eitaa logo
『مُدافِـ؏ـان‌حَࢪیم‌ِآل‌اللّٰھ』
1.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
38 فایل
⊰بِ‌ـسْمِ‌ࢪَبِ‌بابڪ..!🎗⊱ •• ⊰جور؎زندگۍڪن‌ڪہ‌اگردیدنت‌ بگن‌این‌زمینۍنیست‌،شھید‌میشھ⊱ •• ⊰اطلـٰاعـات‌ڪانالـ↓⊱ ➜‌" @etelatmoon " •• ⊰خـٰادم‌ڪانالـ↓⊱ ➜‌" @Alllip " •• ⊰مدافـ‌؏ـان‌حࢪیم‌آل‌اللّٰـھ🎗⊱
مشاهده در ایتا
دانلود
⊰•🦋•⊱ . •"تسلیم‌نشو!🌱🙃 سخت‌ترین‌قسمت‌هرڪاری ... شروع‌ڪردنشہ"💛 . ⊰•🦋•⊱¦⇢ ⊰•🦋•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
یڪ‌پاࢪت‌جــدید‌تقدیم‌نگاهتون🌝🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•⚡•⊱ . خاڪم نکنید💔 بزارید اربابم برسہ🙂🖤 اونی ڪه واسم همہ کسہ :)))) . ⊰•⚡•⊱¦⇢ ⊰•⚡•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
|ـب‌ـسم‌ࢪب‌‌بابڪ••♥️ |ـصب‌ـح‌ـتون‌بخیـࢪ••🎗
⊰•🎗•⊱ . حاجی‌میخواست‌سوار‌ماشین‌بشه‌که‌یکی‌از‌ خانوما‌نوزادشو‌به‌حاجی‌داد‌و‌ازش‌خواهـش‌ کرد‌تا‌به‌گوشش‌اذان‌بگه. حاجی‌همین‌طور‌که‌داشت‌اذان‌می‌گفت‌دست‌ شو‌جلو‌صورت‌نوزاد‌گرفت‌تا‌آفتاب‌اذیتش‌نکنه. سردار‌حواسش‌به‌همه‌چی‌و‌همه‌کس‌بود...! . ⊰•🎗•⊱¦⇢ ⊰•🎗•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•☘️•⊱ . دوستی باشهدا... شهیدت میکند...♥️🥀} . ⊰•☘️•⊱¦⇢ ⊰•☘️•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـان‌حَࢪیم‌ِآل‌اللّٰھ』
⊰•⚡•⊱ . خاڪم نکنید💔 بزارید اربابم برسہ🙂🖤 اونی ڪه واسم همہ کسہ :)))) . ⊰•⚡•⊱¦⇢#عشق‌همیشگیم ⊰•⚡•⊱¦⇢#م
⊰•🥀•⊱ . مشکلات‌من‌فقط‌کنج‌حرم‌حل‌می‌شود! دعوتم‌کن‌کربلا‌خیلی‌گرفتارم‌حسین💔:) . ⊰•🥀•⊱¦⇢ ⊰•🥀•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•❄️•⊱ خداروشکردیدم‌بزم‌عزاتو🥀 ⊰•❄️•⊱¦⇢ ⊰•❄️•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•🖤•⊱ . 🎞️ سلام بر محرم 🏴 فرا رسیدن ماه محرم و ایام سوگواری حضرت امام حسین علیه السلام را تسلیت می گوییم. . ⊰•🖤•⊱¦⇢ ⊰•🖤•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•🖇•⊱ . ◼️پاداش سلام بر امام حسین(ع) ⊰•🖇•⊱¦⇢ ⊰•🖇•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•🖤•⊱ . 🎞️ سلام بر محرم 🏴 فرا رسیدن ماه محرم و ایام سوگواری حضرت امام حسین علیه السلام را تسلیت می گوییم. . ⊰•🖤•⊱¦⇢ ⊰•🖤•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🌷•⊱ . چادرم،شھادتۍفاطمۍرقم‌خواهدزد! مادخترانِ‌مادرِپھلوشڪستہ‌ایم🖤 . ⊰•🌷•⊱¦⇢‍ ⊰•🌷•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•☘️•⊱ . وقتی همه چیز را به خدا میسپاری.... . ⊰•☘️•⊱¦⇢ ⊰•☘️•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•❤️💍•⊱ . بشینم‌ڪنج‌حرم‌فقط‌به‌تو‌نگاه‌کنم :)💔! . ⊰•💍❤️•⊱¦⇢‍ ⊰•💍❤️•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🌾•⊱ . مـٰابــٰافِرـآق‌هـٰاسـٰاختھ‌ایم... امـّٰابـٰافِرـآق‌تـوسوختھ‌ایم...!"💔 . ⊰•🌾•⊱¦⇢ ⊰•🌾•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•💌•⊱ . یـہ‌روزۍ‌وَقتِـش‌میـرِسِھ🤞🏻•• ڪہ‌مـا‌دَسـت‌بهـ✨ "" میشیـم:\🤞🏻🇮🇷 . ⊰•💌•⊱¦⇢ ⊰•💌•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🧡•⊱ . بـٰآشَـد‌قَـرآرِبَعـدۍ‌مـٰآ‌اربَعـین‌حَـرَم؛ مُـھر‌ِ‌قَبـولۍگُـذَرَم‌‌بـٰآش‌‌یـٰآ‌حُسِیـن💔 . ⊰•🧡•⊱¦⇢ ⊰•🧡•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•💔•⊱ . مـآ‌دَرمُـوآجِـہ‌ِبـآ‌مَـرگ‌⚰💀 رِسـیدن‌بہ‌شَـھآدَت❤️ وَبُـزرگۍ‌رااِنتـخـآب‌ڪرده‌ایـم !🌱 شهید‌نشوے‌میمیرے😓 . ⊰•💔•⊱¦⇢‍ ⊰•💔•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•💫•⊱ . آدما‌هرچۍ‌بزرگتر‌بشن ؛ مفهوم‌کلمات‌روبیشتر‌درک‌میکنن بیشترمیفهمن .. ارباب‌خواستم‌بگم‌که : درددوریت‌بزرگ‌که‌نه ؛ پیرم‌کرد💔!' . ⊰•💫•⊱¦⇢ ⊰•💫•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🎗•⊱ . چه زیبا عاشق شدی خدا را... چه زیبا سجده کردی برایش... راست است که میگویند هرکه عاشق تر پر....🙂💔 . ⊰•🎗•⊱¦⇢ ⊰•🎗•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•🦋🔗•⊱ . تنگھ‌دݪم‌برآۍ‌انگـــوࢪ‌‌ضریحٺــ! چیڪار‌ڪنمـ‌اینقد‌دوره‌ازم‌ضریحـ‌ٺ سݪطان‌قݪبمـ‌حسیــ‌ن❤️ . ⊰•🔗🦋•⊱¦⇢ ⊰•🔗🦋•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـان‌حَࢪیم‌ِآل‌اللّٰھ』
⊰•☘️•⊱ . دوستی باشهدا... شهیدت میکند...♥️🥀} . ⊰•☘️•⊱¦⇢#داداش‌بابڪ ⊰•☘️•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ ـ ـ ـ ــــ
⊰•🌻•⊱ . - دیگِه‌سِفـٰارِش‌نَکنم‌ها! +ازبَرشُدم‌مامـٰان‌جـٰان! - بازبگودِلم‌آروم‌شِـه..! + سَعۍکنم‌تیرنَخورم - دیگِه؟! +اگه‌خوردم‌شَھیدنَشم - دیگِه؟ +اگه‌شُدم،پلاکَم‌روگـُم‌نکنم - خُب؟ +اگه‌گُم‌کَردم،زیرآفتـٰاب‌نَمونم((:💔... . ⊰•🌻•⊱¦⇢‍ ⊰•🌻•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🌻•⊱ .‌ 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت هفدهم...シ︎ حالا رفیقه تنها شده و کنار برادرشوهر و خواهر شوهر هایش، روز های روز، چشم انتظار بازگشتن شوهرش می ماند.. رضا و الهام«خواهر و برادر بابک» با فاصله دو سال از همدیگر به دنیا می آیند. زمان وضع حمل رفیقه، شوهرش کنارش نبوده، پدر هربار، یکی دو ماه بعد از به دنیا امدن بچه هایش مرخصی می گرفته و می آمده و فرزندانش را می دیده. رفیقه، توی همان اتاقی که اول عروسی اش با شوهرش به او تعلق گرفته بوده، مشغول بزرگ کردن بچه هایش می شود. رضا که به حرف زدن می افتد ، به رفیقه مادرش میگوید«زن داداش» چون توی خانه با این اسم رفیقه را صدا میزدند. نبود شوهر ، مسئولیت بزرگ کردن بچه ها، و زندگی کردن در خانواده شلوغ و پر جمعیت شوهر ، رفیقه را صبور تر و کم حرف تر از قبل میکند. بعد از به دنیا آوردن امید، پسر بعدی اش برای دفعه چهارم باردار میشود؛ چون بچه دوست داشته. در تنهایی اش، برای بچه هایش لالایی میخواند و سختی ها را با لبخند و خنده ی انها از یاد میبرد. اما گوشه و کنایه های اطرافیان که می گویند«چرا انقدر بچه می آوری؟» او را به این فکر می اندازد که بچه را از بین ببرد. رفیقه روز ها اجر روی شکمش میگذارد و از پله های خانه بالا و پایین میپرد؛ ولی زود پشیمان میشود و دلش نمی آید موجودی که از خون و گوشت خودش بوده، به دنیا نیاورد. الهام و رضا، هر روز که شکم مادر بزرگ تر میشود، خوشحال تر میشوند و منتظر هم بازی ی جدید شان اند. مدام میپرسند«پس که به دنیا می آید؟» این پسر همان بابکی است که قرار است روزی شهید مدافع حرم شود........ نویسنده:فاطمه رهبر . ⊰•🌻•⊱¦⇢ ⊰•🌻•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🌞•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت هجدهم...シ︎ نه ماه انتظار برای به دنیا آمدن کودک تمام میشود. رفیقه خانم، صبح بیدار میشود و بچه ها را برای رفتن به مدرسه اماده میکند و برای جفت شان تو کیف های شان لقمه نان و پنیر میگذارد. فردای ان شبی که حس کرد وقت زایمانش رسیده است. بعد از رفتن بچه ها، ناهار را بار میگذارد و غذایی هم برای شام شب تهیه میکند. این کار ها را در سه زایمان قبلی هم کرده بود. بعد تنها اتاقش را که همه خانه و زندگی اش محسوب میشده، را پاکیزه و مرتب میکند. امید را در آغوش میگیرد و به خانه ی خواهر بزرگش میرود که چند در با خانه ی انها فاصله داشت‌ امید را پیش خواهرش میگذارد و با خواهر کوچک تر راهی کلینیکی میشود که سر خیابان انصار است. بــابــکـــ ان روز به دنیا می آید. بچه را در آغوش مادر میگذارند. مادر با دیدن زیبایی و آرامش نوزاد، همه درد هایش را به فراموشی می سپارد. بعد ها که بابک شهید شد خانم دکتری که بابک را به دنیا آورده بود، توی محله، روبرو عکس های بــابــکـ می ایستد و با رضایت خاطر میگوید « این بچه را من از شکم مادرش گرفته ام!! ». پدر بابک برای ترخیص مادر و بچه و میرود. بابک اولین بچه شان بوده که پدر در بدو تولدش میدیده؛ اولین بچه ای که به سینه اش چسبانده و عطر نوزادی اش را را بو کشیده است. ظهر بچه ها که از مدرسه بر میگردند....... نویسنده:فاطمه رهبر . ⊰•🌞•⊱¦⇢ ⊰•🌞•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii