🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃
💠چرا مردم به مرگ فکر نمیکنند⁉️
💚حضرت امیرالمومنین(ع) فرمودهاند:
⭕️أكثرُ الناسِ أملاً، أقَلُّهمْ لِلْمَوْتِ ذِكْراً
کسانی که آرزوی بیشتری دارند، کمتر به مرگ فکر میکنند.
📘غرر الحكم و درر الكلم، ص: 196
🔖از نشانههای اهل دنیا، آرزوهای طولانی است، در حالیکه مرگ بسیار نزدیک است.
✴️آنها از یک واقعهی حتمی و قطعی که همان مرگ باشد غافل شده و خود را سرگرم آرزوهای بلند میکنند و فرصت عمر را برای تحقق آرزوهای خود صرف میکنند.
⛔️که ناگهان لحظهای فرا میرسد که مرگ رو در برابر چشمان خود مشاهده میکنند، در حالی که هنوز به تمام آرزوهای دنیایی خود نرسیدند.
آنزمان میبینند که هیچ سرمایهای ندارند، چون آرزویی برای بعد از مرگ نداشتهاند و اصلا به آن فکر نکرده بودند.
❣ @arefeen
🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃
زمینه_میشنوید_تو_روضه_ها_یه_زمزمست 1.mp3
17.38M
⚫️ #زمنیه احساسی و شنیدنی
🌴به مجلس عزای حسینم اومدی
🎙کربلایی #حسین_طاهری
❣ @arefeen
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فضیلت_گریۀ_بر_سیدالشهدا❗️
🌹آیتالله محمّدتقی بهجت:
✍آنهایی که بُکای(گریهی) مردم را نعوذ بالله امر غلطی میدانند، چه میگویند؟! این «بُکاء مِن خَشیَة الله» عمل انبیاء است. چه میگویند؟!
💠مسئلۀ بکاء بر سیدالشهداء المظلومین علیهالسلام، این هم مثل بکاء از خشیة الله است. این هم همان اجر را دارد. قطرهاش چقدر (فضیلت و اجر دارد). بعضی میگویند: گریه چه فایدهای دارد؟
🍃فایدهاش این است که اتصال روحی انسان با خود سیدالشهدا علیهالسلام و با حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله و با خدا در ترقی است؛ با همین بکاءها.
📚 رحمت واسعه، چاپ۴، ص۲۷۰
❣ @arefeen
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
❣من الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
❣حبیب رفت به میدان، چه رفتنی! چه قیامی!
❣سحر نسیم گذشت از سر مزار شهیدان
❣هنوز در پی بویی که میرسد به مشامی
❣چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
❣خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
❣سر پیری عجب شوری است در چشمانت ای مومن!
❣جوان بودن به ظاهر نیست، باید دل جوان باشد
#شب_پنجم_محرم
💠 @arefeen
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
🔴ماجرای آیت الله اراکی و خواب دیدن امیر کبیر و هدیه حضرت اباعبدالله الحسین(ع)❗️
🔷آیت الله العظمی اراکی فرمود:
🍃شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت
پرسیدم: چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر!
سؤال کردم : چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه!
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: "هدیه مولایم #حسین(ع) است!"
گفتم: چطور؟
🍃با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در #حمام_فین_کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه(س)؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین(ع) حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند
🍃امام حسین(ع) آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم!
↶💟☆《 به ما بپیوندید 》☆💟↷
🌺🍃✨کانال معرفتی #عارفین✨🍃🌺
http://eitaa.com/joinchat/57344004C7961b6a51a
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
👌 #ارزش_محب_به_اندازه
#ارزش_و_قیمت_محبوب_است❗️
🌹استاد صمدی آملی:
✍در حقيقت #ارزش_محب به اندازهي ارزش و قيمت #محبوب اوست؛ اگر محبوب #بي_انتها بود، محب نيز بي انتها مي شود و اگر محبوب نيز محدود بود محب نيز #محدود و مقيد خواهد بود.
💠🍃لذا انسان به هر چه #روي آورد همان ميشود. گاهي انسان به #يك_تسبيح آنچنان #خو ميكند كه اگر جلوي همين شخص قرآن را #بيحرمتي كنند آب از آب تكان نمي خورد و #معلوم ميشود ارزش او به اندازهي همين يك تسبيح است كه در روايات فرمودند:
🔅قيمة كل امره ما يحسنه🔅
📘شرح انسان كامل
❣ @arefeen
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻
🍃زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
🍃به کاروان شهیدان نینوا برسی
🍂امام پیک فرستاده در پی ات... برخیز!
🍂در انتظار جوابت نشسته... تا برسی
🍃چه شام باشی و کوفه... چه کربلا ای دل!
🍃مقیم عشق که باشی... به مقتدا برسی
🍂زهیر باش! بزن خیمه در جوار امام
🍂که عاشقانه به آن متن ماجرا برسی
🍃مرید حضرت ارباب باش و عاشق باش!
🍃که در مقام ارادت به مدعا برسی
🍂تمام خاک جهان کربلاست... پس بشتاب
🍂درست در وسط آتش بلا برسی...
🍃زهیر باش دلم! با یزید نفس بجنگ!
🍃که تا به اجر شهیدان نی نوا برسی
#یا_سیدالعطشان
#یا_مظلوم
#یا_حسین_جان
❣ @arefeen
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻
❌ #چرا_قرآن_را_رها_کردیم❓
🌹حضرت علامه طباطبایی:
✍ما با سنی ها یک وجه مشترک داریم، یک وجه افتراق؛ وجه مشترک ما این است که هر دوی ما یک چیز را گرفتیم و دیگری را رها کردیم.
💠🍃اما وجه افتراق ما این است که آنها قرآن را گرفتند عترت را رها کردند، ما عترت را گرفتیم، قرآن را رها کردیم! این صحیح نیست.
📚متنجلسات«مبانی سیر و سلوک الیالله ص٣٩٩»
آیت الله حاج سید محمد محسن حسینیطهرانی
❣ @arefeen
YEKNET.IR -Banifatemeh-Shab 05 Moharam1398-0011 (6).mp3
4.9M
🏴 #هل_من_ناصر
🔳 #زمینه احساسی #محرم
🌴مینویسم تو دفترم اسم تورو امام حسین
🌴تو بهترین دوستی برام آقام حسین
🎙 سید مجید #بنی_فاطمه
👌فوقالعاده زیبا
❣ @arefeen
🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃
💠فضیلت خواندن سوره واقعه❗️
🌺علامه حسن زاده آملی:
🍃عثمان بن عفان به عيادت ابن مسعود كه در بستر بيمارى افتاده بود آمد و پرسيد:
🔸از چه گله دارى؟
🔹گفت : از گناهانم.
🔸پرسيد: چه مى خواهى؟
🔹گفت: رحمت خداى را.
🔸پرسيد: اجازه مى دهى طبيب برايت بياورم؟
🔹گفت: طبيب مرا مريض كرده است
🔸پرسيد: آيا اجازه مى دهى هديه اى تقديم كنم؟
🔹گفت: آن روزى كه نياز داشتم، دريغ كردى حالا كه نمى خواهم مى دهى؟
🔸عثمان گفت: اگر خودت نمى خواهى به فرزندان ببخش تا وضعشان سامان يابد.
🔹ابن مسعود گفت: من به آنها دستور داده ام، سوره واقعه را بخوانند؛ چون از پيامبر اكرم شنيدم: هر كس سوره واقعه را هر شب بخواند، هيچ گاه محتاج نمى شود
📔تفسير مجمع البيان ج ۹ ص۲۷۰
📔صراط سلوك، ص۱۰۴
❣ @arefeen
🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃
💠هر کِه دارد هوس کرببلا، بسم الله❗️
🔰دانشمند شهید و واعظ شهیرمرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمدکافی خراسانی(ره) فرمود:
🍃مرحوم حاج شیخ مهدی مازندرانی(ره) درکربلا زندگی می کردند که حدود پنجاه سال در رواق حرم امـام حسین(ع) منبرمی رفتند. ایشان چند جلدکتاب به نام های کوکب الدّری، معال السبطین، شجرۀ طوبی وآثارالحسین(ع) به نگارش درآوردند. درکتاب آثار الحسین(ع) ایشان آمده است که:
در مازندران فردی به نام ملّا عبّاس چاووش زندگی می کرد كه هر سال پرچمي بر دوش گرفته و هـمراه عـدّه اي از مردم به دنبال اين پرچم چاووشيش عازم کربلا می شدند. برای او یک سال مشکلی پیش آمد که تصمیم گرفت که به کربلا نرود، حدود سی نفر از جوانان روستا آمدند و گفتند: ملّا عبّاس بیا به کربلا برویم. گفت: من امسال گرفتاری ای دارم که نمی توانم بیایم، آن جوانان به او کمک کردند تا گرفتاری اش برطرف گردد.
ملّا عبّاس چاووش پرچم را برداشت و گفت: هرکِه دارد هوس کربُبَلا بسم الله! ملّا عبّاس چاووش به راه افتاد، جمعّیتی از مردم از اطراف هم جمع شدند و شهر به شهر را طی کردند تا اینکه به نزدیکی های کربلا رسیدند و در منزلگاهی توّقف کردند. سرشب ملّا عبّاس گفت: رفقا امشب چـه شبی است؟
گفتند: امشب شب جمعه است. گفت: رفقا آن چراغها را می بینید؟ گفتند: آری! گفت: آن چراغهـا، چراغ های گلدسته های حرم امام حسین(ع) است. یک منزل بیشتر تا کربلا نمانده، می دانم خسته اید امّا بیایید چون امشب شب جمعه شب زیارتی امام حسین(ع) است این منزل را هم بیایید برویم تا شب جمعه، امام حسین(ع) را زیارت کنیم.
همه مشرّف صحن امام حسين(ع) شدند، همین که رسیدند جوانان دورش را گرفتند و گفتند: ملّا عبّاس یادت هست شب های جمعه که ما در مازندران در ده مان بودیم، دورت جمع می شدیم و تـو نوحه می خواندی، ما هم برای امام حسین(ع) سینه می زدیم، امشب هم شب جمعه است که به کربلا، به صحن و سرايش آمدیم.
گفت: چَشْم، امشب هم برایتان نوحه می خوانم.
ملّا عبّـاس می گوید: من بـا خـودم گـفتم بـه حرم امام حسین(ع) می روم و برایـشان زیارت می خوانم، بعـد بالای سـر امام حسیـن(ع) میرویم و دفترچۀ نوحه ام را باز می کنم، هـر نوحه ای که آمـد، همـان را می خوانم.
گفت: بالای سر امام حسین(ع) آمدیم دفترچۀ نوحه ام را درآوردم، وقتی بازش کردم دیدم سرصفحه نوحۀ علی اکبر آمد، فهمیدم این اشارۀ خودِ ابی عبدالله است. گفت: نوحۀ علی اکبر را خواندم، حالا شما مناسبت ها را ببینید؛ این جوانان، سفر اوّلشان، حرم امام حسین، دل شب جمعه و نوحه علی اکبر(ع)، چه حالی پیداکرديم. بعد به رفقا گفتم بس است، برویم استراحت کنیم. همه به منزلگاه آمدیم، خسته و مانده افتادیم وخوابمان برد.
ملّا عبّاس می گوید: تا خوابم برد، در عالم رؤیا دیدم کسی درِ اتاق را می زنـد، من برخاستم کـه ببینم کیست. دیـدم غلام سیـاهی است، به مـن سلام کرد وگفـت: ملّا عبّـاس چـاووش شمـایید؟ گفتم: بله! گفت: آقا فرمودند به رفقا بگویید آماده شوند، ما می خواهیم به دیدن شما بیاییم. گفتم: آقا کیست؟
گفت: آقاکیست، آقا همانی است که این همه راه را به عشق و علاقة او آمده اید. گفتم:آقـا امـام حسین(ع) را می گویی! گفت:آری!
گفتم: امام حسین(ع) می خواهند اینجا بیایند.گفت:آری.
گفتم : کجا هستند ؟ ما برای پا بوسی شان می رویم. گفت: نه آقا فرموده من خودم می آیم.
ملّا عبّاس می گوید: در عالم رؤیا رفقـایم را خبرکردم، همه مؤدّب نشستیم کـه الآن آقا می آیند.
طولی نکشید که دیدم درِاتاق باز شد، مثل اینکه خورشید طلوع کرده بود، نوری ظاهرشد. من و رفقایم آمدیم بلند شویم که آقا اشاره کرده و فرمودند: ملّا عبّاس شما را جان حسین(ع) بنشینید.
شماخسته اید، تازه رسیده اید راحت باشید. احوال یک یک ما را پرسیدند. ناگاه فرمودند: ملّا عبّاس.
گفتم: بله آقاجان. فرمود : می دانی چرا امشب اینجا آمدم ؟ گفتم: نه آقاجان، فـرمود : من بـا شمـا سه کار داشتم. گفتم : آقا جانم چیست ؟
فرمود: اولاً بدانید هرکِه زائر ما باشد، ما هم به دیدنش می رویم.
فرمود: ملّا عبّاس کار دوّم هم این است که شب های جمعه وقتی در مـازندران جلسه دارید و دور هـم جمع مي شويد، پیرمردی دمِ در می نشیند وکفش ها را مرتّب می کند، سلام حسین(ع) را به او برسان!
امام(ع) فرمود: ملّا عبّاس کار سوّم هم این است که آمدم به تو بگویم: اگردو مرتبه رفقایت را شب جمعه به حرم آوردی.گفتم: بله آقا. دیدم بغض راه گلویشان را گرفت. گفتم: آقا جان چه شد ؟ فرمود: ملّا عبّاس اگر دو مرتبه رفقایت را شب جمعه به حرم آوردی و خواستی نوحه بخوانی، دیگر نوحۀ علی اکبر را نخـوان. گفتـم: چرا نخـوانم، مگر بد خـواندم، غلـط خـواندم؟! فرمود: نه! گفتم: پس چرا نخوانم؟
فرمود: عبّاس، مگر نمی دانی شب های جمعه مادرم فاطمه زهرا(س) به کربلا می آید؟ شب های جمعه فاطمه، با اضطراب و واهمه آید.
📚کرامات الحسینیّه(ع) ج2، ص11
❣ @arefeen