🕊بنام یگانه محبوب
🕊الحمدلله
💞💞 💞💞 🍃🍃🍃
💞 💞💞 💞 🍃🍃
💞 💞 🍃🍃
💞 🕋 💞 🍃 🍃
💞 🕊 💞 🍃🍃
🕊 🍃🍃
🕊🕊 🕊🕊
راه همان نماز است.روزه است
مکه و منا است
بندگی است.
روحِ نماز و روح مکه"
همانگونه که انسان را بدنی است و روحی!
تمام عبادات نیز دارای بدن(ظاهر) و روح هستند.
روح انسان بوسیله ی روح و باطن عبادات است که رشد کرده شایسته ی خلافت میشود.
و گرنه همین انسان که برای خلافت آفریده شد
چنانچه از عبادات روی گردان شد و
به گناه رو کرد
نه تنها از فرشتگان برتر نخواهد بود
که از اوج عزت سقوط کرده
در مرتبه و درجه ی حیوانات و بلکه پایینتر قرار خواهد گرفت
عبادت مشتاقانه و حاضرانه است که
انسان را خلیفه می کند.
"واعبد ربک حتی یاتیک الیقین
پروردگارت را بندگی کن
تا به مرتبه ی یقین و شهود دست یابی"
عبادت آب حیاتِ خلافت انسان است
و إلا خداوند را بدان نیازی نیست.
۱۱ مهر ۱۳۹۸
۱۱ مهر ۱۳۹۸
۱۲ مهر ۱۳۹۸
🍁 🍂🍂
🍁 🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍁 🍁 🍂🍂
بنام پروردگار حسین"
الحمدلله"
عشقی طرفینی!
این دخترزهرایی به شدت عاشق اباعبدالله بود.
سیدالشهداء نیز رقیه را بسیار
دوست می داشت.
با دستان کوچک و ناز خود سجاده ی پدر را برای نماز پهن می کرد...
آخرین بار
روز عاشورا بود که در خیمه سجاده پهن کرده بود و در انتظار آمدن پدر!
که این انتظار با آمدن شمر
به پایان رسید...
این نازدانه ی سه ساله که شبها
از محبت
در آغوش پدر می آرمید
پس از عاشورا پیوسته سراغ پدر
را می گرفت.
🍁🍁🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍁🍁
۱۲ مهر ۱۳۹۸
🍁 🍂🍂
🍁 🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍁 🍁 🍂🍂
🕊بنام پروردگار حسین"
الحمدلله"
دلتنگی! آن هم دلتنگی دخترکی
برای بابایی همچون حسین
کافی بود که او را از پای درآورد.
گریه و بی تابی های او از فراغ پدر
دشمن پلید را به ستوه آورده بود
اما برخوردهای تند آنان نیز
نمی توانست رقیه را آرام کند
تا اینکه آن شقیِّ از خدا بى خبر
رقیه را از شتر به زمین انداخت(۱)....
ادامه دارد...
_______________________
(۱)"فهی کالحجاره او اشدّ قسوه"
همانند سنگ یا سخت تر از سنگ
👌چنین انسانی
که بجای حرکت در مسیر خلافت و انسانیت حرکتی سقوطی را طی نموده؛باطنی سنگی و جمادگونه یافته است.که بجای ترحم و دلسوزی سختی و خشونت نشان می دهد.
۱۲ مهر ۱۳۹۸
🍁 🍂🍂
🍁 🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍁 🍁 🍂🍂
🕊بنام پروردگار حسین"
الحمدلله"
گوشه ی خرابه زانوی غم بغل
گرفته بود...
باید میدیدی چگونه مظلومانه اشک
می ریخت.
چون دخترکان را میدید که همراه
پدرانشان از خرابه می گذشتند
داغ او تازه می گشت!!!
تا اینکه خواب حسین علیه السلام را دید.
چون از خواب برخاست و معشوق را در کنار خود نیافت
خیلی بی تاب شد"
هر چه خواستند آرامش کنند؛ساکت نشد...
زنان و دختران از گریه ی او اختیار از دستشان رفت.آنان نیز به گریه افتادند..
خاک ویرانه را به سر می ریختند
و بصورت میزدند...
🍂🍂🍂
۱۲ مهر ۱۳۹۸
🍁 🍂🍂
🍁 🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍁 🍁 🍂🍂
🕊بنام پروردگار حسین"
الحمدلله"
برای نازدانه ی دلتنگ شده؛
سر پدر را فرستادند.
باید از حضرت سجاد پرسید
که واکنش اولیه ی این دختر معصوم
پس از دیدن سر پدرچه بوده است؟!!
با دستان کوچکش سر را برداشت""
و به سینه چسبانید"
و گفتگوی او با پدر آغاز شد:
۱۲ مهر ۱۳۹۸
🍁 🍂🍂
🍁 🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍁 🍁 🍂🍂
🕊بنام پروردگار حسین"
الحمدلله"
چه کسی محاسنت را به خون سرت خضاب کرده است؟
چه کسی مرا به این کودکی یتیم کرد؟
پدرجان!
ای کاش پیش از این کور شده بودم
و این منظره را نمی دیدم"
🕊یا ابتاه لیتنی کنت لک الفداء
پدرجان ای کاش من فدای تو می شدم!!
خدا میداند شنیدن این جملات
و دیدن گفتگو کردن رقیه با پدر
با دل زینب چه ها کرده است"
پس از این گفتگوها بود که آن عاشق دلباخته؛ غم شهادت امام و پدرش
بر دل او بسیار سنگینی نمود
و بسوی آسمان پر گشود.
🍂🍂🍂
۱۲ مهر ۱۳۹۸
🍁 🍂🍂
🍁 🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍂🍂🍂
🍁 🍁 🍁 🍂🍂
🕊بنام پروردگار حسین"
الحمدلله"
رقیه جان!
به من نیز یاد می دهی؟
تو چگونه گفتی ای کاش؛ که فوری اجابت شدی!
چگونه آرزو کردی که به سرعت به خواسته ات رسیدی؟
از آن لحظه که گفتی:
پدرجان! ای کاش من فدای تو می شدم
چیزی نگذشت که فدای حسین شدی!!
معلوم میشود ای کاش گفتن هایم
با ای کاش تو تفاوت ها دارد...
عزیز دل!
می شود من ای کاش گویم تو آمین گویی؟
یا مهدی!
ای کاش من فدای تو می شدم
🍂🍂🍂
۱۲ مهر ۱۳۹۸
۲۹ مهر ۱۳۹۸
۲۹ مهر ۱۳۹۸
۲۹ مهر ۱۳۹۸