eitaa logo
شهیدستان
231 دنبال‌کننده
9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
11 فایل
عزیزان این کانال جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای عزیز ایجاد شده است ، شما با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندهید . ارتباط با خادمین کانال : @SadatSaeed @sarbazam1355
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 فرمانده سپاه خرمشهر امروز ، مشعلهای فروزان و گرمابخش هستند که گرمای امید و نور هدایت می افشانند تا با هدایت آنان، تَنهای مرده و فکرهای خام از گرما به حرکت در آیند . خدایا، خداوندا، روح ما را بیتاب گردان، تا پیام پرطنین را دریابیم و از زنجیر اسارتی که بر خود پیچیده ایم آزاد گردیم . 🌹 🕊 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 ما سه برادر بودیم و سومین فرزند خانواده ی ما بود، وقتی پنج سالش بود مادرم براثر بیماری از دنیا رفت و این جریان به خصوص برای که کوچکتر از همه ی مابود، غم انگیزتر بود . شکر خدا، با وجود شرایطی که داشت، بچه ی بسیارمؤمن، منظم، با ادب و درس خوانی بار آمد، زندگی سخت اما موفقی داشت و وقتی کلاس یازدهم بود، داوطلبانه به جبهه رفت و در عملیات محرم مورخ یازدهم آبان ماه سال ۱۳۶۱به رسید . یادم نمی رود که قبل از یک شب برای شرکت در مراسم دعای کمیل به گلستان رفتیم و جایی نشستیم، همان جا روی زمین دراز کشید و گفت: دادا قبر من اینجاست و درست در همان نقطه هم به خاک سپرده شد . ... شادی روح و 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 🌹 🌹 اسحاق در سال 1350 در دهستانی محروم و دور افتاده به نام سیه بنوئیه چشم به عالم هستی گشود . پس از طی دوران طفولیت در آغوش گرم و با صفای والدین در سن هفت سالگی راهی مدرسه شد و تحصیلات خویش را با وجود مشکلات متعدد تا مقطع پنجم ابتدایی به پایان رسانید . فقر و محرومیت مالی حاکم بر خانواده از طرفی و عدم امکانات اقتصادی و رفاهی از سوی دیگر مانع تحصیل شدند . به ناچار مدرسه را رها کرد و پس از آن تمام تلاش خویش را مصروف همکاری و مساعدت با دیگر اعضای خانواده در تهیه و تأمین مخارج زندگی نمود . چند سال پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به عضویت نیروهای خوش نام و همیشه دلاور جهاد در آمد . جهادی که با تمام هم و غمش و بدون هیچگونه انتظار و چشم داشتی بسیج گشت . تا سختیهای دوران دفاع مقدس را با آرمان خواهی خود برکام ملت شریف ایران شیرین سازد و اسحاق پرماس هم یکی از دلاورمردان و رزمندگان پرتلاش و فعال این نیروی مخلص و قهرمان بود که جهت حراست از نظام مقدس جمهوری اسلامی رهسپار میادین نبرد شد تا سینه خویش را سپر گلوله های فریب خوردگان ابلیس قرار دهد . سرانجام به تاریخ 1368/02/29 ، شربت نوشید و در گلزار محل تولدش آرمید 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 💐 را آن زمان شيرين تر احساس مي كنم كه پيروزي اسلام بر كفرجلوه نماید و کفر و مزدوران كفر قابيليان قرن بيستم به لجنزار تاريخ فرستاده شوند . همچون ميوه اي است كه نمي توان آن را كال از درخت چيد . 🌹 🕊 🌹 🌹 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 مرز مردن و خون نیست ، خود است... از زندگی و فرزند، مال و جان خود گذشتند که حافظ ناموس و وطن خود باشند از زرق و برق این دنیای فانی گذشتند و برای خدا و رضای خداجنگیدند . ما از درس ایمان، ایثار و فداکاری می گیرم . من کسی هستم که باید راه این را ادامه دهم ، راه سی و شش هزاردانش آموز کشورم ایران ، ازجمله که عاشقانه جنگیدند و شدند . راه فردی که مدلینگ بود و ازهمه ی زیبایی و تحصیلات خود گذشت برای دفاع از حرم حضرت زینب دشمنان را تیر باران کرد و زمین سوریه گرمی خون او را احساس کرد و این فرد کسی نبود جز نیز از دیگر افرادی است که از فرزند و خانواده خود گذشت و ازحرم حضرت زینب دفاع کرد و به صورت دردناکی به رسید. آری هستند که سرمشق ایمان من و دیگر نوجوانان و جوانان هستند . و اینک .... ارسالی از اعضاء 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 ۲۶ مرداد ماه سال ۹۵ زنگ زد و گفت : « مراببخش و از همه برایم حلالیت بخواه و چون دست دهنده ای داشت گفت « هر که به من بدهکار است تو ببخش که من بخشیده ام....» ۲۷مردادماه بود که به رسید و چون نیمی از صورتش به دلیل انفجار ربوده شده بود، تا زمانی که جواب دی ان ای آمد ( طبق آزمایشی که از بچه هایم گرفته شد ). شانزدهم دی ماه سال ۹۵ در گلستان اصفهان در آغوش خاک آرمید و خواب دوران مجردی من اینگونه تعبیر شد که نتوانست از عشق دفاع از حرم خانم حضرت زینب (س) دل بکند و با بی بی زینب _س) ماند و من خوشحال هستم، چون خوابهایی که بعد از ایشان می بینم آنقدر زیباست که، هر لحظه آرزو می کنم کاش که جای او بودم یا شرایطی پیش می آمد که در کنارش باشم . شادی روح و 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 تصویر بردار مستند روایت فتح و اولین مدافع مردم از کودکی حال و هوای خاصی داشت، انقلاب که به پیروزی رسید، در چشمان مهدی چیزی درخشید. چندی بعد حمله نیروهای بعثی او را به جبهه‌های حق علیه باطل کشاند. نبرد با متجاوزین روحیه مهدی را هر روز مقاوم‌تر می‌کرد. سال 1362 وارد واحد تبلیغات لشگر 27 محمدرسول‌الله شد، سودائی عجیب در سر داشت، چیزهائی دیده بود که باید برای مردم به تصویر می‌کشید، به همین علت در سال 1365 به جمع گروه روایت فتح پیوست. بعد از اتمام جنگ به ادامه تحصیل روی آورد و در رشته سینما در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد و فعالیت‌های خودش را در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، روایت فتح، گروه تلویزیونی جهاد، صدا و سیما ادامه داد. اردیبهشت 1371برای مهدی بوی خوش سفر را به همراه آورد. او برای فیلمبرداری جنایات اسرائیل در لبنان و انعکاس وضعیت آوارگان فلسطینی به لبنان سفر کرد و در سرزمین غربت، جبهه ای که رویاروی جنایتکاران رژیم صهیونیستی بود، در بمباران مردم مظلوم لبنان در تاریخ 1371/03/01 به فیض رسید. 🕊 🌹 🕊 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
بار آخری كه به مرخصی آمده بود براي خانواده اش خوابی را تعريف كرد و گفت: «خواب ديده ام كه مرا در گذاشته اند و به طرف قبرستان می برند.» موقع رفتن با نگاهش به همه فهماند كه ديگر به خانه بازنمی گردد و همان طور هم شد و ۱۵ روز بعد يعني در تاريخ ۱۷ مهر ماه سال ۱۳۸۰ در خوابش تعبير شد و به رسيد. 🌷 🌷 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
*باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد* ✍خاطره‌ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی بود و آخرین اسیری که آزاد شد و مدتی بعد به فیض عظیم رسید!!! 🔸وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته‌ام را‌ مرور می‌کردم. 🔸سال‌ها در سلول‌های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت؛ قرآن کریم را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می‌دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. 🔸حسین می‌گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم‌صحبت می‌شدم! 🔸بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود. سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می‌خورد می‌خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد. دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت‌ها از این مسئله خوشحال بودم. 🔸این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال (نه ۱۲ روز یا ۱۲ ماه) در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم. حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... 🌷شهید حسین‌ لشگری🕊 🌷مدیون شهداییم ، یادمان نرود 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 برات در عالم خواب دیدم كه یك عده از بسیجی های آشنا پشت در ورودی مسجد جامع نارمك تهران جمع شده التماس می كنند كه داخل مسجد شوند، ولی اجازه نمی دادند. من و چند نفر از بچه های تفحص وارد مسجد شده، پشت سر امام جماعت نماز خواندیم، سپس پشت سرم را نگاه كرده ، دیدم بقیه نیروهای تفحص هم هستند، پرسیدم: شما هم آمدید؟ گفتند: بله، بالاخره اجازه ورود دادند. آنجا برگه هایی را امضاء می كردند یا شاید برای تأییدشان می كردند. یكبار هم خواب دیدم : سید سجاد به من گفت : عباس تو در فكه می شوی . وقتی وارد محور فكه شدم، كتاب حماسه قلاویزان را دیدم، با ناراحتی و برای متوجه شدن تعبیر خوابم به آن كتاب تفعلی زدم واین شعر آمد: تو را خلعتی تازه داد تو از سمت خورشید می آمدی راوی : خود 🌹 🕊 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 وصیتم به خانواده این است که خدا نکند با از دست دادن من در روحیه ی شما سستی و انحطاط پیدا شود . برای پیشرفت اهداف اسلام و انقلاب تلاش کنید . شادمان و خرسند باشید، در صورتی که شما گریه کنید منافقان شاد می گردند . اگر به شرف نائل آمدم ، گاهگاهی بیایید سر مزار مؤمنین، یادی هم از من حقیر کنید تا روحیه ی انقلابی فرزندان این آب و خاک تقویت شود... 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 ، فرمانده گردان میثم که در عملیات آزادسازی خرمشهر به رسید از زخمی شدن خود این‌گونه نقل خاطره می‌کند: شب دوم اردیبهشت ۱۳۶۰ بود. به خط اول پدافندی کماندو‌های بعثی رسیدیم. درگیری خیلی سختی بود. آن شب من به همراه نیرو‌های دسته‌ام تا عمق مواضع دشمن نفوذ کرده بودیم. دشمن از همه سمت ما را زیر آتش گرفته بود. لحظه‌ای رگبار گلوله‌ها و آتش خمپاره‌ها قطع نمی‌شد و ما مقاومت می‌کردیم؛ ناغافل ضربه‌ای محکم به سینه‌ام خورد دود و بوی باروت همه جا را پر کرده بود من خودم را میان زمین و آسمان دیدم و بعد به زمین کوبیده شدم از همه جای بدنم خون جاری بود چشم‌هایم جایی را نمی‌دید و دست و پایم به فرمان من نبودند. فقط صدا‌هایی را می‌شنیدم که می‌گفتند : بچه‌ها! برادر شعف شده. بعثی‌ها دارن میان عقب‌نشینی کنید مجروحا را به عقب ببرین دیگر هیچ چیز نفهمیدم. بعثی‌ها بالای سرم آمدند. یکی از آن‌ها می‌خواست تیر خلاصی به من بزند؛ اما دیگری لگدی به پهلویم زد و با پوتین دست شکسته‌ام را فشار داد. درد تمام وجودم را گرفت، ولی صدایی از دهانم بیرون نیامد. همین کار باعث شد تا به من تیر خلاص نزنند، اما من چقدر مشتاق آن تیر خلاصی بودم. راوی : 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯