🔰آمدم بالای سر سید، بدنش کبود شده بود.
اصلا حال خوبی نداشت وقتی بالای سرش رسیدم گفت:«حمید، بگو این چیزا رو از دستم در بیارن .» خودش میخواست آنها را جدا کند که نگذاشتم. به سید گفتم:«مگه چی شده، براچی میخوای سرم و دستگاهها رو در بیاری؟» گفت:« میخوام برم غسل کنم.» با تعجب گفتم:«غسل ؟!»
نگاهی به صورتم انداخت و گفت :« آمدهاند مرا ببرند» از این حرف بدنم لرزید. ترسیده بودم. سید مجتبی هیچ وقت حرف بیربط نمیزد. با چشمانش به گوشهای از سقف خیره شد. فقط به آنجا نگاه میکرد! تحمل این شرایط برایم خیلی سخت بود. نمیدانستم چکار کنم. دوباره نگاهش به من افتاد و گفت:« آمدهاند من را ببرند. پیامبر(صلیالله علیه و اله ) حضرت علی(علیهالسلام) و مادرم حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) اینجا هستند من که نمیتونم بدون غسل شهادت برم!»
با هر زحمتی بود غسل کرد و طولی نکشید پرواز کرد...
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰شهدای دو قلوی پرورشگاهی که پدر و مادر نداشتند ولی غیرت داشتند
🔹️ ثاقب و ثابت شهابی نشاط، دوقلوهایی بودند که سال ۱۳۴۳ داخل سبدی در کنار یک شیرخوارگاه رها میشوند.
◇ شهیدان «ثاقب و ثابت شهابی نشاط» دوقلوهای پرورشگاهی بهزیستی در دهه چهل، قصه غریبی دارند که حتی در میانه مستندها و کتابهای مطرح زندگینامه شهدا مهجور ماندهاست.
◇ غریبتر اینکه نام "ثابت" به واسطه پرورشگاهی بودن و قوانین خاص آن زمان، در پیچ و خمهای اداری بنیاد شهید این جانباز شیمیایی دفاع مقدس حتی به عنوان شهید دفاع مقدس ثبت نشده است.
◇ سال ۶۲ این دو بردار به عنوان امدادگر به همراه ۱۲ نفر دیگر از جوان هم پرورشگاهی وارد مناطق عملیاتی شدند.
◇ وقتی به آنها گفتند که شما که پدر و مادر ندارید و پرورشگاهی هستید برای چی آمدهاید جبهه؟ گفتند: ما پدر و مادر نداریم؛ شرف که داریم، غیرت که داریم.
◇ این دو برادر تا روز آخر جنگ حضور داشتند و بارها مجروح شدند و سرانجام ثاقب سال ۱۳۷۷ در اثر استنشاق گازهای شیمیایی شهید شده و ثابت هم به همین شکل در سال ۱۳۸۵ بعد از تحمل رنجهای بسیار به شهادت رسید.
◇ جالب بود که این دو بعد از جنگ در پرورشگاه هم حضور داشتند و به بچههای بی سرپرست خدمت میکردند.
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰امام حسین علیه السلام:
«هر کس انسانی را از گمراهی به سوی شناخت حق و حقیقت راهنمایی کند، و او نیز پاسخ مثبت دهد، به اندازه آزادی یک بنده پاداش خواهد داشت».
📗مسند زيد، ص۳۹۰
🌹روز معلم مبارک باد🌹
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰یاد و خاطره قافله سالار معلمان شهید
فیلسوف فرزانه آیت الله مرتضی مطهری (ره) و #روز_معلم_گرامی و جاودانه باد
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰 شهیدی که بیسر و دست برگشت!
🎙 راوے: مادر شهید
امیررضا بهعنوان رزمندهی مدافعحرم و نیروی مستشاری، چندین مرحله به سوریه اعزام شد که البته ما از اعزام او اطلاعی نداشتیم؛ چون خودش چیزی نمیگفت. هربار که تماس میگرفت، میگفتم پسرم تو کجایی من دلم برایت تنگ شده و او با مهربانی فقط میگفت مأموریت هستم و زود برمیگردم.
آخرین مرحله مورّخ ۱۵فروردین سال۱۳۹۲ به سوریه اعزام شد و در این مرحله، بهمدت یک ماه از او خبری نداشتیم و آخرینبار، سه روز قبل از شهادت تماس گرفت و گفت سهروز بعد میآیم و دقیقاً سهروز بعد، در دهم اردیبهشت سال۱۳۹۲ در شهر حلب به شهادت رسید.
تنها چیزی که تا به امروز آرزویش بر دلم مانده، این است که میخواستم قبل از خاکسپاری، سینهی امیررضا را ببوسم ولی همکارانش نگذاشتند در داخل قبر، فرزندم را ببینم. پسرم سالم رفت ولی بیسر و دست برگشت.
🌹شهید علیزاده به همراه شهید #علی_کنعانی براثر برخورد موشک کنترلی مزدوران صهیونیستی به ماشینشان در مقابل سفارت ایران در حلب سوریه ترور شده و به شهادت رسیدند.
✨#سالروز_شهادت
🕊شهیدمدافعحرم
🕊#امیررضا_علیزاده
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰دوست داشت گمنـام باشد،
میگفت:« آی نمیدونی! چه لذتی داره آدم برای خدا تکهتکه بشه و هیچی ازش باقی نَمونه که کسی بشناسدش»
✨در جزیزه مجنون بہ آرزویش رسید..
🕊شهیددفاعمقدس
🕊#محمدرضا_کارور
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💌 #خاطرات_شـهید
●خانواده شهید مغنیه به یک مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه الغبیری بود.همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت حضرت رسول ص دور هم جمع بودند.از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه صحبتی کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامه هایی دارند .همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید
●به جهاد مغنیه..جهاد فقط گفت: طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده میگویم!...همه شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند. بعضی ها میگفتند کارش را آماده نکرده است!
●وسط خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید.درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای تسلیت آمده بودند!!...
طرح جهاد، شهادت بود.
✍ راوی:مادربزرگ شهید
✨#سالروز_ولادت
🕊شهیدمدافعحرم
🕊#جهاد_مغنیه
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 #کــلامشهـــید
«دنیا آدم را آهسته آهسته
در کام خود فرو می برد؛
قدم اول را که برداشتی
تا آخر میروی باید مواظبِ
همان قدم اول باشی»
🕊#شهیدعلیصیادشیرازی
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰#شهیدی_که_خرج_مزارش_را_امام_زمان_عج_دادند
یک شب خواب دیده بود که توی جمکران بعد از به جا آوردن زیارت و آداب مسجد، گم شده است که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف ) را می بیند و آقا راهنمائیش می کنند تا به خانواده اش برسد و بعد می فرمایند:
از قول ما به خانواده شهید عارف بگوئید چرا به وصیت نامه حمید عمل نکردید؟ حمید در یکی از وصیتنامه هایش نوشته بود، قبرم را ساده مثل قبور #بقیع بسازید!
🌺 همچنین آقا می فرمایند: شما قبر را درست کنید، ما خرج قبر را می دهیم که نشانی محل پول را هم می دهند.
در همین حین از خواب بیدار می شود و با خانواده اش به گلزار شهدا می رود، به نیت زیارت و هم پیدا کردن آدرس و نشانی داده شده.
💐 در مکان مورد نظر، یک دستمال سبز با بوی خاص و عجیبی پیدا می شود که درون آن مبلغ ۳۰۳۰ تومان قرار داشت.پس از این اتفاق، ماجرا را برای خانواده شهید عارف و یکی از علما تعریف می کنند و بعد از تائید، مقداری از مبلغ را جهت باز سازی قبر حمید و ۳۰ تومان باقی مانده را برای انتشار خبر آن هزینه می کنند.
ﻣﻨﺒﻊ: ﻛﺘﺎﺏ ﺳﺮﻭﻗﺎﻣﺘﺎﻥ
🕊#شهید_حمید_عارف
🕊#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ_ﺩاﺭاﺏ
✨#ﺗﻮﻟﺪ:ﻣﻴﻼﺩﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ( علیهالسلام)
✨#ﺷﻬﺎﺩﺕ:ﺭﻭﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ (علیهالسلام)
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰یادگاریام از سوریه و جنگ با داعش، موج انفجار و فراموشی است.
کوچکترین موضوعات روزمرهٔ زندگی را فراموش میکنم. هشتسالی میشود که حسابی درگیر تبعات جنگ سوریهام.
اما یک چیزی را بعد از هشت سال، آن هم درست روز تشییع جنازهی حسین یادم آمد!
🚩 آذر ٩۵ بود. آقای جمالی مسئول پشتیبانی، ما را رساند به مَشهَدالسِّقْطْ، زیارتگاه و مرقد محسنبنالحسین(ع) که توی حلب است. پارچه متبرکِ معطری آنجا دستم را گرفت. یک عطر آسمانی داشت؛ مثلش را هیچوقت نشنیده بودم. حسین که فهمید، خواست تکهای هم به او بدهم. قول و قرار گذاشتیم بهش برسانم. بعداً...!
اما هر دو یادمان رفت. هم من، هم او. من آنقدر درگیر فراموشی و سرگیجه و سیاهی رفتن چشم هستم که اتفاقات چند دقیقه قبل را یادم میرود. چه برسد به موضوعی که ازش گذشته باشد.
🚩 گذشت تا رسید به روزی که میخواستند حسین را تشییع و دفن کنند. یادم آمد! ناگهانی! انگار الهام شده باشد به من که قول و قراری داشتی با کسی!
پارچه متبرک را که هنوز بوی عطر میداد، بریدم و رساندم به پدر شهید: «امانتیِ حسین است.»
راوی: همرزم شهید
✍️ خانم حُسنو
🕊#شهید_حسین_انتظاریان
🕊#راسک
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
•♥•
🔰حمید وسط قبرستان ایستاد و گفت:
«فرزانه جان، می دانم متعجب هستی، اما امروز خوش ترین لحظات زندگی ما است، اما تو را به این مکان آورده ام تا یادمان نرود که منزل آخر همه ما اینجاست!» بعد خندید و گفت: «البته من را که به گلزار شهدا خواهند برد»
بعد از خواستگاری، ازآنجاکه مقید به رعایت حریم و حفظ حرم و نامحرم بودیم شناخت من از پسرعمه ام بسیار کم بود و به کلیات زندگی او بسنده می شد ازاین رو به خواستگاری جواب منفی دادم اما حمید که بعدها برای من تعریف کرد که 8 سال عشق من را در دل داشت، کنار نکشید و بالاخره هم جواب بله را از من گرفت.
🕊#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰به یاد #حاج_همت که میگفت:
«حسینوار زیستن و حسینوار
شهید شدن را دوست دارم ...»
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush