‹🎀🔮›
•°
رفیقشهید↯♥
🌱من بچه ی آستانه ام،بابک بچه رشت،
تو آموزش ها باهم آشنا شدیم یادمه
یکم آبان از رشت رفتیم تهران یک
شب تهران موندیم...تو تهران یکی از
بچه ها یه برگه📄 پیدا کرده بود آورد
پیشمون وقتی برگه رو برگردوند
دیدیم عکس سه تا شهید روش چاپ
شده بابک برگه رو گرفت و کلی گریه😭
کرد گفت:یعنی میشه منو هم بخرن؟؟؟💔
بهش گفتم:بابک ان شاءالله اول تو شهید
بشی بعدم من الان که اون دوستمو
میبینم میگم کاش دعا کرده بودم اول
من شهید بشم بعد بابک...❤🍃
•°
🎀🔮¦⇢ #خاطࢪه داداش بابڪ
🎀🔮¦⇢ #ـفدایۍ_وݪایت
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
↱ @Shahidbabaknourii↲
‹💙🌎›
•°
بسیجیانِ فعال مشهد بود؛
مدت طولانی برای اعزام به سوریه
به هر دری زد و به هر مقام نظامی
که میشناخت متوسل شده و حتی
التماس کرد اما به جایی نرسید؛
در نهایت با اصرار و پافشاری عجیب
توانست خودش را از طریق فاطمیون
به سوریه برساند ، نکتهی تکان دهنده
این است که محمد فقط سه روز در
میدان نبرد سوریه بود و این بسیجیِ
از دنیا دل کنده ؛
با آتش مزدوران سعودی تکفیری داعش
بال در بال ملائک گشود.
•°
💙🌎¦⇢ #شھید محمد سخندانـــــ
💙🌎¦⇢ #ـفدایۍ_وݪایت
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
↱ @Shahidbabaknourii↲
‹🍃🥀›
•°
من به «قد قامت» یاران نرسیدم، ای کاش...
لااقل رکعت آخر به جماعت برسم!
سیب سرخی سر نیزه است، دعا کن من نیز...
این چنین کال نمانم به شهادت برسم...
•°
🍃🥀¦⇢ #شھداے گمنامـــــ
🍃🥀¦⇢ #ـفدایۍ_وݪایت
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
↱ @Shahidbabaknourii↲
‹🍂🧡›
•°
پرکارۍوکمخوابـے
ویژگےاصلیشبود؛
آنچنانکهکاردرروز
جمعهراهمدریکےاز
جلساتادارۍبهتصویب
رساندهبود؛بهاینترتیب
عملاًکارشتعطیلےنداشت.
معتقدبود:شهادتمزدکسانےاست
کهدرراهخداپرکارند...((:
#سلام_صبحتون_شهدایی🌹🕊
•°
🍂🧡¦⇢ #شھید محمود ࢪضا بیۻایے
🍂🧡¦⇢ #ـفدایۍ_وݪایت
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
↱ @Shahidbabaknourii↲
『🌼🌱』
ذڪࢪࢪوز⇦الہمصلےعلےمحمدواݪمحمدوعجݪفࢪجھم¹⁰⁰مࢪتبھ
سݪامبھامامـزمانفࢪاموشنشھシ🖐🏼
💛بسم رب الشهدا و الصدیقین💛
🍀روز سی و هشتم چله ی شهدا🍀
۱۰۰صلوات برای شهید علی الهادی احمد حسین بفرستین(حاجتتونو ازشون بخواین)♥️
‹👑🍁›
•°
عصای دست پدر ؛
مرد خانه ی مادر ؛
چو سرو رفتی و
صدپاره استخوان شدهای ...💔
•°
👑🍁¦⇢ #شھیدانھ
👑🍁¦⇢ #ـفدایۍ_وݪایت
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
↱ @Shahidbabaknourii↲
‹✨💛›
•°
از عملیاتها که برمیگشتیم، همه نیروها معمولا شدیدا خسته بودند، به محض رسیدن به مقر همه بچه ها براي استراحت مي رفتند و سرگرم كار خودشان بودند٬اما با اینکه شهید عبدالصالح زارع پا به پای بچه ها میجنگید و مثل بقیه مهمات حمل کرده و دست و پایش تاول زده بود. تازه شروع میکرد؛ کمک به رزمنده ها و براشون غذا می آورد، وسایل استراحت و استحمامشان را آماده میکرد.
هميشه دوست داشت در كمك كردن به ديگران در صف اول باشد و بتواندمشكلات ديگران را حل كند
راوی: همرزم شهید
•°
✨💛¦⇢ #شهید عبدالصالح زارع
✨💛¦⇢ #ـفدایۍ_وݪایت
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
↱ @Shahidbabaknourii↲
‹🎀🔮›
•°
پدࢪشھید:
نمازوبیشتࢪࢪوزھاھمواࢪهࢪوزهمیگࢪفت
واگࢪازبیماࢪ؎ڪسےمطلـ؏میشد،
بانیتشفاعتبیماࢪبࢪاشࢪوزهمیگࢪفت...
نمازشبحتمامقیدبوددࢪمسجدࢪودباࢪتان
محلہࢪودباࢪتانمیخواند...
بنابࢪشبزندهداࢪانهمانمسجدبہدعا؎ندبہ
علاقہویژهداشت...
•°
🎀🔮¦⇢ #خاطره داداش بابڪ
🎀🔮¦⇢ #ـفدایۍ_وݪایت
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
↱ @Shahidbabaknourii↲