💌#خاطرات_شهدا
شب آخری که مهدی با مادرم و همسرش،
میخواست بره تهران و چند روز بعدش
پرواز داشت به سمت سوریه🇸🇾
دلم بدجور گرفته بود؛
دیدم دوش گرفته🚿
و یک حوله انداخته روی دوشش؛
خیلی زیبا شده بود
مثل ماه شب چهارده میدرخشید🌟
جلو آینه ایستاده بود
و به سینهاش میزد و میگفت:
منم باید بــــرم آره برم سرم بــــره
گفتم : مهدی خواهشاً بس کن !
دمِ رفتنی چه شعریه که میخونی؟😕
مقابلم ایستاد و به سینهاش زد و گفت:
خواهرم این سینه باید جلو حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها سپــــر بشه🛡🕌
فردای قیامت باید بتونم
جواب امام حسین رو بدهم!!
وقتی این حرف رو گفت، تمام بدنم لرزید
و فهمیدم مهــــدی دیگه زمینی نیست🤍
📀 راوے: خواهر شهید
🕊️#مهدی_موحدنیا🕊️
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰شهید ابراهیم هادی بچه محل شهید ذوالفقاری بود و وی ارادت خاصی یه این شهید داشت.
کتاب سلام بر ابراهیم را هم محمد هادی با سید علی صفوی با هم جمع آوری کرده و به انتشارات ابراهیم هادی دادند و اینطور بود که سلام بر ابراهیم چاپ شد.
نام جهادیش رو گذاشته بودابراهیم هادی ذوالفقاری !
انقدربه این شهید ارادت وعلاقه داشت عکس بزرگی از شهید ابراهیم هادی را جلوی موتورش نصب کرده بود. جلویش را نمیدید؛ اما عکس را برنمیداشت. هر چه قدر میگفتند عکس کوچکتری بگذار که بتوانی جلو را ببینی، میگفت نه همین خوب است.
🕊️#شهیدمحمدهادیذوالفقاری🕊️
#سالروزشهادت🌹
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰هادی خیلی دوست داشت به سوریه برود و مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها باشد. ولی خدا برایش دفاع از حرم عسگریین را نوشته بود. بهمن ماه بود، شش روز از آخرین اعزامش می گذشت. هادی به همراه بقیه مدافعین حدود 20 کیلومترجلوتر از حرم می ایستادند و شبها را برای استراحت به حرم باز میگشتند. یک روز ظهر هادی به همراه 20 نفر یک جا مشغول مبارزه بودند و تنها ایرانی آنها هادی بود. یکی از ماشینهای عراق به دست داعش افتاده بود. آن ماشین را بمبگذاری میکنند و می آیند تا عملیات انتحاری انجام دهند. وقتی نیروهای عراقی متوجه میشوند، سه تا آرپی جی به سمت ماشین شلیک میکنند اما چون ماشین ضد زره بوده آرپی جی ها به آن صدمه نمی رساند. ماشین به سمت نیروهای عراقی می آید و خود را منفجر می کند و هادی به شهادت میرسد.
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
✍ #خاطرات_افلاکیان
✨#علت_اذان_دادن_شهید_پشت_چراغ_قرمز
🥀#بسم_رب_الشهدا_و_الصدیقین
یه موتور گازی داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و #قارقارقارقار باش میومد مدرسه و برمیگشت...
یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میروند، رسید به #چراغ_قرمز...
ترمز زد و ایستاد...
یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد:
#الله_اکبر و #الله_اکــــبر…
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب!
#اشهد_ان_لا_اله_الا_الله…
هرکی آقا مجید رو نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید #چش_شُدِه ؟!
قاطی کرده چرا ؟!
خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید؟ چطور شد یهو؟ حالتون خوب بود که!
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت:
“مگه متوجه نشدید؟
پشت چراغ قرمز یه #ماشین_عروس بود که عروس توش #بی_حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن.
من دیدم تو روز روشن جلو چشم #امام_زمان داره گناه میشه. به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !”
🕊️ #شهید_مجید_زین_الدین🕊️
🕊️( #برادر_سردار_شهید_مهدی_زین_الدین)🕊️
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️کن روان اشک غم ای شیعه به دامان امروز
◼️تسلیت ده به شهنشاه خراسان امروز
◼️کشته شد موسی بن جعفر ز جفای هارون
◼️زیر زنجیر بلا، گوشۀزندان امروز
◼️#شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
تسلیت.◼️
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🌷شب جمعه است.
یادی کنیم از سرداران بزرگ سپاه قدس، شهیدان #حاج قاسم سلیمانی و سردار جانباز #شهید حاج حمید میرزایی
💐حاج حمید از دوستان و عاشقان شهید ابراهیم هادی بود اما هر بار که در نمازجمعه برای مصاحبه به سراغش می رفتیم با اخلاصی که داشت آدرس دیگر دوستان شهید را میداد. فقط میگفت اگر ابراهیم نبود پای من قطع شده بود...
او در بازی دراز کار بزرگی کرد و مرا به عقب منتقل نمود.
🕊️#یادشهداباصلوات
🌹بیادتان هستیم
🌹بیادمان باشید.
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰با یک عده طلبه آمدند قم
همه شهید شدند الا محسن
خوابِ امامحسین(ع) را دیده بود!
آقا بهش گفته بود
کارهات رو بکن اینبار دیگه بار آخره
یک سربند داده بود به یکی از رفقاش،
گفته بود شهید که شدم ببندیدش به سینهام..!
آخه از آقا خواستم بیسر شهید شم :)
با چندتا از فرماندهان رفته بود توی دیدگاه!
گلوله۱۲۰ خورده بود وسطشون،
جنازهاش که آمد، سر نداشت!
سربند رو بستیم به سینهاش
روی سربند نوشته بود:
😔 أنا زائر الحسین(ع)...
🕊️#شهیدمحسندرودی🕊️
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰دلتنگ که باشی ؛
انگار همهی روزهای هفته
پنج شنبه میشوند
و جای خالیاش
مدام خالیتر ....
♥️#همسرانه
🌹#یاد_شهدا باصلوات
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
😔#کاش_سرم_را_برایش_میدادم....
🌷در عملیات بدر، ترکشی به بدن عظیم زینعلی اصابت کرد، و روی زمین افتاد. خون زیادی از بدنش میرفت و دائم دست و پا میزد. رد خون عظیم به چالهای میرسید که انگار تمام خون بدنش آنجا جمع شده بود. به بالینش رفتم. نمیتوانست صحبت کند. نگاهش که به من افتاد، کلمات را به سختی سرهم کرد: "علی! خودتی؟" _"خودمم عظیم جان. کاری داری؟ حرف بزن." _"علی! خیلی خون از بدنم رفته. میبینی؟ باید برم."
🌷دلداریش میدادم که؛ _"کی گفته تو مىرى؟ باید بمونی." دستش را زد زیر خونهایی که داخل چاله جمع شده بود. نشانم داد و گفت: "این خون منه. همه را واسه امام حسین دادم...." بغض گلویش را میفشرد. غم بزرگی مانع حرفهایش بود. از فرط ناراحتی، فقط اشک میریخت!
🌷_"میدونی علی! دوست داشتم سرم را برایش بدهم، اما نشد. نمیدونم قبول میکنه یا نه؟" تازه فهمیدم چرا اینقدر ناراحت است . گفتم: "این چه حرفیه، معلومه که قبول میکنه." دوباره دستش را زد داخل چالهای که خونش در آن جمع شده بود و آورد بالا: _"نتونستم سرم رو برای حسین (علیه السلام) بدم...." این جمله را تکرار کرد و رفت....
🌹خاطره اى به ياد
🕊️ #شهيد معزز عظيم زينعلى🕊️
✨راوى: رزمنده دلاور علی مالکی نژاد
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🕊 ۲۷ بهمن ماه #سالروز_شهادت سردار شهید #حسین_یوسف_الهی
💞خصوصیات شهید محمد حسین یوسف الهی
همرزمان این شهید بزرگوار میگویند؛ حسین از عرفای جبهه بود و زیباترین نماز شب را میخواند، ولی کسی او را نمیدید، رفیق خدا بود و مشکلات را با الهامهایی که به او میشد، حل میکرد به مرحله یقین رسیده بود و پردههای حجاب را کنار زده بود.
🕊️#شهید محمد حسین یوسف الهی🕊️
را عارفی میدانند که مراتب کمال الی الله را طی کرده است و کمتر رزمندهای است که روزگاری چند با محمدحسین زیسته باشد، اما خاطرهای از سلوک معنوی و کرامات او نداشته باشد.
وی مصداق سالکان و عارفانی است که به فرموده امام خمینی (ره)، یک شبه ره صد ساله را پیمودند و چشم تمام پیران و کهنسالان طریق عرفان را حسرتزده قطرهای از دریای بیانتهای خود کردند.
یادشان همیشه جاودان🌷
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💞#یڪ_روایت_عاشقانہ 💞
سر سفره عقد اونقد ذوق زده بود که منو
هم به هیجان می آورد.وقتی خطبه جاری شد
وبله رو گفتم صورتمو چرخوندم سمتش تا بازم اون لبخند زیبای همیشگیشو ببینم
اما به جای اون لبخند زیبا اشکای شوقی رو دیدم…:)
که با عشق تو چشاش حلقه زده بود… همونجا بود که خودمو خوشبخت ترین زن دنیا دیدم
محرم که شدیم دستامو گرفت و خیره شد به چشام
هنوزم باورم نمیشد بازم پرسیدم:”چرا من…؟”
از همون لبخندای دیوونه کننده تحویلم داد و گفت“تو قسمت من بودی و من قسمت تو…”
قلبم از اون همه خوشبختی تند تند می زد و فقط خدا رو شکر می کردم
به خاطر هدیه عزیزی که بهم داده بود
هر روزی که از عقدمون می گذشت بیشتر به هم عادت می کردیم…
طوری که حتی یه ساعتم نمی تونستیم بی خبر از هم باشیم…
هیچ وقت فکرشو نمیکردم تا این حد مهربون و احساساتی باشه…
به بهونه های مختلف واسم کادو می گرفت و غافلگیرم میکرد…
✨به روایت همسر
🕊️ #شهید مهدی خراسانی🕊️
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰درست به یاد دارم که محمود گفت:
«بالاخره هر دختری خواستهای دارد،
خواسته ے شما چیست؟» 🤔
و من جواب دادم:
«اگر من را خدمت #امام_خمینی ببرید ڪہ خطبهی #عقد ما را ایشان بخوانند،
حتی #مهریه هم نمیخواهم.»😌
عاقبت من،
محمود و
مادرهمسرم
در برابر امام نشسته بودیم.😍🙃
امام خطبهی عقدمان را میخواند
و این به یادماندنیترین خاطرهی زندگی مشترڪمان شد.
✍ همسر شهید محمود ڪاوه
🕊️#شهید_محمود_کاوه🕊️
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush