#امام_صادق علیهالسلام
#مثنوی
🔹عطر شفاعت🔹
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
نبض ستارگان همه در دستش
افلاک علم، واله و سرمستش
او مردی از تبار پیمبر بود
نقش نگاهش آینهپرور بود
چون باغ، علم «علَّم الاسمایش»
میریخت غنچهغنچه، ز لبهایش
او باغبان باغ معارف بود
محبوب قلب عامی و عارف بود...
دریای غرق موج فضیلت بود
اوج کمال، اوج فضیلت بود
آن مهر ذرّه پرور افلاکی
سرچشمۀ مجاهدت و پاکی
احیاگر معالم قرآن بود
بر پیکر شریعت ما جان بود
تجدید کرد سنّت جدّش را
نشناختند حرمت و حدّش را
روزی که زهر زد به دلش آتش
منصور زد در آب و گلش آتش
شوق سفر به عالم دیگر داشت
دلتنگ بود و دیدۀ سوی در داشت
هنگام پر گشودن و رفتن بود
پرواز روح از قفس تن بود
احضار کرد جملۀ خویشان را
شیرازه بست جمع پریشان را
چون دید اهلبیت همه جمعاند
پروانگان شیفتۀ شمعاند
مثل همیشه دغدغهاش دین بود
در واپسین نفس سخنش این بود:
هر کس سبک شمرد نمازش را
نشناختهست گوهر رازش را
در سایهسار چتر شفاعت نیست
با او شمیم و عطر شفاعت نیست
گفت این حدیث و هدیه به جانان داد
ذکر نماز روی لبش... جان داد
فردا چه میدهیم جوابش را؟
وقتی حدیث روشن و نابش را-
دادیم ما به دست فراموشی
دست سکوت و سایۀ خاموشی
او رفت و ماند مکتب او تنها
ماندیم ما و مرثیه خواندنها
آن مکتبی که هست جهانافروز
از تربتش غریبتر است امروز
«قالَ الامام صادقِ» ما کم شد
دریا بدل به قطره و شبنم شد
دلهای مهربان، شده دور از هم
داریم شکوه وقت عبور از هم
یاد آن که بود، مسجد ما سنگر
صحن و رواق آن، همه روشنگر
مسجد، به چلچراغ مزین شد
محراب، مثل آینه روشن شد!
اما نماز چشم به در مانده
نخلی در انتظار ثمر مانده
مسجد گرفته گرد ملال امروز
محزون شده صدای بلال امروز
مسجد پر از جماعت کمرنگ است
گدسته رنگ باخته، غم رنگ است
از بس که دل ز دایره بیرون شد
اشک کبوتران حرم خون شد
در آن حرم که شمع و چراغی نیست
یک لاله بینشانی داغی نیست
دلها در آرزوی بقیع او
پر میکشد به سوی بقیع او...
سوی بقیع، باغ گل یاسین
آنجا که دیده داغ گل یاسین
آنجا که اشک ماه سرازیر است
آنجا که پشت پنجره دلگیر است
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/3937
✅ @ShereHeyat
#امام_صادق علیهالسلام
#مربع_ترکیب
🔹دارالشفای دل🔹
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
با صد زبان به علم کلامت، سلام علم
هر جا که علم بود، تو بودی امام علم
تو وارث کمال و جلال محمّدی
مصداقِ صدق و صادقِ آل محمّدی
آیینۀ تمامِ کمالات روی توست
یادآور رسول خدا خلق و خوی توست
دارالشفای هر دل بیمار، کوی توست
گلواژههای وحی، پر از رنگ و بوی توست
بیمنطق رسای تو قرآن زبان نداشت
بیهمت تو دین، شرف جاودان نداشت
توحید معتبر شده از اعتبار تو
گلخانۀ وسیعِ امامت، بهار تو
بحرالعلوم، قطرهای از جویبار تو
شیخ مفید، لالهای از لالهزار تو
«طوسی» و «مجلسی» و «صدوقت» سه آیتاند
با نور دانش تو چراغ ولایتاند...
با آنکه خاک پاکِ مدینه دیار توست
ویرانۀ بقیعِ دلِ ما مزار توست
تا روز حشر، سینۀ ما دغدار توست
هر شیعۀ شکستهدلی اشکبار توست...
ای آفتاب، زائر صحن و سرای تو!
خاموش شد چگونه صدای دعای تو؟...
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/3939
✅ @ShereHeyat
#امام_صادق علیهالسلام
#ترکیب_بند
🔹صبح صادق🔹
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینهای که شب پیش صبح صادق داشت...
به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش
هزار قلّهٔ پر نور در مشارق داشت
چه با شُکوه غم خود به دل نهان میکرد
چه شِکوهها که از آن فرقهٔ منافق داشت
به غیر داغ محرم گلی ز باغ نچید
چقدر روضهٔ گودال در دقایق داشت
خلیل بود ولی آتشش سلام نشد
همان که در نفسش عطری از حدائق داشت
هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت
و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت
سخن به محضرش این است ای حقیقت علم
ندیده چشم زمانه طلوع این همه حلم
کدام بغض گلوگیر در پگاهت بود
که رو به پنجرهٔ آسمان نگاهت بود
هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست
حریم مدرسههایی که رزمگاهت بود
گواه گفتهام این نخلها که همچو علی
شب مدینه پر از بغضِ سر به چاهت بود
نمانده جز گل لاله به باغ ابراهیم
که بین خانه فقط شعلهها پناهت بود
چنان به نیمهشبی میشکست حرمت تو
که قلب دشمن تو نیز عذرخواهت بود
چه خوب میشد اگر دست کم سه شمع و ضریح
به قبر سادهٔ ارواحُنا فداهت بود
برای غصهٔ تو کاش جای صبری بود
و دست کم به مزار تو سنگ قبری بود
📝 #جواد_محمدزمانی
🌐 shereheyat.ir/node/532
✅ @ShereHeyat
#امام_صادق علیهالسلام
#غزل
🔹سوگ شقایق🔹
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
همانهایی که قرآن بر سر نی کرده، میبردند
به دستِ بسته، پای نیزهها قرآن ناطق را
و در بیت ولایت بار دیگر آتش افکندند
مگر آتش کند خاموش خورشید حقایق را؟
به نام سورههای «فجر» و «والعصر» و «اذا جاءَ»
بشارت داده او در شام غیبت، صبح صادق را
چو شمعی آب شد جسم شریفش تا برافروزد
به مصباحالشریعه تا ابد جانهای عاشق را
📝 #مرتضی_مولوی
🌐 shereheyat.ir/node/3941
✅ @ShereHeyat
#امام_صادق علیهالسلام
#غزل
🔹صبح موعود🔹
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
پرچم به دوش مردم آزاده دادهای
تا هر کرانه فتح شود با نشان تو
روشن به نور مهر تو بحرین تا یمن
مشعل به دستهای تو و شیعیان تو
مانند کوه صبر، هنوز ایستادهاند
در روزهای رنج و بلا، دوستان تو
جغرافیای سرخ زمین دشت لالههاست
گسترده در تمام جهان بوستان تو
زودا که صبح «صادق» موعود میرسد
خورشید فتح میدمد از آسمان تو
📝 #عذرا_رشیدنژاد
🌐 shereheyat.ir/node/543
✅ @ShereHeyat
💠 مدح و مرثیه قابل دفاع؛ یا...؟
چند نکته درباره مراثی ویژه امام صادق (علیهالسلام)
🔹مقدمه
یکی از نکات مهم در مدح و مراثی اهلبیت این است که مخاطب بعد از خواندن شعر چه حسی پیدا میکند؟ چه واکنشی نشان میدهد؟ آیا ابهام پیدا میکند؟ به شناخت و معرفت میرسد؟ از نوع مراثی و نحوه بیان تعجب میکند؟ از مراثی فاش، دچار چندش خاطر یا چالش فکری میشود؟ اشک شوق او جاری میشود؟ در رثای امام میگرید؟ نحوه بیان او را موهنانه و بیادبانه میپندارد؟ از نحوه بیان سراینده عصبانی میشود و خونش به جوش میآید؟ از بیمعرفتی او گلهمند میشود؟ و...
مراثی بسیاری از مرثیهسرایان، امروزه به قدری فراز و فرود محتوایی و فنی دارد که هر یک از فرضهای بالا را در خواندن اشعارشان میتوان در نظر گرفت!
درباره مدح و مرثیه پیرامون امام صادق(علیهالسلام) نیز چنین قضاوتهایی وجود دارد. در ذیل به نکاتی مهم در این باره اشاره میشود:
🔹نکته یکم
وقتی شعری در رثای اهلبیت انتخاب میکنیم و میخوانیم، انتظار داریم از این ویژگیها برخوردار باشد:
۱. مدح و رثا را توامان داشته باشد یعنی صرفاً مرثیه نباشد.
۲. برای گریستن و گریاندن مخاطب بر مصائب اهلبیت لازم است این مراتب در شعر رعایت شود:
ابتدا مدح و ستایش و سپس ارائه مراثی؛
یعنی:
معرفی اهلبیت جهت شناخت اولیه مخاطب
معرفتافزایی نسبت به اهلبیت
بیان مراثی ایشان به شکل کنایی و هنری.
بدون شناخت و معرفت نسبت به ایشان، مرثیه عمق و تأثیر لازم را نخواهد داشت.
۳. ارائه مدح و به ویژه مرثیه نیز با شرایطی است؛ از جمله شروط طرح مرثیه با زبان هنری و کنایی است؛ یعنی: صحت مطالب تاریخی؛ نحوه بیان مناسب و جذاب؛ رعایت شئون تاریخی و فکری مکتب نورانی اهلبیت؛
🔹نکته دوم
درباره حضرت صادق (علیهالسلام) مطالب تاریخی بسیاری وجود دارد که طرح آن، بیانگر غنای فکری و عقیدتی شاعر و نهایتاً روشنگری و معرفتافزایی در مخاطب خواهد شد.
به برخی موارد اشاره میشود:
الف: بنیانهای فکری شیعی در زمان ایشان و پدرشان پایهریزی شد؛
ب: ایشان با ۷ طاغوت زمان خود درگیر بودهاند؛
ج: احادیث و دستورات بسیاری در نفی طاغوت زمان به صراحت از ناحیه ایشان بیان شده است؛
د: از قیامهای بسیاری دفاع کردهاند از جمله قیام عبدالله محض، زید، شهید فخ؛
ه: بصیرتبخشی در برابر فریب دشمن و طرد دشمنان از جمله ابومسلم خراسانی؛
و: امتحان مدعیان ولایت و معرفی هارون مکی به عنوان شیعه واقعی؛
و....
که هر یک میتواند دستمایه شاعران در طرح مضامین روشنگرانه باشد.
حال سؤال مهم این است که: کدامیک از موارد مذکور -که جزو اولیات و بدیهیات زندگی امام صادق (علیهالسلام) است- در اشعار شاعران ولاییسرا که برای هیأت میسرایند مطرح شده است؟ یا چقدر مطرح میشود؟ حلقه مفقوده کجاست؟ چرا مدح حضرت صادق (علیهالسلام) در آثار امروز چندان جلوه فنی و محتوایی ندارد؟ آیا غفلت شاعران از جنبههای معرفتی زندگانی ائمه اطهار، در حکم شانه خالی کردن از وظیفه نیست؟ بهراستی یکی از مصادیق احیای امر امام -که توصیه و سفارش شده- توجه به همین مضامین و نکات نیست؟
🔹نکته سوم
در طرح مراثی اهلبیت لازم است به بیان هنرمندانه توجه کنیم وسواس و دقت در بیان، از نکات اولیه در طرح مراثی است. گاهی نحوه بیان نادرست، تصویری ناشایست از امام در ذهن مخاطب ترسیم میکند! در مراثیای که برای حضرت صادق (علیهالسلام) ارائه میشود دو مضمون وجود دارد که رقت انگیزست و بسیار در مراثی بازتاب یافته است:
یکی از خانه بیرون کشیدن ایشان
و
دیگری وهن مقام و شخصیت ایشان در گفتار و رفتار.
برخی مرثیهسرایان چنان در وصف این دو موضوع، افراط میکنند که محل تأمل است!
به این ابیات بنگرید و مثل همیشه خالی از تعصب، ارزیابی کنید.
🔸الف: مضمون پیری امام (علیهالسلام)
به زیر سایۀ شعله اگر که مویت سوخت
به یاد گونۀ سرخی دوباره رویت سوخت
به جبر فرصت کوتاه گفتگویت سوخت
شبیه تشنهلب کربلا گلویت سوخت
سر برهنه، بدون عصا کجا رفتی؟
به دستبسته ولیِّ خدا کجا رفتی؟
این ابیات دو تصور در ذهن ایجاد میکند که از نظر تاریخی محل شبهه است:
۱. موی و روی حضرت صادق(علیهالسلام) در آتش سوخت!
۲. حضرت با عصا(!) باید میرفت؛ نگذاشتند.
و:
آی مردم بگذارید عبا بردارد
پیرمرد است و خمیدهست عصا بردارد.
و:
از مسیری ببریدش که تماشا نشود
چشمی از این در و همسایه به او وا نشود.
اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد؟
پیرمردی که خمیدهست کشیدن دارد؟!
سؤال:
وصف امام (علیهالسلام) در حالتی که با عصا راه میرود! با شخصیت امام و مقام و جاذبه معنوی ایشان سازگاری دارد؟ آیا میتوان تصور کرد امام با ضعف بنیه و پیری و خمیدگی پشت، راه برود و در میان مردم جایگاه اجتماعی تاثیرگذار نیز داشته باشد؟ (به جنبه معنوی کاری ندارم) آیا هرکسی که ۶۰ سالگی را تجربه کرد لزوماً خمیده و عصا به دست است؟ حداقل در لابهلای علمای اسلام و شاگردان مکتب فقه جعفری یک نمونه بیابید.
نمونههای دیگر:
این پیرِ سالخورده عصا برنداشته
آرامتر! هنوز عبا برنداشته
نعلین خویش را به خدا برنداشته
شیخِ حرم عمامه چرا برنداشته
او را کشانکشان وسط کوچه میکِشند
در پیش این و آن وسط کوچه میکِشند
و:
کوچهای بود و دری بود و امامی روی خاک
میدوید آشفتهرو ماه تمامی روی خاک
بیعمامه، بیعصا، بیتاب قرآن میدوید
چند نوبت بین کوچه ریخت جامی روی خاک
و این منظومه که غیرمستقیم از مأموران حاکم ظالم، ناخواسته دفاع میکند!
تصور کن امامی، دور تو مأمور هم باشد
به ضرب و شتم تو مأمور هی معذور هم باشد!
درون خانه با ناموس خود باشی و جز اینها
به هتک حرمت از بالا بر او دستور هم باشد!
به غیر از هتک حرمت در میان ناسزاهایش
به جز فریاد و فحاشی کلام زور هم باشد!
تصور کن که در برخوردِ با ماهی که در سجدهست
به جز توهین به دستش حکم از منصور هم باشد!
🔸ب: مضمون وهن امام (علیهالسلام) توسط دشمن
به غیر از هتک حرمت در میان ناسزاهایش
به جز فریاد و فحاشی کلام زور هم باشد!
تصور کن که در برخوردِ با ماهی که در سجدهست
به جز توهین به دستش حکم از منصور هم باشد
و:
ابن ربیعِ بَد دهن از من حیا نكرد
با جملهای سخیف به رویم عتاب كرد
گویا كه در كِشاكِش بیحرمتی به من
گاهی حریمِ مادر من را خطاب كرد
گفتم به آن سواره، میآیم، مرا مَكِش
هربار با كنایه، مرا بَد جواب كرد
این نحوه بیان غیر قابل دفاع در باره حضرت امام زین العابدين (علیهالسلام) و حضرت امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) نیز در برخی مراثی مشاهده شده است:
خیال کن که علی باشی و به مثل علی
دو دستبسته کماکان مقدرت باشد
خیال کن همه اینها که گفتهام هستند
علاوه بر همه توهین به مادرت باشد!
یزید باشد و بزم شراب باشد و وای
به تشت زر سر بابا برابرت باشد
نقل مضمون «توهین به مادر» و شبیه به آن در مراثی، آن هم به صراحت و بیانی سخیف و غیرمرسوم،
اولاً
عوامانه و ناخوشایند است و با روح شعر سازگاری ندارد
ثانیاً
بیان مستقیم آن باعث آزردگی روح مخاطب میشود
و ثالثاً
تصورات نادرستی در ذهن مخاطب ایجاد میکند که ناشایست است.
🔹حرف آخر
زمانه، غربال به دست پشت سر ما دارد می آید! درباره رفتار و گفتار ما بیرحمانه قضاوت خواهد کرد. اثر هر که ناشایست باشد براحتی از گردونه حذف خواهد شد...
داراییهایمان چیست؟
آثار ما چقدر میتوانند از ما دفاع کنند و ماندگاری ما را رقم بزنند؟
اندیشه ما چقدر عمیق و قابل دفاع است؟
نحوه بیانمان چگونه است؟ هنری است؟
از قدرت زبان شعریمان چقدر میتوانیم دفاع کنیم؟
قضاوتهای امروز مردم درباره اشعار و نحوه اجرای آن -که در خلوتها و بعد از جلسات مطرح میشود- تصویری از قضاوت آیندگان درباره ماست؛ آن روز بیگمان ما نیستیم و فقط شعر خوب، میتواند خوب از ما دفاع کند.
📝 استاد سیدمهدی حسینی رکنآبادی
✅ @smhroknabadi
✅ @ShereHeyat
#امام_صادق علیهالسلام
#غزل
🔹دارالزیاره🔹
ای چشم علم خاک قدوم زُرارهات
جان وجود در گرو یک اشارهات
سبّوحیان فریفتۀ ذکر دائمت
قدّوسیان مدیحهسرای همارهات
هر کشف تازه جلوهای از نور دانشت
هر لحظه از گذشت زمان یک هزارهات...
شیخ الائِمّه صادق آل محمّدی
قرآنی و بُوَد سُوَر بیشمارهات
تو آن سپهر معرفتی، آن که تا ابد
انوار علم میدمد از هر ستارهات
تنها نه در کهولت سن یا که در شباب
نور کمال موج زد از گاهوارهات
باب حوائج همه بابالبقیع توست
دلهای عارفان همه دارالزیّارهات...
بودی تو چارهساز همه عالم و نبود
جز صبر در برابر منصور چارهات...
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/3944
✅ @ShereHeyat
#امام_صادق علیهالسلام
#غزل
🔹اسرار جهان🔹
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را،
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
شد دشمن تو معترف، انگار خداوند،
در گوش تو گفته همه اسرار جهان را
با رایحهٔ خِطّهٔ سرسبز عبایت
کوتاه کن از باغ دلم دست خزان را
با امر تو هر چند در آتش ندویدم،
هر چند فدای تو نکردم سر و جان را،
هر چند مرید تو شدن شأن زرارهست،
ای کاش که این عاشق بینام و نشان را...
بگذار که تا ظل بنیساعده یکبار
من جای تو بر دوش کشم کیسهٔ نان را
ماندم که در خانهات آن روز چرا سوخت
آتش که نسوزاند تن خادمتان را
در کوچه زمین خوردی و شعر از نفس افتاد
سخت است تحمل کند این داغ گران را
با لحن حجازی شبی از حضرت موعود
خواهیم شنید از حرمت صوت اذان را
📝 #حسین_عباسپور
🌐 shereheyat.ir/node/1503
✅ @ShereHeyat
#شعر_تعلیمی
#غزل
🔹دست دعا🔹
دلِ آگاه ز تن فکر رهايی دارد
از رفيقی که گران است جدايی دارد
منزل ماست كه چون ريگِ روان ناپيداست
ورنه هر قافلهاى راه به جايى دارد
نيست ممکن که ز کارش گرهی باز شود
رهنوردی که غمِ آبلهپايی دارد
دردِ درمان طلبیهاست كه بىدرمان است
ورنه هر درد كه ديديم دوايى دارد
مژه بر هم نزد آيينه ز انديشهٔ چشم
خواب راحت نكند هركه صفايى دارد
اين كه از لغزش مستانه نمىانديشد
مىتوان يافت كه دل تكيه به جايى دارد...
گر نسازد به ثمر کام جهان را شيرين
سرو آزادهٔ ما دست دعايی دارد
📝 #صائب_تبریزی
🌐 shereheyat.ir/node/328
✅ @ShereHeyat
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#ترکیب_بند
🔹کعبهٔ امید🔹
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
اینجا که طورِ جلوه و سینای ایزدیست
از هر کرانه نور خدا موج میزند
اینجا مطاف اهل زمین است و آسمان
وز شهپر فرشته فضا موج میزند
لبیک از زبان اجابت توان شنید
در این فضا که نور دعا موج میزند
اینجا که رشک هشت بهشت است و هفت چرخ
از شش جهت فروغ ولا موج میزند
از جلوهٔ جلال تو، ای مظهر کمال!
نور صفا در آینهها موج میزند
در کوی تو که ساحل امن است و عافیت
دریای بیکران صفا موج میزند
ای کعبهٔ امید که در بارگاه تو
نور امید در همه جا موج میزند
دستی به دستگیری دلها دراز کن
وین عقدهها ز کار دل خسته باز کن...
ای آستان تو حرم کبریا شده
وی خاک آستانهٔ تو ماسوا شده
ای فرش آستانهٔ تو، شهپر ملک
وی خاک راه تو به نظر کیمیا شده
ای کعبهٔ امید خلایق که درگهت
رشک منا و مروه ز سعی و صفا شده
ای زائر حریم تو در بارگاه قدس
مشمول فیض و رحمت بیمنتها شده...
رنگین کمان مهر به چرخ جلال توست
یا قامت سپهر به تعظیم تا شده؟
معصومهٔ شفیعه تویی، اِشفعی لنا
ای شهره در شفاعت اهل ولا شده
گویم مدیح تو که ز لطف تو تاکنون
بر روی من هزار در بسته واشده
گلهای طبع من ز نسیم عنایتت
خرم شده، شکفته شده، دلربا شده
تا بارگاه تو حرم اهلبیت باد
ما را اگر غمیست غم اهلبیت باد
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/1512
✅ @ShereHeyat
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#ترکیب_بند
🔹سورۀ نور🔹
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را
وا میكنی سمت كویرِ این حوالی
با لطف پاكت پای اقیانوسها را
«امید» داروییست در دارالشفایت
كه با سخاوت میدهی مأیوسها را
با آن دم قدسی خود شبهای جمعه
رونق بده «یا نور و یا قدّوس»ها را
هر شب به یاد غربت شهر مدینه
روشن كنیم اینجا همه فانوسها را
ای آبروی آبهای این حوالی
سمت شما باز است این دستان خالی
وقتی كه من از ماه میگیرم سراغت
میآورد دل را میان كوچه باغت
هفت آسمان، صدها ستاره میشمارد
هر شب به پای درسهای چلچراغت
تو آیههای سورهٔ نوری، چگونه
پیدا كنم من راه خود را بیچراغت؟...
انگار... نه من حتم دارم در بهشتم
آن لحظهای كه مینشینم در رواقت
ما لایق صحن و سرای تو نبودیم
همسایهٔ خوبی برای تو نبودیم
تو مهر زهرا را میان سینه داری
مهری كه با آن اُلفتی دیرینه داری
از بس كه آه زائرانت را خریدی
ایوان زیبایی پر از آیینه داری
هر صبح جمعه میزبان ندبههایی
این است آن عهدی كه با آدینه داری
تو از مدینه، كربلا، شام و خراسان
غمهای بیاندازهای در سینه داری
از نسل كوثر، معنی خیر كثیری
«با عشق، خویشاوندی دیرینه داری»
فرسنگها راه است از ما تا صفایت
قربان آن صحن و سرای باصفایت
از ابتدا هم بود مشهد، مقصد تو
پل میزنم تا مقصدت از مشهد تو
عطر گل یاس از ضریحت میتراود
این مرقد زهراست یا كه مرقد تو
عشق تو دریا را به ساحل میكشاند
ماه آبرو میگیرد از جزر و مد تو
خورشید دارد آرزوهایی طلایی
وقتی كه میآید كنار گنبد تو
من شاعرت هستم ولی مثل همیشه
شعری ندارم تا كه باشد در حد تو
من مینویسم بر روی سنگ مزارم
بانو! همیشه بوده از تو اعتبارم
📝 #رضا_خورشیدیفرد
🌐 shereheyat.ir/node/556
✅ @ShereHeyat
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#غزل
🔹فداها ابوها🔹
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
به دریای محضی که این خاک سوزان
گرفته از امواج او آبروها
سلام ای که لطف کریمانهٔ تو
کشانده دلم را به این سمت و سوها
سلام ای که گشته شب بارگاهت
به لطف نگاهت شب آرزوها
شراب طهور است و تسنیم نور است
که در این حرم میچکد از سبوها
چه شعری چه شوری چه عطری چه نوری
به جانم بتابان از این رنگ و بوها
هیاهوی اشک است و آه و تبسم
مرا غوطهور کن در این های و هوها
به مدح تو گفتند و گفتیم اما
تو هستی فراتر از این گفتگوها
که موسی بن جعفر به وصف تو فرمود:
فداها ابوها فداها ابوها
به شوق مدینه به اینجا رسیدم
به زهرا رسیدم پس از جستجوها
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/1513
✅ @ShereHeyat
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#غزل
🔹عطر تبسم🔹
تاجی از آفتاب سر قم گذاشتند
نوری ز عشق در دل مردم گذاشتند
بانو! تو آمدی، سر هر سفرۀ تهی
سیب گلاب و سبزه و گندم گذاشتند
باران گرفت و عطر هزاران گل انار...
روی لبِ کویر، تبسّم گذاشتند
از برکت قدوم شما شورهزارها
رودی شدند و سر به تلاطم گذاشتند
این شهر را به عشق شما «شهر اهلبیت»
شهر ستارگان زمین... قم گذاشتند
«اینجا برای چیدن یک خوشه یاد تو
هر گوشه از حریم تو را خم گذاشتند»
دستان مهربان تو را آسمانیان
بر شانههای خستۀ مردم گذاشتند...
📝 #مریم_سقلاطونی
🌐 shereheyat.ir/node/3953
✅ @ShereHeyat
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#غزل
🔹باران لطف🔹
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
مهمان درگاهت شدم با اينكه میدانم
اين خانه جای هر گدای لاابالی نيست
مانند شمعی میدرخشی بين زائرها
دور ضريحت هرگز از پروانه خالی نيست
باران لطف و رحمتت يکريز میبارد
در هيچ فصلی اين حوالی خشکسالی نيست
حاجت روا از قم به تهران باز میگردم؟
بعد از زيارت ديگر اين جمله سؤالی نیست
خواهش فراوان است در این دل، ولی بانو
جز دوری و دلتنگیِ مشهد، ملالی نيست
📝 #نفیسه_سادات_موسوی
🌐 shereheyat.ir/node/3952
✅ @ShereHeyat
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#غزل
🔹پنجرهای به بهشت🔹
در آسمان ملائکۀ خوش ذوق، شهر بهشت را که بنا کردند
اول به سوی صحن و سرای تو، چندین هزار پنجره وا کردند
مبهوت کردهاند تماشا را، حتی خود اهالی بالا را
در این حرم به جای کبوترها، یک آسمان فرشته رها کردند
مشتی ستاره از فلک آوردند، در سفرههای ما نمک آوردند
بسکه بهار از فدک آوردند، در شهر قم مدینه به پا کردند
با چشمهای غرق عطش دیدیم، گنبد درون آینۀ حوض است
آن کاسههای پر شده از خورشید، سیرابمان از آب طلا کردند
ملا حسین مولویِ مداح، با سازگار و عاصی و خورشیدی
از بس که بودهاند نمکگیرت در هر مقام شور به پا کردند
ما قاصریم وصف تو را وقتی، امثال مرعشی و بروجردی
یک عُمر روزههای معطر را، با بوسه بر ضریح تو وا کردند
تکرار فاطمهست عبور تو، توصیف زینب است مرور تو
معصومه نام داشت حضور تو، اما تو را کریمه صدا کردند
ای تا همیشه کار تو کارستان، اثبات کرده شوکت تو هر آن
هرگز نکردهاند همه مردان، کاری چنان که فاطمهها کردند
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/2814
✅ @ShereHeyat
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#غزل
🔹رواق کرامت🔹
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد
نزدیک میشوم به تو، چیزی نمانده است
قلبم از اشتیاق زیارت بایستد
بانو سلام! کاش زمان با همین سلام
در آستانهٔ در ساعت بایستد
و گردش نگاه تو در بین زائران
روی من ـ این فتاده به لکنت ـ بایستد
تا فارغ از تمام جهان روح خستهام
در محضر شما دو سه رکعت بایستد
بانو اجازه هست که بار گناه من
در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟
در این حرم هزار هزار آیهٔ عذاب
هم وزن با یک آیهٔ رحمت بایستد
باید قنوت حاجت بیانتهای ما
زیر رواقهای کرامت بایستد
شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید
طاقت نداشت تا به قیامت بایستد
آنکس که جای فاطمه در قم نشسته است
در روز حشر هم به شفاعت بایستد
تو خواهر امام غریبی و این غزل
با بیتهاش در صف بیعت بایستد
من واژه واژه عطر تو را پخش میکنم
حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد...
📝 #هادی_جانفدا
🌐 shereheyat.ir/node/548
✅ @ShereHeyat
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#غزل
🔹شوق معصومانه🔹
تصویر مهتاب و شب و آیینهبندان
امشب صفای دیگری دارد شبستان
گلدستهها و آسمان سرمهای رنگ
نقش و نگار کاشی و گلهای ایوان
شهر از هیاهوها پر اما با حضورت
آرامش باغ ارم دارد خیابان
جایی به غیر از خانهٔ امن شما نیست
چتر امانی بر سر ما بیپناهان
در ساحل آرامشت پهلو گرفتند
دلهای طوفان دیدهٔ جمعی پریشان
گنبد... کبوتر... اشتیاق روشن ابر...
حس زیارتنامه خواندن زیر باران
قلبم هوایی میشود پر میکشد باز
با شوق معصومانهای سمت خراسان...
📝 #سیده_تکتم_حسینی
🌐 shereheyat.ir/node/551
✅ @ShereHeyat
#حضرت_احمد_بن_موسی علیهالسلام
#شاهچراغ
#غزل
🔹صدای پای تو🔹
صدای ذکر تو شب را فرشتهباران کرد
عبور تو لب «شیراز» را غزلخوان کرد
«کرم نما و فرود آ که خانه خانهٔ توست»
بیا که چشم و دلت شهر را چراغان کرد
چو خواهرت که ز «دریاچهٔ نمک» دل برد
هوای زلف تو دریاچه را «پریشان» کرد
نه شیخ شهر، تو شاهی که با چراغ رسید
و برق عشق تو ما را گرفت و انسان کرد
ولی چه حیف که آن طرهٔ خیالانگیز
چه زود آمد و دل برد و روی پنهان کرد
چه اشکها که ضریحت به گونهها جاری...
چه دردها که خدا با دل تو درمان کرد
شرابِ خون تو جوشید و جان «حافظ» را
به جرعهای غزل از جام غیب مهمان کرد
و گنبد تو برای دل کبوترها
چه مهربان شد و پرواز را چه آسان کرد
سفر اگرچه چنین ناتمام ماند، ولی
صدای پای تو «شیراز» را «خراسان» کرد
📝 #قاسم_صرافان
🌐 shereheyat.ir/node/562
✅ @ShereHeyat
#قیام_مسجد_گوهرشاد
#شعر_پایداری
#غزل
🔹کبوترهای گوهرشاد🔹
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه
شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران
به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه
کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر
پریشان کرد جمع یکدل ما را، پشیمان نه
سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد
که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه
یکی فریاد میزد شرمتان باد آی دژخیمان!
به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه
یکی فریاد سر میداد بر پیکر سری دارم
که آن را میسپارم دست تیغ و بر گریبان نه
برای او که کشتن را صلاح خویش میداند
تفاوت میکند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه
دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
کلاه پهلوی هم کمکم افتاد از سر مردم
نرفت اما سر آنها کلاه زورگویان، نه!
گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم
نخواهد شد ولی اینبار جمع ما پریشان، نه!
به جمهوری اسلامی ایران گفتهایم «آری»
به هر چه غیر جمهوری اسلامی ایران: «نه»
کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد
اگرچه قدرت ما میشود تحریم، کتمان نه
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تلآویو است، تهران نه!
📝 #محمدحسین_ملکیان
🌐 shereheyat.ir/node/1498
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#ترکیب_بند
🔹بهشت هفتم🔹
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
دل میکنم از آنکه دل از تو بریده است
دل میدهم به دست تو تا بیدلم کنند
امشب کمیت شعرم اگر لنگ میزند
فردا به لطف چشم شما دعبلم کنند
ایمان راستین هزاران رسول را
آمیخته اگر که در آب و گلم کنند،
شاید خدا بخواهد و با گوشهچشمتان
بر رتبۀ غلامیتان نائلم کنند
وقتی سرشت آب و گلم را ازل خدا
بر آن نوشت رعیت سلطان ارتضی
در هشتمین دمی که خدا بر زمین دمید
بوی بهشت هفتم او ناگهان وزید
از ششجهت نسیم خبر داد و بعد از آن
از پنجره صدای اذان خدا رسید
چار عنصر از ولادت او جان گرفتهاند
یعنی زمین به یمن وجودش نفس کشید
از نسل سومین گل سرخ خدا حسین
ایران گرفت بوی دو آلالۀ سپید
از هشت بیخود این همه پایین نیامدم
یک حرف بیشتر چه کسی از خدا شنید
توحید، حرف محوری دین انبیاست
شرط رضا به حکم «أنا من شروطها»ست
از برکتت نبود اگر، نان نداشتیم
باران نبود غیر بیابان نداشتیم
سوگند بر تو ای سر و سامان زندگی
بیتو نه سر که این همه سامان نداشتیم
این حوزهها نفس به هوای تو میکشند
لطفت اگر نبود، مسلمان نداشتیم
ای آرزوی هر سفر دل! از ابتدا
ما قبلهای به غیر خراسان نداشتیم
ما رعیت ریایم که سلطان به جز رضا
ارباب جز حسین در ایران نداشتیم
خون حسین در رگ و در ریشۀ من است
علم رضا معلم اندیشۀ من است
چشم امید بر در لطف تو بسته است
هر زائری که گوشۀ صحنت نشسته است
بارانی است حال و هوای دو دیدهام
اینجا همیشه کاسۀ چشمم شکسته است
از باب جبرئیل به پابوست آمدن
از آسمانرسیده و رسمی خجسته است
آن پیرمرد تشنه در آن گوشۀ حرم
از راه دور آمده و سخت خسته است
با صد امید حاجت اینبار خویش را
با پارچه به پنجره فولاد بسته است
وا شد گره ز پارچه، حاجت روا شدهست
یعنی که زائر حرم کربلا شدهست
با یاد خاطرات سفر با عشیرهام
بر عکس یادگاری با صحن، خیرهام
از بس دلم شکسته برای زیارتت
با اشک شوق گرم وضوی جبیرهام
یاد غروبهای زیارت هنوز هم
گاهی پی دو جرعۀ جامع کبیرهام
«یا قادة الهداة و یا سادة الولاة»
«مستبصرٌ بشأنکم» این است سیرهام
فرمودهاید «فعلکم الخیر» یا رضا
ای هشتمین «کلامکم النور»، تیرهام
از بس گناه دور و برم را گرفته است
چون تکدرخت خشک میان جزیرهام
ما هم شنیدهایم که فرمودهای شما
هستم در انتظار ظهور نبیرهام
دعبل کجاست تا بنویسد در این فراز
عجل علی ظهورک یا فارس الحجاز
📝 #محسن_عربخالقی
🌐 shereheyat.ir/node/568
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹سلامٌ علی آل یاسین🔹
بخوان هشتمین جلوۀ ربّنا را
امام قدر را امیر قضا را
تبسم تبسم رضای خدا را
علی بن موسی الرضا المرتضی را
امام رئوفی که سلطان طوس است
که سلطان طوس و انیس النفوس است
انیس النفوس است و شمس الشموس است
ببین لطف والشمس را، والضحی را
چه اذن دخولی؛ یرون مقامی
بخوان زیر لب: یسمعون کلامی
اگر بیقرار جواب سلامی
به آهی بلرزان دل مبتلا را
چه دوری دل من، چه دیری دل من
ز خوف و رجا ناگزیری دل من
فقیری یتیمی اسیری دل من
بخوان هل أتی، هل أتی، هل أتی را
سلامٌ علی آل یاسین بخوان و
دو رکعت از آن شور شیرین بخوان و
دعا در شبستان آمین بخوان و
بخوان زیر لب یا سریع الرضا را
که شبهای شور و شعف روزیات باد
سحرهای نور و شرف روزیات باد
و پرواز مشهد-نجف روزیات باد
زیارت کنی بعد از آن کربلا را
گواهی تو ای شعر روز قیامت
که سید محمد جواد شرافت
سروده به شوق شفا و شفاعت
نگاه علی بن موسی الرضا را
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/3380
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹بوی بهاران🔹
ماه مدینه رو سوی ایران میآورد؟
یا آفتاب رو به خراسان میآورد؟
میتابد از تمام زوایا بر این دیار
میآید و به پیکر ما جان میآورد
جغرافیای شرق به هم میخورد، ببین
دارد نسیم، بوی بهاران میآورد
آه ای کویرهای ترکخورده، از عطش!
او چشمۀ کرامت و احسان میآورد
رو میکند به جانب آفاق بیکران
یک آسمان ترنّم باران میآورد
این سرزمین، بهار قدمگاه سبز اوست
او هر دلی که هست به فرمان میآورد
بر دوش خود ردای پیمبر نهاده است
در دست خود نگین سلیمان میآورد...
قرآن ناطق است که لب باز میکند
او از کتاب، مدرک و برهان میآورد...
ای آسمان بگو که ندیدهست چشم تو
ابری که با خود اینهمه باران میآورد...
📝 #عباس_شاهزیدی
🌐 shereheyat.ir/node/2517
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#مسمط
🔹جان پیمبر🔹
صبح است و در بزم چمن، هر گل تبسمّ میکند
باغ از طراوت، حُسن یوسف را تجسّم میکند
موج نشاط و عشق چون دریا تلاطم میکند
از شرق عصمت جلوهها خورشید هشتم میکند
در حیرت درگاه او، دل دست و پا گم میکند
باشد که بر دیدار او شیدا شود دل بیش از این
روزی که عالمگیر شد اشراق فیض عام او
آن روز آغوش پدر شد بستر آرام او
آرامش جان یافت از تسبیح صبح و شام او
برداشت با آب فرات از روز اول کام او
دل برد از «موسی» ولی، نام «علی» شد نام او
«فالله خیرٌ حافظا» بر این وجود نازنین…
این اصل مصباح الهدی، مشکات علم و نور شد
از اشتیاق وصل او موسی کلیم طور شد
چون موکب اجلال او وارد به نیشابور شد
نزدیک شد آیات حق، آثار باطل دور شد
از خطبۀ شیرین او سرها همه پرشور شد
برخاست غوغایی به پا از آن حدیث دلنشین
ای بتشکنتر از خلیل! ای یار موسای کلیم
ای سینهات طور سنین، ای صاحب قلب سلیم
ای جاری از پیشانیات نور صراط المستقیم
حکم ولایتعهدیات محکوم «المُلک عقیم»
صبرت شگفتانگیزتر از آیت کهف و رقیم
ای یوسف زهرا که شد صبر تو ایّوبآفرین
آن کس که خیزد آفتاب از آستان او تویی
در آفرینش نکتۀ باریکتر از مو تویی
عشّاق را دلبر تویی، آفاق را دلجو تویی
در هر زمان آیینه دارِ «لَیسَ الّا هو» تویی
هم حجت هشتم به حق، هم ضامن آهو تویی
دریای فیض رحمتی، چون رحمة للعالمین
این پنجۀ مشکلگشا رفع گرفتاری کند
از خواب غفلت خلق را دعوت به بیداری کند
درماندگان را یاوری، مظلوم را یاری کند
دل در طواف کویش احساس سبکباری کند
من گرچه بد کردم، ولی او آبروداری کند
بر سفرۀ احسان او شرمنده است این کمترین
تا صحبت از این پارۀ جان پیمبر میشود
دنیای ما با عشق او دنیای دیگر میشود
خاک خراسان چون بهشت، از او معطّر میشود
خورشید در این بارگاه از ذره کمتر میشود
وقتی طواف حضرتش با حج برابر میشود
«قُل هذه جنّاتُ عَدنٍ فَادخُلُوهَا خالدین»…
گاهی قدم در وادی صبر و توکل میزنم
خارم ولی دست طلب بر دامن گُل میزنم
گاهی دم از هجران روی مُصلِح کُل میزنم
چون ذره بر دامان او دست توسّل میزنم
در عین مهجوری دم از صبر و تحمّل میزنم
اما ندارم طاقت صبر و تحمّل بیش از این
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/3420
✅ @ShereHeyat