند، حتی اگر کـار داشت و
سرش شلوغبود سلام آخر زیارت
رو می خواند.
دائما می گفت، اگر دست جوان ها
رو بزاریم توی دست #امام_حسین،
هـمـه مشکلاتشان حـل می شـود و
امام با دیده لطف به آنان نگاه میکند...
📚 سلام بر ابراهیم
✍چشم برزخی سردار شهید محمد حسین یوسف الهی...
◾️شهید محمد حسین یوسف الهی چشم برزخی داشت پیروزی ها را می دانست شکست ها را می دانست باطن افراد را می دید و عاقبت شان را پیشگویی میکرد…
▪️او با نماز شب و عبادت و جهاد خالصانه مصداق سالکان و عارفانی بود که به فرموده امام خمینی یک شبه ره صد ساله را طی کرد و چشم تمام پيران و کهنسالان طريق عرفان را حسرت زده قطره ای از دريای بی انتهای خود کردند.
◾️زمستان ۶۴ بود با بچه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم حسین وارد شد و بعد از کلی خنده و شوخی گفت: در این عملیات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.
▪️بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید من هم شیمیایی می شوم.
◾️حسین به همه اشاره کرد به جز من!
▪️چند روز بعد تمام شهودهای حسین در عملیات والفجر ۸ محقّق شد!
☑️راوی حمید شفیعی همرزم شهید
#شهید_یوسف_الهی
#سالروز_شهادت
3.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍سخن ماندگار شهید محمدحسین یوسف الهی که بر سنگ مزار مطهرش حک شده است...
🔸اجر جهاد شهادت است و من خیال ندارم از راهی که انتخاب کرده و میروم برای خود مظاهر مادی دنیای فانی را تدارک ببینم.
شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
🌷شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷