من که در تُنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم...؟
دل پر از شوق رهاییست ولی ممکن نیست
به زبان آورم آن را که تمنا دارم...
چیستم؟! خاطره ی زخم فراموش شده
لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم...
با دلت حسرت هم صحبتی ام هست، ولی
سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟
چیزی از عمر نمانده ست، ولی می خواهم
خانه ای را که فروریخته بر پا دارم
#فاضل_نظری
@sher_shams 🌱
داستان عاشقی دو خادم مسجد کبود (در عقیده ی مردم افغانستان این مسجد آرامگاه امام علی می باشد)
@Sher_shams
در عهد فرمانروایی تیموریان در هرات، به ویژه در عصر سلطان حسین بایقرا (فرمانروایی: ۱۵۰۶–۱۴۶۹ م)، مردم از تمام قلمرو آنان در نوروز به مسجد کبود به مزار شریف میآمدند و دولت خرج عروسی جوانانی را که در مزار شریف عروسی میکردند میپرداخت. دوران تیموری عصر شکوفایی هنر در هرات بود و مدارس متعددی در این شهر تأسیس شد و شاگردان در این مدارس به تحصیل علوم و فنون مختلفه میپرداختند. یکی از این مدارس، مدرسهای بود در نزدیکی سرحدیده در شمال شهر هرات و به جوار زیارت ملاحسین واعظ کاشفی. یکی از طلاب مدرسه به نام ملامحمدجان همه روزه از محل سرحدیره تا چشمه قلمفور که نزدیک زیارت مولانا عبدالرحمن جامی است پیاده طی مینمود و صرف و نحو حفظ میکرد، ساعتی در کنار چشمه میآسود و شکرانه به جای میآورد. یکی از روزها جمعی از دختران سرحدیره با عایشه که دختر یکی از افسران مقرب دربار تیموریان بود غرض گرفتن آب از چشمه قلمفور میرفتند و ملامحمدجان هم واپس رهسپار مدرسهاش بود. در کنار چشمه در حال وضو گرفتن بود که ناگهان بادی با تندی وزیدن گرفت و روسری عایشه را از سرش پرانده و باد آن را نزدیک پای ملامحمدجان آورد. عایشه خواست تا روسریاش را بگیرد در همین اثنا چشم ملامحمدجان به عایشه میافتد و هر دو دلباخته هم میگردند. سر از این تاریخ ملامحمدجان و عایشه عاشق و دلباخته یکدیگر میشوند. ملامحمدجان صرف و نحو را کنار میگذارد و به فکر ازدواج با عایشه میشود و از خانوادهاش خواستگاری مینماید، چون ملامحمدجان طالبالعلم بیبضاعتی میباشد پدر عایشه موافقت نمینماید.
@Sher_shams
ین دو عاشق دلباخته نذری را بر عهده میگیرند، در صورتیکه ازدواجشان صورت پذیرد در ایام میلهٔ گل سرخ*[۱] به مزار شریف رفته و مدتی را در آرامگاه علی بن ابی طالب خاکروبی نمایند. عایشه همواره با دختران سرحدیره در بین عصر و شام به چشمه قلمفور غرض گرفتن آب میرفت و در جمع آنها با سوز و درد این آهنگ را با خود زمزمه میکرد:
@Sher_shams
بیا که بریم به مزار مُلاممَدجان
سَیلِ گُلِ لالهزار وا وا دلبرجان
به دربار سخیجان گله دارم
یخن پاره ز دست تو نگارم
پس از مرگم بیایی بر مزارم
مدامم در دعا در انتظارم
بیا که بریم به مزار ملاممدجان
سیل گل لالهزار وا وا دلبرجان
به تن کردی گلم رَختِ سیاه را
کنم تعریف یار بیوفا را
به دنیا مه اگه غمخوار ندارم
بگیرم دامن شیر خدا را
بیا که بریم به مزار ملامامدجان
سیل گل لالهزار وا وا دلبرجان
بیا زیارت کنیم شیر خدا را
به چشم مالیم همان قلف طلا را
مه دعا میکنم آمین بگوین
خدا کامیاب کنه هر دوی ما را
بیا که بریم به مزار ملامامدجان
سیل گل لالهزار وا وا دلبرجان
@Sher_shams