eitaa logo
『مُدافِـ؏ـان‌حَࢪیم‌ِآل‌اللّٰھ』
1.4هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
38 فایل
⊰بِ‌ـسْمِ‌ࢪَبِ‌بابڪ..!🎗⊱ •• ⊰جور؎زندگۍڪن‌ڪہ‌اگردیدنت‌ بگن‌این‌زمینۍنیست‌،شھید‌میشھ⊱ •• ⊰اطلـٰاعـات‌ڪانالـ↓⊱ ➜‌" @etelatmoon " •• ⊰خـٰادم‌ڪانالـ↓⊱ ➜‌" @Alllip " •• ⊰مدافـ‌؏ـان‌حࢪیم‌آل‌اللّٰـھ🎗⊱
مشاهده در ایتا
دانلود
⊰•💕🌷•⊱ . ‌جـٰان‌خۅددره‌اۅلـٰادعلۍمۍبـٰازیم؛ همچۅمـٰالڪ‌بہ‌عدُۅـان‌علۍمۍتـٰازیم!(:🖐🏾☘️ ‍‎‌‌‎. ⊰•💕•⊱¦⇢ ⊰•💕•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🖇️💌•⊱ . ‌در‌سَرم‌نیست‌بِه‌جزحال‌‌وهَوایِ‌تووعِشق شادَم‌ازاینکِه‌هَمه‌حال‌وهَوایم‌شُده‌ای♥️!' ‍‎‌‌‎. ⊰•💌•⊱¦⇢ ⊰•💌•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🌈•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت هفتاد و ششم...シ︎ بابک به خاله اش گفته بود می خواهد برود سوریه . و اولین کسی که خاله نگرانش شده ، خواهرش بود. گفته بود ( پس مادرت ؟) بابک گفته بود ( نگران نباش ، خاله ! چند روزه بر می گردم .) خاله زل زده بود به خواهرزاده اش ، و توی دلش قربان صدقه اش رفته بود . یادش آمده بود چند سال پیش ، وقتی دو خواهر ، خانه شان رو به روی هم بود . حالا همین بابک بزرگ شده و تصمیم به رفتن گرفته بود . هرروز با دستان کوچکش ، در خانه را می کوبید ، و او ، در را که باز می کرد . قامت کوچک و صورت ریزه ی بابک را می دید که تمایلش لبخند بود . بابک نگاهش می کرد و می گفت ( خالا ، آلما واروزدی ؟)¹ ، و خاله دلش غش می رفت ازشیرین زبانی بابک ، و به سینه می فشردش و سیبی دستش می داد . بعد ها هم بابک ، طبق عادت ، هر وقت به خانه ی خاله اش می رفت ، بعد از شنیدن صدای خاله از پشت در باز کن ، لحن بچه گانه به صدایش می داد و می گفت ( خالا ، گینه آلما واروز ؟ ) و حالا همین بابک می خواست برود ، و اوفقط توانسته بود بگوید ( چرا ، بابک !) و او گفته بود ( داعش ، خیلی از جوون های ما رو کشته ، خاله ! باید بریم انتقام خون اون ها رو بگیریم . باید از ناموس مون دفاع کنیم ، خاله !) بستگان ، هر یک ، خاطره ای از بابک دارند و برای گفتن و نگفتنش دو دل اند . می ترسند دلتنگی های مادر بیشتر شود . مادر ، برای فرار از بغض ، به آشپزخانه می رود و آشغالای سبزی را توی توی زباله می اندازد . خاله رقیه می گوید : چقدر بابک وقت پاک کردن سبزی و وسایل احسان ، ازمون صلوات گرفت ! آخرش گفتم ( بابک ، بسه بسه دیگه ! خسته شدیم ) خندید و گفت ( ثواب داره ، خاله ! ) دوباره گفت ( برای سلامت . ‌. . ) مادر ، لبش به لبخندی باز می شود و همان جا پای ظرف شویی می نشیند : _ از بچگی عادت داشت . وقتی بچه بود و سوار ماشین می شدیم که بریم جایی ، همین که ماشین حرکت می کرد ، بابک برای سلامت آقای راننده صلوات می فرستاد ! برای سلامت همه ، تو جاده صلوات می فرستاد . دیگه صداش می کردیم ملا بابک . صدای خنده برای لحظه ای غم نبود بابک را از دل ها دور می کند . خاله محموده کمر خم می کند تا خواهرش را توی آشپزخانه ببیند : _ خیلی هم تمیزه ها ، باجی ! اون شب که اومده بود خونه مون ، دیده بود بالا شلوغه ، رفته بود لباس هاش رو تو انباری آویزون کرده بود ! نمی دونم رفتم چی بردارم که یه چیزی از وسط انبار آویزونه ؛ با خودم گفتم ( این چیه دیگه ؟) دیدم لباس بابکه ، واسه این که کثیف نشه ، کنار دیوار هم آویزون نکرده بود ! حواس مادر می رود سمت حیاط . . . ــــــــــــــــــــــــــــ نویسنده:فاطمه رهبر . ⊰•🌈•⊱¦⇢ ⊰•🌈•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
➕شما دوستاتون رو تو مسافرت می‌شناسید؛ ما تو . . .💔) •••🌿
⊰•🇮🇷🌿•⊱ . دفــــــاع مـــــقـــدس یــــعــنـــی..... 🌱 ازخـــــــودم گــــذشــــتـــم! 🙂 تــا گـــوشـــه چــــادرت خـــاکـــی نــــشــه . . .👌🏿 . ⊰•🇮🇷•⊱¦⇢ ⊰•🇮🇷•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماپشٺ‌ولایتمون‌میمونیم‌و‌بھ‌عشق‌ ࢪهبـر‌اومدیم . . .🇮🇷♥️)" •••🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|ـب‌ـسم‌ࢪب‌‌بابڪ••♥️ |ـصب‌ـح‌ـتون‌بخیـࢪ••🎗
⊰•🖤👀•⊱ . دِلَـم‌ڪه‌تَنـگ‌مـۍشَود‌نَظـربہ‌مـٰاھ‌مـۍڪُنَم دَرون‌ِمـٰاھ‌ِنیـمہ‌شَب‌تـورا‌نگـٰاه‌مـۍڪُنَمシ..! . ⊰•🖤•⊱¦⇢‍ ⊰•🖤•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🌹✨•⊱ . فڪرڪن‌برےگلزارشہدا، میون‌قبرهاقدم‌بزنے، نوشٺہ‌هاشونو‌بخونے، اشڪ‌بریزے، ٺااینجاهمہ‌چیزعادیہ! امافڪرڪن‌برسےبہ‌یہ‌مزار،یہ‌شہید.. روےسنگ‌قبرروبخونے.. شہیدهمسنٺ‌باشہ..! اونموقع‌سٺ‌ڪہ، نفسٺ‌حبس‌میشہ، قلبٺ‌ٺندمےزنه، اشڪاٺ‌روون‌میشہ..:)💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ . ⊰•🌹•⊱¦⇢‍ ⊰•🌹•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii