⊰•🌸🔗👀•⊱
.
حاجقاسمدرونممیگہ:
شماتومجازۍخودتو کنترلکن🖐نمیخادنصفشبا
دلتنگمنبشےوحرصِ
انتقامسختمنوبخوری :)😶
.
⊰•🌸•⊱¦⇢#حاجیمونه
⊰•🌸•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🖤🔗👀•⊱
.
باتماموجودگناهکردیم ؛ نهنعمتهایشرا
ازماگرفتونهگناهانمانرافاشکرد .
اگربندگۍاشرامیکردیمچهمیکرد ؟! 🌺'
.
⊰•🖤•⊱¦⇢#آیتاللهبهجت
⊰•🖤•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌈✨🖇️•⊱
.
وقتۍ مۍگیم پرچم ایران هویت ماست،
یعنۍ آرزوۍ این تصویر ..
.
⊰•🌈•⊱¦⇢#پشتانقلابمانهستیم
⊰•🌈•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
⊰•🖤👀🔗•⊱ . من شدمعاشقتویاتوشدیعاشقمن؟لطفارباببهنوکر چهزیاداستزیاد:)'! . ⊰•🖤🔗•⊱¦⇢#حسینهمه
⊰•💔🥀🖇️•⊱
.
یِہروایتهَستمیگهکِه؛تویروزِقیـٰامت همهٔچِشمهـٰادَرحالِگریـهانجُزچِشمهایۍ کہبراۍامامحُسیناشکمیریـزَن((:
خواستَمبِگمآۍگِریـهامامحُسینمیون ِ اشکـٰاتونخیلۍالتمـٰاسدعا:))💔🚶🏻.
.
⊰•💔•⊱¦⇢#حسینم
⊰•💔•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌷🖇️🌙•⊱
.
میـــگمقبولدارۍ!
هیچڪسنمیتونـهمثـلخـدا
اینقـدر زیبا
وآروم آدمـوببخشـه؟😉
تـازهبهروتھمنمیـآره. . .🕊
ڪهگاھـۍکۍبودۍوچـۍشـدۍ!
هیچوقـتاز توبـه نتـرس... 🙂!|
.
⊰•🌷•⊱¦⇢#تلنگرانه
⊰•🌷•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•👀❤️🔗•⊱
.
ازهمهبریدهام
آسانمیگویم؛
توفقطبرامماندهای!!
.
⊰•❤️🔗•⊱¦⇢#داداشبابڪم
⊰•❤️🔗•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌝🍃🌙•⊱
.
دخٺراےایݩزمونہ مردیݧبراےخودشوݩ🌚🌿
.
⊰•🌝🌙•⊱¦⇢#دخترونھـ
⊰•🌝🌙•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌸🌪🎋•⊱
.
میگویند ڪه ابتدای صبح رزق بندگان تقسیم میشود
کاش رزق من امـروز رفاقتی باشـد...
از جنـس شھیدان...
با عطـر شھـادت...
.
⊰•🌷🌸•⊱¦⇢#شهید_احمد_کاظمی
⊰•🌷🌸•⊱¦#سیدعلےخامنھاے
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🎀🌱•⊱
.
هم مـــداح بود هم شاعࢪ اهــل بیت
🌱مے گــفت :
« شࢪمنــده ام ڪہ
با سَࢪ واࢪد محشـــࢪ شـــوم
و اࢪبـــابم بے ســࢪ واࢪد شــود...»
بعــدِ شهـادت...
وصیتنــامهاش ࢪو آوࢪدند،
نوشتہ بود : قبࢪم ࢪو
توۍ کتابخونہ مسجد المهدۍ کَندم...
سࢪاغ قبــࢪ ڪہ ࢪفتنــد ...
دیدنــد ڪــہ بࢪاۍ هیکـلش ڪـوچیڪـہ
وقتۍ جنــازهش اومــد،
قبـــࢪ انــدازهۍ انــدازه بود
انــدازه تــنِ بی ســرش...
ࢪاوۍ: حــاج ڪــاظــم محمدۍ مــداح اهــل بیــت علیــهمالســلام 💚
.
⊰•🎀•⊱¦⇢#امــام_زمان
⊰•🎀•⊱¦#سیدعلےخامنھاے
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
⊰•🍁•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت هشتاد و چهارم...シ︎ داوود به
⊰•🌻•⊱
.
🕊「کتاب بیست و هفت روز و یک لبخند」🕊
زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی
قسمت هشتاد و پنجم...シ︎
خبری از بابک نیست . تخت با دقت مرتب شده . وقتی برای نماز بیدار شده بود بابک روی تختش نشسته و پتو را به دور شانه هایش انداخته بود و قرآن می خواند . این پسر ، صبح به این زودی کجا رفته بود ؟
آرام و بی صدا از اتاق خارج می شود و در آهنی سیلو را باز می کند . روشنی روز ، چشم هایش را می بندد . دست به کمر، دور تادور پایگاه را نگاه می کند . سمت چپ ، رضا علی پور را می بیند که کنار جیپی نشسته ، به طرفش می رود . نزدیک تر که می شود ، سر و گردن بابک هم نمایان می شود که روی زمین چمباتمه زده و مشغول درست کردن چیزی ست :
_ کله صبح دارید چی کار می کنید؟
علی پور با خنده بابک را نشان می دهد :
_ داره وسایل ورزشی درست می کنه .
بابک سربلند می کند : سلام ، حاج داوود !
داوود خیره می شود به کیسه های شنی که بابک سعی دارد آن ها را در دو طرف میله ی آهنی ببندد که بین پاهایش گرفته است .
_ وزنه درست می کنی ؟
_ تخته شنا هم درست کرده ، نگاه !
می چرخد به سمتی که علی پور با دست نشان داده . بابک ، با تکه چوب هایی که دیروز وقت پاکیزه کردن سیلو جمع شده بود . تخته شنا کوچکی سرهم کرده بود .
_ دو روز دیگه اینجا بمونیم ، باشگاه هم می زنی دیگه !
بابک ، پاهایش را با عرض شانه باز می کند یا علی گویان ، با دو دست وزنه ای که ساخته ، بر می دارد و تا نزدیکه سینه بالا می برد . عضلات بازو و ساعدش ، با هر حرکتی برجسته می شود و دانه های عرق بر تنش می نشیند . باد ، دانه های شن را از سوراخ های ریز کیسه فراری می دهد .
داوود می نشیند کنار رضا . خیره می شود به پسری که وزنش را انداخته روی انگشتان پاهایش ، و سینه اش نزدیک زمین می شود و فاصله می گیرد .
سرهنگ ، بچه ها را دور خودش جمع می کند . از دیروز صبح که صحبت هایش را کرده بود ، دنبال هماهنگی های لازم برای رفتن به جلو بود . دورادور ، بچه ها را زیر نظر داشت . دیروز ، بعد از نماز و صبحانه ، به رزمنده ها گفته بود که ممکن است دو سه روز همینجا مستقر شوند ؛ اما دقایقی پیش از نیروهای جلو خبر رسیده بود که . . .
نویسنده:فاطمه رهبر
.
⊰•🌻•⊱¦⇢#زندگینامھےداداشبابڪ
⊰•🌻•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii