eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.5هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🦋🦋 یک غول بی شاخ و دم بود. غول گرسنه بود رفت و رسید به یک پیرزن داد زد: آهای پیرزن، گرسنه ام می خواهم هامت کنم، هومت کنم. پیرزن شجاع بود گفت: غول حیا نمی کنی، هر چقدر دوست داری غذا بخور. غول دوید و رفت به آشپز گفت: غذا بده. وگرنه خودت را هوم می خورم. آشپز ترسید و گفت: اینجا یک غذاخوری کوچک است غذا کم دارد برو یک جای بزرگتر. غول گفت : پس خودت را هام می خورم. آشپز هر چه غذا داشت آورد وداد به غول. غول خورد و سیر شد. خندید وقتی خندید لپ هایش باد کردند. دماغش قرمز شد. قیافه اش خنده دار شد. آشپز غش غش خندید و گفت: دوست داری کار کنی؟ غول گفت: آره. آشپز یک تابلو به دست غول داد روی آن نوشته بود غذا حاضر است. غول جلوی در نشست و خندید. قیافه اش بامزه بود. بچه ها و مردم خوششان آمد. یکی یکی آمدند داخل. غذا خوردند و پول دادند. آشپزباشی پولدار شد غول هم صاحب کار شد. ✍🏻عباس عرفانی مهر 🎨زینب بدری 🆔 @ShamimeOfoq
😍😵😜 اموجی ها چه می گویند 👀👀👀 اموجی 👀 یک جفت چشم که کمی به سمت چپ نگاه می‌کند. در بیشتر سیستم عامل‌ها این جفت چشم وجود دارد. نسخه گوگل این اموجی را قبلا به صورت یک عدد چشم انتشار داده بود که بعدها به این صورت در آمد. گاهی اوقات این نشانه جهت تایید یک عکس جذاب به کار برده می‌شود و گاهی هم معنای آن انتقال یک حس فریبنده می باشد. 🆔 @ShamimeOfoq
📚📚📚 📚 کتاب شعر جشن تکلیف در این کتاب شعرهایی پیرامون جشن تکلیف، عبادت، نماز و... آمده است. ▫️شاعر: مریم کرمانیان احمد آبادی ▫️ناشر: بهاردلها ▫️قطع: خشتی ▫️تعداد صفحات: ۱۲ ✅ مناسب برای ۷ تا ۱۲ سال 📸 تصاویر بیشتر از کتاب https://eitaa.com/tasavir2/3064 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 برای تصویر بالا یک قصه بنویس👆🏻👆🏻 ✍🏻حبیب یوسف زاده 🎨نرگس جوشش 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 در روز قیامت آواز دهنده ای جار می زند: کسانی که مزدشان با خداست برخیزند و به بهشت بروند. مردم از او می پرسند: چه کسانی مزدشان با خداست؟ او می گوید: کسانی که در دنیا دیگران را بخشیدند و از خطا و اشتباه آنان درمی گذشتند. در این هنگام اهل گذشت و بخشش برمی خیزند و با خوشحالی به سوی بهشت می روند. 📚تکه های طلا/نشرجمال 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 از قدیم گفتن: خدا نکند گوسفندی روی زمین بیفتد همه قصاب می شوند گاهی برخی مردم خیلی بد می شوند یک نفر که بی پول شد بعضی ها به او زور می گویند. یک نفر که پست و مقامش را از دست می دهد بعضی ها به او بی احترامی کنند. یک نفر که در کاسبی و تجارت شکست می خورد خیلی ها او را سرزنش می کنند. یک نفر که دوستان نزدیکش با او قهر می کنند خیلی ها هم تنهایش می گذارند. یک نفر که زمین می خورد خیلی ها به او می خندند و مسخره اش می کنند. وقتی کسی ضعیف و ناتوان شود دشمن به جان او می افتد. یعنی اگر بلایی بر سر کسی بیاید بعضی از مردم به جای کمک به او اذیتش می کنند. 📚خدا و ضرب المثل ها/نشرجمال 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 🌳یک درخت گردو بود؛ تک و تنها بالای یک تپّه. درخت گردو دلش می‌خواست میوه‌هایش مثل ستاره‌ها برق بزند. چشمک بزند. شب که آسمان پر از ستاره می‌شد، دل درخت گردو هم پر از غصّه می‌شد. یک شب که خیلی غصّه دار بود.....👆 ✍🏻فهیمه فتوره چی 🆔 @ShamimeOfoq
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋🦋🦋 عزیزای دلم قصه امروز رو گوش کردید؟ چطور بود دوست داشتید؟ 🆔 @ShamimeOfoq
🌈سلام، سلام، روز رنگیت بخیر🌈 یه نامه داری، بازش کن ببین چی نوشته😍 📩 هر چیز خوبی زمان می برد، دانه هایی که کاشته ای روز بعد جوانه نمی زنند ولی به این معنی نیست که هیچگاه سبز نمی شوند، صبور باش... 🆔 @ShamimeOfoq
🦋🦋🦋 دوست من سلام می خواهی مهربان باشی؟ به من بگو، گل ها و درخت ها را دوست داری؟ برای خودت گلدان و گل داری؟ به گل هایت آب می دهی که تشنه نمانند؟ _بله. هیچ می دانی گل ها و درخت ها هم ما را دوست دارند؟ آن ها دوست دارند همه ما خوشحال باشیم. یادت باشد ما وقتی می توانیم شاد و خوشحال باشیم که با هم دوست و مهربان باشیم. حالا به من بگو چه قدر می خواهی مهربان باشی؟ _خیلی، خیلی، خیلی! 🆔 @ShamimeOfoq
🦋🦋🦋 ماهی تو تنگ آبه منتظر بهاره اما دلش گرفته به هیشکی کار نداره جاش توی تنگ تنگه خسته شده از این جا دلش می خواد سال نو شنا کنه تو دریا ✍🏻شاهده شفیعی 🆔 @ShamimeOfoq
🦋🦋🦋 یک پسته بود که می خواست حرف بزند اما نمی توانست. چون دهانش بسته بود. هر چه زور داشت جمع کرد. خودش را فشار داد. اما دهانش باز نشد. راه افتاد و رفت پیش سنگ. نگاهش کرد. گفت: میمه مممی مومم مممم مام مه؟ سنگ گفت: چی؟ پسته دهانش را به سنگ نشان داد و با دست کوبید روی سرش. سنگ گفت: نه بابا من بزنم توی سرت خرد می شوی له می شوی. پسته ترسید رفت پیش چکش گفت: میمه مممی مومم مممم مام مه؟ چکش فهمید پسته چه می گوید و گفت: نه پسته جان من زورم زیاد است بخورم توی سرت آرد می شوی. پسته باز هم ترسید و رفت. یکهو دید یک گربه بی حرکت نشسته است و یک موش را نگاه می کند. موش هم بی خبر داشت بازی می کرد. پسته دلش سوخت. تمام زورش را زد و گفت: مامای موش موچومو! پسته فهمید دهانش دارد باز می شود. بیشتر زور زد و گفت: آهای موش کوچولو مواظب گربه باش. موش کوچولو صدای پسته را شنید و در رفت. پسته هم که دهانش باز شده بود به خانه برگشت. ✍🏻علیرضا متولی 🎨شیوا ضیایی 🆔 @ShamimeOfoq