eitaa logo
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
1هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
6.8هزار ویدیو
87 فایل
•بسم‌رب‌الشهداء• زنده نگه داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست تازنده ایم‌رزمنده ایم✋ 🌷إن‌شاءالله‌شهادت🌷 #شهید_گمنام 🌹خوش‌نام‌تویی‌گمنام‌منم 🌹کسی‌که‌لب‌زد‌برجام‌تویی 🌹ناکام‌منم😔✋️ 🌹گمنام‌منم😔✋ ⛔کپی ممنوع⛔ بیسیمچی: @shahidgomnam313
مشاهده در ایتا
دانلود
❀↓ایـنجا ݐایـگاهِ شـღــداست❀↓ ❥ اینجا‌میتونے رفیقِ‌شـღـیدتو ݐیـدا ڪنے✓ ❥مداحے سیـدرضا‌نریـمانے♪✓ ❥زندگیــنامہ‌شـღــدا✓ ❥موسیقـے‌اجتماعـے❴حامــدزمانے❵♫✓ ❥بسیجیانِ‌سیــدعلے✓ ❥پروفایل‌هاےمذهبــے✓ و.... ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• اینجا‌بہ‌دعوت‌شــღــدا میاے عُضو شدن در ڪانالے ڪہ دَم از شـღــدا میزنه یه سعادته↓↓ ⇝jõiñ↓ ➩➩➩ http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
می گفت: مانسل غیرت"روخواهر"و روشنفکری روی دوست دختریم... نسل کادوی یواشکی 🎁 نسل پول ماهانه "VPN" نسل شینیون زیر روسری، نسل دردودل باغریبه👱نسل سوخته!! حال من برایت می گویم: ما نسل غیرتیم روی وطن،ناموس، دین نسل نماز "شب یواشکی" نسل پول ماهانه ((صدقه)) نسل چادر روی روسری نسل دردودل با بی بی 😔 🌹 نسل شکفتن 🌺 . یواشکی هایی داره...!!! بعضی ها جوان که بودند یواشکی یک کارهایی می کردند! یواشکی و جمع میکردن... یواشکی شناسنامه هاشونو دست کاری میکردند... یواشکی میرفتند ... یواشکی میرفتند خط و شب میرفتند ... یواشکی میخوندند... یواشکی میکردند... یواشکی نامه و مینوشتند... آخرشم یواشکی تیر میخوردند و میشدند... ؛ چقدر فرقِ بین یواشکی های من با شما... شماکه صدایتان به خدا میرسد! به او بگویید خلوت های ما را نگاه نکند… "خیلی یواشکی هایمان عوض شده است" @Shahidgomnam
🍃🌸🍃 عاشقان وقت است اذان مے گویـــــــــند 🍃🌸🍃 التماس دعای فرج آقا امام زمان عج
🔆﷽🔆 #سݪام_بر_شھـــــدا در طالع خویش می‌زنم خنده هنوز کز بهر شهـــــادت، نیَّم ارزنده هنوز گشتند عزیـــزان به شهـــــادت نائل شرمنده منم که مانده‌ام زنده هنوز #ســــــلامــ ... #صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌼 @shahidgomnam
💟 #شهید_مصطفی_چمران ماه رمضان بود. روزی یک تومان بِهش می دادند تا نان برای افطار بخرد. بعدازظهر، در مسجد، فقیری به او مراجعه می کند و از فقرش می گوید، او هم تنها سکّه اش را به او می دهد. موقع افطار بدون نان به خانه بر می گردد. کتک مفصلی می خورد ولی نمی گوید که پول را به فقیر داده است. نمی خواست حتّی در غیاب او، منّتی بر سرش بگذارد. @shahidgomnam
دم افطارشد...باز هم هوای کرببلایت در من شوری به پا کرده است ابا عبدالله... به فدای لب عطشانت التماس دعا
آمد رمضان و مقدمش بوسیدم در رهگذرش طبق طبق گل چیـدم من با چه زبان شکر بگویم که به چشم یک بار دگر ماه خدا را دیدم . . . 🌙 ماه پرازرحمت رمضان بر همگی مبارک💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️پسر نوح⛔️ ✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «فصل اول» قسمت: پنجم قم – حرم حضرت معصومه با یکی از همکارام که این پرونده را شروع کرده بودیم با هم رفتیم حرم. حوالی ساعت 5ونیم صبح بود. خلوت و باحال. اینقدر باحال که آدم دلش میخواست فقط صورتشو بذاره رو ضریح و تا شب برنداره. نشستیم یه گوشه و بعد از زیارتنامه و چند رکعت نماز، با هم صحبت کردیم. بهش گفتم: «دیشب باهاش حرف زدم و بهش هشدار دادم.» داوود: «بخاطر همین کلا دیشب آفلاین بود و تا همین حالا حتی یک دقیقه هم آن نشده؟!» گفتم: «آره لابد. بررسی کردم. راه ارتباطی دیگه ای نداره. یا باید هول میشد و دیشب از همه چیز و همه جا دلیت اکانت میکرد و یا باید حداقل تا یکی دو روز آن نشه تا مثلا حساسیتمون روش کمتر بشه.» داوود: «حرکت بعدی چیه؟» گفتم: «مشخصه دیگه! همیشه اولین حرکت پس از ترس، تعیین کننده خیلی مسائل هست. باید صبر کنیم ببینیم چیکار میکنه؟» داوود: «به هر باهوشی هم که باشه، بازم نمیتونه دورش دیوار بکشه!» گفتم: «دقیقا ! اگه واقعا به راهش اعتقاد داره، نباید از چیزی بترسه و باید ادامه بده! اگه هم غیر از اینه، وای به حالش! چون دیگه میفهمیم که با یه حرفه ای روبرو هستیم و احتمال داره آموزش دیده باشه.» داوود: «حالا چرا از بین این همه سوژه ناقص و کامل، دست گذاشتی رو این؟ این پرونده سوژه های دیگه ای هم داشته و داره.» گفتم: «چون بررسی کردم و دیدم این یکی از همشون حساب شده و پیچیده تره و فقط یه آخوند معمولی و احساساتی نیست. دم اینو که ببینیم، بقیش علی برکت الله!» داوود: «نمیدونم. شاید.» همون لحظه گوشیم زنگ خورد: [بفرمایید! سلام حاج آقا ! صبحتون بخیر! سلام جان! تشکر. بفرمایید. پسر حاج آقا از بیتشون داره با دو سه نفر دیگه میره سمت خونه آسید رضا. جالبه! کله سحر اونجا چی میخواد؟ والا چه عرض کنم! باشه. هنوز خونه آسید رضا پاکه؟ بچه های ما که عمل نکردند. حالا بازم هر چی صلاحه. باشه. گوشی آسید رضا روشنه؟ اجازه بدید ... نه! خاموشه. امری داشتین؟ آیفونش فعال میشه یا نه؟ امتحان نکردم. اما اپل و سامسونگ نباید مشکلی داشته باشه. ببین میتونی فعالش کنی؟ چشم حاج آقا. اگه موفق شدم با زنگ بعدی، ینی فعال شده. بسیار خوب. تلاشتو بکن. منم حرم دعاگوتم. بزرگی میکنی حاجی جان. یاعلی.] داوود: «فهمیدن که زیر نظرن و دیگه اینبار شوخی بردار نیست. یحتمل داره میره اونجا حضوری ببندند.» لبخندی زدم و گفتم: «آره بندگان خدا . دلم میسوزه. اینا باید بشن پناهگاه مردم ... اما شدن بلای جون ... باید بشن پرچم وحدت ... شدن عامل وحشت ... همینا را که میبینم، میفهمم که وقتی بچه بودم اشتباه فکر میکردم که اگه کسی آخوند بشه، حتما عاقبت به خیر میشه! همیشه دلم میخواد و میخواست که بچه هام آخوند و طلبه و هیئتی بشن. اما الان ترجیح میدم دعا کنم عاقبت به خیر و انقلابی و شهید بشن.» داوود: «آره والا به خدا . به قول امام خدا بیامرز: [مُلا شدن چه سهل و آدم شدن محال است!] نشستن وسط امنیت و گل و بلبل ... اونوقت واسه بقیه جاها نسخه وحشت میپیچن! » همون لحظه گوشیم زنگ خورد. خودش بود... [خوبی الحمدلله؟ شکرا . قدم رنجه کردید. یادم نیست آخرین بار کی قدم رو چشمای ما گذاشتید؟ ما که هر روز برای درس و بحث و امور جاریه همدیگه را میبینیم. دیگه نخواستم بیشتر مزاحم بشم. خواهش میکنم. گفتم عیال صبحونه و قلیون را آماده کنه. خیره. زحمت شد. عرض کنم بالاخره اومدن سراغت؟ بله. اما خیلی جا خوردم. چطور؟ چون برخلاف انتظارمون منو جایی نبردن. دیشب اومد هیئت کلب الائمه و بعدش خیلی یهویی خفتم کرد. خب؟ چی شد؟ هیچی. عیالات را رسوندیم خونه و نشستیم تو ماشینش و با هم حرف زدیم. چی میگفت؟ تهدیدت کرد؟ تهدید نه! اما فهمیدم کلا زیر و رومو درآوردن. حسابی تحت نظرشونم. منم همینطورم. تحت نظرم. اشکال نداره. خدا بساط ظلم را نمیذاره بمونه. نمیخواستم باعث مشغولیت ذهن شما بشم. شاید اشتباه از من بوده. نه. اصلا. خودتو اذیت نکن. شما فاطمیه جایی وعده نکردی؟ نه آقا جان. قرار شد با شما هماهنگ کنم. بسیار خوب. از کویت تقاضای شما را کردند. بنظرم برید و یه کم از اینجا فاصله داشته باشین بهتره. هر چی شما امر کنید. کدوم حسینیه است؟ حسینیه عراقی ها. هجده شب به عدد عمر حضرت برنامه دارن. احسنت. چشم. راستی چطور ارتباط بگیرم؟ چطور؟ چون حتی حساب های مجازی و این چیزامم دارن و کنترل میکنند. یه خط کویتی بگیر. خودشون هماهنگند. بهت میدن. من نگران این چیزا نیستم. میتونم بپرسم نگران چی هستید؟ نگران اذیت شدن حضرات کویتی و بحرینی هستم که قراره بیان قم و تهران. خوف این دارم که بندگان خدا را اذیت کنند...]
صداشون لحظه لحظه دورتر شد و از اون مکان دور و دورتر شدند. خیلی هم خوب! کویت! حسینیه عراقی ها حضرات کویتی حضرات بحرینی پس بگو! مهمان داریم ... چه مهمانی! ادامه دارد...
دعای روز اول ماه مبارک رمضان😍☝️ التماس دعا @shahidgomnam