eitaa logo
شهیدستان
231 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
11 فایل
عزیزان این کانال جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای عزیز ایجاد شده است ، شما با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندهید . ارتباط با خادمین کانال : @SadatSaeed @sarbazam1355
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 علی سفارش کرده که بعد از شهادتش برایش ۵ روز روزه بگیرند و تا یک سال نماز بخوانند. تا ۵ روز همه خواهرانش با هم برایش روزه گرفتیم ، و پدر تا یکسال سفارش علی را در مورد نمازها بجا آورد بعد از اتمام یک سال پدر که می دانست علی برای جمع آوری بیشتر توشه آخرت سفارش به خواندن نماز کرده بود یک بار دیگر برای ادامه راه او، قصد خواندن نماز را نمود که با اقتدا نمودن به اولین نماز پس از اتمام سفارش علی، به گفته وی علی پیش رویش ظاهر گردید و از پدر بسیار تشکر نمود و گفت که میزان نمازهای من به اتمام رسیده و دیگر راضی به زحمت و سختی شما نیستم. 🌼شــادی روح پــاک شهید "علی رمضانی "صــلــوات🌼 🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شـهـیـد مهدی زین الدین نام پدر : عبدالرزاق محل تولد : تهران تاریخ ولادت: ۱۳۳۸/۰۷/۱۸ تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۰۸/۲۹ محل شهادت: جاده بانه - سردشت مدت عمر:۲۵ سال محل مزار : گلزار شهدای علی بن جعفر علیه سلام ،قم فرمانده لشکر 17 علی ابن ابی طالب علیه سلام قم 🌷. شهید مهدی زین الدین خطاب به سپاهی ها می گفت: سپاهی یا باید عاشق باشد یا دیوانه. کسی که در این لباس، به دنبال مادّیات آمده باشد، غلط ترین راه را انتخاب کرده است، دیوانگی کرده است. این جا که آمدید، باید عاشق باشید . عاشق خدمت به اسلام ، به مردم ، و الّا دیوانگی کردید. به لباس هایی که به تن دارید، نگاه کنید، رنگ این لباس ها شاید به ظاهر سبز باشد ولی روی هر کدام شان می شود، سرخی خون را دید. سرخی خون کسانی که یک روز این لباس ها را پوشیدند و جان شان را به خاطر اسلام و انقلاب تقدیم کردند 🌷. اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین (علیه السلام) است. هیچ کس نمی تواند پاسداری از اسلام کند، در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله الحسین (علیه السلام) نداشته باشد. من تکلیف می کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه، عمل کردن و حسین وار، زندگی کردن. در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می شود و کسی می تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان عجل اللّه خداوند امروز از ما همّت، اراده و شهادت طلبی می خواهد 🌹 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
شهیدستان
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷#مـعـرفـی_شــهــدا شهید صادق عدالت اکبری تاریخ تولد: 1367/2/2 محل تولد: 
🌷 آرزوی شهادت برای همسر زمانی که صادق به مأموریت می رفتند من برای شان نامه ای می نوشتم و در بین لباس یا قسمتی از چمدانش می گذاشتم که ببیند. سال گذشته وقتی ایشان برای بار اول به کربلا رفتند من دو تا نامه نوشتم که یکی برای خودشان بود که گفتم در بین الحرمین روبه حرم حضرت ابولفضل سلام الله ایستاده و این نامه را از طرف من بخوانید و دیگری را بعد از اربعین در حرم امام حسین علیه سلام بیانداز و نخوان! با اینکه مطمئن بودم نمی خواند، اما نمی دانم چرا آن دفعه نامه را خوانده بود. من در نامه شهادت صادق را از آقا خواسته و نوشته بودم: «آقا جان تو را به جان خواهرت زینب سلام الله قسم می دهم که تمام مسلمانان مشتاق را به نهایت سعادت، ارج و قرب واسطه شوی در نزد حق تعالی. صادق، پاره تنم در مسیر تو قدم گذاشته و به تو می سپارمش! آقا جان آرزوی شهادت در سر دارد من نیز عاشق شهادتم، اما آتشم به اندازه عشق و علاقه صادق تند نیست آرزویی همچون برادرزاده شیرین زبانت قاسم را دارد و شهادت شیرین تر از عسل است برایش.» صادق که این نامه را خوانده بود وقتی به خانه برگشت خوشحال بود و گفت: «باور نداشتم که اینگونه از ته دل برایم بخواهی تا شهید شوم. » من در اوایل نمی توانستم این دعا را بگویم و برایم سخت بود، اما می دیدم که در این دنیا عذاب می کشد، بعدها متوجه شدم که من خودخواه شده ام و صادق را فقط برای خودم می خواهم، اما از سال گذشته به این فکر افتادم که بهتر است کمی هم صادق را برای خودش بخواهم. فردی نبود که در قبال انجام کاری توقع قدردانی و سپاس داشته باشد. من هم یاد گرفته بودم به جای تشکر به صادق می گفتم الهی شهید بشی و همنشین سیدالشهدا علیه سلام. ایشان هم می گفت: «دعات قبول. ولی آخه من خود خدا رو می خوام.» ،همزمان با سالروز شهادت حضرت زینب (سلام الـلـه) درمحور عزیزه ی حلب در عمق خاک جبهه النصره منطقه دلامه به فیض شهادت رسید روحش شاد. 🌷  صادق وصیت کرده بود که بعد از شهادتش و در مراسم تشییع سیاه نپوشم و سفید به تن کنم. می‌گفت برای تشییع کننده‌هایش که بسیار هم عظیم حضور داشتند لبخند بزنم و قوت قلبشان باشم. در مراسماتش به تأکید می‌گفت: «به جای خرما شیرینی پخش کنید و سر تشییع کنندگانم نقل بپاشید.» از من خواستند در جمع گریه نکنم و زینب وار بایستم. خواست تا ادامه دهنده راهش باشم. خواست تا عاشق ولایت فقیه باشم و بر ارادت و عشقش بر امام خامنه‌ای تأکید داشت. صادق همیشه این شعر را می‌خواند که: «کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود/ سّر نِی در نینوا می‌ماند اگر زینب نبود» صادق می‌گفت سختی‌های اصلی را شما همسران شهدا می‌کشید.»(بدون کمک و همراهی مادر شهید این کارها شدنی نبود.) سلام مرا به رهبرم آقای خامنه ای برسانید و به ایشان بگویید از ایشان شرمنده ام چون یک جان بیشتر نداشتم تا در دفاع از حریم اسلام و انقلاب تقدیم نمایم. 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید صادق عدالت اکبری صـلوات🌼 🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🔮 هیات امام حسین (ع) آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود. وقتی ایام محرم می شد يكي از چرخ های مخصوص حمل باندها رو براي خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می گرفت. با عشق و علاقه خاصی هم اين كار رو انجام مي داد.😍😍 وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد...😔❤️ بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن. می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی"💚 و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت" که بالاخره این طور هم شد.😭😭 🌹 به نقل از دوست شهيد مدافع حرم حامد جوانی 🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 16ساله بود یه نوار روضه زیر و روش کرد . بلند شد اومد ... یه روز به فرماندمون گفت : من از بچگی نرفتم، می ترسم بشم و رو نبینم ... یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم زیارت کنم و برگردم ... اجازه گرفت و رفت ، دو ساعت توی زیارت کرد و برگشت ... توی اش نوشته بود : در راه برگشت از توی ماشین خواب رو دیدم ... بهم فرمودند : اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت ... یه برای خودش اطراف پادگان کنده بود ... نیمه شبها تا می خوابید داخل قبر می کرد و می گفت : یا منتظر وعده ام ... چشم به راهم نذار ... توی ساعت ، روز و مکان رو هم نوشته بود ... که شد ، دیدیم حرفاش درست بوده ، دقیقا توی روز ، ساعت و مکانی شد که تو نوشته بود ! 🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🔮 نماز شب در بمارستان 📌زمستان سال 1388 بود ؛ شهید مجیری بخاطر انجام یک عمل جراحی، یک ساعتی را در اتاق عمل بی هوش بود.😔 چند ساعتی بیشتر نبود که او را به بخش منتقل کرده بودیم؛من آن شب در بیمارستان همراه او بودم. یک ساعتی مانده بود به اذان صبح که مرا بیدار کرد و گفت: کمکم کن من وضو بگیرم!!! من تعجب زده که هنوز اذان صبح نشده، رفتم سنگ تیمم را بیاورم؛😳😳 اما شهید مجیری که قسمتی از صورتش پانسمان شده بود ، اسرار بر این داشت که باید وضوی جبیره ای گرفته شود،نه تیمم!!! 💥خلاصه آن شب هم ، روی تخت بیمارستان ،حاج عبدالرضا از نماز شب و مناجات با خداوند دست بر نداشت💥 ✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️ (خاطره نقل از حجت الاسلام رضاییان،باجناق شهید مدافع حرم عبدالرضا مجیری) 🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🇮🇷🌹🕊🥀🕊🌹🇮🇷 وی بارها دستگیر و توسط شکنجه شد. پیرامون یکی از موارد دستگیری می‌گوید : در زندان به قدری جای ما بود که به نوبت چند نفر می‌خوابیدیم و چند نفر دیگر می‌ایستادیم …. ما را شکنجه می‌کردند ….. همان اول که ما را گرفتند فکر می‌کردند چه کسی را گرفته‌اند. دور ما را گرفتند یک را به پشتم گذاشتند دیگری را روی سینه‌ام و یکی هم سیلی می‌زد و می‌گفت: پدر سوخته بگو دوستان شما چه کسانی هستند. گفتم: من هیچ دوستی ندارم تک و تنها هستم ... یکی از آنها گفت : نگاه کن پدر سوخته را هرچه کتک می‌زنیم رنگش تغییر نمی‌کند. می‌گفتند: ترا می‌کشیم، می‌گفتم : …… به دهانم می‌زدند هر که می‌گفتند: پدر سوخته دندانهایش دارد می‌ریزد و کسی را لو نمی‌دهد ... 🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 یکی از برادرهام شده بود. قبرش اهواز بود. برادر دومیم توی اسلام آباد بود. وقتی با خانواده ام از اهواز برمی گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد، نزدیکی های رسیدیم به لشکر. هم می آمد. من رفتم دم چادر اجازه بگیرم برویم تو توی چادرش بود. بهش که گفتم؛ گفت « قدمتون روی چشم . فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم.» صبح که داشتیم راه می افتادیم، بهم گفت « برو رو پیدا کن ،ازش تشکر کنم.. توی این ور و اون ور می رفتم تا را پیدا کنم. یکی بهم گفت « حالش خوب نیست؛ خوابیده.» گفتم « چرا ؟» ... گفت « دیشب توی چادر جا نبود تا بخوابد، زیر بارون موند، سرما خورد... شادی روح و 🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 💠 خاطره ای از دزدیده شدن حاج قاسم مجروح شده بود. او را برای درمان به مشهد فرستاده بودند. چون شکمش ترکش خورده بود از زیر قفسه ی سینه اش تا روی مثانه اش را باز کرده بودند و وضع بدی داشت . ۴۶-۴۵ روز کسی نمی دانست زنده است یا شده . در آن زمان هم فرمانده ی گردان بود که مجروح شد . بالاخره پسر آقای موحدی کرمانی را در مشهد پیدا کرد و گفت طبقه ی سوم یک بیمارستان در مشهد است. پزشک از منافقین بود و می خواست او را بکشد، به همین دلیل شکمش را باز گذاشته بـود که منجر به عفونت شده بود . یک پرستار با شرف کرمانی بخاطر حس کرمانی و ناسیونالیستی اش را شب دزدیده بود، جایـش را با دو مریض دیگر در یک طبقه ی دیگر عوض کرده و به دکتر گفته بود را از اینجا بردند... 🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌹 کمر درد شدیدی داشت. بعد از فیزیوتراپی و درمان، رفت بیت‌الزهرا. میهمان‌ها که می‌آمدند، مدت زیادی سر پا می‌ایستاد. جلوی پای میهمان‌ها تمام قد می‌ایستاد و به همه خوش آمد میگفت‌.😊 گفتم: با وضعیتی که شما دارید، صلاح نیست اینقدر سر پا بایستید و جلوی هر کسی که وارد میشود، از روی صندلی بلند شوید... گفت: همه‌ کسانی که می‌آیند اینجا، میهمان مادر هستند. 😍❤️ مگر میشود برای میهمان مادر از جایم بلند نشوم؟!🍀 یک پسربچه‌ی چهار ساله وارد شد؛ جلوی پای او هم بلند شد، ایستاد و خوش آمد گفت.😳 گفتم: حاج آقا، این بچه که متوجه احترام شما نمیشود. ایستادن جلوی او که ضرورت ندارد. گفت: اگر این بچه احترام من را ببیند، همیشه به اینجا می‌آید و روضه‌خوان مادرم خواهد شد.😭😭 🌸 شادی روح شهدا صلوات 🌸 🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید محسن درودی نام پدر: الله قلی تحصیلات: طلبه سطح سه مسئولیت: عقیدتی سیاسی لشکر10 سیدالشهداء علیه السلام تاریخ تولد: 1346/5/30 تاریخ شهادت: 1366/10/25 محل تولد: تهران محل شهادت: ماووت عراق مزار : بهشت زهرا سلام الله علیها تهران - قطعه 29 ردیف 4 شماره 7 🌷 چشماش مجروح شد، منتقلش کردند تهران بعد از معاینه دکتر پرسید: مجرای اشک چشمم سالمه؟، می تونم دوباره با این چشم گریه کنم؟ دکتر: برای چی این سوال رو می پرسی؟ گفت: چشمی که برای امام حسین گریه نکنه به درد من نمی خوره ...💔 با یه عده طـــلبه آمدند قم. همه شهــــید شدند الا محــــسن.  خواب امام حسیــــــن'علیه سلام' رو دیده بود.  آقــــــا بهش گفته بود: "کارهات رو بکن این بـــار دیگه بار آخــــره "  یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش، گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام. آخه از آقا خواســـتم بےســــر شهید شم.  با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه.  گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت. سربند رو بستیم به سیـــنه اش..  روی سربند نوشته بود ؛ "أنا زائر الحســــــین علیه سلام ....💔😭 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید طلبه محسن درودی صـلوات🌼 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴 با اتوبوس می‌برمت تا حالت جا بیاد مرخصی داشتیم و قرار شد با بریم اصفهان . گفت : بیا با اتوبوس بریم . بهش‌گفتم : با اتوبوس؟ توی این‌گرما؟ تا این حرفم رو شنید ، گفت : گرما ؟!!! پس بسیجی ها توی گرما چی‌کار میکنن؟ من یه دفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم . پس اونا چی بگن ؟ با اتوبوس می‌برمت اصفهان تا حالت جا بیاد 📚یادگاران7 «کتاب » ، صفحه 33 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯