⊰•🖇•⊱
.
✅روز قیامت میگی: خدایا اشتباه شده
کارهای خوبی داشتم که نیست
🍀 گناهانی نداشتم که هست!
✅کارهای خوبت رفت
🍀در پرونده کسیکه غیبتش را کردی!
طلبکار بود؛ از گناهانش
به تو رسید
📚 *آیت الله مجتهدی ره*
⊰•🖇•⊱¦⇢#قیامت
⊰•🖇•⊱¦⇢#خادماݪࢪضــا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•♥️•⊱
.
.توان ما به اندازه ی امکانات در دست ما نیست، توان ما به اندازه ی اتصال ما با خداست:)♥️☝️🏻✨
_شهید عبدالله میثمی
⊰•♥️•⊱¦⇢#کلام_شهید
⊰•♥️•⊱¦⇢#خادماݪࢪضــا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌴•⊱
.
🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊
زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی
قسمت پنجاه و هشتم...シ︎
گفت( بابک دیگه ! ما چند روزی ، عسل رو ناراحت و پکر دیدیم جویا که شدیم ، فهمیدیم بابک می خواد بره سوریه . چند روز پیش که اومده بود دنبال خواهرش ، بهش گفتیم از رفتن منصرف بشه ؛ اونجا جنگه ، شوخی که نیست ؛ اما گفت می دونم جنگه ، و این رو هم میدونم که شوخی نیست ، حرم بی بی زینب سلام الله علیها نیاز به پاسداری داره . خلاصه ، یه جواب هایی به ما داد که نه تنها نتونستیم قانعش کنیم ، متوجه شدیم خیلی هم مصممه ، اما شما پدرش هستید ؛ چرا جلوش رو نمی گیرید ؟ ) گفتم ( الان دوره ای نیست که پدر و مادر دستور بدن . بابک هم بچه ای نیست که نیاز به هدایت و راهنمایی داشته باشه . من فقط به عنوان مشاور در کنارشم ، اون هم اگه مشاوره بخواد . به هر حال می دونم که عالمانه و آگاهانه راهش رو انکخاب کرده و منصرف کردن این آدم سخته .) این ها رو گفتم تا به جواب سوال شما برسم . بر می گرده به این که خودم رو تو چه جایگاهی قرار بدم . اگه فقط از جایگاه یه پدر بخوام نظر بدم ، پدری که فقط بچه اش رو می بینه ، براش اهمیتی نداره دور و برش چی می گذره و کشورش در چه حاله ، همسایه ش می خوره ، نمی خوره ... اگه همچین پدری بودم ، شاید نمی ذاشتم بره ؛اما وقتی پدری به جامعه اش ، دینش ، به تحولات کشورش ، به سرنوشت و رفاه کشورش اهمیت می ده . پدری که نظام رو قبول داره ، پدری که ، جوونیش رو برای تثبیت و حفظ این نظام داده ، هستیش رو برای کشورش گذاشته و هنوز هم برای کارآمد شدن این نظام حاضره هر کاری بکنه ، چطور می تونه جلوی پسرش رو بگیره ؟ حالا یه همچین پدری می تونه با رفتن پسرش مخالفت کنه ؟ من حس کرده بودم که بابک هر طور شده ، می ره ؛ می دونستم شهید می شه ؛ می دونستم اگه بره ، بر نمی گرده ؛ می دونستم بگم نرو ، نمی ره . برای همین ، وقت رفتنش بلند نشدم تا باهاش خداحافظی کنم . رو همین نرده نشسته بود . همین موقع ها بود ....
هوا تاریک شده بود . صدای اذان مسجد صادقیه پخش می شود توی خلوتی کوچه ، و از دیوار های خانه خودش را می کشد بالا . نور لامپ ایوان ، روی رنگ طوسی نرده ها می شکند و پخش می شود .
نویسنده:فاطمه رهبر
.
⊰•🌴•⊱¦⇢#زندگینامھےداداشبابڪ
⊰•🌴•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•💎🖇️•⊱
.
شھرروشننیستبـٰاصدچلچراغامـٰاڪسۍ
میرسدیڪروزحتمـابـٰاچراغدیگرۍ…!
.
⊰•💎•⊱¦⇢#منتظرانه
⊰•💎•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•👀🔗•⊱
.
حاجقاسمهرچهبالاتررفت،تواضعو ولایتمداریاشبیشترشدواینویژگی نابیکانقلابیمؤمناست:)"
.
⊰•👀•⊱¦⇢#حاجیمونه
⊰•👀•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•❤️🔗•⊱
.
خواستمبگمکهخستگۍکار
برایشماجزوقشنگترین
حسهایدنیاست:)))
.
⊰•❤️•⊱¦⇢#شفاخانه
⊰•❤️•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🧡🔗•⊱
.
يُـؤتِڪُمْخَيْـرًامِمَّـاأُخِـذَمِنْـڪمْ
درمقـٰابِلآنچـہازشمـٰاگرفتـہشده
بہتـرازآنراعَطـٰامیڪند♥
.
⊰•🧡•⊱¦⇢#خدایمهربونم
⊰•🧡•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌼🔗•⊱
.
یھِجـٰانوشتھِبود...
مشتۍشھـٰادتیعنۍ:
متفـٰاوتبھپـٰایـٰانبرسیـم!
وگرنھمرگپـٰایـٰانهمہۍقصہهـٰاست..!(:🖐🏻🔏
.
⊰•🌼•⊱¦⇢#پسرانه
⊰•🌼•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•💔🖇️•⊱
.
-خدایارفاقتیاینجورینصیبمونڪن:)💔:)
.
⊰•💔•⊱¦⇢#رفیقانههایپایدار
⊰•💔•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🐾•⊱
.
فازایناییڪهبهاصطلاحمذهبےان ولےبراۍابرازاحساساتشون
فحشهاۍزشتمیدنرونمیفهمم!!
مشتیتواگہمذهبیایڪهدیگه
فحشدادنتچیہ...
حداقلچهرهمذهبیهاروبدنکن
بہقولاستاپناهیان↯
بچہهیئتےفحشنمیدھ
بہشوخےیاجدیفرقےنمیڪنہ..
بگذاریدڪسانیکهناسزامیگویند تنهـاڪسانیباشندڪھحزباللهی نیستند...!
.
⊰•🐾•⊱¦⇢#تباهیات
⊰•🐾•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🎗•⊱
.
برایباشهدابودنبہانہزیاداست؛
کہبهایآنهمنفسشدناستباشهدایی
کہروزگاریدراینخاكزیستہاند🙂🌿!
.
⊰•🎗•⊱¦⇢#داداشبابڪ
⊰•🎗•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
|ـبـسمࢪببابڪ••♥️ |ـصبـحـتونبخیـࢪ••🎗
ـآنچھگذشتـ...📻🌿
|ـشبتـونشھدایے
|ـعاقبتتونامامـزمانےシ🖐🏼
⊰•🎞•⊱
.
گفتی چه میکنی
چو ز من دور میشوی!!
گرد سرت شوم، چه کنم؟!
گریه میکنم...🥀
#مادࢪانھ
.
⊰•🎞•⊱¦⇢#داداشبابڪ
⊰•🎞•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌪•⊱
.
خوبهکهیهوقتاییهمونطورکهدر
ظاهرشهداگونهرفتارمیکنیم
درباطنهمهمینطورباشیم!!! . . . 🚶🏿♂
.
⊰•🌪•⊱¦⇢#تلنگࢪانھ
⊰•🌪•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•📒•⊱
.
با چراغـے همہ جا گشتم و گشتم در شھر
هیچکس،هیچکس اینجا بھ تو مانند نشد🌱
.
⊰•📒•⊱¦⇢#حاجقاســــم
⊰•📒•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•📝•⊱
.
ڪۍميشودضريحرادرآغوشبگیرم
وبگویم:حسینجان!میدانیچقدردرانتظاراینلحظهبودم؟...💔
.
⊰•📝•⊱¦⇢#امامرضاۍقلبم
⊰•📝•⊱¦⇢#خادماݪࢪضــا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•✨•⊱
.
اگر چه دشمنۍ زشٺ اسٺ...
اگر چه جنگ زیبا نیسٺ...
ولی پیڪار با پستی، پلشتی، ناجوانمردۍ
عیار آدمی زادۍ ست....
⊰•✨•⊱¦⇢#حاجقاســــم
⊰•✨⊱¦⇢#خادماݪࢪضــا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🖤🖇️•⊱
.
یکی از قشنگیای چادر پوشیدن تو گرماس کہ اونقدر چادرتو دوست داری ڪہ حتی تو اوج گرما هم از سرت نمیندازیش .. :)
.
⊰•🖤•⊱¦⇢#چادرانه
⊰•🖤•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•👀🖇️•⊱
.
زِندِگۍبِہاونسَمتۍحَرِڪَتمیڪُنہڪِه،
بِھشفِڪرمیڪُنۍپَسمُثبَتاَندیشبآش..!
.
⊰•👀•⊱¦⇢#دلی
⊰•👀•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🍁•⊱
.
اونجایۍڪہیہآدم..؛
بہدرجہےشھادتمیرسہ..؛
خدابراشمیخونہ..:
یہجورےعاشقتمیشم؛
صداشدنیاروبردارھ . . .
.
⊰•🍁•⊱¦⇢#شهیدانه
⊰•🍁•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🎀🖇️•⊱
.
منعـٰآشقآنرهـبرنورانۍخویشم
آندلبرِوآرستہعرفانۍخویشم..
.
⊰•🎀•⊱¦⇢#رهبرانه
⊰•🎀•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•💚🔗•⊱
.
نَبضِتۅتَضمینۍاَستبَراۍآرام
شُدَنِهَیـٰاهۅۍطۅفـٰان•••
.
⊰•💚•⊱¦⇢#رفیقانه
⊰•💚•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•❤️🔗•⊱
.
لَبتَرنَڪُنۍنیزفَدایۍتۅهَستیم
؏ـُشـٰآقنَدارَندنیـٰآزۍبِہاِشـٰآرِه
.
⊰•❤️•⊱¦⇢#کربلا
⊰•❤️•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🎗•⊱
.
شہادت...♥️
جانکندننیست؛
دلکندناست!🌿
.
⊰•🎗•⊱¦⇢#داداشبابڪ
⊰•🎗•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🗞•⊱
.
•/• هنگامِ گناه،
از سردےِ خاڪِ قبر بترس..!
.
⊰•🗞•⊱¦⇢#گناھنکنیم
⊰•🗞•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•🌼🔗•⊱
.
نَزدیڪمیشَۅیمبِہتَپِشهـٰآۍاَربَـ؏ـین
یِڪڪَربلآبِدہ،نَخۅردنۅڪَرتزَمین💔
²¹روزتااربــ؏ینحسینےッ
.
⊰•🌼•⊱¦⇢#اربعین
⊰•🌼•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🕊•⊱
.
🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊
زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی
قسمت پنجاه و نهم..シ︎
در گوشه ای، ماه از پشت ابر بیرون مانده . حالا سه جفت چشم ، گیر حیاط و سیاهی نرده هاست ؛ نرده هایی که در آخرین لحظه ، بابک بهشان تکیه داده و چشم دوخته به نگاه پدر . اگر این نرده ها زبا داشتند ؛ اگر این نرده ها زبان داشتند ...
* * *
فکر می کردم کار آسانی ست . زنگ می زنم به دوستان و هم رزمان و آشناهای بابک ، و قرار تلفنی می گذارم . آن ها هم سریع قبول می کنند . بعد من می روم و می نشینم رو به رویشان ، و با روی خوش می خواهم فقط از بابک بگویند . می گویند ، و من بر می گردم خانه ، و می نشینم به تایپ کردن . فکر می کردم دو سه ماهه تمام می شود ؛ اما اینطور نشد .
به خیلی ها زنگ می زنم ؛ که می گویند خبرم می کنند ؛ و نمی کنند . خیلی ها دوست صمیمی او معرفی می شوند ؛ اما در قرار حضوری متوجه می شوم فقط یکی دوبار بابک را سر کلاس با برنامه ای دیده اند . خیلی ها یه هوای فیلم برداری و دوربین می آیند و دفتر و دستک و ضبط گوشی را که می بینند ، توی ذوق شان می خورد . خیلی ها می گویند توی مصاحبه ها و برنامه های قبلی ، هر چه را که بوده ، گفته اند و من بروم و توی نت دنبالشان بگردم .
مادر ، وارد جزئیات نمی شود . از گذشته و کودکی بابک ، خاطره و حرفی ندارد . الهام ، چیز خاصی یادش نمی آید . امید و عسل ، برادر و خواهر کوچک تر بابک هم با من مصاحبه نمی کنند . پسر خاله اش که دوست صمیمی اش هم بوده و تا زمان سوار شدن بابک به اتوبوس همراهی اش کرده ، از رویا رویی با من طفره می رود . از چند طریق خواسته ام و او نخواسته .
خیلی ها می آیند و حرف می زنند ؛ اما هیچ خاطره ای از بابک ندارند . خیلی ها هم خاطره های زیادی از جنگ و سوریه و داعش دارند ؛ ولی بابک در آنها نقشی ندارد .
دوره ی فعالیت بابک در سوریه کوتاه بوده ، و این حرکت او آن قدر دور از تصور بوده که هیچکس برای چنین روزی آماده نبوده. در واقع کسی نمی توانسته از کار جوانی سر در آورد که سرش همیشه توی کار و خودش بوده و حتی خبر قبولی فوق لیسانسش را به کسی جز خانواده اش نداده ؛ پسری که سالیان سال، بسیجی بودنش را ، آن هم بسیجی فعال بودنش را ، حتی دوست و فامیل متوجه نشده بود ؛ پسری که خیلی از دوستانش ، بعد از شهادتش ، متوجه سوریه رفتنش شده اند . این پسر ، اهل تظاهر و سوءاستفاده نبوده . متواضع بوده و می گفته که من برای خودم درس خوانده و دانشگاه قبول شده ام ؛ چرا باید برای این جشن بگیرم ؟ من برای دل خودم و اعتقاد خودم به بسیج رفته ام ، و حالا هم برای وظیفه ای که روی شانه ام سنگینی می کند ، راهی سوریه می شوم ؛ چرا باید افکار خودم را به کسی تحمیل کنم ؟
به هر حال ، کار نوشتن کتاب ، آن جور که فکر می کردم ، پیش نمی رود . راه افتاده ام و آمده ام رشت . انگار این شهر ، بخشی از من شده ، توی کوچه و خیابان ها ، مدام دنبال پوستری از بابک می گردم .
انگار هرجا او نباشد و حرفش نباشد ، هوا هم امنیت و اعتبار ندارد .
نویسنده:فاطمه رهبر
.
⊰•🕊•⊱¦⇢#زندگینامھےداداشبابڪ
⊰•🕊•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii