eitaa logo
انتشارات شهرستان ادب
135 دنبال‌کننده
28 عکس
0 ویدیو
0 فایل
برای ثبت سفارش به سایت ادب‌بوک مراجعه کنید: www.adabbook.com
مشاهده در ایتا
دانلود
۹ مرداد ۱۴۰۲
مورچه‌ها در صف قند و شکر مورچه‌ها در صف نان و برنج مورچه‌ها مثل قطاری بزرگ بیش‌‌تر عمرشان نوبتی پشت‌ِ سرِ هم گذشت مثلِ ما در صف قند و شکر مثل ما در صف نان و برنج ؟ قیمت: 19 هزار تومان
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
پرده پیچ‌وتاب می‌خورد و تا وسط اتاق می‌دود. دود را به سینه می‌دهم. پنجره غیژغیژ صدا می‌کند. بویی عجیب به کندی همه جا پر می‌شود. باد همیشه بوهای عجیب می‌آورد. پنجره صدا می‌کند. پرده در وسط اتاق می‌رقصد. دود را بیرون می‌دهم. آرزو می‌کنم همیشه مغزم سالم بماند. آرزو می‌کنم او کنارم باشد، نه به این خاطر که دهانش بوی نارنج می‌دهد. نه! این نیست و به‌خاطر موج موهایش هم نیست. دوستش دارم و می‌خواهم کنارم باشد. می‌خواهم آرام باشم. می‌خواهم به عمق چشم‌های سیاهش خیره باشم و چیزی نبینم. می‌خواهم بایستند که من آرام باشم. کاش همه‌جا بوی نارنج می‌داد. می‌گویم: «کاش همه‌جا بوی نارنج می‌داد.» و پرده آرام می‌شود. قیمت با تخفیف: 29 هزار تومان
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
آرام و صبور از کنار تو گذشت چون سایۀ گنگی از حصار تو گذشت شب نیز رفیق نیمه‌راهی‌ست مرا من ماندم و او در انتظار تو گذشت قیمت با تخفیف: ۱۶ هزار تومان www.adabbook.com
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
ستاره‌ها خودشان را تا سر شاخه‌های درختان چنار میدان رسانده بودند که شجاع دست لای در خانه برد؛ کلون چوبی آن را کشید و وارد دالان تنگ و تاریک‌شان شد. صدای شِروِه‌خوانی مادرش را که شنید،‌ آهسته و پاورچین خودش را به پشت در اتاق رساند و از لای درز در نگاه کرد. بچه‌ها ردیف خوابیده بودند، و مادرش نشسته بود زیر نور نارنجی رنگ چراغ‌موشی و لباس‌های‌شان را وصله‌پینه می‌کرد. سوزن می‌زد، شعرهای باباطاهر همدانی را زمزمه می‌کرد و اشک می‌ریخت. سوز صدایش دل سنگ را کباب می‌کرد. مرا روز ازل چون آفریدند/ پریشونم، پریشون آفریدند/ پریشون خاطرون رفتند در خاک/ آی... مرا از خاک ایشون آفریدند. قیمت با تخفیف: ۸۰ هزار تومان www.adabbook.com
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
در کمال بی‌خیالی و شکوه خیره می‌شوم به چشم‌های تو حس و حال مبهم خوشی‌ست حس و حال قایقی‌ست کاغذی که بی‌گدار می‌زند به آب قیمت با تخفیف: ۴۸ هزار تومان Www.adabbook.com
۲ شهریور ۱۴۰۲
یعنی می‌شه زیبا عاشقم شده باشه؟ اگه این اتفاق افتاده باشه، من چه باید کنم؟ چه می‌توانستم بکنم؟ از نظر کدخدا یک رعیت‌زاده، رعیت‌زاده بود و باید با رعیت‌زاده وصلت می‌کرد. قصۀ کبوتر با کبوتر و باز با باز بود. فرقی نداشت که معلم باشم یا نباشم. ماهی صد تومان حقوقم باشد یا صد هزار تومان. به هر حال اگر کدخدازاده‌ای از راه می‌رسید و نمی‌توانست مُفش را بالا بکشد، کدخدا او را قبول می‌کرد. پس من باید چه خاکی بر سرم می‌ریختم؟ هرچقدر هم خواهرم التماس می‌کرد که قید زیبا را بزنم، نمی‌شد که نمی‌شد. مثل کنه چسبیده بود به دیوار دلم. اصلا انگار دلم با من نبود. حیران و سرگردان بودم و بین آن همه دختر زیباروی چشمه سیبی تا دهات اطراف که از خدایشان بود تنها معلم دیارشان فقط لب تر کند، دل من از قلعۀ جهنمیِ کدخدا بیرون نمی‌رفت. مثل غریب که اسیر اسب و اسطبل بود، من هم اسیر آن اتاقی بودم که مخصوص زیبا بود. وصفش را از رودابه زیاد شنیده بودم... گفته بود که کف آن اتاق را با دو گبۀ خوش‌رنگ ترکی‌باف، فرش کرده و شش جفت متکای یک دست با روپوش‌هایی از نوع شاه‌پسند آب‌اناری، در طول و عرض اتاق به ردیف گذاشته‌اند. خدایا مگر این دل یک کنجه گوشت بیشتر بود؟ قیمت با تخفیف: ۵۲ هزار تومان Www.adabbook.com
۲ شهریور ۱۴۰۲
درد و بلا و غربت و غم هم‌زمان شده دنیا دوباره با همه نامهربان شده با پرکشیدن تو از این خانه ناگهان صدهاهزار خاطره بی‌خانمان شده دیگر شکسته شیشۀ عطر محمدیت دیگر بهار عمر عزیزت خزان شده دارد هنوز می‌تپد و درد می‌کشد قلبی که با نبودن تو امتحان شده امشب کجاست خانه‌ات ای آسمان من؟ یک گوشه از زمین که به نامت نشان شده من با تمام کودکی‌ام گریه می‌کنم با رفتن تو خون به دل کودکان شده مادربزرگ! باز بخند و بلند شو! چادرنماز مشهدی‌ات کو؟ اذان شده خرما، گلاب‌پاش، دوتا شاخه گل، غروب باران سر مزار کسی روضه‌خوان شده قیمت با تخفیف: 43 هزار تومان www.adabbook.com
۴ شهریور ۱۴۰۲
پیرمرد روی ویلچر نشسته است دست همتش شبیه گام‌های شوق ما پینه بسته است -یاد همت حبیب دشت کربلا بخیر!- در کنار خیل زائران در تلاطم مسافران، درست در کنار موکب نخست نور آفتاب صبح زود ّاز میان پره‌های چرخ ویلچر گذشت www.adabbook.com
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
خانه‌های بی‌ریا مشت‌مال گُرده‌ها شستشوی پای دل‌سپرده‌ها در ظروف آب گرم استجابت دعا سفره‌های باز نذری طعام چای داغ پرملات و پرشکر قهوه‌های تلخ خانگی رختخواب‌های نرم رفع خستگی روی فرش‌های ساده‌زیست جانماز پهن و بی‌تکلف نماز صبح... این همه سخاوت و صفا برای چیست؟ ّاین وفور نعمت از تصدق عطای کیست؟ www.adabbook.com
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
آوارگیِ همۀ این سال‌ها بود که دست از سرش برنمی‌داشت. هق‌هق آرامی کرد و شانه‌اش لرزید. گم شده بود. خدا بعضی از آدم‌ها را گم‌شده به زمین می‌فرستد. که هرچه می‌دوند به جایی نمی‌رسند تا آرام‌ و قرار بگیرند. فرقی نمی‌کند کجای این دنیای بزرگ باشند. فرقی نمی‌کند در کنار چه کسانی باشند. غربت‌شان تمام نمی‌شود. قیمت با تخفیف: 120 هزار تومان www.adabbook.com
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
رسول گفت: « هیچ خبرداری تا حالِ امتِ من از پسِ مرگِ من چون خواهد بودن و نگاهدارِ ایشان کی باشد؟» جبریل گفت: «هم اکنون خبر با تو دهم.» پرّی بزد و ناپدید گشت و در ساعت بازآمد گفت:‌ «یا محمد، خدایت می‌ سلام کند و می‌گوید دل شاد دار که نگهدارِ امتِ تو من باشم.» رسول گفت: «کنون خوش‌منش گشتم به مرگ به‌مناسبت ایام رحلت پیامبر ۲۰ درصد تخفیف کتاب قاف و کتاب آه با امضای یاسین حجاری سفارش در سایت ادب‌بوک تا ۲۶ شهریور Www.adabbook.com ▪️قیمت کتاب آه: ۲۹۵ هزار تومان قیمت با تخفیف: ۲۳۶ هزار تومان ▪️قیمت کتاب قاف: ۵۰۰ هزار تومان قیمت با تخفیف: ۴۰۰ هزار تومان ▪️سفارش بالای ۴۵۰ هزار تومان ارسال رایگان.
۲۲ شهریور ۱۴۰۲