﷽
قـٰالَرسـولاللھ'ﷺ'💕:
هࢪڪسیتیمۍراسࢪپࢪستےکند
تابۍنیـٰازشـود؛خداونددربرابـر؛بھشترابراوواجبمۍڪند!
📚بحارالانوار،ج۴۲؛ص۲۴۸
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
بسمِرَبِالحسین . . .♥️!''
سلام علیکم رفقای عزیز🌿
میخوایمبایـٰارۍِخداوڪمڪهاۍِهمیشگۍِشمارفقاۍگلمون
براۍیڪدخترخانومِبۍبضاعت؛لوازمالتحریرومانتوۍِمدرسھاۍتھیہڪنیم🌹
چوننمیخوایمهیچدانشاموزۍبخاطرِمشکلِمالۍ
ازجھادِعلمۍڪهفرمایشمتینِحضرتآقاستجابمونه ✌🏻💚
شمارهکارت ⇦ • 6063731043335349 •
بنامِ ⇦ • ڪوثرآدینهپور•
ارسالِرسید⇦ • 09925653699 •
توکاشتنِلبخندرولبِایندخترخانمِگلمونسھیمباشید🍃
حتۍباانتشارِاینپیام
*گزارشِڪاربراتونارسالمیکنیم🌹*
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
رفقاااالطفا⇦عڪسفیشھا؎واࢪیزۍتون
روبھاینشمارهبفرستید⇩
09925653699
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
#منتظرتونیم💕
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
﷽ قـٰالَرسـولاللھ'ﷺ'💕: هࢪڪسیتیمۍراسࢪپࢪستےکند تابۍنیـٰازشـود؛خداونددربرابـر؛بھشترابراوواجبمۍڪند
پولدادنبهفقیرینیچی؟
ینیمننمیتونماینپولوببرم
همراهماوندنیاذخیرهبشهبرام🚶♀
ولۍتومیتونۍبرامبیاریش🙃💕
#همجنانمنتظریم🙂
#بهنیابتازاقاحسین🍃
⊰•📙•⊱
.
شھادتفقطدرجبهہهایجنگنیست
اگرانسانبراےخداڪارڪندوبہیاداوباشد
وبمیردشھیدحسابمیشہ!(:✋🏿💔
.
⊰•📙•⊱¦⇢#شھیدانھ
⊰•📙•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🗞•⊱
.
اولامـامزمـان -؏ـج- بایـد،
درقـلبِماظھـورڪنہوبعـد
درقـرنما(: 💔"!
.
⊰•🗞•⊱¦⇢#منتظࢪانــھ
⊰•🗞•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🐾•⊱
.
دلتنگم!
گفتنیهایم همینقدر کوتاهاند،
و همینقدر عمیق💔:)
.
⊰•🐾•⊱¦⇢#داداشبابڪ
⊰•🐾•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
از حرم ارباب به یاد شما و اعضای کانالتون🌹✨
#اࢪسالےازاعضاءمحترم😍
⊰•💫•⊱
.
🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊
زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی
قسمت شصت و ششم...シ︎
دوباره می کشد . می رود توی اشپزخانه . می اید توی سالن . پایش به لبه فرش گیر می کند و سکندری خوران ، تا ترنج وسط فرش پیش می رود . صدای بغض الود رقیه، هی انعکاس پیدا می کند : بابک ... سوریه ...
می نشیند لبه ی مبل پس تمام این حرف ها حقیقت داشت ؟ چرا فکر می کرد بابک شوخی می کند ؟ انگار همین دیروز بو که بابک امده بود به خانه شان ! نشسته بود کنار میز تلويزيون، و یک پایش را در انتظار آماده شدن مسعود بغل گرفته بود .
خاله ،یک ظرف پر از سیب گذاشته بود کنار پایش . از این سیب ها ، بزرگترینش را توی پیش دستی بابک گذاشته بود . باک مشغول پوست گرفتن سیب شده بود . خاله توی دلش ، قربان صدقه ی خواهرزاده اش رفته بود و از این که خانه اش نزدیک مسجد باب الحوائج است هر روز بعد از نماز می تواند ، بابک را ببیند ، خوشحال است .
سیب نیمه ، توی پیش ستی مانده بود .خاله گفته بود ( همه ی سیب را بخو ) و بابک گفته بود ( خاله خیلی خوردم! ) و خاله جواب داده بود ( کی خیلی خوردی ؟ تو چطور جوونی هستی که نمی تونی یه سیب کامل بخوری ؟ ) بابک ، خنده ی آرامی کرده و دستش را باز کرده و گفته بود ( خاله ، سیب هاتون خیلی بزرگه اخه !)
بعد مسعود از اتاق بیرون اومده و گفته بود ( مامان ، خبر داری بابک می خواد بره سوریه ؟ ) خاله چ خیده بود سمت بابک و گفته بود ( دوقوردان ؟ ) او هم گفته بود واقعا ؛ انا باز خاله باورش نشده بود گفته بود( داری می ری ، مسعود رو هم ببر . دو تایی برید . . . ) و بعد ماجرا به خنده و شوخی کشیده بود .
خاله از جایش بلند می شود . صدای بغض آلود رقیه ، توی گوشش جان می گیرد . یعنی توی دل خواهرش چه خبر بود ؟ حتمی شوریِ هفت دریا را ریخته بودند در جانش .
شماره تلفن بابک را می گیرد ؛ که دوباره خاموش است . بعدشماره ی مسعود را که ان هم خاماشو است . دوباره شماره بابک را می گیرد ؛ که خاموش است ....و باز شماره ی مسعود را ، سر بوق دوم ، پسرش جواب می دهد . با تحکم می گوید ( با بابک ای ؟ گوشی رو بده بهش ... ) پسر من و من می کند ؛ اما صدای محکم مادر کارساز می شود.
صدای بابک می پیچد توی گوشی . خاله می پرسد ( بابک ، کجا داری می ری ؟ ) بابک می خندد و می گوید ( می رم سوریه .)
_بابک اونجا جنگه ، فکر مادرت رو کرده ای ؟ می دونی چقدر غصه می خوره ؟
_خاله الکی نگرانید ، به خدا می رم و زودی می آم .
_اخه بابک ، از تو چه کاری ساخته است اونجا ؟
_اِاِ .....خاله ، .......
نویسنده:فاطمه رهبر
.
⊰•💫•⊱¦⇢#زندگینامھےداداشبابڪ
⊰•💫•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
|ـبـسمࢪببابڪ••♥️ |ـصبـحـتونبخیـࢪ••🎗
ـآنچھگذشتـ...📻🌿
|ـشبتـونشھدایے
|ـعاقبتتونامامـزمانےシ🖐🏼
⊰•📻•⊱
.
بَرایہبـٰارَمڪہشُده
بہخۅابمَنبیـٰا
عِشقِهَمیشِگیم
رِفیقبۍریـٰا...
.
⊰•📻•⊱¦⇢#حاجقاســم
⊰•📻•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌗•⊱
.
ماهمیشھفکرمیکنیمشھدایه
کارخاصیکردنکہشھیدشدن! ،
نهرفیق . .🖐🏽
خیلیکارهارونکردنکہشھید
شدن :))💔🕊
.
⊰•🌗•⊱¦⇢#شهیدحسینمعزغلامی
⊰•🌗•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii