#پنجدستورالعمل_از_علامهبيدآبادي❗️
🔰🔻در كتاب فيض حضور آمده است، مرحوم حاج محمد حسن شرکت يكي از علما و عرفاي اصفهان نقل می کنند كه آیت الله بیدآبادی #پنج_سفارش #مهم داشتند و همیشه می فرمودند که افراد #ملتزم به آن باشند:
1⃣همیشه با طهارت (وضوء) باشید.
2⃣نماز اول وقت اقامه شود.
3⃣بیداری سحر از دست نرود.
4⃣غسل جمعه فراموش نشود.
5⃣مهمتر از همه: همیشه خود را در حضور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه ببینید(دائم الحضور بودن)
❣ @arefeen
4.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌مداحی فوق العاده زیبا و سوزناک
💠محسن ابراهیم زاده
❣شاه منی یاحسین❣
💕حتماً گوش کنید
🌹 @arefeen
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
🔴حق رفاقت آخوند کاشى برای تشیع جنازه جهانگیر خان❗️
🔰حضرت آقا سید جعفر میردامادى از قول پدرش نقل مى کرد، که پدرش شاگرد مرحوم خان و آخوند کاشى بوده مرحوم خان قشقایى زودتر از مرحوم کاشى به رحمت خدا مى روند، در وقتى که مرحوم خان رحمت خدا مى رود مى گویند:
🍃مرحوم آخوند خیلى حالش بد بوده بقدرى مریض بوده که نمى توانسته راه برود، مرحوم آخوند خیلى مضطرب و ناراحت بود آخه رفیق صمیمى او بوده. جنازه مرحوم خان را توى مدرسه صدر آوردند که بر او نماز بخوانند، تا جنازه را به مدرسه آوردند که دور حیاط مدرسه بگردانند بى تابى میکرده و نمى توانسته قدم از قدم بردارد.
🍃خُب ایشان زعیم و بزرگ حوزه هم بود، ایشان به شاگردانش اشاره میکند که زیر بغل هایم را بگیرید. گفتند: آقا شما نمى توانید راه بروید نمى خواهید بیائید. بفرمائید؟ مرحوم آخوند مى فرمایند: خیر من باید بروم! خلاصه زیربغلهاى آخوند را مى گیرند و ایشان چند قدمى به مشایعت جنازه مرحوم خان مى روند و بیشتر از آن نتوانستند قدم جلوتر بگذارند، همان چند قدم را مشایعت مى کنند و بر مى گردند و بعد جنازه را از مدرسه بیرون مى برند، مسئله تمام مى شود.
🍃سه شب از این ماجرا نگذشته بود که من مرحوم خان را خواب دیدم. مرحوم خان به من فرمود: فلانى برو از آخوند تشکر کن. من گفتم: براى چه تشکر کنم؟!
گفت: آخه تو که نمى دانى . گفتم چرا مى دانم ایشان چند قدمى که بیشتر به مشایعت شما نیامد من در آنجا بودم این چیزى نبود.
🍃فرمود: آخه تو نمى فهمى مرحوم آخوند که چندقدم آمد یک سِرى اذکارى رادنبال جنازه ام گفت .که این اذکارسبب شد من از برزخ نجات پیدا کنم وکُلیّه کارمان رتق وفتق گردد و تو برو از او تشکر کن و به او بگوالحق که حق رفاقت رابجاآوردى.
📚داستانهایی از مردان خدا؛ قاسم میر خلف زاده
❣ @arefeen
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
#عزیزان_تا_زمان_باقی_مانده
#برای_آینده_چراغ_روشن_کنیم
#حتی_شده_یک_چراغ_بفرستیم❗️
🌹آیت الله محمّدعلی جاودان:
✍حاج آقای #حقشناس یک بار فرمودند که من #جایگاه_آخرتی خودم را #دیدم؛ اتاق بزرگی بود که همه جای آن درست شده بود مگر گوشهای از آن که #خالی مانده بود؛ ما خوشحال شدیم که عمر ایشان هنوز باقی است. چون این مقدار باقیمانده را باید در #باقی_عمر خود میساختند.
💠هر شب که #سحر #بیدار میشویم، #یک_چراغ برای آن عالم میفرستیم و اگر بخوابیم یک چراغ نفرستادیم؛ اگر در #بهشت قصری با اتاقهای زیاد داشته باشیم، چراغ هر یک از این اتاقها را باید از #دنیا با خود ببریم و اگر یک شب بخوابیم، یکی از این اتاقها بیچراغ میماند.
🍃مؤمن هنگام #قبض_روح دلگیر و #غصهدار است؛ چون خانه داشته؛ زن و بچه داشته و ...؛ #دل_کندن از اینها #سخت است. برای همین در این هنگام به او #کاخهای_بهشتیاش را #نشان میدهند؛ دوستانش در آخرت از جمله محمد و آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به او نشان میدهند و او دیگر خانه و زن و بچه را #فراموش میکند و از آنها دل میکَنَد. این دوست و آن کاخ را #خودش #تهیه کردهاست.
❣ @arefeen
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻
⚫️السّلام علیکِ یا بنت الحسین یه رقیه⚫️
🍁از خیمه ها دور از تمنای نگاهم
🍁آن روز رفتی و دلم پشت سرت ماند
🍁بیچاره لب هایم به دنبال لب تو
🍁در حسرت آن بوسه های آخرت ماند
🍁بوسیدن لب های من ، وقتی نمی برد
🍁حق دارم از دست لبت دلگیر باشم
🍁وقتی به دنبال سرت آواره هستم
🍁باید اسیر این همه زنجیر باشم
🍁یادش به خیر آن روزهای در مدینه
🍁دو گوشواره داشتم حالا ندارم
🍁رنگ كبودم مال دختر بودنم نیست
🍁من مشكلم این جاست كه بابا ندارم
🍁از شدت افتادنم از روی ناقه
🍁دیگر برایم ای پدر پهلو نمانده
🍁گیرم برایم چند معجر هم بیارند
🍁من كه دگر روی سرم گیسو نمانده
🍁از كربلا تا كوفه، كوفه تا به این جا
🍁در تاول پایم هزاران خار می رفت
🍁بابا نبودی تا ببینی دختر تو
🍁با چه لباسی كوچه و بازار می رفت
🍁دیدم كه عمه آستین روی سرش بود
🍁از گیسوی بی معجرم چیزی نگفتم
🍁وقتی كه از گیسو بلندم می نمودند
🍁از سوزش موی سرم چیزی نگفتم
🔳يا أبتاهُ مَن الَّذي أَيتمني🔳
❣ @arefeen
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻
@MaddahionlinYEKNET.IR - Karimi-Shab 02 Moharam1398-008.mp3
زمان:
حجم:
3.45M
🏴 #هل_من_ناصر
🔳 #تک احساسی #محرم
🌴از آسمان آید ندا اهلا و سهلا
🌴حسین رسید به کربلا اهلا و سهلا
🎙 #محمود_کریمی
👌 #فوقالعاده_زیبا
❣ @arefeen
mohamadhoseinhadadian-@yaa_hossein.mp3
زمان:
حجم:
4.27M
#شب_دوم_محرم 98
🎵ارباب دلم
🎙محمدحسین #حدادیان
#شور
❣ @arefeen
☔️🍁☔️🍁☔️🍁☔️🍁☔️
💠بر امام حسین(ع) گریه کنید و بگریانید❗️
🌺حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی:
🔰یک وقتی یک نفر در خواب دیده بود که امام حسین علیه السلام، از حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام پرسیده بودند که: «روضه خوانها چند نفر هستند؟ صورتشان را بده من ببینم»
⭕️صورت را که به امام حسین علیه السلام مےدهند، نام بعضے از روضه خوان ها را قلم می زنند. زمان شاه بعضی روضه خوانها و واعظ ها از طرف دولت به گلستان دعوت میشدند، شاه آن بالا می نشست و اینها روضه میخواندند. امام حسین علیه السلام نام این روضه خوان ها را خط می زند.
💦آن کسی که این خواب را دیده بود متوجه میشود که نام« آسید عبدالهادی» هم جزو روضه خوان هاست. تعجب میکند چون که آسید عبدالهادی مرجع بودند. بعد از رحلت آقای بروجردی رحمت الله، آسید عبدالهادی مرجع شد.
☀️فردای آن شب خدمت آسید عبدالهادی رسید و گفت: که آقا من یک چنین خوابی دیده ام که اسم شما را جزوه روضه خوان های امام حسین علیه السلام نوشته بودند.
🌏ایشان فرموده بودند: درست است من کتابی خواندم روایاتی بود راجع به فضیلت گریاندن بر امام حسین علیه السلام؛ مثل این روایت که مَنْ بَکیٰ؛ کسی که خودش بر مصیبت امام حسین علیه السلام گریه کند، أَوْ اَبْکیٰ یا مردم را بر مصیبت آن حضرت علیه السلام بگریاند یعنی روضه بخواند و دیگران را به گریه بیندازد، أَوْ تَباکیٰ یا گریہ اش نمےآید، اما تباکی کند، مثل گریه دروغین که دختر بچه ها مےکنند، وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّة؛ بهشت بر او واجب میشود.
🌾من این روایات را مطالعه کردم و با خودم گفتم: «عجب، ما خودمان چرا این کار را نکنیم؟ من در هفته یک شب کتاب مقتل را به دست میگیرم و برای زن و بچه ام روضه میخوانم»
💌بعد آسید عبدالهادی فرمودند: معلوم می شود که این کاری که ما کردیم مورد قبول واقع شده است، که اسم ما را هم جزو روضه خوان ها نوشته اند!
❣ @arefeen
☔️🍁☔️🍁☔️🍁☔️🍁☔️
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
💠شفا يافتن مريض با تربت امام حسين❗️
🔰در امالي روايت شده است: حسين بن محمد بن عبدالله از پدرش نقل مي کند: در مسجد مدينه مشغول نماز خواندن بودم، دو مرد عرب را ديدم که در يک طرف من نشسته اند و مشغول صحبت هستند، يکي از آن دو به ديگري گفت: هيچ مي داني بر من چه گذشته است؟
🍃در بدنم دردي به وجود آمده بود که هيچ يک از طبيب ها نمي توانستند مرض مرا تشخيص بدهند تا حدي که از خودم نااميد شدم، روزي پيرزني به نام ام سلمه که همسايه ما بود به خانه ما آمد و از حال من سؤال کرد و گفت: اگر من درد تو را دوا کنم چه مي گويي؟ گفتم: غير از اين، آرزويي ندارم!
🍃آن زن پير به خانه خود رفت و بعد از لحظاتي وارد منزل من شد و همراه خود ظرفي پر از آب آورد و گفت: اين آب را بخور تا خوب شوي. گفتم: اشکالي ندارد، آن آب را خوردم و لحظه اي از اين جريان نگذشته بود که صحيح و سالم شدم و دردي را در بدن احساس نکردم. مدتي آن واقعه گذشت. ديگر اثري از آن مرض وجود نداشت. روزي آن پيرزن به خانه ما آمد، به او گفتم: اي ام سلمه! به من بگو آن چه شربتي بود که به من دادي و درد مرا برطرف کرد؟
🍃پيرزن گفت: با اين دانه تسبيح که در دست دارم، پرسيدم: اين چه تسبيحي است؟ گفت: اين تسبيح با خاک کربلا درست شده است، آن زن پير ديد که من خيلي عصباني شده ام، از خانه ما بيرون رفت، هنوز به خانه اش نرسيده بود که دوباره همان درد در من ظاهر شد و نمي توانستم از آن خلاص شوم و هيچ چيز نمي توانست درد مرا علاج کند، در اين هنگام بود که مؤذن بالاي مناره رفت و شروع کرد به اذان گفتن و من هم مشغول نماز شدم و بعد از آن متوجه نشدم که او کجا رفت و وضعيت من چگونه شد.
📚منبع: کرامات حسينيه و عباسيه ؛ موسي رمضانيپور نوبت چاپ: هفتم تاريخ چاپ: زمستان 1386 چاپ: محمد (ص) ناشر: صالحان صفحات 22 و 23
❣ @arefeen
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃