⊰•💛🎗•⊱
.
چــه شود که نازنیـنا
رُخ خـــــود بـه مـــــن نمـائی..
بـه تبسّمی، نگـــــاهی
گـــِــرهی ز دل گـشائی
السَّلامُعَلَيْكَيَاحُجَّةَاللَّهِفـٖےأَرْضِهِ..✋🏻✨
.
⊰•🎗•⊱¦⇢#عشقجان
⊰•🎗•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌪🌿•⊱
.
بروننمیرودازخاطرم
خیالِوصالت...
گرچہنیستوِصالی
ولی...
خوشمبہخیالت♥️
.
⊰•🌪•⊱¦⇢#داداشبابڪ
⊰•🌪•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🍋🌼•⊱
.
اولینعلامتبیمارے؛
بـےاشتھایـےبہغذاست.
واولینعلامتبیمارےمعنوےونفوذشیطان؛
بـےمیلـےبہعبادتاست!🚫📿
.
⊰•🍋•⊱¦⇢#تلنگࢪانھ
⊰•🍋•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
. #آرامش😍{قسمت سوم} نیازمندی به محبتِ فرد یا افراد دیگری برای حفظ آرامشِ زندگیمان نشانهی ضعف در
آرامش_4.mp3
8.45M
.
#آرامش😍 {قسمت چهارم}
۱ـ سختگیری نسبت به خود و دیگران
۲ـ نق و غر دائم، نسبت به وضع موجود
۳ـ درگیر شدن قلب در زرق و برق زندگی مدرن
چونان امواجی مهیب و مداوم، دریایِ آرام وجود شما را متلاطم میکنند.
👤استاد شجاعی•.
#غم_و_شادی
#نارضایتی_از_زندگی
#رشد_و_قدرت
.
⊰•🎙•⊱¦⇢#فایلصـوتـے
⊰•🎙•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
. #آرامش😍 {قسمت چهارم} ۱ـ سختگیری نسبت به خود و دیگران ۲ـ نق و غر دائم، نسبت به وضع موجود ۳ـ در
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
⊰•🌱•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت شصت و سوم...シ︎ هیبت لرزان با
⊰•🌈•⊱
.
🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊
زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی
قسمت شصت وچهارم...シ︎
بابک ، مدتی بود دیگر پاپی مادر نشده بود که چرا نمی گذارد برود سوریه . دیگر نمی گفت ( بیبی انجا غریب مانده ؛چرا راضی نیستی یکی از سرباز هایش بشوم ؟ ) . حالا اما روبه رویش ایستاده بود ؛ انقدر سفت و سخت که هیچ چیز و هیچ کس حریفش نمی شد .
عمو دیگر ساکت شده . کلافه دست می کشد به صورتش . بابک هنوز حایل به نرده ها مانده و نگاهش بین فرش و ایوان و صندلی آن ور شیشه سرگردان است .تاریکی هوا ، خودش را کشانده توی حیاط ، و تا روی ایوان بالا امده .
بابک تکان میخورد چشم ها ، هراسان نگاهش می کنند . پاها می روند ، سمت پله . عمو ، می گوید: دست کم برو و بابا خداحافظی کن .یک پایش روی پله است ؛ پای دیگر ، برای رسیدن به پله ی بعدی ، توی هوا مانده . دست می کشد توی موهایش ،گردن می چرخاند سمت پدر که هنوز نگاهش به تلویزیون است و تلفن را در دستانش می چرخاند .
_عمو می ترسم برم و بگه نرو . اون وقت من نمی تونم رو حرفش حرف بزنم مجبور می شم بمونم .
صدایش آرام و لرزان است . پله ها ، یکی دوتا طی می شود . الهام ، خودش را روی نرده ها سر می دهد . انگار بخواهد برادر را از روی نرده ها به لباس خودش منتقل کند . مادر، اشک از صورت پاک می کند و برای اخرین بار ، بی جان و رمق می گوید : بابک ، گتمه ! بدون شما دلخوشی ندارم .
بابک به بند کتانی اش گره می زند . دولا می شود و چین روی شلوارش را با دست باز می کند . مو های ریخته روی پیشانی اش را با سر انگشتانش در بالای سر مهار می کند . می گوید : برنامه هام رو به هم نریز ، مامان ! زود می آم .
دستی تکان می دهد و عرض حیاط را با دو سه قدم بلند سیر می کند .
لامپ آویزان روی ایوان سعی دارد تاریکی را از رخسار آدم های غم زده دور نگه دارد . صدای اذان از مسجد صادقیه بلند می شود . موذن زاده (الله اکبر ) را چنان پر تمنا بانگ می زند که نگاه ها می رود سمت عظمت آسمان .
* * *
پدر هنوز خیره به تلویزیون مانده . هیچ صدایی نمی آید . تلویزیون انعکاس تصویر مردی را نشان می دهد که همین چند دقیقه ی پیش ،پسرش به قصد سوریه رفتن ، خانه را ترک کرد ، و پدر ، توانی پاهایش ندید که برخیزد و خودش را به پسر برساند و ثمره بیست و چهار سال زحمتش را در آغوش بگیرد . اگر پاها جان داشتند و پدر را به ایوان می رساندند ، شاید مهر پدری کار دستش می داد و از پسر می خواست نرود ؛ کنارش توی همین خانه ، پیش برادر ها و خواهرانش بماند تا دلخوشی مادر کم نشود . اگر این را می خواست ، محال بود . . .
نویسنده:فاطمه رهبر
.
⊰•🌈•⊱¦⇢#زندگینامھےداداشبابڪ
⊰•🌈•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
|ـبـسمࢪببابڪ••♥️ |ـصبـحـتونبخیـࢪ••🎗
ـآنچھگذشتـ...📻🌿
|ـشبتـونشھدایے
|ـعاقبتتونامامـزمانےシ🖐🏼
⊰•🌲💚•⊱
.
میگفت ڪه:
وقتیگناهکردۍ،
نگـوجوونیکـردم!
بهجوونیِشھدابرمیخـوره..!
.
⊰•🌲•⊱¦⇢#تلنگࢪانــھ
⊰•🌲•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌼💛•⊱
.
اوچیــدگلسࢪخے ز گلزارشهادت
ازسمتزمینࢪفت بھ میدانسعادت
.
⊰•🌼•⊱¦⇢#داداشبابــڪ
⊰•🌼•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌪🖇•⊱
.
جـاذبـہهـا...
همیشہروبہپاییننیستند..!
کافۍٖاست،پیشانیتبہخاکباشد
بہسوۍآسمانخواهۍٖرفت...🌱
.
⊰•🌪•⊱¦⇢#حاجقاســــم
⊰•🌪•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌗🍂•⊱
.
اصلا من آفریدھشدهام،
تا شما را دوست بدارم!
مولاجان،امامِزمان(:
السَّلامُعَلَيْكَيَاحُجَّةَاللَّهِفـٖےأَرْضِهِ..✋🏻✨
.
⊰•🌗•⊱¦⇢#عشقجان
⊰•🌗•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•♥️🖇•⊱
.
[وچگونہازجآننگذرد
آنکہمےداندجآن
بهاےدیداراستـــ...؟!♥️✨]
.
⊰•♥️•⊱¦⇢#داداشبابڪ
⊰•♥️•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•🌱👌•⊱
.
رجز خوانی جوان ایرانی در فردگاه حلب «سوریه» . . .💛🌼
انتشاردھیــد🌱
.
⊰•🌱•⊱¦⇢#رجزخوانیجوانایرانی
⊰•🌱•⊱¦⇢#خادماݪحسین
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🚩♥️•⊱
.
ڪاردَستمدادآخرقَلبناپاکمحسین
اربعین؛پـٰایپیادهرَفتازدستمکِهرفت🥀
.
⊰•♥️🚩•⊱¦⇢#امام_حسین
⊰•♥️🚩•⊱¦⇢#سࢪبازسیـدعݪے
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
سلام خدمت شما همراهان گرامی
امروز تولد شهید مصطفی صدرزاده هست♥️🖇
و ما میخوایم با همکارے و لطف شما عزیزان تعدادی صلوات بھ ایشون هدیھ کنیم تعدادیکهمدنظرتونهست رو به ایدیزیر اعلام کنید ↯🌹↯
@fadaeie_velayat77
⊰•🎊🎀•⊱
.
بࢪادࢪشهیدم♥️
آسمانےشدنت☁️اتفاقےنبود✋🏼
تولایقشهادتبود🕊🌱
فراموشنمیشوی…🙂🖐🏻
تولدتمبارڪمرداسمانے😍♥️
.
⊰•🎊•⊱¦⇢#داداشمصطفے
⊰•🎊•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌝•⊱
.
🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊
زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی
قسمت شصت و پنجم...シ︎
محال بود پسر برود ؛ اما پدر نخواست مانع رفتن پسر بشود . مگر خودش چند سال پیش برای همین کشور و برای اعتقاداتش ، کوله به دوش نگرفته و راهی نشده بود ؟ صدای پر صلابت موذن زاده ، از لای در نیمه باز ، همراه سوز پاییزی به درون اتاق می ریزد . الهام تکیه داده بود به صفحه اپن ؛ برای کاری نا معلوم ، بشقاب ها را به هم می کوبد و هر دم گوشه ی روسری اش را می کشد به چشمانش .
عمو یعقوب، کنار پدر چمباتمه زده و به گل های ریز گل بهی فرش چشم دوخته . پدر دز تلویزیون خانوش چشم بر می دارد ، به جمع نگاه می کند و می گوید : چرا نشسته اید ؟ چرا دنبالش نمی رید ؟ بابک بره دیگه بر نمی گرده ها !
چیزی توی دل مادر فرو می ریزد .
امید که چند دقیقه بعد از رفتن برادر سر رسیده ، می گوید : این همه همکارهای من و رضا رفته ان و سالم برگشته ان !
حرف هایش بوی دلداری می دهد و می خواهد فضا را ارام کند .می داند بابک تصمیمش را گرفته . حرف امروز و فردا که نیست ؛ ماه هاست به این فکر کرده و هر روز رفته سپاه ، و بست نشسته و منتظر اعلام اسمش بوده . و حالا محال است که نرود . و محال است کسی بتواند منصرفش کند .
پدر ، سرش را با تاسف تکان می دهد :
_امید ، این بچه شهید می شه ! از حرکات و رفتارش می فهمم اگه بره ، دیگه زنده بر نمی گرده !
نمی گوید که سال ها توی جنگ بودن ، این تجربه را به او داده ؛ که از حرکات و رفتار های بابک تشخیص می دهد که بابک می رود و دیگر بر نمی گردد . الهام ، تاب شنیدن ندارد . کمر از صفحه اپن جدا می کند و با چند قدم ، خودش را به پدر می رساند و می گوید : ما که نمی دونیم از کجا اعزام می شه !
مادر گردن می کشد توی سالن ، و می گوید : مسعود بیلر .
گوشی را بر می دارد و می نشیند لبه ی مبل نزدیک اشپز خانه ، شماره تلفن خواهر کوچکش را می گیرد ، و خیره می شود به مردی که با پریشانی در طول و عرض سالن قدم می زند .
رقیه ، صدای بغض الود خواهر را که می شنود، هراسان می شود . مادر سراغ مسعود را می گیرد ، و رقیه می گوید ( یکی دو ساعت پیش رفت بیرون .) تلفن قطع می شود ؛ اما صدای بغض آلود خواهر ، در گوش رقیه جا مانده است . انگار تک تک کلمات به پرده ی گوشش چسبیده و هی منعکس می شود : بابک گدیر سوریه .
گوشی را قطع می کند و شماره ی میعود را می گیرد . مسعود جواب نمی دهد . راه می افتد توی خانه . پرده ها را کنار می زند و دوباره ـ ـ ـ
نویسنده:فاطمه رهبر
.
⊰•🌝•⊱¦⇢#زندگینامھےداداشبابڪ
⊰•🌝•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
. #آرامش😍 {قسمت چهارم} ۱ـ سختگیری نسبت به خود و دیگران ۲ـ نق و غر دائم، نسبت به وضع موجود ۳ـ در
آرامش_5 (1).mp3
2.62M
.
#آرامش🌱 {قسمت پنجم}
انسانهای شکاک، #آرامش ندارند!
شک، شخصیت شان را متزلزل میکند،
و از آنها انسانهایی چندشخصیتی میسازد
که رنگ آرامش، به خود نمیبینند!
👤استاد شجاعی•.
.
⊰•🎙•⊱¦⇢#فایلصـوتـے
⊰•🎙•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
. #آرامش🌱 {قسمت پنجم} انسانهای شکاک، #آرامش ندارند! شک، شخصیت شان را متزلزل میکند، و از آنها انسان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
|ـبـسمࢪببابڪ••♥️ |ـصبـحـتونبخیـࢪ••🎗
ـآنچھگذشتـ...📻🌿
|ـشبتـونشھدایے
|ـعاقبتتونامامـزمانےシ🖐🏼