💠کربلای خان طومان :
🌷دلم را حوالی خان طومان جاگذاشته ام ...
در یک سحرگاه ِ سردِ زمستانی !
همانجا که ، تسبیحاتِ نماز صبحِمان ، ذکرِ یا زینب شد ..
همانجا که ستون به سمتِ خط ، پیش رفت و از نقطه ی رهایی گذشتیم تا باغ زیتون ...
دلم را حوالیِ خان طومان جاگذاشته ام !
همانجا که محمد آژند بر زمین افتاد ... نه ، نه ...
بر آسمان افتاد !
دلم را حوالیِ خان طومان ،کنارِ پیکرِ مرتضی جاگذاشته ام ...
کنار خنده های محمد ...
کنار پیکر مجید ... میثم ...
کنارِاخلاصِ امیرعلی ...ساده گیِ مصطفی ...
شجاعتِ عباس و رضا .. مظلومیِ مهدی ...
نگاهِ حسین ...
آسمیه ...
علیرضا ...
🌷چه غریبانه رفتند و من ، دلم را حوالی خان طومان جاگذاشتم ،
همانجایی که قفسِ نفس را شکستند و همه جان شدند
و خدا برای من ، اینگونه رقم زد
بمانم و حسرتِ پرواز را به نظاره بنشینم ...
کاش و ای کاش که فرصتی هم ، برای پریدنِ من بود ...
آوازشان آواز بود آنان که رفتند
پروازشان پرواز بود آنان که رفتند
شهدا را یاد کنید با ذکر #صلوات
پدر شهید طاهری میگفت:
میخواستم خانه را برای هیئت آماده کنیم .
خسته بودم . دراز کشیدم و خوابیدم . بلافاصله پسرم به خوابم آمد .
گفتم: حسن تو رفتی و شهید شدی و... من مانده ام با این همه کار . راستی امشب اینجا می مانی برای هیئت؟
پسرم لبخندی زد و گفت: نه پدر جان . امشب نیستم . بعد نام یکی از همسایگان محله قدیم ما را برد و گفت:
امشب شب اول قبر فلانی است . او حقی گردن من دارد . باید بروم به او سر بزنم و کنارش باشم .
گفتم: این شخصی که میگویی از اراذل و ... بود . او چه حقی گردن تو دارد؟!
گفت: روز تشییع جنازه من هوا بسیار گرم بود . مردم همراه پیکر من به سمت خانه آمدند . این بنده خدا یک شلنگ آب از خانه اش بیرون انداخت و با یک سینی و چند لیوان به تشییع کنندگان من آب داد . او همینقدر گردن من حق دارد .
پدر شهید میگفت از خواب بیدار شدم و سریع به محله قبلی رفتم .
درست بود . حجله زده بودند و همان شخصی که پسرم گفته بود آن روز تشییع شده بود .
برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند .
🌷شهید حسن طاهری🌷
یاد شهدا با #صلوات
#ثواب_یهويے 🌸
اگه میشه همین الان برای ظهور و سلامتی آقا امام زمان (عج)، #صلوات بفرست...😊💚
هر چقدر که بهش عشق دارے یه دونه صلواتم یه دونه هست 🌸🍃
از صلوات جا نمونیم 😉✨
به پنج شنبه که ميرسیم
جای خالی ها
خودشان یکی یکی
ردیف میشوند ؛
يکی دیگر نمی آید ؛
یکی از دور پیداست ؛
یکی در قابِ عکس و
یکی هم هست،
اما
انگار نیست !
✨ #لیلا_مقربی
شادی روح همه رفتگان #صلوات
✨ #بعدازظهر_پنجشبتون_به_دور_ازدلتنگی💔
Haj Meysam Motiee4_5841661181944660579.mp3
زمان:
حجم:
4.87M
#ای_غروب_جمعه_مولایم_چه_شد
😢😢😞😞
🎙میثم مطیعی
تعجیل در ظهور و سلامتی مولا عجل الله ۵ مرتبه #صلوات
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
••🦋•• ✍🏻 #قسمتهشتم °•#پھلوانان .•[راوے:حسیناللهڪرم] سید حسین طـحامے(ڪشتےگیر ق
••🦋••
✍🏻#قسمتنھم
°•#پھلوانان
•.[راوے:حسیناللهڪرم]
بعد هم گفت: من ڪشتے نمےگیرم! همه با تعجب پرسیدیم: چرا !؟
ڪمے مڪث ڪرد و به آرامے گفت: دوســتے و #رفاقت ما خیلے بیشتر از این حرفها و ڪارها #ارزش داره! 🔗
بعد هم دست حاج حسن را بوسیــد و با یڪ #صلوات پایان ڪشتےهارا اعلام ڪرد.
شاید در آن روز برنده و بازنده نداشتیم. اما برنده واقعے فقط ابراهیم بود.🥀
وقتے هم مےخواستیم لباس بپوشیم و برویم. حاج حسن همه مارا صدا ڪرد و گفت: فھمیدید چرا گفتم ابراهیم پھلوانه!؟💫
ما همه ساڪت بودیم ، حاج حسن ادامه داد: ببینید بچهها ، پھلوانے یعنے همین ڪارے ڪه امروز دیدید.
ابراهیم امــروز با نفس خودش ڪشتے گرفت و پیروز شد.🌱
ابراهیم به خاطــر #خدا با اونها ڪشتے نگرفت و با این ڪار جلوے ڪینه و دعوا را گرفت. بچهها پھلوانے یعنے همین ڪارے ڪه امروز دیدید.✒️
داستان پھلوانےهاے ابراهیم ادامه داشت تا ماجراهاے پیروزے #انقلاب پیش آمد.
بعد از آن اڪثـــر بچهها درگیر مســائل انقلاب شدند و حضورشان در ورزش باستانے خیلے ڪمتر شد.🕸
بعد از آن هر روز صبح براے #اذان در زورخانه جمع مےشدیم. #نماز_صبح را به #جماعت مےخواندیم و ورزش را شروع مےڪردیم. بعد هم صبحانه مختصرے و به سر ڪارهایمان مےرفتیم.
ابراهیم خیلے از این قضیه خوشحـــال بود. چرا ڪه از طرفے بچهها #نماز صبح را به جماعت مےخواندند.🐾
همیشه هم #حدیث #پیامبر گرامے اســلام را مےخواند:《اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از #عبادت و #شبزندهدارے تا صبح محبوبتر است.》🍃
با شروع #جنگ تحمیلے فعالیت زورخانه بسیار ڪم شد. اڪثــر بچهها در #جبھه حضور داشتند.🕊
ابراهیم هم ڪمتر به تھران مےآمد. یڪبـار هم ڪه آمده بود ، وســائل ورزش باســتانے خودش را برد و در همان مناطق جنگے بســاط ورزش باســتانے را راهاندازے ڪرد.🎗
زورخانه حاج حسن #توڪل ، در تربیت پھلوانهاے واقعے زبانزد بود. از بچههاے آنجا به جز ابراهیم ، جوانهاے بسیارے بودند ڪه در پیشگاه #خداوند پھلوانیشان اثبات شده بود!
آنها با #خون خودشان ایمانشان را حفظ ڪردند و پھلوانهاے واقعے همینها هستند.🗝
دوران زیبا و #معنوے زورخانه حاج حسن در همان سالهاے اول #دفاع_مقدس ، با #شھادت #شھید حسن شھابـے (مرشــد زورخانه) شھید اصغر رنجبران (#فرمانده تیپ عمار) و شھیدان سیدصالحے ، محمدشـــاهرودے ، علےخرمدل ، حسنزاهدے ، سیدمحمدسبحانے ، سیدجوادمجدپور ، رضاپنــد ، حمداللهمرادے ، رضاهوریار ، مجیدفریدوند ، قاســمڪاظمے و ابراهیم و چندین شھید دیگر و همچنین جانبازے حاجعلےنصرالله ، مصطفےهرندے و علےمقدم و همچنین درگذشت حاج حسن توڪل به پایان رسید.🎈
مدتے بعد با تبدیل محل زورخانه به ساختمان مســڪونے ، دوران ورزش باستانے ماهم به خاطرهها پیوست.💣
•┈••✾❄♥❄✾••┈•
•.⏳ #ادامه_دارد..
•.📚برگرفته از کتاب #سلام_بر_ابراهیم_1
|•کپی به شرط دعای خیر☺️
شهید مهدی باکری، از منطقه آمد. خیلی خسته بود. یک قوطی کمپوت برای او باز کردند. کمپوت را نزدیک دهانش برد. یک لحظه مکث کرد و به فکر فرو رفت. قوطی کمپوت را زمین گذاشت و پرسید: آیا به کل لشکر کمپوت دادهاید؟
گفتند: خیر.
گفت: هر وقت به کل لشکر کمپوت دادید، من هم میخورم.
🌷یادش با ذکر #صلوات
😔 کجایند مردان بی ادعا...
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
••🦋•• ✍🏻 #قسمتهشتم °•#پھلوانان .•[راوے:حسیناللهڪرم] سید حسین طـحامے(ڪشتےگیر ق
••🦋••
✍🏻#قسمتنھم
°•#پھلوانان
•.[راوے:حسیناللهڪرم]
بعد هم گفت: من ڪشتے نمےگیرم! همه با تعجب پرسیدیم: چرا !؟
ڪمے مڪث ڪرد و به آرامے گفت: دوســتے و #رفاقت ما خیلے بیشتر از این حرفها و ڪارها #ارزش داره! 🔗
بعد هم دست حاج حسن را بوسیــد و با یڪ #صلوات پایان ڪشتےهارا اعلام ڪرد.
شاید در آن روز برنده و بازنده نداشتیم. اما برنده واقعے فقط ابراهیم بود.🥀
وقتے هم مےخواستیم لباس بپوشیم و برویم. حاج حسن همه مارا صدا ڪرد و گفت: فھمیدید چرا گفتم ابراهیم پھلوانه!؟💫
ما همه ساڪت بودیم ، حاج حسن ادامه داد: ببینید بچهها ، پھلوانے یعنے همین ڪارے ڪه امروز دیدید.
ابراهیم امــروز با نفس خودش ڪشتے گرفت و پیروز شد.🌱
ابراهیم به خاطــر #خدا با اونها ڪشتے نگرفت و با این ڪار جلوے ڪینه و دعوا را گرفت. بچهها پھلوانے یعنے همین ڪارے ڪه امروز دیدید.✒️
داستان پھلوانےهاے ابراهیم ادامه داشت تا ماجراهاے پیروزے #انقلاب پیش آمد.
بعد از آن اڪثـــر بچهها درگیر مســائل انقلاب شدند و حضورشان در ورزش باستانے خیلے ڪمتر شد.🕸
بعد از آن هر روز صبح براے #اذان در زورخانه جمع مےشدیم. #نماز_صبح را به #جماعت مےخواندیم و ورزش را شروع مےڪردیم. بعد هم صبحانه مختصرے و به سر ڪارهایمان مےرفتیم.
ابراهیم خیلے از این قضیه خوشحـــال بود. چرا ڪه از طرفے بچهها #نماز صبح را به جماعت مےخواندند.🐾
همیشه هم #حدیث #پیامبر گرامے اســلام را مےخواند:《اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از #عبادت و #شبزندهدارے تا صبح محبوبتر است.》🍃
با شروع #جنگ تحمیلے فعالیت زورخانه بسیار ڪم شد. اڪثــر بچهها در #جبھه حضور داشتند.🕊
ابراهیم هم ڪمتر به تھران مےآمد. یڪبـار هم ڪه آمده بود ، وســائل ورزش باســتانے خودش را برد و در همان مناطق جنگے بســاط ورزش باســتانے را راهاندازے ڪرد.🎗
زورخانه حاج حسن #توڪل ، در تربیت پھلوانهاے واقعے زبانزد بود. از بچههاے آنجا به جز ابراهیم ، جوانهاے بسیارے بودند ڪه در پیشگاه #خداوند پھلوانیشان اثبات شده بود!
آنها با #خون خودشان ایمانشان را حفظ ڪردند و پھلوانهاے واقعے همینها هستند.🗝
دوران زیبا و #معنوے زورخانه حاج حسن در همان سالهاے اول #دفاع_مقدس ، با #شھادت #شھید حسن شھابـے (مرشــد زورخانه) شھید اصغر رنجبران (#فرمانده تیپ عمار) و شھیدان سیدصالحے ، محمدشـــاهرودے ، علےخرمدل ، حسنزاهدے ، سیدمحمدسبحانے ، سیدجوادمجدپور ، رضاپنــد ، حمداللهمرادے ، رضاهوریار ، مجیدفریدوند ، قاســمڪاظمے و ابراهیم و چندین شھید دیگر و همچنین جانبازے حاجعلےنصرالله ، مصطفےهرندے و علےمقدم و همچنین درگذشت حاج حسن توڪل به پایان رسید.🎈
مدتے بعد با تبدیل محل زورخانه به ساختمان مســڪونے ، دوران ورزش باستانے ماهم به خاطرهها پیوست.💣
•┈••✾❄♥❄✾••┈•
•.⏳ #ادامه_دارد..
•.📚برگرفته از کتاب #سلام_بر_ابراهیم_1
|•کپی به شرط دعای خیر☺️
دوستان صبوری دل خانواده هایی که این روزها عزیزانشون رو از دست میدن به هر دلیلی، اما به خاطر اوضاع خاصی که بر جامعه حاکمه حتی نمیتونن یه تشییع و مراسم در خور و شایسته براش انجام بدن #صلوات بفرستیم
3.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سردار دلها از سردار خیبر میگوید :
" #ما_فقط_در_راه_خدا_میجنگیم "
🌷سردار شهید محمدابراهیم همت🌷
🌷سردار شهید حاج قاسم سلیمانی🌷
🍃 یادشون با ذکر #صلوات
شهیدخرازے:
من اهمیٺےنمیدهمدربارهٔماچھ میگویندمنمیخواهمدلولایٺرا راضےڪنم
شادی روح مطهرش #صلوات