eitaa logo
『مُدافِـ؏ـان‌حَࢪیم‌ِآل‌اللّٰھ』
1.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
38 فایل
⊰بِ‌ـسْمِ‌ࢪَبِ‌بابڪ..!🎗⊱ •• ⊰جور؎زندگۍڪن‌ڪہ‌اگردیدنت‌ بگن‌این‌زمینۍنیست‌،شھید‌میشھ⊱ •• ⊰اطلـٰاعـات‌ڪانالـ↓⊱ ➜‌" @etelatmoon " •• ⊰خـٰادم‌ڪانالـ↓⊱ ➜‌" @Alllip " •• ⊰مدافـ‌؏ـان‌حࢪیم‌آل‌اللّٰـھ🎗⊱
مشاهده در ایتا
دانلود
⊰•🎗•⊱ . صبحتون منور به لبخند شهدا‌ツ . ⊰•🎗•⊱¦⇢ ⊰•🎗•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🌾•⊱ . خدايا! اگر می‌دانستم با مرگ من يک دختر در دامان حجاب می‌رود، حاضر بودم هزاران بار بميرم تا هزاران دختر دردامان حجاب بروند. . ⊰•🌾•⊱¦⇢ ⊰•🌾•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
حسینے‌باشیــد‌نھ‌ھیاتے . . .)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⊰•🌱🔗•⊱ . گاهی بپرسیم از خودمون نوکریم یا ادعا؟...💔 ‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ . ⊰•🌱•⊱¦⇢‍ ⊰•🌱•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•💔🔗•⊱ . پدرت‌پیرشده‌تا‌که‌تو‌رعنــــا‌شده‌ای خون‌دل‌خوردم‌علی‌تا‌که‌تو‌آقا‌شده‌ای ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ⊰•💔•⊱¦⇢ ⊰•💔•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•💌🔗•⊱ . خانومش‌تعریف‌میکرد:بهش‌گفتم ابراهیم‌اخہ‌چرا‌چشمات‌اینقدرخوشگلہ؟ گفت:چون‌بااین‌چشمام نکردم.. +بہ‌نقل‌ازهمسرشهیدابراهیم‌همت. . ⊰•💌•⊱¦⇢‍ ⊰•💌•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🌲•⊱ . در بندِ خاڪ نخواهـد مانـد آنکه پـرواز آموخته است...ツ . ⊰•🌲•⊱¦⇢ ⊰•🌲•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🎗•⊱ . میگفت: مابچہ‌‌هیئتیا،زیاد‌برامون‌مھم‌نیست بهمون‌بگن‌دکتر‌یا‌مهندس... همہ‌ۍعشقمون‌اینہ‌‌ڪه: بهمون‌بگن:ڪربلایۍ💔(: . ⊰•🎗•⊱¦⇢ ⊰•🎗•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🌸•⊱ . پرسیـــدم : قله افتخــــار یک ملـــت کــجاست؟  آرام دستـــم را گرفــــت و بر سر قبــــر یک شهــــیـد مهمــــانم ڪرد.  روی ســــنگ قبــرش نوشته بود :  " قله افتخــــــــارم 【 شــ✿ـــهادت】   است. . ⊰•🌸•⊱¦⇢ ⊰•🌸•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🌿•⊱ . او چید گلی را ز گلـــــزار شـهادت از سمت زمین رفت به میدان سعادت از خاک رها گشت، دلش سوی کجا رفت؟ انگــــار به دنبال دل آیـــنه هـــا رفت. . ⊰•🌿•⊱¦⇢ ⊰•🌿•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🔥•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت بیست و هفت...シ︎ _ببینید بابک، از قبل زمینه داشت. گاهی یکی احساساتی میشه، یه حرف هایی می زنه و یه تصمیم هایی می گیره و بعد از مدتی هم تموم میشه و میره؛ اما بابک ، کسی بوده از بچگی مسجد می رفته، اعتکاف می رفته، هیئتی بوده. شنیده ام هربار که حس کرده اگه جایی بمونه دچار گناه میشه، یهویی پا می شده و میرفته قم یا مشهد تا اون گناه فاصله بگیره . با مسائل کشور، از طریق پدرش آشنا بوده . پس بابک زمینه داشته، و این زمینه هم تشدیدش کرده. نگاهم روی قند است . ذرات ریز قند، روی میز میریزد دارم به تمام شدن ذره ذره قند فکر میکنم که ول میشود گوشه ی خیس نعبلکی. _پس موافقید که بی اثر نبوده؟! _ یه وقت هایی، تو یه جاهایی، یه برخورد هایی با سرباز میکنند که اون سرباز، از هرچی سربازی و نظام کشوره متنفر میشه. می گه تموم کنم برم. پشت سرم رو هم نگاه نکنم. سی سال خدمت قانونی من تو سپاه تموم شده. من تو سی و هفتمین سال خدمت هستم. هنوز هم وقتی میخ‌ام برای دوستانم حرف بزنم، صحبت ها و کار های فرمانده هام رو که تو زمان جنگ توی دقتری نوشته ام می خونم. برای سربلز ها هم همینکارو میکنم.‌می گم اینها فرهنگ و سرمشق ما هستن. چیز هایی را که دیده و یاد گرفته ام میگم و کسی که زمینه داشته با دیدن این وضع و حال علاقمند میشه که یه قدمی برای کشورش برداره . گاهی میشه سرباز های من میرن؛ بعد از مدتی زنگ میزنند که میخ‌ان بیان داخل اون منطقه خدمت کنند. پس نتیجه میگیریم فرمانده خیلی تاثیر داره . فرمانده،اون نیس که بنشینه و دستور بده فرمانده وقتی دستوری میده باید خودش جلو تر حرکت کنه. نیرو و قوت قلب میگیره. روحیه میگیره شجاعتش بیشتر میشن برای همینه که تو زمان جنگ خیلی از فرمانده های ما تو شروع عملیات شهید میشدند. با اینکه بهشون میگفتند شما فرمانده اید باید عقب بمونید اونها قبول نمیکردن و همراه نیرو هاشون جلو میرفتن. نویسنده:فاطمه رهبر . ⊰•🔥•⊱¦⇢ ⊰•🔥•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🦋•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت بیست و هشتم...シ︎ وقتی اونجا برف می اومد، من میتونستم بشینم سر جام و چند تا سرباز را بفرستم که برف ها رو پارو کنند؛ بگم اقا، مگه نمیبینی دو متر برف اومده، ممکنه سقف را بیاره پایین؟ وقتی این حرفو بزنم مجبور میشن برن؛حالا خواسته یا نا خواسته. اما وقتی خودم لباس بپوشم و برم پارو دست بگیرم دیگه نمیشه این سرباز هارو نگه داشت؛ تا مرز کندن سقف پیش میرن؛ در پرسیدن یک سوال خیلی دو دل هستم. خودکار را توی دستم میچرخانم سوال را خط میزنم. دوباره اما کلمات را پر رنگ میکنم. ورق میزنم و دنبال سوال بعدی ام؛ولی دوباره ورق را بر میگردانم و چشم میدوزم به کلمات همان سوال. سکوت اتاق فقط با صدای قیژ و قیژ صندلی ها خش بر میدارد. جوانک چیزی به سردار می گوید. سردار جمشیدی میپرسد:سوال ها تموم شد؟! نفس میگیرم و سرم را بلند میکنم. میگویم:سوالی هست که ربطی به بابک و اصلا به این قضایا نداره. فقط خودم کنجکاو شده ام که بدونم؛ اما نمیدونن بپرسم یا نه. نفسم تمام میشود. سردار هر دو دستش را می گذارد روی میز، و حالا قندان و فنجان چای در محاصره دستان اوست. میگوید:بپرس، خانم! بپرس من میگویم: بعضی ها میگن اونجا شما فکر جوون ها را عوض میکنید. اصلا همچین چیزی میشه؟! به همراهش نگاه می کند و میخندد. به صندلی تکیه میدهد. دوباره نگاهش میپرد به سمت آسمان گوشه ی پنجره: _ببینید درصد این،خیلی کمه. نه من نه هیچ کس دیگه ای نمیتونه اینکارو بکنه. امروز، یه بچه کوچیک از همه چیز اگاهه همه چی رو تشخیص میده امروز تو هر خانواد ه ای یه بچه وجود داره که تو خطره؛ و یا احتمال به خطر افتادنش زیاده. پس..... نویسنده:فاطمه رهبر . ⊰•🦋•⊱¦⇢ ⊰•🦋•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•💗•⊱ . -اِ؎یـٰارمـَن‌رفتۍ‌دوراَزوطـَن‌رفتۍ شبیـه‌‌اَربـٰاب‌صـَدپـٰارـہ‌تـَن‌رفتۍ..(:! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ . ⊰•💗•⊱¦⇢‍ ⊰•💗•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🎀•⊱ . یه‌رفیق‌گیر‌بیارید که‌باهاش‌خودسازی‌ڪنید ترك‌گناھ‌کنید درس‌بخونید‌و‌مباحثہ‌کنید(: هرچندخیلۍڪم‌گیرمیاد ولی‌اگه‌پیدا‌کردید ولش‌نکنیدتاشھادت‌♥️. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ . ⊰•🎀•⊱¦⇢‍ ⊰•🎀•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🌟•⊱ . اَندڪۍ‌بـٰا‌مـٰامُـدآرآ‌ڪُن‌ ڪِه‌مـٰا‌رآ‌مـۍ‌ڪُشد این‌فِـرآقِ‌ڪَربَـلآ‌ اِمروز‌و‌فَـردآ‌یـآ‌حُ‌ـسیـن...!💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ . ⊰•🌟•⊱¦⇢‍ ⊰•🌟•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🌷🔗•⊱ . ‏درعجیب‌ترین‌جای تاریخ‌ایستاده‌ایم کاش‌کسی‌‌مارابنویسد . . ! . ⊰•🌷•⊱¦⇢‍ ⊰•🌷•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•🖤🔗•⊱ . ای‌علم‌افراشته‌درعالمین🦋! اکشف‌ویاکاشف‌کرب‌الحسین💔(: ای‌یل‌حیدرساقی‌لشکر... الله‌اکبرالله‌اکبر✊🏻 سقای‌دشت‌کربلااباالفضل دستت‌شده‌ازتن‌جدااباالفضل•🥀 . ⊰•🖤•⊱¦⇢‍ ⊰•🖤•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⊰•🎗•⊱ . هم بی دستی... هم بی سر... هم جراحت پهلو داری... هم اربا اربا شدی... چقدر تنهایی بوی عاشورا میدهی💔 . ⊰•🎗•⊱¦⇢ ⊰•🎗•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•📓•⊱ . اصلا حیا کیلو چنده؟ برادرا خواهرا تا تقی به توقی میخوره میگن از رو ظاهر قضاوت نکن❗️ اما مشتی خودت داری یه کاری میکنی که مورد قضاوت قرارت بدن🤚🏼 نمونش عکس پروفایل بزن ببین چی گذاشتی یکم فکر کن به چه قیمت خواهرم...؟! به چه قیمت برادرم...؟! همه دشمنا ترس دارن از غیرت بچه ایرانی ،هرجا بخوابه تو محرم محاله حالا به خاطر اقا اباالفضل بیایم تغییر کنیم🙃💔 . ⊰•📓•⊱¦⇢ ⊰•📓•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•📝•⊱ . شهادت پلی است برای گذشتن از همه دلبستگے ها خدایا میگذرم از دلبستگی هایم بخاطر دین تو وصال تو .... . ⊰•📝•⊱¦⇢ ⊰•📝•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•💟•⊱ . عزت‌دست‌خداست 🌿. وبدانیداگرگمنام‌ترین‌هم‌باشید؛ ولۍنیت‌شمایار‌؎مردم‌باشد مۍبینیدخداوندچقدرباعزت ، وعظمت‌شمارادرآغوش‌مےگیرد((: ‹شھید‌حاج‌قاسم‌سلیمانے› . ⊰•💟•⊱¦⇢ ⊰•💟•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii