eitaa logo
🌷شهیدستان🌷(بدون روتوش)
169 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
471 ویدیو
1 فایل
🌷«شهیدستان، کانالی برای فرزندان انقلابی این نظام» 📜تاثیرگذارترین و کوتاه ترین خاطرات شهدا به همراه بهترین عکس و کلیپ‌های مناسب استوری را از اینجا پیگیری کنید. 👤ارتباط با خادم الشهدای کانال⬇️ @babaei1757 @qjfarad_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ◾️14 بهمن بود. عملیات یک مقداری گره خورده بود و درخواست پشتیبانی کردند. ما نیروی پشتیبانی‌کننده بودیم. از طرفی فرمانده قاجاریان نیز شهید شده بود اما تا آن لحظه هیچ‌کدام خبر نداشتیم. ما خدمه تانک بودیم و وارد عمل شدیم. هنوز وارد منطقه نشده بودیم. مسئول هماهنگی ما گفت به خاطر اینکه منطقه خطرناک است داخل دستگاه دو نفر باشید و ما دو نفر در داخل تانک بودیم؛ من و شهید رضایی! مواضع زیادی را هدف قرار دادیم. ◾️قرار شد برای اینکه خط تثبیت شود قطع‌آتش کنیم. به همین خطر در آن چند دقیقه درگیری‌ها به اوج رسید. ما از تانک پیاده شدیم و کنار خانه‌ای با شهید رضایی نشستیم. آنجا خبر شهادت سردار قاجاریان را دادند. احمد فوق العاده به هم ریخت. وقتی برگشتم به عقب بر دیواری که با هم نگهبان بودیم جمله‌ای را با زغال نوشته بود «کاش شهادت نصیب ما شود.» 🎙به روایت: همرزم شهید ✨ 🕊شهید مدافع حرم 🕊 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💌 ◾️بابا تا قبل از اعزامش به ما حرفی نزده بود، این دفعه موقع رفتن موضوع را به ما گفت. به من گفت که ببین جواد جان، من پاسدارم، سپاهی ام، لباس سبز برتن دارم. ◾️ما در احادیث مان داریم که اگر مسلمانی ندای مظلومی را بشنود و به یاری اش نشتابد، مسلمان نیست، من هم الان این ندا را شنیده ام و وظیفه دارم کمک حال این مردم باشم. وظیفه دارم از حرم حضرت زینب (س) دفاع کنم. من برخودم واجب می دانم که در این نبرد حضور داشته باشم. 🎙به روایت: فرزند شهید ✨ 🕊شهیدمدافع‌حرم 🕊 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💌 🔰 هدیه‌ی چادر 🎙همسر شهید نقل می‌کند: ▫️آقاسجاد ارادت ویژه‌ای به حضرت زهرا علیهاالسلام داشت. روز تولد حضرت زهرا، سجاد مثل همیشه با روی خندان از سرِ کار آمد. بعد از چنددقیقه گفت: خانم اشکال نداره؟ تو راضی هستی که من هدیه‌ای که پادگان برای روز زن داده است، به بنده خدایی بدهم که لازم دارد؟ ▫️گفتم: نه! چه اشکالی دارد؟ من از خُدامه. من تازه چادر گرفته‌ام؛ فعلاً لازم ندارم. آن روز نپرسیدم چادر رو برای چه کسی می‌خواهی تا اینکه بعد از شهادتش، یکی از دوستانش به من گفت موضوع چه بوده است. گفت در دانشگاه یک دخترخانم بوده که حجاب خوبی نداشته است. سجاد به دوستش می‌گوید برو با این خانم صحبت کن چرا حجابش این طور است! ▫️سجاد بدلیل حیای زیاد خودش با دخترخانم حرف نمی‌زند. دخترخانم هم گفته بود بدلیل مشکلات مالی نمی‌توانم چادر تهیه کنم. اتفاقاً همان روز چادر را به ما هدیه دادند. سجاد آن روز چادر را می‌برَد برای این خانم و خداروشکر از آن روز تا حالا استفاده می‌کند. ✨ 🕊شهیدمدافع‌حرم 🕊 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💌 🎙همسر شهید نقل می‌کند: ▫️آقا سعید در ماجرای سوریه رفتنش من را با حضرت زینب(س) روبرو کرد. می‌گفت: «تو از خاندان اهل بیت(ع) هستی، اگر من نرم سوریه، می‌خواهی با حضرت زهرا(س) چه بگویی؟ می‌خواهی بگی که من نذاشتم شوهرم برای کمک به دخترت برود؟!» ▫️تنم لرزید و گفتم سعیدجان من از پدر شهیدم گذشتم، تو و فرزندانتم اگر بخواهید به سوریه بروید من نمی‌توانم جلوی شما را بگیرم. ما در مقابل مصیت‌های ائمه اطهار هیچ هستیم. وقتی زندگی حضرت زینب (س) را می‌خوانم از خودم خجالت می‌کشم. ▫️من با رضایت کامل، همسرم را راهی جبهه‌های مقاومت کردم و برایش بهترین‌ها را خواستم. حتی بهترین مرگ که شهادت بود. 🕊شهیدمدافع‌‌حرم 🕊 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰 شهید مدافع حرمی که در تابوت خود، سینه زد و اشک ریخت...! 🎙جانباز شهید سید هادی هاشمی نقل می‌کند: ▫️توی بین‌الحرمین، یک گروه ایرانی مجلس عزاداری برای سیدالشهداء علیه‌السلام گرفته بودند و در کنار پیکر شهید مدافع‌ حرم محمدرضا حسینی مقدم، خیلی خوب مراسمی شد. ما هم یک گوشه‌ای ایستاده بودیم که یهو یک نفر دوان‌دوان اومد و گفت شهیدتون داره سینه میزنه انگار! تکون میخوره! ▫️نفهمیدم چی شد! فقط به سمت پیکر دویدم! پای تابوت شهید غُلغُله شده بود؛ عراقی‌ها داشتند به سر و سینه می‌زدند و با فریاد، ذکر می‌گفتند؛ یه عده میخواستند تابوت رو باز کنند! رو‌ی حساب عشقی که به حاجی داشتم، تصمیم گرفتیم دوباره حاجی رو به بیمارستان برگردونیم تا پزشک معاینه کند. ▫️آخه با شناختی که از حاجی و‌ خاطراتی که از جبهه داشتم، اصلاً برای من بعید نبود اگر هم زنده شده باشه! دکتر معاینه کرد و‌ نتیجه رو گفت! وا رفتم! دلم ترکید! شکست! نمیدونم حالم چطور شد! فقط دلم خواست که کنار حاجی، دراز کشیده بودم. بهش غبطه می‌خوردم. ▫️دکتر گفت: پیکر، بی‌جان هست اما گوشه‌ی چشمش نم‌شوره دارد؛ انگار تازگی گریه کرده بوده! رفتم کاور رو‌ باز کنم ببینم؛ نمِ اشکی که روی صورت حاجی در گوشه‌ی چشمش مونده بود رو دیدم... تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۱/۱۷ - سامرا مزار: قبرستان وادی‌السلام نجف‌ اشرف ✨ 🕊شهیدمدافع‌حرم 🕊 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💌 ▪️همیشه دائم الوضو بود. مداحی می کرد. اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت. مداومت داشت بر خواندن زیارت عاشورا مانند الگوی خودش شهید از کمک به نیازمندان غافل نمی شد. ▪️روحیه جهادی و انقلابی داشت و در این راه شخصیت کاذب برای خودش نساخته بود. عاشق، حامی، تابع و مدافع بود. اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد. ▪️وقتی شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست. 🕊شهیدمدافع‌حرم 🕊 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💌 ▪️از روز رفتن تا شهادت آقاحجت 12 روز طول کشید؛ در یکی از تصاویری که برایم ارسال کرد فاصله اتاق اش تا حرم به گونه ای بود که در تصویر به نظر می رسید که دست شهید به گنبد مطهر حضرت زینب(س) می خورد. ▪️همراهان شهید تعریف می کنند صبح شهادت اش بعد از نماز صبح پنجره اتاق را باز کرده و رو به حرم بی بی(س) گفت: 15 سال برای تان نوکری کردم یک شب را بخرید و من در شب شهادت مادرتان شهید شوم ... ▪️همان روز مصادف با شب شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) در عملیاتی انتحاری به شهادت رسیدند و دقیقاً از ناحیه بازو و پهلو دچار جراحت شده و نیمی از صورت شان هم کبود بود. ✨ 🕊شهیدمدافع‌حرم 🕊 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💌 ▪️برادر حمید [شهید مهدی باکرى]، از تبریز زنگ زد و پرسید:« بچه چیه؟» گفتم:‌« دختر». به شوخی گفت: « برای جبهه فرمانده گردان می‌خواهیم. دختر می‌خواهیم برای چه؟». من هم به شوخی گفتم:« می‌روم پس می‌دهم.» به حمید گفتم که مهدی چه گفته، گفت: «[تو هم] می‌گفتی اگر پاسدار نشود، زن پاسدار می‌شود... می‌گفتی زن پاسدار شدن، خیلی سخت‌تر از پاسدار شدن است». ‌▪️یک ‌بار گفت:« می‌آیی نماز شب بخوانیم؟» گفتم:‌« بله.» او ایستاد به نماز و من هم پشت سرش نیت کردم. نماز طولانی شد، من خسته شدم، خوابم گرفت، گفتم:« تو هم با این نماز شب خواندنت... چقدر طولش می‌دهى؟ من که خوابم گرفت،‌ مؤمن خدا... .» گفت: ‌« سعی کن خودت را عادت بدهى. مستحبات، انسان را به خدا نزدیک ‌ترمی‌کند. 🎙 به روایت: همسر شهید ✨بمناسبت 🕊شهید جاویدالأثر 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰 ، سالروز آسمانی شدن شهیدی است که با عکسش بیش از خودش آشناییم..! ▫️در ۵ دی‌ ۱۳۴۰ در روستای علیشار زرندیه از توابع ساوه چشم به جهان گشود. از کودکی به همراهِ خانواده به تهران مهاجرت کرد و پس از پایان تحصیلات متوسطه، مشغول به کار شد. ▫️با آغاز جنگ تحمیلی، به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و در واحد مخابرات گردان انصار لشکر۲۷ محمدرسول‌اللهﷺ مشغول به دفاع از وطن شد. ▫️سرانجام در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۶۵ در عملیات کربلای‌ پنج ، با سمتِ بیسیم‌چی "شهید پوراحمد" در جنوب کانال پرورش ماهی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه شهادت نائل آمد. و عکس لحظه‌ی شهادت او سالهاست که به نمادِ شهادت و آرامش پس از عروج معروف شده است. ✨ 🕊 🌹 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰۱۷ اسفند سالروز شهادت سردار رشید اسلام گرامی باد ✔️بخشی از وصیت نامه   🌷به نام خدا  نامی که هرگز از وجودم دور نیست وپیوسته با یادش ، آرزوی وصالش را در سر داشتم . 🤚🏻سلام بر حسین (ع) سالار شهیدان ، اسوه و اسطوره ی بشریت.مادرگرامی  و همسر مهربانم ، پدر وبرادران عزیزم: ♦️درود خدا بر شما باد که هرگز مانع حرکتم در راه خدا نشدید، چقدر شما ها صبورید ، خودتان می دانید که من چقدر به شهیدان عشق می ورزیدم ، غنچه هایی که(کبوترانی که)همیشه در حال پرواز به سوی ملکوت اعلایند. الگو اسوه هایی که معتقد به دادن جان برای گرفتن (بقا و حیات ابدی).و نزدیکی با خدا،چرا که «ان الله اشتری من المؤمنین». ♦️من نیز در پوست خود نمی گنجم ، گمشده ای دارم وخویشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به در آیم ، سیمهای خاردار مانعند ، من از دنیای ظاهر فریب مادیات وهمه آنچه که از خدا باز می دارد متنفرم ... 🕊 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💌 ▪️دست و پای مادر را غرق بوسه می‌کرد که برای شهادتش دعا کند و می‌گفت: گره کار من دست توست، تو باید به شهادت من راضی شوی. مادرم همیشه در جوابش می‌گفت: احسان من دوست دارم که عاقبت تو ختم به شهادت شود ولی حالا زود است و فرزندان تو خردسال هستند. همسرت در غربت و تنهایی چه کند؟ ▫️بگذار من بمیرم و بعد من تو شهید شو؛ من نمی‌توانم داغ تو را تحمل کنم. در جواب مادرم احسان می‌گفت: مادر من حالا جسمی سالم و بی‌نقص دارم و می‌خواهم همین هدیه بی‌عیب را تقدیم راه آقا کنم. دوست داری این جسم کم کم دچار افول شود و این هدیه بی‌نقص دچار خدشه شود؟... بیا راضی شو و یک هدیه سالم به امام زمان بده! ▪️من بارها و بارها این گفتگوها و التماس‌ها را دیده بودم؛ دیده بودم هر بار موقع رفتن پای مادرم را می‌بوسید و می‌گفت: مادر از من راضی شو که شهید شوم؛ رضایت تو شرط شهادت من است و هر بار مادرم، به‌گونه‌ای امتناع می‌کرد و می‌گفت: تو چطور می‌توانی دوری فاطمه سه ساله‌ات را تحمل کنی؟! و در آن لحظه من فقط به این فکر می‌کردم که مادرم چطور می‌تواند تحمل کند؟! 🎙به روایت: خواهر شهید ✨ 🕊شهیدمدافع‌حرم 🕊 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💌 ▫️پدرم برای همه‌ی ما تکیه‌گاهی مطمئن بود و همه، حرفش را بی‌چون و چرا می‌پذیرفتیم. می‌دانستیم که رفتار‌ها و تصمیماتش بر روی منطقی استوار است. بارها برای تشویق و قدردانی، کتاب به ما هدیه می‌داد. ▪️حتی جالب اینکه تا زمانی که من و خواهرم چادر نخواسته بودیم، ما را مجبور به چادر به‌سر‌کردن نکرد. بسیاری از مواقع اگر رفتاری ناصحیح می‌دید، موضوعی را تعریف می‌کرد یا کتابی متناسب آن موضوع می‌خرید و به آن فرد هدیه می‌داد. ▫️هیچ وقت مستقیماً اشتباهات و خطاها را گوشزد نمی‌کرد. این موضوع در مورد نماز هم برایمان اتفاق افتاد. اگر پدرم می‌دید که در نماز اول وقت قدری سستی می‌کنیم، می‌گفت: «نماز مثل لیمو شیرینه! باید زود ادا شه؛ چون اگر وقتش بگذره، تلخ می‌شه.» ▪️همین جمله‌اش ما را راغب می‌کرد که نماز اول وقت بخوانیم اما هیچوقت نمی‌گفت "بلند شوید الان نماز اول وقت بخوانید". در زمان ناراحتی مدتی را خارج از خانه می‌گذراند تا راه بهتری پیدا کند و وقتی نهایت ناراحتی در او موج می‌زد، قرآن می‌خواند و واقعا آرام می‌شد. 🎙به روایت: فرزند شهید ✨ 🕊شهیدمدافع‌حرم 🕊 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush