eitaa logo
شهیدستان
233 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
8 فایل
عزیزان این کانال جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای عزیز ایجاد شده است ، شما با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندهید . ارتباط با خادمین کانال : @SadatSaeed @sarbazam1355
مشاهده در ایتا
دانلود
💫 ﷽💫 🌴🥀🌹🕊🌹🌴🥀🌹🕊🌹 💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ، شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم ، شهدای دفاع مقدس ، شهدای مدافع وطن ، شهدای حادثه ترور... 💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜ 💠دعــای ســـلامتی آقا امــام زمــــان(عج)💠 ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜ ⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ 🤲 🥀🌷🌷🍃🌹 🥀🌷🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قالَ (علیه السلام) : بِئْسَ الْعَبْدُ یَکُونُ ذاوَجْهَیْنِ وَ ذالِسانَیْنِ. فرمود: بد، شخصى است آن که داراى دو چهره و دو زبان مى باشد، که در پیش رو چیزى گوید و پشت سر چیز دیگر. سالروز شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم ( علیه السلام) تسلیت باد 🏴 🌺《اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم》🌺 الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••. ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈• لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
♦️انتشار تصاویری از شهید یحیی السنوار در عملیات طوفان الاقصی برای اولین بار 🔹شبکه الجزیره در برنامه ما خفی اعظم، برای اولین بار تصاویری از شهید یحیی السنوار، رئیس پیشین دفتر سیاسی حماس در عملیات طوفان الاقصی منتشر کرد. 🌺《اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم》🌺 الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••. ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈• لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
عاقبت بخیری فقط اونجا كِ سه روز قبل از عروسی روزه میگیرن کھ توی عروسیشون گناهی صورت نگیره :)♡ 🌺《اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم》🌺 الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••. ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈• لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
. 🌿حسین بہ خوابم اومد، تا دیدمش شروع ڪردم سؤال ڪردن گفتم: کجایی؟؟ در محضر سیدالشهدا یہ ڪم ساڪت شد و گفت: جز شهادت هیچے بہ دردم نخورد. پرسیدم: نماز شب؟ براے رضاے خدا نبود... میدونے فقط چیزے پذیرفتہ میشہ ڪہ فقط و فقط براے رضاے_خدا باشہ گفتم: هیئت رفتن هات؟ ڪامل براے رضاے خدا نبود. دیگہ نگذاشت چیزے بپرسم، خودش ادامہ داد ڪه، شهادت من رو برد بالا اگہ شهید نمیشدم، دست خالے بودم خیلے ڪار دارم، اگہ میمردم بدبخت میشدم، نفس ڪشیدن هم باید براے رضاے خدا باشہ بہ سختے صحبت میڪرد، انگار اجازہ صحبت ڪردن نداشت، دوبارہ تأڪید ڪرد: جز شهادتم هیچے بہ دردم نخورد، اعمال دیگم براے دل خودم بود، آخرش هم گفت: خیلے زود دیر میشہ. بهش گفتم حسین جان سفارش منم بڪن، خندید، هیچے نگفت و رفت ... 🔖به نقل از همسر گرامي شهيد. 🌺《اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم》🌺 الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••. ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈• لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
⭕️ در 25 مهر 94 در جنوب حلب، شهیدان حسن احمدی و کمیل قربانی به شهادت رسیدند و شهید حمید رضا دایی تقی به شدت زخمی و چند روز بعد به شهادت رسید. 🌺《اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم》🌺 الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••. ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈• لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
شهیدستان
⭕️ در 25 مهر 94 در جنوب حلب، شهیدان حسن احمدی و کمیل قربانی به شهادت رسیدند و شهید حمید رضا دایی تقی
⭕️ روز خونین لشکر تا ناهار بخوریم، ساعت شد حوالی سه و نیم عصر. همان موقع عبدالله عراقی برای کاری آمد آن‌جا. همین که چشمش افتاد به تراکم نسبتاً زیاد نیروها در آن چند ساختمان، دستور داد بچه‌های زرهی بروند اطراف و داخل دستگاه‌هایشان و پیاده‌ها هم بیشتر پخش بشوند. من و چند نفر از بچه‌های لشکر هنوز از ساختمان خارج نشده بودیم که یک بولدوزر از نیروهای کرمان، آمد همان نزدیکی و شروع کرد به زدن دپو. روبه‌روی همان سمتی که 23میلی‌متری قبلاً آتش می‌ریخت. بولدوزرها را از سمت جلو، با ورق‌های ضخیم آهنی تقویت کرده بودند و راننده تقریباً از جلو دیدِ مستقیم نداشت. باید خودش را کج می‌کرد به راست یا چپ تا روبه‌رویش را ببیند. بولدوزر، هنوز خیلی کار نکرده بود که یک خمپاره خورد بین ما و بولدوزر. کسی، آسیب ندید به جز رانندۀ بولدوزر که همین‌طور که دنده عقب گرفته بود، آسیب دید و روی دستگاه از هوش رفت. از آن فاصله نمی‌شد دقیق بفهمیم زخمی شده یا شهید ولی دستگاه روشن بود و داشت می‌رفت سمت موضع تروریست‌ها. چند ساعت قبل از این هم اتفاق مشابهی برای یکی دیگر از بولدوزرهای کرمانی افتاده بود. آن دفعه، راننده فقط لالۀ گوشش ترکش خورد و به سرعت دستگاه را از محل دور کرد و خودش با کمک دوستانش آمده بود داخل یکی از ساختمان‌ها برای پانسمان و رسیدگی بیشتر. باید قبل از خارج شدن دستگاه از محدوده‌مان، کاری می‌کردیم. به یکی از بچه‌های لشکر پیشنهاد کردم بریم سمت بولدوزر و راننده و دستگاه را نجات بدیم ولی گفت: «نمی‌شه! اگه بریم و اتفاقی واسه‌مون بیفته، می‌گند چرا سرِ خود رفتید!» حرفش منطقی بود. رفتم سراغِ دوستانش که دورِ رانندۀ قبلی جمع بودند و خبرشان کردم. خیلی سریع از ساختمان خارج شدند و دویدند سمت بولدوزر ولی تروریست‌ها که انگار متمرکز شده بودند روی این محدوده، فاصلۀ ساختمان تا بولدوزر را به شدت گرفتند زیر آتش خمپاره و انواع سلاح‌های سبک. با وضعی که درست شد، کرمانی‌ها برگشتند داخل ساختمان و خواستند ما پوشش‌شان بدیم تا بتوانند بروند سراغ دوست‌شان. من و حسن احمدی و چند نفر از بچه‌ها، خودمان را دوان‌دوان رساندیم به نفربرها و تانک‌هایمان تا در پناهِ دستگاه‌ها، موضع تروریست‌ها را بگیریم زیر آتش. در محدودۀ نفربر ما، غیر از خودم و حسن احمدی و حمیدرضا دایی‌تقی، چند نفر دیگر هم سنگر گرفته، داشتند تیراندازی می‌کرد یا می‌خواستند تیراندازی‌شان را شروع کنند. از دو درِ عقبِ نفربر، سمت راستی باز بود و سمت چپی بسته. همین‌که رسیدم کنارِ نفربرمان، دیدم حسن احمدی پشت درِ سمت چپ موضوع گرفته و کمیل قربانی چسبیده به او، نشسته کنار شنی، نزدیکِ پروانه‌های آب‌پران، حالت شلیک گرفته ولی هنوز شلیک نکرده. بازویش را گرفتم، کشیدمش عقب و خودم نشستم جایش و بی‌معطلی شروع کردم به شلیک با کلاشینکف. هنوز چند فشنگ بیشتر نزده بودم که یک‌لحظه احساس کردم چیزی در نزدیکی‌مان منفجر شد. تا چند لحظه چیزی نمی‌دیدم و نمی‌فهمیدم. اولین تصویری که دیدم، پیکر غرق به خون حسن احمدی و کمیل قربانی بود. حسن، از بینی به بالایش را ترکش برده بود و در جا شهید شده بود. مرتب یازهرا و یازینب می‌گفتم. باکی که روی قسمت داخلی درِ سمت راست نفربر نصب می‌شود، سوراخ شده بود و گازوئیل، شُر‌‌شُر می‌ریخت روی پیکر بی‌جان حسن. گوشۀ نفربر آتش گرفته بود و در شعاع ده‌متری‌مان چند نفر دیگر هم افتاده بودند روی زمین. موجِ انفجار، گوش‌هایم را کر کرده بود و به سختی می‌شنیدم. ترکش، سرِ کمیل را قاچ داده بود. وقتی رسیدم بالای سَرَش، یک نفس دیگر کشید و شهید شد. اولین کسی که دیدم، فرماندۀ گروهان‌مان بود. بهش گفتم بچه‌ها لت و پار شدند! گفت «تو که خودت بدتری!» کتف، سر، لگن و گردنم ترکش خورده بود و از گردنم خون با فشار می‌ریخت روی جلیقه و زیرپوشم. من را کشید کنار. چند پانسمان روی زخم‌هایم گذاشت، دندان‌های مصنوعی‌ام را درآورد تا بتواند ترکشی که داخل دهانم رفته بود را خارج کند و بعد رفت سراغ بقیۀ مجروح‌ها. هوشیاری‌ام به تدریج کم و کم‌تر می‌شد و از جایی به بعد، دیگه چیزی نفهمیدم. بعدها از نیروهایی که جلیقۀ ضدگلوله و جیب خشاب را از تنم درآوردند، شنیدم بیش از هفتاد ترکش به جلیقه خورده بود. چند ترکش بزرگ را هم خشاب‌ها گرفته بودند که اگر نگرفته بودند، به احتمال بسیار زیاد از جلیقه رد می‌شدند. بعدها به کسی که جلیقه را بهم داد، بارها غُر زدم که چرا این‌کار را کرد و نگذاشت شهید بشوم. 📌به روایت یکی از رزمندگان مدافع حرم لشکر8نجف اشرف 🌺《اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم》🌺