🔴ذکر مجرّب از شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی(ره) برای حوائج❗️
💠مرحوم شیخ نخودکی(ره) فرمودند:
✍برای حوائج یک هفته قبل از طلوع صبح
«قبل از اینکه آفتاب بزنه» برای برآوردن
حاجتت ۷۱ مرتبه بگو:
《یا مُحَمّدُ یا عَلِیُّ یا فاطِمَهُ یا صاحِبَ
الزَّمان اَد٘رِک٘نِی وَلا تُه٘لِک٘نِی》
📚منبع: نامه ای به یکی از علماء
و سادات دزفول (نسخه خطی)
❣ @arefeen
🌹🍃مولای من مهدی جان🍃🌹
🌷گـل نـرگس! چـه شـود بـوسه بـه پـايت بـزنـيم
🌷تـا بـه کـي، خـستـه دل از دور، صـدايـت بـزنيم
🌷گـل نـرگس! نــکـنـد مـــهر ز مــا بـــــرداري،
🌷داغ ديــــدار رخــت را بـــر دلـهـايــمـان بـگــذاري
🌹✨اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِيِّکَ الْفَرَجَ✨🌹
🌻تعجیل در ظهور مولا سه صلوات🌻
❣ @arefeen
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
🔴داستان تشرف آیت الله سیّد شهابالدین مرعشی نجفی(ره) در سرداب مقدس خدمت حضرت صاحب الزمان(عج)
🌺حضرت آیت الله مرعشی نجفی(ره):
🍃شب به نیمه رسیده بود و خواب به چشمانم نمیآمد و درگیر فکر و خیال شده بودم. با خود گفتم: «شب جمعه شایسته است که به سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیه مقدسه را بخوانم و حاجات خود را از آن حضرت بخواهم. با آن که کمی خطرناک است و امکان دارد از ناحیه کسانی که دشمنی قلبی با اهل بیت پیامبر(ص) و شیعیان دارند مورد تعرض واقع شوم. هر چند که بهتر است با چند نفر از همراهان به آنجا بروم ولی این موقع شب شایسته نیست باعث اذیت دوستانم بشوم و اگر تنها بروم بهتر امکان درد و دل با آقا را دارم.»
با این افکار از جایم برخاستم، وضو گرفتم و به آهستگی از حجره خارج شدم. شمع نیم سوختهای که به روی طاقچه راهرو بود را در جیب گذاشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم. همه جا تاریک بود و سکوت مرگباری را در سرتاسر مسیر احساس میکردم. قبل از ورود به سرداب مقدس، لحظهای ایستادم و درنگی نمودم. درب سرداب را به آهستگی به داخل هل دادم و پا به داخل گذاشتم و با احتیاط از پلهها پایین رفتم. انعکاس صدای پایم، مرا کمی به وحشت انداخت. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیه مقدسه شدم.
بعد از مدت کمی صدای پای شخصی را شنیدم که از پلهها پایین میآمد. صدای پاهایش درون سرداب میپیچید و فضای ترسناکی ایجاد میکرد. خواندن زیارت ناحیه را رها کردم و رویم را به سمت پلهها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و درشت هیکلی را دیدم که خنجری در دست داشت و از پلهها پایین میآمد و میخندید؛ برق چشمان و دندانها و خنجرش، ترس مرا چند برابر کرد و ضربان قلبم را بالا برد. دستم از زمین و آسمان کوتاه بود و عزرائیل را در چند قدمی خود میدیدم. احساس میکردم لبها و گلویم خشک شدهاند؛ عرق سردی بر پیشانیام نشسته بود و نمیدانستم چکار کنم. پای مرد خنجر به دست که به کف سرداب رسید، نعره زنان به سوی من حمله کرد و در همان لحظه شمع را خاموش کردم و پا به فرار گذاشتم. آن مرد نیز در تاریکی سرداب به دنبال من دوید و گوشه عبای من را گرفت و با قدرت به سوی خود کشاند.
در آن لحظه به امام زمان (عج) توسل نمودم و بلند فریاد زدم: «یا امام زمان!». صدایم درون سرداب پیچید و چندین بار تکرار شد که در همان لحظه مرد عرب دیگری در سرداب پیدا شد و رو به مردم مهاجم فریاد زد: «رهایش کن» و بلافاصله مرد عرب قوی هیکل، بیهوش بر زمین افتاد و من نیز که تمام توانم را از دست داده بودم دچار ضعف شدم. در حالی که میلرزیدم به زانو درآمدم و به روی زمین افتادم.
کمی بعد احساس کردم فردی مرا صدا میزند. چشمانم را که باز کردم دیدم شمع روشن است و سرم به زانو مرد عربی است که لباس بادیه نشینان اطراف نجف را بر تن دارد. هنوز در فکر مرد مهاجم بودم، نگاهم را که برگرداندم، دیدم همچنان بیهوش در وسط سرداب افتاده است. خواستم برخیزم و بنشینم اما رمق نداشتم. مرد عرب مهربان، چند دانه خرما در دهانم گذاشت که هرگز خرما یا هیچ غذای دیگری با آن طعم و مزه نخورده بود.
در حالی که سر به زانوی آن مرد داشتم به من گفت: «خوب نیست در مواردی که خطر تو را تهدید میکند تنها به اینجا بیایی، بهتر است بیشتر احتیاط کنی. اگر تعدادی از شیعیان حداقل روزی دوبار به حرم عسکریین مشرف شوند باعث میشود که همه شیعیان با آرامش و امنیت بیشتری بتوانند به زیارت بیایند.» سپس در مورد کتاب «ریاض العلماء» میرزا عبدالله افندی گفت: «ای کاش این کتاب ارزشمند پیدا شود و در اختیار اهل علم و دیگر مردم قرار گیرد.»
حرفهایش که به اینجا رسید، یک لحظه در فکر فرو رفتم که چگونه ممکن است فردی به یکباره در این سرداب تاریک ظاهر شود و نام مرا بداند و حتی چطور ممکن است که فردی بادیه نشین، میرزا عبدالله افندی و کتابش را بشناسد؟ و چطور توانست با یک نهیب، آن مرد قوی هیکل را آنگونه نقش بر زمین کند؟. هنوز در این افکار غوطهور بودم که ناگهان متوجه شدم از آن مرد مهربان خبری نیست. به خود آمدم و فریاد زدم: «ای وای، سرم در دامان آقا، مولا و مقتدایم حضرت حجت بن الحسن المهدی(عج) بوده و ساعاتی نیز با او حرف زدهام اما او را نشناختهام. غم عالم بر دلم نشست، با دیدهای اشکبار، از سرداب به قصد زیارت حرم عسکریین خارج شدم تا بلکه یار را در آنجا بجویم در حالی که هنوز مرد غول پیکر مهاجم عرب، بیهوش در کف سرداب افتاده بود.
📚کتاب تشرفات مرعشیه،تألیف حسین صبوری
❣🍃✨کانال معرفتی #عارفین✨🍃❣
http://eitaa.com/joinchat/57344004C7961b6a51a
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
🌷🍃🌷🍃🌷
💢چرا گاهی مومنان بدون هیچ دلیلی دچار غم یا شادی میشوند؟
🌷ابوبصیر، یکی از یاران امام جعفر صادق(علیه السلام) می گوید:
🔰در مجلسی از حضرت پرسیدم: گاهی بدون علت خاص، دچار غم و غصه یا سرور و خوشحالی می شوم؛ علت چیست؟
❤️امام صادق(ع) در پاسخ فرمودند:
💠این حزن و شادی که گاه سراغ شما می آید، اثر آن غم و سروری است که در ما ایجاد می شود؛
💠و چون ما و شما، هر دو از نور خداوند متعال خلق شده ایم، این حالات ما، در شما نیز اثر می گذارد.!
♦️بهمین خاطر عصر جمعه برای شیعیان دلگیر است؛ چون قلب قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان(عج) بخاطر دیدن #پرونده_اعمال_شیعیان محزون و غمگین است که این حالت بر مومنین هم اثر میگذارد.!
📙میزان الحکمة؛ ج2، ص400
❣ @arefeen
🌷🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فکر_نکنیم_روحانیون
#مفتخور_هستن❗️
💢مرد پلدختری با بغض میگوید:
🔻همیشه آخوندها را مسخره میکردم؛ امّا بعد از سیل همین آخوندها به کمک ما آمدند!!
🔻در مورد آنها اشتباه میکردم؛ میومد کاسه دستشویی خانه من رو تمیز میکرد ولی موقع رفتن میگفت #حلالم کنید!!
♨️عزیزان؛ بعضی انسانها بدلیل اینکه چندتا روحانی فاسد در مملکت وجود دارند؛ فکر میکنن که تمام روحانیون فاسد هستند!!
♨️وجود چندتا روحانی فاسد دلیل بر فاسد بودن دیگر روحانیون مومن و دلسوز در جامعه نمیشه!!
❣ @arefeen
🔆💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠
👌تلنگـــ✨ــــر نـــ✨ـــاب
🔴چرا ظالم ها سالم ترند؟
💯چرا بعضی آدم ها با کوچکترین گناهی تو همین دنیا مجازات میشن؛ اما یه سری هر گناهی دلشون می خواد میکنن و روز به روز هم پیشرفت؟؟؟
👈پس عدالت خدا کجاست؟؟؟
✅آدمها سه دسته اند:
♦️عینک
♦️ملحفه
♦️فرش
🔷وقتی یک لکه چایی بنشیند روی عینک بلافاصله آن را با دستمال کاغذی پاک میکنی!
🔷وقتی همان لکه بنشیند روی ملحفه میگذاری سر ماه که با لباسها و ملحفه ها جمع شود و همه را با هم با چنگ میشویی!
🔷اما وقتی همان لکه بنشیند روی فرش میگذاری سر سال با دسته بیل به جانش میافتی!
🔶خدا هم با بنده های مومنش مثل عینک رفتار می کند. بنده های پاک و زلال که جایشان روی چشم است تا خطا کردند بلافاصله حالشان را می گیرد!(البته در دنیا و خفیف)
🔶دیگران را به موقعش تنبه می کند آن هم با چنگ... و آن گردن کلفت هایش را میگذارد تا چرک هاشان جمع شود!
☀️قرآن کریم می فرماید: ما به کافران مهلت می دهیم تا بر کفر خویش بیافزایند... و سر سال (یا قیامت یا هم دنیا و هم قیامت) حسابی از شرمندگی شان در میآید!
🆔 @arefeen
💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
💢آتشی که با یک دعا خاموش شد❗️
🌷مرحوم آیت الله العظمی اراکی میفرمودند:
🍃مرحوم آخوند ملا محمد کبیر، قطعه زمینی در اطراف سلطان آباد اراک داشتند که در آن، زراعت می کرد و نان سال اهل و عیال خود را از آن زمین به دست می آورد.
یک وقت که حاصل زمین را خرمن کرده بود ودر دشت، خرمن های دیگری نیز وجود داشت، کسی عمداً یا سهواً آتش روشن می کند، باد می وزد و آتش به خرمن ها می افتد و خرمن ها یکی پس از دیگری در آتش می سوزد.
شخصی نزد مرحوم آخوند کبیر می رود و می گوید: چرا نشسته ای! نزدیک است خرمن شما آتش بگیرد.
آخوند کبیر تا این سخن را می شنود عبا و عمامه اش را می پوشد و قرآن به دست بر سر خرمن می رود و رو به آتش می ایستد و خطاب به آن می گوید:
ای آتش! این نان اهل و عیال من است، تو را به این قرآن قسم می دهم این خرمن را نسوزانی!!
در حالی که تمام خرمن های دیگر خاکستر شده بود این یک خرمن سالم ماند! هر کس می آمد و می دید، انگشت حیرت به دندان می گزید و متحیر می شد که چطور این خرمن سالم مانده است!
✅این بزرگواران تربیت شده و درس گرفته از مکتب حضرت ابراهیم علیه السلام هستند که چون خداوند به آتش امر کرد: {یا نار کونی برداً و سلاماً علی ابراهیم}، آموخته اند که هر چیزی ممکن است به امر خداوند و به اذن او انجام گیرد.!
بزرگان دین نیز هنگام مشکلات، با توجه به آیات قرآن و زندگی معصومین علیهم السلام، مصائب را از خود دور یا تحمل آن را به خود شیرین می کردند!
🌷یا رب این آتش که در جان من است
🌷سرد کن آن سان که کردی بر خلیل
↶♡☆{ به ما بپیوندید }☆♡↷
🌺🍃✨کانال معرفتی #عارفین✨🍃🌺
http://eitaa.com/joinchat/57344004C7961b6a51a
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃
💢کم حرف بزنیم و خوب حرف بزنیم❗️
🌹آیت الله جوادی آملی(حفظه الله):
💠وجود مبارک امام رضا (سلام الله عليه) فرمود: «إنّ الصَّمْتَ بابٌ مِن أبواب الحکمة» «صَمْت» يعنی سکوت!
☀️خيلی از ماها بايد درس سکوت بخوانيم که چه وقت ساکت باشيم، چقدر حرف بزنيم و چطور حرف بزنيم! مگر آدم هميشه حرف می زند؟!
☀️هر جا حرف می زند؟! هر طور که دلش خواست سخن می گويد؟! در حالي که حرف را به اندازه ضرورت می زنند قهراً فکرکرده حرف می زنند نه بيجا!
☀️يکی از آداب حکيم شدن همين خاموش بودن، بجا سخن گفتن، کم سخن گفتن و مانند آن است!
🔰به ما گفتهاند کم حرف بزن و وقتی هم که ميخواهی حرف بزنی هم خوب حرف بزن و هم حرفِ خوب بزن برای اينکه تو داری املا می کنی و فرشتهها دارند مينويسند، إِنَّ عَلَيْکُمْ لَحَافِظِينَ؛ کِرَاماً کَاتِبِينَ؛ لذا مواظب باشيد که خوب املا کنيد.!
❣ @arefeen
🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃