eitaa logo
🌷شهیدستان🌷(بدون روتوش)
183 دنبال‌کننده
3هزار عکس
390 ویدیو
1 فایل
🌷«شهیدستان، کانالی برای فرزندان انقلابی این نظام» 📜تاثیرگذارترین و کوتاه ترین خاطرات شهدا به همراه بهترین عکس و کلیپ‌های مناسب استوری را از اینجا پیگیری کنید. 👤ارتباط با خادم الشهدای کانال⬇️ @babaei1757 @qjfarad_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰دلتنگ که باشی ؛ انگار همه‌ی روزهای هفته پنج شنبه می‌شوند و جای خالی‌اش مدام خالی‌تر .... ♥️ 🌹 باصلوات •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🌷 🌷 😔.... 🌷در عملیات بدر، ترکشی به بدن عظیم زینعلی اصابت کرد، و روی زمین افتاد. خون زیادی از بدنش می‌رفت و دائم دست و پا می‌زد. رد خون عظیم به چاله‌ای می‌رسید که انگار تمام خون بدنش آن‌جا جمع شده بود. به بالینش رفتم. نمی‌توانست صحبت کند. نگاهش که به من افتاد، کلمات را به سختی سرهم کرد: "علی! خودتی؟" _"خودمم عظیم جان. کاری داری؟ حرف بزن." _"علی! خیلی خون از بدنم رفته. می‌بینی؟ باید برم." 🌷دلداریش می‌دادم که؛ _"کی گفته تو مى‌رى؟ باید بمونی." دستش را زد زیر خون‌هایی که داخل چاله جمع شده بود. نشانم داد و گفت: "این خون منه. همه را واسه امام حسین دادم...." بغض گلویش را می‌فشرد. غم بزرگی مانع حرف‌هایش بود. از فرط ناراحتی، فقط اشک می‌ریخت! 🌷_"می‌دونی علی! دوست داشتم سرم را برایش بدهم، اما نشد. نمی‌دونم قبول می‌کنه یا نه؟" تازه فهمیدم چرا این‌قدر ناراحت است . گفتم: "این چه حرفیه، معلومه که قبول می‌کنه." دوباره دستش را زد داخل چاله‌ای که خونش در آن جمع شده بود و آورد بالا: _"نتونستم سرم رو برای حسین (علیه السلام) بدم...." این جمله را تکرار کرد و رفت.... 🌹خاطره اى به ياد 🕊️ معزز عظيم زينعلى🕊️ ✨راوى: رزمنده دلاور علی مالکی نژاد •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🕊 ۲۷ بهمن ماه سردار شهید 💞خصوصیات شهید محمد حسین یوسف الهی همرزمان این شهید بزرگوار می‌گویند؛ حسین از عرفای جبهه بود و زیبا‌ترین نماز شب را می‌خواند، ولی کسی او را نمی‌دید، رفیق خدا بود و مشکلات را با الهام‌هایی که به او می‌شد، حل می‌کرد به مرحله یقین رسیده بود و پرده‌های حجاب را کنار زده بود. 🕊️ محمد حسین یوسف الهی🕊️ را عارفی می‌دانند که مراتب کمال الی الله را طی کرده است و کمتر رزمنده‌ای است که روزگاری چند با محمدحسین زیسته باشد، اما خاطره‌ای از سلوک معنوی و کرامات او نداشته باشد. وی مصداق سالکان و عارفانی است که به فرموده امام خمینی (ره)، یک شبه ره صد ساله را پیمودند و چشم تمام پیران و کهنسالان طریق عرفان را حسرت‌زده قطره‌ای از دریای بی‌انتهای خود کردند. یادشان همیشه جاودان🌷 •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💞 💞 سر سفره عقد اونقد ذوق زده بود که منو هم به هیجان می آورد.وقتی خطبه جاری شد وبله رو گفتم صورتمو چرخوندم سمتش تا بازم اون لبخند زیبای همیشگیشو ببینم اما به جای اون لبخند زیبا اشکای شوقی رو دیدم…:) که با عشق تو چشاش حلقه زده بود… همونجا بود که خودمو خوشبخت ترین زن دنیا دیدم محرم که شدیم دستامو گرفت و خیره شد به چشام هنوزم باورم نمیشد بازم پرسیدم:”چرا من…؟” از همون لبخندای دیوونه کننده تحویلم داد و گفت“تو قسمت من بودی و من قسمت تو…” قلبم از اون همه خوشبختی تند تند می زد و فقط خدا رو شکر می کردم به خاطر هدیه عزیزی که بهم داده بود هر روزی که از عقدمون می گذشت بیشتر به هم عادت می کردیم… طوری که حتی یه ساعتم نمی تونستیم بی خبر از هم باشیم… هیچ وقت فکرشو نمیکردم تا این حد مهربون و احساساتی باشه… به بهونه های مختلف واسم کادو می گرفت و غافلگیرم میکرد… ✨به روایت همسر‌ 🕊️ مهدی‌ خراسانی🕊️ •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰درست به یاد دارم که محمود گفت: «بالاخره هر دختری خواسته‌ای دارد، خواسته‌ ے شما چیست؟» 🤔 و من جواب دادم: «اگر من را خدمت ببرید ڪہ خطبه‌ی ما را ایشان بخوانند، حتی هم نمی‌خواهم.»😌 عاقبت من، محمود و مادرهمسرم در برابر امام نشسته بودیم.😍🙃 امام خطبه‌ی عقدمان را می‌خواند و این به یادماندنی‌ترین خاطره‌ی زندگی‌ مشترڪمان شد. ✍ همسر شهید محمود ڪاوه 🕊️🕊️ •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
«سالم» می گوید: چند روزى از ماه رجب مانده بود که به خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم. چون نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد، 🔅فرمود: آیا در این ماه روزه گرفته اى؟ ◀️ گفتم: نه، اى پسر رسول خدا! 💠حضرت فرمودند: آن قدر ثواب از دست داده ای كه اندازه ی آن را کسی جز خدا نمی داند! به یقین، این ماهى است كه خدا آن را بر ماه هاى دیگر فضیلت داده و احترام آن را عظیم نموده و گرامى داشتن روزه داران این ماه را بر خود واجب كرده. ⬅️ گفتم: یابن رسول اللّه، اگر در باقی مانده ی این ماه روزه بدارم آیا به بخشى از ثواب روزه داران آن نایل می شوم؟ 💠حضرت فرمودند: اى سالم، هر كه یك روز از آخر این ماه را روزه بدارد، خدا او را از سختى سكرات مرگ و از هراس پس از مرگ و از عذاب قبر ایمن می كند؛ 💠و هر كه دو روز آخر این ماه را روزه بدارد، به آسانى از صراط می گذرد؛ 💠 و هر كه سه روز آخر این ماه را روزه بدارد، از وحشت بزرگ روز قیامت و از سختی هاى آن روز ایمن مى شود و برات آزادى از آتش دوزخ را به او عطا مى كنند. 📚مفاتیح الجنان •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💞نام احمد نام جمله انبیاست 💞چون که صد آمد نود هم پیش ماست 💞از مناره پنج نوبت پر خروش 💞نام احمد با علی آید به گوش 💞روز و شب گویم به آوای جلی 💞اکفیانی یا یا علی 💠فرارسیدن پیامبر گرامی اسلام حضرت مصطفی (ص) مبارک باد.💠 •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰خیلی زینبی بود و نسبت به عمه ی سادات حساسیت خاصی داشت، همیشه می گفت: تا زمانی که به من احتیاج داشته باشند، تو سوریه می مونم و از ناموس امام حسین علیه السلام پاسداری می‌کنم.☝️ یادم هست که می گفت با چند نفر از دوستانم با هم نشسته بودیم و در مورد سوریه صحبت می کردیم اگر سوریه سقوط کرد چیکار کنیم. هر کدام از دوستان یه چیزی میگفت. یکی گفت میرم لبنان یکی عراق، اون یکی ... هرکس یه جایی گفت اما وقتی نوبت به مهدی  رسید لبخند همیشگی خودش زد گفت: "من ميرم حرم بی بی زینب، دم در حرم میمونم، تا آخرین قطره خونم از حرم خانم پاسداری می کنم."✊ اونجا بود که رفقاش به اذعان خودشون به تفکر مهدی حسادت کردند... 🕊️🕊 •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
📌 روایت دردناک اولین نفری که شهادت حاج همت را فهمید 🔹️ جعفر جهروتی‌زاده روایت می‌کند که در روزهای عملیات خیبر، نیروهای عراقی در طول روز با حدود ۹۰ هواپیما جزایر مجنون را بمباران می‌کردند. ◇ «حاج‌همت می‌گفت بی‌پدرومادرها انگار برای مرغ و خروس دانه می‌پاشند.» ◇ پس از این‌که نیروهای لشکر ۲۷ در جزیره مستقر شدند، جهروتی‌زاده و همت سوار بر موتورسیکلت تریل برای سرکشی به‌سمت عقب حرکت کردند. ◇ یکی از هواپیماهای شکاری دشمن بمب‌هایش را پشت دژ خالی کرد و باعث شد موج انفجار دو موتورسوار و همچنین موتور را، داخل نیزار کنار جاده پرت کند. ◇ او می‌گوید وقتی از عدم حمله عراقی‌ها مطمئن شد، تصمیم گرفت به عقب برگردد تا خبری از همت بگیرد. ◇ در حال حرکت به سمت عقبه بود که جهروتی‌زاده پیکری بی‌سر را می‌بیند که یک‌دستش هم قطع شده است. «از روی لباس‌های او متوجه شدم که پیکر مطهر حاج‌همت است. ◇ از آنجایی که شهادت محمدابراهیم برایم خیلی دردناک بود همان‌طور که به عقب می‌آمدم، خودم را دلداری می‌دادم که نه، این جنازه حاج‌همت نبود.» ◇ به همراه نیروها دوباره به آن منطقه برگشتند و پیکر شهید همت را شناسایی و به عقب برگرداندند. 🔺️شرح عکس: جعفر جهروتی‌زاده و باقر شیبانی بالای پیکر شهید همت •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰دفعه دومی که حسین رفته بود سوریه تو مُحرم بود. مثل همیشه پیام میدادم بهش ازش پرسیدم: حسین عزاداری هم می‌کنید اونجا؟! گفت: نه، اینجا اکثرا ۴امامی هستن، عزاداری نمی‌کنن! بهم خیلی سخت می‌گذره که نمی‌تونم عزاداری کنم. خوش به حال شما خیلی استفاده کنید از محرم! بعدها وقتی برگشت، به حسین گفتم: چرا مُحرم رفتی؟ گفته بود: من همه چیزایی که بهشون وابسته بودم گذاشتم کنار، فقط یه چیز مونده بود که نمیتونستم ولش کنم برم؛ اونم ایام مُحرم بود که باید به نفسم غلبه می‌کردم و می‌رفتم.. :) 🕊️🕊️ •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم در ره عشق جگردارتر از صد مردیم هر زمان بوی خمینی(ره) به سر افتد مارا دور علی خامنه ای می گردیم ♥️♥️ •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
📌 روایتی از قاسم درباره شوخی های یک ساعت قبل از شهادت حسن شفیعی 🔹️ حاج قاسم سلیمانی در خاطره‌ای از شهید حسن شفیع زاده روایت می‌کند: ◇ من با شهید شفیع‌‌زاده خیلی رفیق بودم و رفاقتی که با شهید شفیع‌‌زاده داشتم از بچه‌‌های دیگر بیشتر بود، ما معمولاً در جلسات کنار هم می‌‌نشستیم و با هم دیگر بیشتر شوخی می‌‌کردیم. ◇ یادم است، در کربلای ۱۰ به همراه برادر عزیزمان سردار اسدی رفته بودیم برای تثبیت خط وساخت یک فیلم مستند چون شب گذشته عملیات بود، با دوربین رفتیم به بچه‌‌ها هم سر بزنیم. ◇ رفتیم پیش آقای شمخانی بعد پیش آقای شفیع‌ زاده. بین رزمنده‌‌ها ما همیشه من باب شوخی چیزهایی داشتیم، ایشان هم منتظر این نکته‌‌ها بود و جواب می‌ داد، شروع کردم به صحبت و شوخی کردن. ◇ فیلم را داشتیم بین خودمان به سبک سینمایی تعریف میکردیم وقتی که رسیدیم به موزیک، معمولاً در فیلم به ترتیب گفته می‌شود کارگردان چه کسی است، بازیگران و… بازیگران را خودمان معرفی کردیم، وقتی که رسیدیم به موزیک متن، گفتیم موزیک متن شفیع‌زاده. خدا رحمت کند. ◇ ۱۰ دقیقه حسن می‌‌خندید و می‌‌گفت بار دیگر بگو و شاید کمتر از یک ساعت قبل از شهادتش بود. ◇ بعد ایشان از همان جا بلند شد و برای سر زدن به منطقه عملیاتی ارتفاعات عمومی ماووت رفت که همان جا توسط اصابت گلوله توپ به خودرویش شهید شد. ◇ پیکر پاک این شهید عزیز در گلزار شهدای تبریز به خاک سپرده شد. •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush