eitaa logo
شمیم افق
1.2هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
(ع) 🌷 سعيد بن عبدالله در ماجرای صلح امام حسن (ع) و معاویه با اینکه نظر شخصی وی مخالفت با صلح بود، اما پس از گفت وگو و مشورت با امام حسین (ع)، قرار صلح را پذیرفت. ظهر عاشورا سعید به اتفاق زهیر بن قین، در برابر امام (ع) جان خویش را سپر کردند، تا آن حضرت و جمعی از اصحاب نماز خوف را به جماعت خواندند. آن قدر از امام دفاع نمود تا بر زمین افتاد. پیش از شهادت رو به امام حسین (ع) کرد و پرسید: ای فرزند رسول خدا (ص) آیا به پیمانم وفا کردم؟ امام فرمود: آری، تو پیشاپیش من در بهشت هستی. 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) 🌷 سعد بن عبيده می گوید: «در روز عاشورا و گرماگرم نبرد، برخی از شیوخ کوفه را دیدم که بر تپه ای رفته، می گریستند و از خدا می خواستند که حسین علیه السلام را یاری کند. به آنان گفتم: ▪️ ای دشمنان خدا، به جای دعا، بروید او را یاری کنید! 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) 🌷 انس بن حارث از صحابه رسول خدا (ص) بود و در جنگ ها با ایشان همراه می شد. از رسول خدا شنیده بود که فرمود: «فرزندم در سرزمینی به نام کربلا کشته می شود، هر کس تا آن هنگام زنده بود و او را درک کرد، باید یاری اش کند» اینک که گرد پیری بر چهره او نشسته دوست دارد فرمان پیامبرش را اجابت کند. ابروان بلند و سپیدش را با پیشانی بند می بندد. کارزاری سخت می نماید تا به شهادت می رسد. امام (ع) با چشم گریان می فرماید: خداوند از توقبول کند، پیرمرد 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) 🌷 امام (ع) درراه کوفه بود که خبر شهادت مسلم و خیانت کوفیان به امام رسید. به مردمی که همراهش بودند فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم «اما بعد همانا خبر دهشت انگیزی بما رسیده و آن (خبر) کشته شدن مسلم بن عقيل وهاني بن عروة و عبد الله يقطر است، و همانا شیعیان ما دست از یاری ما کشیده اند، پس هر که می خواهد بازگردد باکی بر او نیست و بازگردد، و ذمه و عهدی از ما بر او نیست» مردم دانستند که در کوفه به نان و نوایی نمی رسند. پس به چپ و راست رفتند تا همان همراهان که از مدینه با امام (ع) آمده بودند بجای ماندند. 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) 🌷 جون بن حوی غلام ابوذر غفاری در ربذه بود. پس از مرگ ابوذر به مدینه بازگشت تا به اهل بیت (ع) خدمت نماید. او همراه امام حسین (ع) از مدینه به کربلا آمد. روز عاشورا از امام اجازه خواست. امام فرمود: من به تو اذن میدهم که از این سرزمین بروی و جان خود را حفظ کنی، زیرا تو همراه ما آمدی تابه عافیت و خوشی برسی، پس در گرفتاری ما خود را مبتلا مساز. گفت: ای پسر پیغمبر آیا سزاوار است که من در زمان خوشی و نعمت نان خور شما باشم، ولی در سختی ها شمارا تنها بگذارم؟ هرگز نمی روم تا خون سیاهم را با خون پاک شما درآمیزم. 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) 🌷 زهیر بن قین بجلی نخست طرفدار «عثمان» بود هنگام بازگشت از سفر مکه، با کاروان امام حسین (ع) در یک جا فرود آمد. امام (ع) خواستار ملاقات با او شد، زهیر نخست از این دیدار اکراه داشت. اما به توصیه همسرش به محضر امام حسین (ع) شرفیاب شد. پس از این ملاقات، شادمان نزد خانواده و دوستانش بازگشت و گفت «من عازم شهادت همراه امام حسین علیه السلام» هستم. 🆔 @ShamimeOfoq
سبک_زندگی 🌸 عاشقان فداکار 💠 امام باقر علیه‌السلام‌ می‌فرماید: 🌿 «إِنَّ أَصْحابَ جَدِّيَ الحُسَينِ لَمْ يَجِدُوا أَلَمَ مَسِّ الحَدِيدِ؛ 🌷 یاران فداکار جدم حسین علیه‌السلام در زیر ضربات شمشیر و نیزه دشمن احساس درد‌ نمی‌کردند!» ✍️ بحارالأنوار، ج 45، ص 80، و ورد مثله فی ج 25، ص 80. ✨شرح کوتاه✨ هنگامی که علاقه انسان به یک هدف به مرحله عشق، آن هم عشقی سوزان برسد، تمام احساس او در همان نقطه متمرکز‌ می‌شود و به همین دلیل هر ناراحتی برای او قابل تحمل است. نه تنها قابل تحمل است، بلکه احساس ناراحتی‌ نمی‌کند. جایی که زنان مصر با دیدن روی یوسف، در مسیر یک عشق زود گذر مجازی، آن چنان از خود‌‌‌‌‌‌‌‌ بی‌خبر شدند که به جای بریدن میوه، دست‌های خود را بریدند و احساس درد نکردند، چه جای تعجب که عاشقان‌‌‌‌‌‌‌‌ بی‌قرار راه خدا و شهیدان راه حق و فضیلت، درد و رنج ضربات سنگین دشمن را احساس نکنند. آری! نخست باید عاشق شد، فداکاری و تحمل نتیجه حتمی آن است. 📚 (یکصد و پنجاه درس زندگی، تالیف حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی) 🆔 @ShamimeOfoq
🌼🌼در خانواده فقیری به دنیا آمد و از همان آغاز کودکی نزد اهل بیت بود. پدرش دانشمند قریش بود. پس از مرگ پدرش و مسئولیت سرپرستی خانواده، تصمیم گرفت برای اداره خانواده قطعه زمینی را که از پدرش برجای مانده‌ بود بفروشد و زندگی را سامان دهد. چون هر کسی توان خرید آن زمین را نداشت نزد معاویه رفت و آن را به معاویه فروخت. مدتی گذشت و خبر این معامله به حسین(ع) رسید. وی از معاویه خواست تا زمین را به بنی‌هاشم بازگرداند. بعد از چند سال با دختر عمویش، رقیه ازدواج کرد. این ازدواج موجب نزدیک شدن بیشترش به خاندان پیامبر اسلام شد... این مرد مسلم بن عقیل بود.چقدر او را می شناسی؟ نامش را جستجو کن و درباره اش مطالعه کن🌷🌼 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) 🌷مسلم بن عقیل مسلم که به کوفه رسید در خانه هانی ابن عروه میهمان شد. هجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند تا او را یاری کنند. وقتی ابن زیاد هانی را دستگیر نمود؛ مسلم و یارانش کاخ ابن زیاد را محاصره نمودند تا هانی را رها کنند و بر کوفه مسلط شوند تا امام (ع) برسد. ابن زیاد بیمشان داد که لشگر یزید خواهد رسید و اگر از یاری مسلم دست برندارند، بهره فرزندانشان را از بیت المال نخواهد داد. هرکدام با خود گفتند: اینجا نمان این مردم که هستند مسلم را بس است، فردا است که مردم شام می آیند، ترا با جنگ و آشوب چکار مسلم نماز مغرب را با سی نفر خواند. و چون از در مسجد بیرون آمد یک نفر هم به جای نماند. 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) 💠ابوحتوف بن حارث از خوارج بود و در لشگر ابن سعد با امام حسین (ع) و یارانش می جنگید. وقتی ندای «هل من ناصر» امام (ع) را شنید لحظه ای اندیشید [و با خود گفت:] «این حسین (ع) فرزند دختر پیامبر (ص) است. در حالی که ما آرزوی شفاعت از جد او در روز قیامت داریم، چگونه با این که هیچ یار و یاوری ندارد با وی بجنگم؟» شمشیر کشید و در کنار امام (ع) جنگید تا به شهادت رسید. 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) ▪️ اسلم بن عمرو 🌷 او غلام امام حسین (ع) بود. کارش کتابت برای ایشان بود. از مدینه تا کربلا ملازم مولای خویش بود. و چون کارزار آغاز شد به اذن مولایش به میدان شتافت و آن قدر جنگید تا جان داد. امام حسین (ع) به بالین او شتافت، سخت گریست و صورت بر گونه او نهاد مثل علی اکبر... 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) ▪️ زحر بن قیس 🌷 به امید جایزه با سرهای مطهر بر یزید وارد شد. با شور و حرارتی خاص فریاد برآورد: بشارت باد امیر مؤمنان یزید را به پیروزی بر حسین. همان که سر تسلیم نداشت، پس بامدادان برایشان تاختیم، پس آنها چون کبوتران بی پناه از ما گریختند. اندکی نپایید که همه شان را کشتیم. اینک جامه شان خون آلود و گونه شان خاک آلود است و بادهای بیابان غبار برایشان فروریزد، بدنهایشان میهمان آفتاب سوزان و زائرانشان کرکسان صحرا هستند و... یزید اما چیزی به او نداد. امام پیش از این فرموده بود: زحر بن قیس سر مرا به امید جایزه برای یزید خواهد برد ویزید چیزی به او نخواهد داد. 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) ▪️ ضحاک بن عبد الله مشرقی 🌷 اسبش را در یکی از چادرهای میانی اردوگاه جای داده بود تا آسیب نبیند و پیاده می جنگید. وقتی امام حسین را تنها دید، نزد امام رفت و گفت: ای پسر رسول خدا! میدانی که من با تو شرط کردم تا هنگامی که رزمنده ای در کنار تو باشد، به سود تو پیکار میکنم؛ و اگر جنگجویی نباشد، آزادم که بازگردم. امام فرمود: راست گفتی! آزادی. پر پروازش را بست و با اسب گریخت. 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) ▪️ طرماح بن عدي طائي 🌷 به امام (ع) عرض کرد: من قدری آذوقه دارم که برای خانواده ام می برم. می روم و برمی گردم؛ اگر به شما رسیدم، از جمله ی یاران شما هستم. امام به او فرمود: اگر خواستی بشتاب؛ خدا تو را رحمت کند. به نزد خانواده اش رفت و پس از اندکی درنگ بازگشت و خبر شهادت حسین (ع) و یارانش را شنید. 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) ▪️ عبیدالله بن حر جعفي 🌷 امام حسین (ع) شخصا به دیدار او رفت و فرمود: تو در دوران عمرت، گناهان زيادي مرتکب شده اي. آيا مي خواهي توبه كني تا گناهانت پاک گردد؟ چگونه؟ فرزند دختر پیامبر را یاری کن. معافم دار؛ زیرا نفس من به مرگ راضي نيست ومن از مردن سخت گریزانم. مدتی بعد به عبدالملک مروان پیوست و در جنگ با ابن زبیر مورد تعقیب قرار گرفت. با کشتی گریخت. و از ترس اسارت خود را به آب انداخت و کشته شد بدنش را به دروازه کوفه آویختند. 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) ▪️ عبیدالله بن حر جعفي 🌷 امام علیه السلام به او فرمود: ما را یاری کن تا پاکیزه گردی. مرا معاف دار. اما اینک اسب معروف خود «ملحقه» را به حضورت تقدیم می دارم؛ اسبی که تاکنون هر دشمنی را تعقیب کرده ام، به او رسیده ام و هیچ دشمنی نیز نتوانسته است به من دست یابد. شمشیر من را نیز بگیر؛ همانا آن را به کسی نزدم جز آن که مرگ را بر آن شخص چشانیده ام. امام فرمود: حال که در راه ما از نثار جان دریغ می ورزی، ما نیز به تو و به شمشیر و اسب تو نیاز نداریم، زیرا که من از گمراهان نیرو نمی گیرم. 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) 🌷عبد الله بن حصین ازدی با آواز بلند فریاد زد: ای حسین آیا این آب را ننگری که گویا در صفا و زلالی چون شکم آسمان است به خدا قطره ای از آن نچشید تا از تشنگی بمیرید امام (ع) فرمود: بار خدایا او را تشنه کام بمیران و هرگز او را میامرز حمید بن مسلم گوید: به خدا من پس از واقعه کربلا در بیماریش او را عیادت کردم و سوگند بدان خدایی که شایسته پرستش جز او نیست؛ او را دیدم آب می خورد تا شکمش پر می شد، سپس آن را برمی گرداند و فریاد میزد: تشنه ام، تشنه ام، و دوباره آب می خورد تا شکمش پر می شد و برمی گرداند و (فریاد تشنگی میزد) و از تشنگی می سوخت و این کارش بود تا جانش بدر آمد. 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) 🌷شبث بن ربعي در ابتدا از یاران علی علیه السلام بود و در جنگ صفین هم در رکاب امیرالمؤمنین بود، لیکن در مسیر حرکت به سوی نهروان همراه چند نفر دیگر سر از اطاعت آن حضرت باز تافتند و به خوارج پیوستند. مؤذن زنی بود که ادعای پیامبری داشت سپس مسلمان شد و با پیامبر (ص) و امام علی (ع) همراه شد پس از ماجرای حکمیت به خوارج پیوست سپس در صف یاران امام حسن (ع) قرار گرفت. بعد به معاویه پیوست و پس از مرگ معاویه به امام حسین (ع) اعلام وفاداری نمود اما وقتی ابن زیاد حاکم کوفه شد فرمانده قاتلان امام (ع) در کربلا شد. سپس با مختار به خونخواهی امام حسین (ع) همراه شد اما وقتی مختار از مصعب شکست خورد به لشگر مصعب پیوست. مذبذبين بين ذلك لا إلى هؤلاء ولا إلى هؤلاء ومن يضلل الله فلن تجد له سبيلا (نساء ۱۴۳) آنها افراد بی هدفی هستند که نه سوی اینها، و نه سوی آنهایند! و هر کس را خداوند گمراه کند، راهی برای او نخواهی یافت. 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) 🌷سلیمان بن صرد خزاعی از یاران و شیعیان علی (ع) بود. همواره یاری گر امام خود بود مگر در جنگ جمل که دچار تردید شد، پس از علی در سخت ترین شرایط در حلقه ی اول یاران امام حسن (ع) بود مگر در جریان صلح که دچار تردید شد، بر امام (ع) اعتراض آورد.سپس امام حسین (ع) را پیشوای خود خواند و از او پیروی نمود مگر در کربلا که تردید کرد و از قافله جا ماند. سپس توبه کرد اما قافله رفته بود. 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) 🌷 سعيد بن عبدالله در ماجرای صلح امام حسن (ع) و معاویه با اینکه نظر شخصی وی مخالفت با صلح بود، اما پس از گفت وگو و مشورت با امام حسین (ع)، قرار صلح را پذیرفت. ظهر عاشورا سعید به اتفاق زهیر بن قین، در برابر امام (ع) جان خویش را سپر کردند، تا آن حضرت و جمعی از اصحاب نماز خوف را به جماعت خواندند. آن قدر از امام دفاع نمود تا بر زمین افتاد. پیش از شهادت رو به امام حسین (ع) کرد و پرسید: ای فرزند رسول خدا (ص) آیا به پیمانم وفا کردم؟ امام فرمود: آری، تو پیشاپیش من در بهشت هستی. 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) 🌷 سعد بن عبيده می گوید: «در روز عاشورا و گرماگرم نبرد، برخی از شیوخ کوفه را دیدم که بر تپه ای رفته، می گریستند و از خدا می خواستند که حسین علیه السلام را یاری کند. به آنان گفتم: ▪️ ای دشمنان خدا، به جای دعا، بروید او را یاری کنید! 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) 🌷 انس بن حارث از صحابه رسول خدا (ص) بود و در جنگ ها با ایشان همراه می شد. از رسول خدا شنیده بود که فرمود: «فرزندم در سرزمینی به نام کربلا کشته می شود، هر کس تا آن هنگام زنده بود و او را درک کرد، باید یاری اش کند» اینک که گرد پیری بر چهره او نشسته دوست دارد فرمان پیامبرش را اجابت کند. ابروان بلند و سپیدش را با پیشانی بند می بندد. کارزاری سخت می نماید تا به شهادت می رسد. امام (ع) با چشم گریان می فرماید: خداوند از توقبول کند، پیرمرد 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) 🌷 امام (ع) درراه کوفه بود که خبر شهادت مسلم و خیانت کوفیان به امام رسید. به مردمی که همراهش بودند فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم «اما بعد همانا خبر دهشت انگیزی بما رسیده و آن (خبر) کشته شدن مسلم بن عقيل وهاني بن عروة و عبد الله يقطر است، و همانا شیعیان ما دست از یاری ما کشیده اند، پس هر که می خواهد بازگردد باکی بر او نیست و بازگردد، و ذمه و عهدی از ما بر او نیست» مردم دانستند که در کوفه به نان و نوایی نمی رسند. پس به چپ و راست رفتند تا همان همراهان که از مدینه با امام (ع) آمده بودند بجای ماندند. 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) 🌷 جون بن حوی غلام ابوذر غفاری در ربذه بود. پس از مرگ ابوذر به مدینه بازگشت تا به اهل بیت (ع) خدمت نماید. او همراه امام حسین (ع) از مدینه به کربلا آمد. روز عاشورا از امام اجازه خواست. امام فرمود: من به تو اذن میدهم که از این سرزمین بروی و جان خود را حفظ کنی، زیرا تو همراه ما آمدی تابه عافیت و خوشی برسی، پس در گرفتاری ما خود را مبتلا مساز. گفت: ای پسر پیغمبر آیا سزاوار است که من در زمان خوشی و نعمت نان خور شما باشم، ولی در سختی ها شمارا تنها بگذارم؟ هرگز نمی روم تا خون سیاهم را با خون پاک شما درآمیزم. 🆔 @ShamimeOfoq
(ع) 🌷 زهیر بن قین بجلی نخست طرفدار «عثمان» بود هنگام بازگشت از سفر مکه، با کاروان امام حسین (ع) در یک جا فرود آمد. امام (ع) خواستار ملاقات با او شد، زهیر نخست از این دیدار اکراه داشت. اما به توصیه همسرش به محضر امام حسین (ع) شرفیاب شد. پس از این ملاقات، شادمان نزد خانواده و دوستانش بازگشت و گفت «من عازم شهادت همراه امام حسین علیه السلام» هستم. 🆔 @ShamimeOfoq