eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.5هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸 بچه ها بیایید با هم یک صفحه از مجله رشد کودک را بخوانیم👆🏻 ✍🏻محمود برآبادی 🎨گلنار ثروتیان 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 دو گوسفند شاخ دار با هم درگیر شده بودند. وسط این مبارزه یکی از گوسفندان با شاخش ضربه محکمی به دیگری زد و او را فراری داد. پیامبر(ص) هم این صحنه را می دید. او به یارانش فرمود: در روز قیامت خداحق آن گوسفند مظلوم را از این گوسفند ستمکار خواهد گرفت. 📚تکه های طلا/نشرجمال 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 از قدیم گفتن: خدا که یک من آرد می دهد یک سیر نمکش را هم می دهد بعضی همیشه ناشکر هستند. حتی وقتی خدا نعمت بزرگی به آن ها می دهد به جای خوشحالی نگران می شوند. وقتی خدا خانه ای به آن ها می دهد با خود می گویند: حالا پول آب و برق و گازش را از کجا بیاوریم؟ وقتی خدا فرزندی به آن ها می دهد با خود می گویند: حالا پول لباس و غذایش را از کجا بیاوریم؟ وقتی خدا ماشینی به آن ها می دهد غصه می خورند که پول تعمیرات ماشین را از کجا بیاوریم؟... اینها متوجه نیستند خدایی که نعمت بزرگی را داده نعمت کوچک را هم می تواند بدهد. وقتی خدا یک قابلمه برنج به ما می دهد یک قاشق نمک را هم می دهد. ✍🏻خدا و ضرب المثل ها/نشرجمال 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 یک روز شِکرپاش افتاد توی آب دریا. یک ماهی او را دید. اوّل ترسید. بعد شِکرهایش را دید. از خودش پرسید: «این‌ها چه هستند؟ چی نیستند؟ چه‌قدر قشنگ‌اند! چه برقی می‌زنند! یعنی چه مزه‌ای دارند؟» شِکرپاش را تکان داد. درِ شِکرپاش بسته بود. ماهی به زور باله‌اش را کرد لای در. یک دانه شِکر درآورد؛ ولی تا آمد ببیند که چیست، شِکر توی آب حل شد و تمام شد. ماهی به زور یکی دیگر درآورد؛ ولی تا آمد بو کند، حل شد و تمام شد. ماهی خواست یکی دیگر بیرون بیاورد؛ ولی دید این دیگر آخری است. دلش نیامد. آن را توی شِکرپاش نگه داشت تا هر روز صبح نگاهش کند و ببیند چه‌قدر قشنگ است، چه‌قدر برق می‌زند، چه‌قدر سفید است و به این فکر کند که چه مزه‌ای دارد. ✍🏻سوسن طاقدیس 🎨یگانه قاسمی 🆔 @ShamimeOfoq
سعیده اصلاحی.m4a
حجم: 3.14M
🦋🦋🦋 امروز براتون یه قصه قشنگ داریم به اسم مور موری. بریم با هم مورموری رو بشنویم😍👆🏻 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 ⁉️استرس چه حسی است؟ استرس حسی شبیه نگرانی است. ممکن است از ناامید کردن مامان بابا یا معلمت نگران باشی و حس کنی تحت فشار زیادی هستی. یا به قدری شوق برنده شدن در یک مسابقه را داشته باشی که حس کنی عصبی شده ای. استرس حالتی مانند ناراحتی هم هست. ممکن است از اینکه چیزی دارد در زندگی ات عوض می شود و نمی توانی جلوی آن را بگیری ناراحت باشی.گاهی در این شرایط معده ات درد می گیرد یا احساس تهوع می کنی و حتی ممکن است احساس لرزش کنی. بچه های مختلف حالت های متفاوتی در اضطراب و استرس پیدا می کنند تو ممکن است احساس خستگی و کسالت کنی یا عصبی و کلافه شوی. شاید با خواهر و برادرت بیشتر دعوا کنی یا در مدرسه مشکل درست کنی. شاید هم احساس کنی تک و تنها مانده ای. درباره استرس بیشتر تحقیق کن و راه حل های آن را پیدا کن. 🆔 @ShamimeOfoq
🌈سلام، سلام، روز رنگیت بخیر🌈 یه نامه داری، بازش کن ببین چی نوشته😍 📩 با خبر باش پس از ظلمت این چند صباح صبح دولت بدمد ، شادی ما پشت در است 🆔 @ShamimeOfoq
🌈سلام، سلام، روز رنگیت بخیر🌈 یه نامه داری، بازش کن ببین چی نوشته😍 📩 آنگاه که دوست داری به آرزویت برسی به درگاهم دعا کن تا اجابتت کنم امضا: خدای مهربان 🆔 @ShamimeOfoq
🦋🦋🦋 سلام دوست من لبخند تو یک کار خوب است بازی تو یک کار خوب است تمیز بودن تو یک کار خوب است مهربان بودن تو یک کار خوب است وقتی کسی را خوشحال می کنی یعنی یک کار خوبی کرده ای مثل هدیه دادن. حالا چندتا از کارهای خوبت را به من بگو. _می خندم، بازی می کنم، تمیز هستم، درس می خوانم .... _آفرین به تو که من را هم خوشحال کردی. 🆔 @ShamimeOfoq
🦋🦋🦋 یه دونه کاشتم توی خاک با آبپاشم آبش می دم وقتی که خورشید در اومد یه کمی آفتابش می دم صداش زدم: بیرون بیا اون جا که هستی تاریکه خبر نداری مگه تو؟ بهار تو راهه، نزدیکه! ✍🏻شراره وظیفه شناس 🆔 @ShamimeOfoq
🦋🦋🦋 سلام سلام سلام، دشت دوباره برگشت سبزه، قطار قطار شد روهم رو هم سوار شد شمردم از یک تا هشت گل گلی شد کل دشت ✍🏻خاتون حسنی 🆔 @ShamimeOfoq
🦋🦋🦋 دوتا داداش یکی چاق و یکی لاغر رفتند باغ وحش. دوتا میمون دیدند. یکی دم داشت به چه درازی آن یکی اصلا دم نداشت. داداش چاقه گفت: من آن یکی هستم که دم دارد. تو آن یکی هستی که دم ندارد. داداش لاغره گفت: من دم دارم تو دم نداری. چاقه گفت: نخیر تو دم نداری. لاغره گفت: خودت دم نداری. چاقه از این طرف نگاه کرد، از آن طرف نگاه کرد و گفت: نخیر، من دم دارم. چون چاقم نمی بینم. لاغره گفت: من هم چون لاغر و درازم درست نمی بینم وگرنه من هم دم دارم. و آن قدر سر دم دعوا کردند که یادشان رفت حیوان های باغ وحش را ببینند. دوتا دداش خسته ی خسته به خانه رفتند و خوابیدند. ✍🏻سوسن طاقدیس 🆔 @ShamimeOfoq