eitaa logo
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
1هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
6.8هزار ویدیو
87 فایل
•بسم‌رب‌الشهداء• زنده نگه داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست تازنده ایم‌رزمنده ایم✋ 🌷إن‌شاءالله‌شهادت🌷 #شهید_گمنام 🌹خوش‌نام‌تویی‌گمنام‌منم 🌹کسی‌که‌لب‌زد‌برجام‌تویی 🌹ناکام‌منم😔✋️ 🌹گمنام‌منم😔✋ ⛔کپی ممنوع⛔ بیسیمچی: @shahidgomnam313
مشاهده در ایتا
دانلود
15.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰چگونه در نماز حضور قلب داشته باشیم؟! ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6021681502046128064.mp3
9.29M
"سفره موسی بن جعفرعليه السلام'' 🎙 صابر خراسانی 🎙
در آستانۀ تو کسی نا امید نیست آقا برای ما همه، باب الحوائجی🖤 بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو در رستخیز واهمه باب الحوائجی🖤 ▪️شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم علیه‌السلام تسلیت باد🏴
🥀🥀🥀 ▪️ : اِصبِرْ علی طاعَةِ اللّه ِو اصبِرْ علی معاصِی اللّه ِ فإنّما الدنیا ساعةٌ، فما مَضَی منها فلَیسَ تَجِدُ لَهُ سروراً و لا حُزناً، و ما لم یَأتِ منها فلَیسَ تَعرِفُهُ، فاصبِر علی تلک الساعةِ التی أنتَ فیها فَکَأنّکَ قدِ اغتَبَطتَ بر طاعت خدا صبر کن و در ترک معاصی خدا شکیبا باش؛ زیرا دنیا ساعتی بیش نیست. آنچه از دنیا سپری شده است، نه شادی اش را احساس کنی و نه غمش را و آنچه هنوز نیامده است، نمی‌دانی که چه خواهد بود؟ پس بر ساعتی که در آنی شکیبا باش و شادمان. 📕 تحف‌العقول، ص۳۹۶ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۴۵) 🌟 ادامه ی کتاب : 3⃣بخش سوم : محبت شهيد به فاميل‌ها و بستگان 🖊زن‌عموی شهید دلم می‌خواست تعطیلات تابستان ۱۳۹۷ را برای دیدار با پدر و مادرم در شهرستان رضوان شهر در استان گيلان بگذرانیم اما دهه کرامت در پیش بود و همسرم، مسئولیت راه‌اندازی موکب امام رضا(علیه‌السلام) و پخت و پز را بر عهده گرفته بود و می‌گفت: «قرار است از مسافرانی که به زیارت امام رضا(علیه‌السلام) می‌روند و در این دهه از شهر سمنان عبور می‌کنند، پذیرایی کنیم.» سفرمان به رضوان شهر به تعویق افتاد. در دهه كرامت هر روز همسرم و تعدادی از محبان اهل‌بیت(ع) در موکب امام رضا(علیه‌السلام) حاضر می‌شدند و در هر وعده به ۱۶۰۰ نفر غذا می‌دادند. من هم بخشی از کار پذیرایی را انجام می‌دادم. در همان ایام، عباس را در خواب دیدم که بلوز سبز خوش‌رنگ و شلوار کرم‌رنگی به تن دارد و جلوی درِ یک آسانسور ایستاده است. گفت:«زن‌عمو...! عمو و دوستانش خیلی زحمت می‌کشن، ۷۰۰ تا غذا هم کافیه. قبول باشه ان‌شاءالله» در خواب می‌دانستم که عباس شهید شده است. سوالات زیادی از او پرسیدم که بيشترشان از خاطرم رفته است اما سوال آخرم را خوب به خاطر دارم:«تو رو خدا وایستا یه چیزی بگم! با این بار گناهی که روی دوش ماست، امام رضا(علیه‌السلام) این خدمات ما رو قبول می‌کنه؟» از ته دل خندید، درِ آسانسور را باز کرد و گفت: «زن‌عمو! شما گناهان خودتون رو می‌بینی، رأفت و مهرباني امام رضا(علیه‌السلام) رو نمی‌بینی...»   ادامه دارد ... 🌷🇮🇷
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۴۸) 🌟 ادامه ی کتاب : 3⃣بخش سوم : محبت شهيد به فاميل‌ها و بستگان 🖊مادر شهید صبح جمعه‌اي بود که بر سر مزار فرزندم، عباس، حاضر شده بودم. دیدم گلدانی سر مزارش هست و یک برگه کاغذ در بین برگ‌های گل جلب توجه می‌کند. برگه را برداشتم. کارنامه‌ي تحصيلي يك دانش‌آموز بود. نام و نشانی از صاحب کارنامه پیدا نبود؛. احساس کردم مال هرکس که هست نخواسته شناخته شود. از عنوان درس‌هایش فهمیدم باید دبیرستانی باشد. با نگاه کردن به کارنامه هم خوشحال شدم و هم تعجب کردم. همه نمراتش ۲۰ بود. معدلش هم ۲۰ شده بود؛ اما با خواندن دل‌نوشته‌اي که در پشت کارنامه نوشته شده بود متاثر شدم: «شهید عباس جان ... این کارنامه منه، آوردم تو ببینی با معدل ۲۰ . ولی من این معدل رو وقتی می‌خوام که هم مامانم و هم بابای گلم از دخترشون راضی باشند. برام دعا کن تا اخلاقمم ۲۰ بشه... برام دعا کن از ته دلت که عاقبت بخیر بشم. من هم تلاش می‌کنم. پانزدهم اسفند میرم مشهد. به یادت هستم. دعا کن من هم شهید بشم.» 26/11/1397 16:10   ادامه دارد ... 🌷🇮🇷
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۴۷) 🌟 ادامه ی کتاب : 3⃣بخش سوم : محبت شهيد به فاميل‌ها و بستگان 🖊مادربزرگ شهید اواخر آذرماه سال 1397 بود. تصمیم گرفتم برای پنج تن از سرداران شهید هشت سال دفاع مقدس(شهید چمران، شهید بروجردی، شهید همت، شهید متوسلیان و شهید علي هاشمی) یک ختم قرآن بخوانم. روز اول یک جزء از قرآن را خواندم. بین صفحات قرآن تصویر نوه ام عباس را دیدم با خودم گفتم عباس هم ششمی! شب در عالم رویا دیدم که زنگ در خانه به صدا درآمد. در را که باز کردم با چهره خندان عباس روبرو شدم. احوالپرسی کرد و گفت:«بی بی جان! می خوام برم زیارت حضرت عبدالعظیم.» من هم گفتم مدتی است که به زیارت ایشان نرفته ام، من هم می آیم. تا خواستیم از خانه بیرون برویم، دیدم دو تا از نوه هایم هم همراه ما هستند. بین راه، همه جا سرسبز و خرم بود و درختان سر به فلک کشیده که زیر آن درختان، آب شفاف و زلالی جاری بود، آن قدر زلال که سنگریزه های کف جوی آب دیده می شد. به یک درخت توت رسیدیم. سه نوع توت داشت، سفید و سیاه و قرمز. عباس درخت توت را تکان داد و توت ها به زمین ریختند. در حال خوردن توت ها بودیم که عباس گفت:«وقت اذانه! بیایيد وضو بگیریم، نماز اول وقت بخونیم». این را گفت و خودش پیش قدم شد و کنار جوی آب وضو گرفت. من هم آماده شدم تا وضو بگیرم. صداي زنگ خانه مرا از خواب بيدار كرد. پسرم بود. به او گفتم داشتم الان خواب عباس را مي ديدم مي‌خواستيم با هم به زيارت حضرت عبدالعظيم حسني برويم. او گفت اتفاقا فردا روز بیست و یکم آذرماه، مصادف با چهارم ربیع الثانی، روز ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) است.   ادامه دارد...
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۴۶) 🌟 ادامه ی کتاب : 3⃣بخش سوم : محبت شهيد به فاميل‌ها و بستگان 🖊مادر شهید روز پنجشنبه اواخر آذر ماه سال ۱۳۹۷ بود. سر مزار فرزندم بودم. خانمی نزديك من آمد و گفت شما مادر شهید عباس دانشگر هستید؟ گفتم بله. بعد از احوالپرسی گفت درود بر شما که چنین فرزندی را تربیت کردی، که در راه اسلام شهید شده است. گفت من پسری هجده ساله دارم. یک مدتی آشفتگی روحی روانی داشت. از آشنایان شنیده بودم که در این مزار، شهید عباس دانشگر به زائرانش محبت می‌کند. من دو سه هفته قبل برای اولین بار به این امامزاده آمدم. به شهيد شما متوسل شدم و به او گفتم خوب شدن بچه‌ام را از تو می خواهم. طولی نکشید که بچه ام خوب شد و امروز هم برای تشکر و قدردانی به زیارت شهید آمده ام.   ادامه دارد ... 🌷🇮🇷