#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#شام_غریبان
#غزل_مثنوی
🔹یک کربلا مصیبت🔹
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
زخمی که غنچه بسته و جانی از آن شکفت
وقتی دهان گشود جهانی از آن شکفت
این شعله در وجود من از گریه روشن است
این سوختن نشانهٔ آرامش من است
این داغ در اجاق دلم بیشرر مباد
این زخم کهنه کمتر از این تازهتر مباد
آن سوی سوز و ساز، قراری نهفته است
در شعلهزار درد بهاری شکفته است
دردی که خون دل شده درمانمان کند
نوع دگر بسازد و انسانمان کند
این سوز خوب از همهٔ سوزها جداست
سوز طف و گداز شررخیز کربلاست
با سوز کربلایی این داغ ساختیم
صدبار سوختیم و دمادم گداختیم
معراج را سبب نه، که عین مسبب است
کاملترین حقیقت آن سوز زینب است
زینب مگو تمامت صبر خدا بگو
خورشید عصر واقعهٔ کربلا بگو
امشب سواد فاجعهای گشته برملا
از عمق دشتهای مِهآلود کربلا
مرثیهخوان روح من! امشب بیا بخوان
امشب روایت دگر از کربلا بخوان
تاریخ روز واقعه را خون گریستهست
بیش از هزار سال در اندوه زیستهست
در پنجههای بغض گلوگیر، مرده بود
شاعر اگر که سوز دلش را نمیسرود
تا بر غروب شام غریبان اشاره کرد
پیراهن صبوری خود صبر پاره کرد
آرام خفته بود سر از خاک برنداشت
انگار از مصیبت خواهر خبر نداشت
میرفت از آشیانهٔ آتش گرفتهاش
با دستهای کبوتر تنها که پرنداشت
شب، ترسناک بود و سراسیمه میدوید
طفلی که غیر عمّه امید دگر نداشت
طوفان فرو نشست ولیکن میان خاک
یک کهکشان سوخته دیدم که سر نداشت
یک کربلا مصیبت و صد قتلگاه غم
در قلبهای سختتر از سنگ اثر نداشت
دنیا خجل ز دربدریهای زینب است
خورشید هم نهانشده در پردهٔ شب است
دیشب اگر چه ره به سوی قتلگاه برد
از موجخیز غم به برادر پناه برد
امروز هم به سوی چمن ره گزیده است
گلهای باغ سوخته را شب ندیده است
هنگامهٔ ورود به مقتل فرا رسید
نوباوگان فاطمه را سربریده دید
هر یک تنی به رنگ شقایق به برگرفت
از عمق روح صیحه زد، آفاق درگرفت
پرسید بانویی که قد از غم خمیده است
یاران! عزیز گمشدهام را که دیده است؟
خم شد کنار یک تن بیسر، دلش شکست
قرآن ورق ورق شده دید و سپس نشست
بر زخم بیشمار برادر نظاره کرد
هی پلک بست باز نگاه دوباره کرد
باور نمیکنم که حسینم چنین شده
سر در بدن ندارد و نقش زمین شده
در بر گرفت پیکر در خون تپیده را
بوسید جای گونه، گلوی بریده را
یک چند لحظهای نظر از دوست برگرفت
اندوه شعلهور شد و سوز دگر گرفت
«پس بازبان پر گله آن زادهٔ بتول
روکرد بر مدینه که یا اَیها الرسول
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست»
هر لحظه سوزهای فراوان به سینه داشت
سوز مکاشفات حسین و سکینه داشت
شیرازههای صبر و امیدش گسسته دید
خورشید را دمی که به زنجیر بسته دید
بیمار روز واقعه جان بر لبش رسید
نزدیک بود جان بدهد زینبش رسید
یک آن اگر توجهش از یاد رفته بود
از دست عمه حضرت سجاد رفته بود
صد شعله در وجود من از گریه روشن است
این سوختن نشانهٔ آرامش من است
این داغ در اجاق دلم بیشرر مباد
این زخم کهنه کمتر از این شعلهور مباد
📝 #سیدفضلالله_قدسی
🌐 shereheyat.ir/node/1651
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#شام_غریبان
#غزل
🔹روز حساب🔹
پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
میشناسی اینهمه خورشید خونآلود را
آه، ای خورشید زخمی، رخ متاب از نیزهها
کهکشان است این بیابان، چون که امشب میدمد
ماهتاب از خیمهها و آفتاب از نیزهها
ریگریگش هم گواهی میدهد، روز حساب
کاین بیابان، خورده زخمِ بیحساب از نیزهها
یالهایی سرخ و تنهایی به خون غلتیده است
یادگار اسبهای بیرکاب از نیزهها
آرزوی آب هم اینجا عطش نوشیدن است
خواهد آمد «العطش»ها را جواب از نیزهها
باز هم جاریست امشب رودْرود از سینهها
بس که میآمد صدای آبْآب از نیزهها
گرچه اینجا موج موج تشنگیها جاری است
میتراود چشمه چشمه، شعر ناب از نیزهها
📝 #سعید_بیابانکی
🌐 shereheyat.ir/node/2586
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#شام_غریبان
#غزل
🔹قافلهسالار🔹
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند...
از چاه بپرسید، همان چاه مقدس!
با ماه، همان ماه شب تار چه کردند؟
اصلاً بگذارید خود آب بگوید
با چشم و دل و دست علمدار چه کردند؟
اصلا بگذارید، که خورشید بگوید
خورشید! بگو با سرِ سردار چه کردند؟
نیزار گواه است که با خوبترینها
این قوم خطا رفتۀ تاتار چه کردند؟
بیعتشکنان، نقشه کشیدند و دوباره
با ذریۀ حیدر کرار چه کردند؟
ای قامتِ افراشته در سجدۀ بسیار
لبهای عطش با تب بسیار چه کردند؟
نیلوفر پژمردۀ شبهای خرابه!
با بغض تو ای ابر سبکبار چه کردند؟
در ماتم شمع و گل و پروانه و بلبل
ای اشک به یاد آر، به یاد آر چه کردند
در طاقت من نیست که دیگر بنویسم
با قافله و قافلهسالار چه کردند
📝 #سارا_جلوداریان
🌐 shereheyat.ir/node/4194
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#شام_غریبان
#غزل
🔹خورشید سر بریده🔹
آتش چقدر رنگ پریدهست در تنور
امشب مگر سپیده دمیدهست در تنور؟
این ردّ پای قافلهٔ داغ لالههاست؟
یا خون آفتاب چکیدهست در تنور؟!
این گلخروش کیست که یکریز و بیامان
شیپور رستخیز دمیدهست در تنور؟
چون جسم پاره پارهٔ در خون تپیدهاش
فریاد او بریده بریدهست در تنور
از دودمان فتنهٔ خاکستری، خسی
خورشید را به شعله کشیدهست در تنور
جز آسمان ابری این شام کوفهسوز
خورشیدِ سر بریده که دیدهست در تنور؟
دنبال طفل گمشده انگار بارها
با آن سرِ بریده دویدهست در تنور!
امشب چو گل شکفتهای از هم، مگر گلی
گلبوسه از لبان تو چیدهست در تنور؟
در بوسههای خواهر تو جان نهفته است
جانی که بر لب تو رسیدهست در تنور
آن شب که ماهتاب تو را میگریست زار
دیدم که رنگ شعله پریدهست در تنور
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/1652
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#شام_غریبان
#غزل
🔹پیام پرپرِ گلهای باغ🔹
شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت
حدیث دربهدریهای من شنیدن داشت
بسیط دشت، چنان لالهزار حسرت بود
که سبزه نیز سر سرخ بر دمیدن داشت
هدف چه بود در این کارزار خونآلود
که شعله شوقِ به هر خیمه سرکشیدن داشت
چه بود در سر گلهای باغ سبز رسول
که دشت فتنه هنوز آرزوی چیدن داشت
به اوج آبی آن آسمانِ خونینرنگ
کبوترِ دل من شوق پرکشیدن داشت
ستارگان چمن پیش تیغ صف بستند
خدا دوباره مگر عزم گل گُزیدن داشت
ننالم از خط تقدیر خویش در زنجیر
که سرنوشت تو در خاک و خون تپیدن داشت
صبور ثانیههای غم و بلای تو بود
دلم که وعدهٔ بسیار داغ دیدن داشت
پیام پرپرِ گلهای باغ را میبرد
نسیم صبح که بر خاک و خون وزیدن داشت
📝 #جواد_محقق
🌐 shereheyat.ir/node/1656
✅ @ShereHeyat
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
غافل، که به هرکجا روان بود سرت
بندِ ستم از پای جهان برمیداشت
📝 #عباس_براتی_پور
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #حرکت_کاروان_از_کربلا در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/62
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #کاروان_در_کوفه در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/63
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#حرکت_کاروان_از_کربلا
#غزل
🔹نالۀ زنجیر🔹
تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
بیتو اما، نتوان گفت که بر من چه گذشت
از دلم پرس که اینگونه زمینگیر نبود
آه از درد اسیری که به همراهی اشک
جز صدای جرس و نالۀ زنجیر نبود
با تو میخواستم از کرببلا برگردم
با تو بودن، چه کنم، آه، که تقدیر نبود
گرچه با اشک مرا از تو جدا میکردند
رفتنم را تو ببخشای، که تقصیر نبود
خواستم جای گلو، بر بدنت بوسه زنم
به تنت جز اثر بوسۀ شمشیر نبود...
مردمی عهد شکستند که گوش دلشان
آنقَدَر سنگ، که امید به تأثیر نبود
لحظهای کاش! پس از داغ مرا میدیدی
تا ببینی که چنین، خواهر تو پیر نبود
📝 #حسین_دارند
🌐 shereheyat.ir/node/4193
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حرکت_کاروان_از_کربلا
#غزل
🔹رستخیز ناگهان🔹
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
اشک ملائک میچکد از کهکشانها
پیچیده در هفت آسمان بانگ سلاسل
ای آسمان! پایین بیا منظومه اینجاست
هم اختران بر گِـرد او، هم ماه کامل
گاهی به زانوی پیمبر، گه به نیزه
عشق است و او را میبرد منزل به منزل
صوفی! بِهِل این اربعین در اربعین را
با ذکر او یکروزه طی گردد مراحل
صوفی! سماع راستین در کربلا بود
در خون خود چرخیدنِ مردانِ بِسمِل
او محشر است، او رستخیز ناگهان است
میافکنَد در سینهها ذکرش زلازل
ای روضهخوان! تنها بگو نامش حسین است
دیگر چه حاجت خواندن از روی مقاتل؟
📝 #قربان_ولیئی
🌐 shereheyat.ir/node/2465
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#کاروان_اسرا
#غزل
🔹سفر آغاز شد🔹
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد
این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد
کربلا اما برای زینب از این پیشتر
از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد
کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن
کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد
خیمهای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت
کربلا از شعلههای پشت در آغاز شد
کربلا را دیدهای از چشم زینب؟ معجزهست!
وَه! چه اعجازی که با شقّالقمر آغاز شد
اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت
پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد
کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت
کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد...
📝 #محمدحسین_ملکیان
🌐 shereheyat.ir/node/4219
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#کاروان_در_کوفه
#غزل
🔹کفر کوفه🔹
قافله قافله از دشت بلا میگذرد
عشق، ماتمزده از شهر شما میگذرد
آه ای مردم غفلتزدۀ خواب آلود
سحر از کوچه خالی ز دعا میگذرد
روزهاتان همه شب باد که خورشید زمان
برسر نیزه، سر از جسم جدا میگذرد
چشمتان چشمۀ خون باد که بر ریگ روان
کاروان از برتان آبلهپا میگذرد
ننگ پیمانشکنی تا ابد ارزانیتان
که فرات عطش از خون خدا میگذرد
میشناسیدش و از نام و نسب میپرسید؟
وای از این روز که بر آل عبا میگذرد
📝 #پروانه_نجاتی
🌐 shereheyat.ir/node/3151
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#کاروان_در_کوفه
#غزل
🔹هلال🔹
غروب نیست خدایا چرا هلال دمیده؟
هلال را به سرِ نیزه وقت ظهر که دیده!
هلال و ظهر و سرِ نیزه و تلاوت قرآن
مصیبتیست که ما دیدهایم و کس نشنیده
روا نبود که از هم جدا شویم من و تو
چرا سر تو ز من زودتر به کوفه رسیده؟
دو روز پیش، جبین تو را به سنگ شکستند
چرا ز صورتت امروز خون تازه چکیده؟...
کنار محمل، دستم نمیرسد به سر نی
مرا ببخش که قدّم ز بار غصه خمیده
به نیزهدار بگو چند گام پیشتر آید
که چند بوسه بگیرم از این گلوی بریده
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/4232
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#کاروان_اسرا
#غزل
🔹پرچم به دوش قافله🔹
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یکدله را سنگ میزنند
یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» میکشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ میزنند
وقتی که دستهای علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ میزنند
با آنکه هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ میزنند
محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ میزنند
تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/4221
✅ @ShereHeyat