⊰•🌾•⊱ . مـٰابــٰافِرـآق‌هـٰاسـٰاختھ‌ایم... امـّٰابـٰافِرـآق‌تـوسوختھ‌ایم...!"💔 . ⊰•🌾•⊱¦⇢#سردار‌دلها ⊰•🌾•⊱¦⇢#مجنــون‌اݪحسیـن ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•💌•⊱ . یـہ‌روزۍ‌وَقتِـش‌میـرِسِھ🤞🏻•• ڪہ‌مـا‌دَسـت‌بهـ✨ "#اسلَــحـه" میشیـم:\🤞🏻🇮🇷 . ⊰•💌•⊱¦⇢#چریکی ⊰•💌•⊱¦⇢#مجنــون‌اݪحسیـن ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🧡•⊱ . بـٰآشَـد‌قَـرآرِبَعـدۍ‌مـٰآ‌اربَعـین‌حَـرَم؛ مُـھر‌ِ‌قَبـولۍگُـذَرَم‌‌بـٰآش‌‌یـٰآ‌حُسِیـن💔 . ⊰•🧡•⊱¦⇢#کربلا ⊰•🧡•⊱¦⇢#مجنــون‌اݪحسیـن ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•💔•⊱ . مـآ‌دَرمُـوآجِـہ‌ِبـآ‌مَـرگ‌⚰💀 رِسـیدن‌بہ‌شَـھآدَت❤️ وَبُـزرگۍ‌رااِنتـخـآب‌ڪرده‌ایـم !🌱 شهید‌نشوے‌میمیرے😓 . ⊰•💔•⊱¦⇢#دخترونه‍ ⊰•💔•⊱¦⇢#مجنــون‌اݪحسیـن ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•💫•⊱ . آدما‌هرچۍ‌بزرگتر‌بشن ؛ مفهوم‌کلمات‌روبیشتر‌درک‌میکنن بیشترمیفهمن .. ارباب‌خواستم‌بگم‌که : درددوریت‌بزرگ‌که‌نه ؛ پیرم‌کرد💔!' . ⊰•💫•⊱¦⇢#کربلا ⊰•💫•⊱¦⇢#مجنــون‌اݪحسیـن ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🎗•⊱ . چه زیبا عاشق شدی خدا را... چه زیبا سجده کردی برایش... راست است که میگویند هرکه عاشق تر پر....🙂💔 . ⊰•🎗•⊱¦⇢#داداش‌بابڪ ⊰•🎗•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🦋🔗•⊱ . تنگھ‌دݪم‌برآۍ‌انگـــوࢪ‌‌ضریحٺــ! چیڪار‌ڪنمـ‌اینقد‌دوره‌ازم‌ضریحـ‌ٺ سݪطان‌قݪبمـ‌حسیــ‌ن❤️ . ⊰•🔗🦋•⊱¦⇢#اربابم‌حسین ⊰•🔗🦋•⊱¦⇢#مجنــون‌اݪحسیـن ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🌻•⊱ . - دیگِه‌سِفـٰارِش‌نَکنم‌ها! +ازبَرشُدم‌مامـٰان‌جـٰان! - بازبگودِلم‌آروم‌شِـه..! + سَعۍکنم‌تیرنَخورم - دیگِه؟! +اگه‌خوردم‌شَھیدنَشم - دیگِه؟ +اگه‌شُدم،پلاکَم‌روگـُم‌نکنم - خُب؟ +اگه‌گُم‌کَردم،زیرآفتـٰاب‌نَمونم((:💔... . ⊰•🌻•⊱¦⇢#تلنگر‌شهیدانه‍ ⊰•🌻•⊱¦⇢#مجنــون‌اݪحسیـن ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

بھ‌قوݪ‌ڪربلایۍ‌#حاج‌امیـ‌ࢪ‌برومند! هواهواۍ‌ڪربلا‌ هواۍ‌بین‌اݪحرمین! هواۍ‌شورومستی‌و... هواۍ‌گـ‌ࢪیھ‌ۍ‌حسین!シ︎ꨄ︎💔🔗

⊰•🌻•⊱ .‌ 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت هفدهم...シ︎ حالا رفیقه تنها شده و کنار برادرشوهر و خواهر شوهر هایش، روز های روز، چشم انتظار بازگشتن شوهرش می ماند.. رضا و الهام«خواهر و برادر بابک» با فاصله دو سال از همدیگر به دنیا می آیند. زمان وضع حمل رفیقه، شوهرش کنارش نبوده، پدر هربار، یکی دو ماه بعد از به دنیا امدن بچه هایش مرخصی می گرفته و می آمده و فرزندانش را می دیده. رفیقه، توی همان اتاقی که اول عروسی اش با شوهرش به او تعلق گرفته بوده، مشغول بزرگ کردن بچه هایش می شود. رضا که به حرف زدن می افتد ، به رفیقه مادرش میگوید«زن داداش» چون توی خانه با این اسم رفیقه را صدا میزدند. نبود شوهر ، مسئولیت بزرگ کردن بچه ها، و زندگی کردن در خانواده شلوغ و پر جمعیت شوهر ، رفیقه را صبور تر و کم حرف تر از قبل میکند. بعد از به دنیا آوردن امید، پسر بعدی اش برای دفعه چهارم باردار میشود؛ چون بچه دوست داشته. در تنهایی اش، برای بچه هایش لالایی میخواند و سختی ها را با لبخند و خنده ی انها از یاد میبرد. اما گوشه و کنایه های اطرافیان که می گویند«چرا انقدر بچه می آوری؟» او را به این فکر می اندازد که بچه را از بین ببرد. رفیقه روز ها اجر روی شکمش میگذارد و از پله های خانه بالا و پایین میپرد؛ ولی زود پشیمان میشود و دلش نمی آید موجودی که از خون و گوشت خودش بوده، به دنیا نیاورد. الهام و رضا، هر روز که شکم مادر بزرگ تر میشود، خوشحال تر میشوند و منتظر هم بازی ی جدید شان اند. مدام میپرسند«پس که به دنیا می آید؟» این پسر همان بابکی است که قرار است روزی شهید مدافع حرم شود........ نویسنده:فاطمه رهبر . ⊰•🌻•⊱¦⇢#زندگینامھ‌ے‌داداش‌بابڪ ⊰•🌻•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🌞•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت هجدهم...シ︎ نه ماه انتظار برای به دنیا آمدن کودک تمام میشود. رفیقه خانم، صبح بیدار میشود و بچه ها را برای رفتن به مدرسه اماده میکند و برای جفت شان تو کیف های شان لقمه نان و پنیر میگذارد. فردای ان شبی که حس کرد وقت زایمانش رسیده است. بعد از رفتن بچه ها، ناهار را بار میگذارد و غذایی هم برای شام شب تهیه میکند. این کار ها را در سه زایمان قبلی هم کرده بود. بعد تنها اتاقش را که همه خانه و زندگی اش محسوب میشده، را پاکیزه و مرتب میکند. امید را در آغوش میگیرد و به خانه ی خواهر بزرگش میرود که چند در با خانه ی انها فاصله داشت‌ امید را پیش خواهرش میگذارد و با خواهر کوچک تر راهی کلینیکی میشود که سر خیابان انصار است. بــابــکـــ ان روز به دنیا می آید. بچه را در آغوش مادر میگذارند. مادر با دیدن زیبایی و آرامش نوزاد، همه درد هایش را به فراموشی می سپارد. بعد ها که بابک شهید شد خانم دکتری که بابک را به دنیا آورده بود، توی محله، روبرو عکس های بــابــکـ می ایستد و با رضایت خاطر میگوید « این بچه را من از شکم مادرش گرفته ام!! ». پدر بابک برای ترخیص مادر و بچه و میرود. بابک اولین بچه شان بوده که پدر در بدو تولدش میدیده؛ اولین بچه ای که به سینه اش چسبانده و عطر نوزادی اش را را بو کشیده است. ظهر بچه ها که از مدرسه بر میگردند....... نویسنده:فاطمه رهبر . ⊰•🌞•⊱¦⇢#زندگینامھ‌ے‌داداش‌بابڪ ⊰•🌞•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🌲•⊱ . بیراهه‌نــرو‌ساده‌تـرین‌راه‌حسین‌است💔 . ⊰•🌲•⊱¦⇢#حسین‌عزیزدلم ⊰•🌲•⊱¦⇢#خادم‌اݪࢪضــا ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🖇•⊱ ⊰•🖇•⊱¦⇢#محرم ⊰•🖇•⊱¦⇢#خادم‌اݪࢪضــا ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🦋🔗•⊱ . نائب‌الزیارھ‌از‌طرف‌همھ‌ۍ‌عزیزان! خوشآدݪے‌ڪھ‌دݪداࢪش‌تو‌گردی:) در‌آن‌نفس‌بمیرم‌ڪھ‌در‌آرزوۍ‌توبآشم!❤️📎 . ⊰•🔗•⊱¦⇢#زنده‌امام‌رضای‌قلبم‍ ⊰•🔗•⊱¦⇢#مجنــون‌اݪحسیـن ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🌹•⊱ . شهید گرچه‌ غریبـٰانه‌ می‌سپـٰارد جـٰان‌ ولۍ غریب‌ غریبـٰان‌ شهید گمنـٰام‌ است:)🖤 . ⊰•🌹•⊱¦⇢#شهیدانه ⊰•🌹•⊱¦⇢#دخٺࢪے‌از‌تبــاࢪ‌زینب ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🌲•⊱ . راست‌ گفته اند؛ عـٰالم‌ از چهـٰار عنصر‌ تشکیل‌ شده: آب،آتش،خاک،هوا! آبۍ که از تو دریغ‌ کردند آتشۍ که در خیمه گاهت‌ افتـٰاد خاکۍ که شد سجده گا‍ه و طبیب‌ درد ها وهوایۍ که عمریست‌ افتاد‍ه دردل‌ هـٰا! ترکیب‌ این‌ چهـٰار عنصر مۍ شود: "کـربـلـٰا..♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ⊰•🌲•⊱¦⇢#امام_حسینی ⊰•🌲•⊱¦⇢#دخٺࢪے‌از‌تبــاࢪ‌زینب ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🌾•⊱ . به‌ قولِ‌ شھید حججۍ ..: خدایـٰا مَرگۍ بهمون‌ بده‌ که همه حَسرتش رو بخورن .. . ⊰•🌾•⊱¦⇢#شهیدانه ⊰•🌾•⊱¦⇢#دخٺࢪے‌از‌تبــاࢪ‌زینب ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🌿•⊱ . اۍ تو‌ امید‌ روشنۍام‌ میـٰان‌ گره‌هـٰاۍ کور‌ زندگۍ . . . `💚 . ⊰•🌿•⊱¦⇢#داداش_بابک ⊰•🌿•⊱¦⇢#دخٺࢪے‌از‌تبــاࢪ‌زینب ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🌲•⊱ . چه شقـٰایق باشد ، چه گـل پیچک و یـٰاس ، جاۍ یک گل خالیست تا نیـٰاید مهدی‌ ؏ـج زندگۍ دشوار است #السلام‌علیڪ‌یاقائم‌آل‌محمد[🖐🏻] . ⊰•🌲•⊱¦⇢#امام_زمانی ⊰•🌲•⊱¦⇢#دخٺࢪے‌از‌تبــاࢪ‌زینب ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•📓•⊱ . بچه‌ هـٰا‌ بیـٰایید‌‌ یه‌ قول‌ بدیم‌ این‌ دعـٰا‌ بشه‌،دعـٰای‌ ثـٰابت‌ بعد‌ از‌نمـٰاز‌ هـٰامون... خدایـٰا بر من‌ بیـٰامرز گنـٰاهـٰانۍ را که‌ از زیـٰارت حسین‌‌ و‌ کربلـٰا محرومم‌ میکنند..🖤 . ⊰•📓•⊱¦⇢#امام_حسینی ⊰•📓•⊱¦⇢#دخٺࢪے‌از‌تبــاࢪ‌زینب ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🖤•⊱ . یادمون‌ باشه شهدا‌ قبل‌ از‌ اینکه جسمشون‌ رو‌ راهۍ‌ میدون‌ مین‌ کنن نفسشون‌ رو‌ قربـٰانۍ‌ کردن :) الگوۍِ‌‌ ما‌ شهدا‌ هستن‌ مگه نه...!🌱 --چقدر تونستیم شبیه الگوهـٰامون رفتـٰار کنیم؟ چقدر؟ . ⊰•🖤•⊱¦⇢#شهیدانه ⊰•🖤•⊱¦⇢#دخٺࢪے‌از‌تبــاࢪ‌زینب ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•📒•⊱ . نظڔے ڪݩ بہ دلم حاݪ دلم خۅب شود... حال و احوال ڔڣےقت بخدا جالب ݩیست💔 . ⊰•📒•⊱¦⇢#داداش‌بابڪ ⊰•📒•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🐚•⊱ . از درد گفته‌ایم‌ و دوارا ندیده‌ایم چشمان‌ ما هر آنچه به جز یاردیده‌ است... #السلام‌علیڪ‌یاقائم‌آل‌محمد[🖐🏻] . ⊰•🐚•⊱¦⇢#امام_زمانی ⊰•🐚•⊱¦⇢#دخٺࢪے‌از‌تبــاࢪ‌زینب ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🌻•⊱ . ازشھدابه‌شما📞: قرارمون این نبود. بی‌حج‌ـابی نبود. بی‌غ‌ـیرتی نبود. قرار شد بعد از ماها ‹راهمان› رو ادامه بدید اما دارید ‹راحت› ادامه میدید...🚶🏿‍♂' چفیه‌هامون خونی شد تا چادری خاکی نشود عکسِ ماها رو میبینید عکسِ ما‌ عمل میکنید! ما شھید نشدیم که مرغ و میوه ارزان بشه ما شھید شدیم که بی‌حیایی ارزان نشود. حرفِ اخر..↓ این رسمش نبود💔🕊!' . ⊰•🌻•⊱¦⇢#تلنگر_شهیدانهـ ⊰•🌻•⊱¦⇢#دخٺࢪے‌از‌تبــاࢪ‌زینب ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🧿•⊱ . در این حَ‌ـرم هر حرفِ سـاده عاشقـانست آقـٰا تو مقصـود؎ و این حـاجت بھـانست:) . ⊰•🧿•⊱¦⇢#امام_رضایـ ⊰•🧿•⊱¦⇢#دخٺࢪے‌از‌تبــاࢪ‌زینب ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🕊•⊱ . بعضیا میگن🚶‍♂ اصن رفاقت با شهدا چه معنۍ میده؟! چرا باید دوست شهید انتخاب کنیم؟! باید عرض کنم خدمتتون که: [زغال هاۍ خاموش را کنار زغال هاۍ روشن می گذارند تا روشن شود!!] چون همنشینۍ اثر دارد پس دوستۍ رو انتخاب کنید که به شما انرژۍ و معنویت ببخشد... و چه دوستۍ بهتر از شهدا.! . ⊰•🕊•⊱¦⇢#داداش_بابک ⊰•🕊•⊱¦⇢#دخٺࢪے‌از‌تبــاࢪ‌زینب ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•💎•⊱ . همه‌ رو‌ صدا‌ زَدیم‌ ج‌ُـز‌ خُدا هیچ‌ کسۍ هَم‌ کُمَک‌ مون‌ نَکَرد‌ ج‌ُـز‌ خُدا :)!... . ⊰•💎•⊱¦⇢#معبود_من ⊰•💎•⊱¦⇢#دخٺࢪے‌از‌تبــاࢪ‌زینب ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•🌝•⊱ . یِ‌ روز میرسه فقط‌ میان‌ بالا سرت‌ فاتحه میدن‌ و میـرن.. ولی شاید یِ‌ روزی‌ باشه که جـٰای فاتحه دادن‌ و رفتن‌ بیان‌ برای‌ رفیق‌ شدن‌ باهات اینوتو میتونی تعیین‌ کنی منتها با شـھادت' . ⊰•🌝•⊱¦⇢#شهیدانهـ ⊰•🌝•⊱¦⇢#دخٺࢪے‌از‌تبــاࢪ‌زینب ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii

⊰•✨•⊱ . مۍ‌گُفـت‌: اَخـم کردن توۍ محیطۍ که پُر ‌از‌ نـٰامحرمه خیلۍ هم خوبه...! . ⊰•✨•⊱¦⇢#شهید_مصطفی_صدرزاده ⊰•✨•⊱¦⇢#دخٺࢪے‌از‌تبــاࢪ‌زینب ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii