eitaa logo
شعر هیأت
10.2هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
172 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹از باب جبرائیل...🔹 آن‌جا که دلتنگی برای شهر بی‌معناست جایی شبیه آستان گنبد خضراست جایی که سرسبز است با شوق کبوترهاش جایی که تصویرش برای ذهن‌ها زیباست... از شش جهت نور است در آیینه‎های آن از شش جهت انگار تصویر خدا پیداست... عاشق شدن حرف کمی از وسعت آن است در هم گره خورده‌ست این دل‌ها که از بالاست آن‌‌سوتر از این عرش، آبادی نمی‌بینم این بارگاه نور، بی‌شک آخر دنیاست... از باب جبرائیل تا منبر غزل‌خوان است هر چشم بارانی که در این شهر پابرجاست روزی هزاران آیه می‌بارد بر این مردم این‌جا همان باغ بهشتی... جنة الماواست... با لهجۀ خورشید می‌آید سروشی ناب این جذبه از چشمان سبز سید بطحاست این‌جا شبستان در شبستان روز در روز است این‌جا حریم خاندان لیلة الاسراست زیر عبای خویش می‌گیرد زمین را، او پیغمبر امروزها... پیغمبر فرداست... این‌جا هوا ابری‌ست باران در نفس دارد این‌جا هوا بغض است... بغضی در گلوی ماست از کوچه‌هایی که به جنت می‌زند پهلو عطر غریبی می‌وزد... این عطر اعطیناست بغضی گرفته جان من را خوب می‌دانم بغض گلوگیر زمین در ماتم زهراست... پژواک درد و داغ تو در شهر پیچیده‌ست غربت پس از این روزگاران باز هم پیداست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3758@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹سرنوشت جهان🔹 چه بود سهم زمین و زمان اگر تو نبودی و سرنوشت تمام جهان؟ اگر تو نبودی در آن میانه که باران سنگ بود و شکستن نبود پنجره‌ای در امان، اگر تو نبودی هنوز معبر اصحاب فیل بود زمانه شکسته بود دل آسمان، اگر تو نبودی حجاز بود و غم دختران زنده به گورش یکی نداشت ز غیرت نشان، اگر تو نبودی زمین روایت سبزی‌ست از نگاه تو اما چه بود آخر این داستان؟ اگر تو نبودی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2271@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹خورشید مهربان🔹 شبی که نور زلال تو در جهان گم شد سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد ستاره خون شد و از چشم آسمان افتاد فلک ز جلوه فرو ماند و کهکشان گم شد به باغ سبز فلک، مهر و ماه پژمردند زمین به سر زد و لبخند آسمان گم شد دوباره شب شد و در ازدحام تاریکی صدای روشن خورشید مهربان گم شد پس از تو، پرسش رفتن بدون پاسخ ماند به ذهن جاده، تکاپوی کاروان گم شد بهار، صید خزان گشت و باغ گل پژمرد شبی که خندهٔ شیرین باغبان گم شد... شکست قلب صبور فرشتگان از غم شبی که قبلهٔ توحید عاشقان گم شد... نشست بغض خدا در گلوی ابراهیم شبی که کعبۀ جان، قبلۀ جهان گم شد... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1036@ShereHeyat
رفتی تو و داد از دل دنیا برخاست از پای نشست هرکه از جا برخاست از داغ غم تو قلب آهن شد آب آه از دل ذوالفقارِ مولا برخاست 📝 @ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹چه اعجازی🔹 چه اعجازی‌ست در چشمش، که نازل کرده باران را گلستان می‌کند لبخند‌های او بیابان را بزرگان از همان اول به پایش سجده می‌کردند مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را... میان شانه‌هایش می‌درخشد قرص خورشیدی که روزی در تجارت‌ها بحیرا دیده بود آن را عذاب دوری از کویش، خیال دیدن رویش پریشان می‌کند نزدیک سیصد سال، سلمان را نیازی نیست هنگام فتوحاتش به شمشیری فقط کافی‌ست طولانی کند تحریر قرآن را به غیر از دوستی با اهل‌ بیت اجری نمی‌خواهد نمک از سفره‌اش برداشتی، مشکن نمکدان را ولی چندی‌ست زهرا روز و شب از گریه بی‌تاب است علی این روزها باید بسازد بیت‌الاحزان را علی، شب با چراغی خانه‌ها‌ی شهر را می‌گشت ملول از دیو و دد‌ها آرزو می‌کرد انسان را نَفَس در سینه‌ام تنگ است، از این ماجرا بگذر مجالی تا فدای نَفسِ پیغمبر کنم جان را همین کافی‌ست مقبول تو باشد بیتی از شعرم که لبخند تو زیبا می‌کند اشعار حَسّان را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3385@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹مصائب مسیح🔹 مصائب تو مگر از مسیح کمتر بود؟ چه قدر سهم دل آخرین پیمبر بود؟ چه زجر‌ها که کشیدی که سر بر آرد دین درخت عمر تو با خون دل تنا‌ور بود تو را چگونه گذشت آن کبود لحظاتی که چشم شعب ابی‌طالب از غمت تر بود حجاز حجم نفس‌گیر کینه بود و لجاج نفاق قوم تو یک کار‌زار دیگر بود تو با دو قاطبۀ شرک و جهل جنگیدی و رنج‌های تو حتی از این فراتر بود... امین! یتیم پر آوازۀ‌ بنی‌هاشم! نگاه تو خود امان‌نامۀ معطر بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3152@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله علیهاالسلام 🔹دستمزد رسالت!🔹 پرواز آسمانی او را مَلک نداشت ماهی که در اطاعت خورشید شک نداشت سنگش زدند و دست ز افشای شب نَشُست آن نور ناب واهمه‌ای از محک نداشت مهتاب زیر سیلی شب بود و آفتاب حتی دو دست باز برای کمک نداشت این بود دستمزد رسالت؟ زمینیان! ای خلق خیره! دست محمد نمک نداشت؟ می‌پرسد از شما که چه کردید؟ مردمان گلدان یاس باغچهٔ من ترَک نداشت خورشید و ماه را به زمینی فروختند ای کاش خاک تیرهٔ یثرب فدک نداشت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1038@ShereHeyat
💠 (صلوات‌الله‌علیه‌وآله) «مَنْ عَزَّى مُصَاباً فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ» هركس مصيبت‏‌زده‏‌اى را تسلی دهد، پاداشی همانند او دارد. 📗 الكافي، ج‏۳، ص۲۰۵ 🔹تسلّی داغداران🔹 چشمی از غم ستاره باران دارد دلسوخته‌ای که داغ یاران دارد هرکس که به داغدیده تسکین بدهد پاداش و ثواب داغداران دارد 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹در حوالی غربت🔹 یک عمر در حوالی غربت مقیم بود آن سیدی که سفرهٔ دستش کریم بود خورشید بود و ماه از او نور می‌گرفت تا بود، آسمان و زمین را رحیم بود سر می‌کشید خانه به خانه محله را این کارهای هر سحر این نسیم بود آتش زبانه می‌کشد از دشت سبز او چون گلفروش کوچهٔ طور کلیم بود این چند روزه سایهٔ یثرب بلند شد چون حال آفتاب مدینه وخیم بود حقش نبود تیر به تابوت او زدن این کعبه در عبادت مردم سهیم بود بی‌سابقه‌ست حادثه اما جدید نیست این خانواده غربتشان از قدیم بود... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/983@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹فریاد سکوت🔹 وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد باید که تو را فاطمه مادر شده باشد... جز بر در این خانه ندیدیم امامت تقسیم میان دو برادر شده باشد خورشید سفالی‌ست که در سیر جمالی از بوسه بر این گونه منوّر شده باشد بو می‌کشم ایام تو را، باید از اخلاق یک تکۀ تاریخ معطر شده باشد ای حوصلۀ محض! چه تشبیه سخیفی‌ست با حِلمَت اگر کوه برابر شده باشد با اینکه قضا دست تو را بست ندیدیم جز آنچه بخواهی تو مقدّر شده باشد از عمر تو، یک روز جمل آیۀ فتح است با صلح اگر مابقی‌اش سر شده باشد فریاد سکوت تو چه آهنگ رسایی‌ست شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد... خون جگرت ریخت نه در طشت که در دشت داغ گل سرخی‌ست که پرپر شده باشد... آن چشم که گریان نشود روز قیامت چشمی‌ست که از غصۀ تو تر شده باشد باور نتوان کرد که خاکی‌ست مزارت جز آنکه ضریح تو کبوتر شده باشد... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/972@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹ای کاش حرم داشت🔹 هر قدر که می‌خواست گدا، شاه کرم داشت آن قدر که پیش کرمش، خواسته کم داشت در خانهٔ او بود که در اوج غریبی دل‌های غریبان جهان، راه به هم داشت دلخوش به نفس‌های مسیحایی او بود شب‌های مدینه که فقط غربت و دم داشت داغی شده بر سینه غم‌های وسیعش یک کوچۀ باریک که بیش از همه غم داشت راحت شد از اندوه جفاکاری یاران ای کاش که یاری به وفاداری سَم داشت ای آینه‌ها آینه‌ها! ذکر بگیرید ای کاش حرم داشت، حرم داشت، حرم داشت... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/975@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹صبوری...🔹 صبوری به پای تو سر می‌گذارد غمت داغ‌ها بر جگر می‌گذارد کمی خواستم از غریبی بگویم نه؛ این بغض سنگین مگر می‌گذارد؟ و حتما شبیه همان مرد شامی نگاه تو در من اثر می‌گذارد کریمی که از کودکی می‌شناسم قدم روی چشمان تر می‌گذارد دلم باز با یاد غم‌هایت آقا غریبانه سر روی در می‌گذارد نمک ریخت یک شهر بر زخم مردی که دندان به روی جگر می‌گذارد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1034@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹ماهِ شب‌زنده‌دار🔹 چه خبر شد که راه بندان است کوچه کوچه پر از غزلخوان است همه انگشت‌ها به دندان است ماه روی حسن نمایان است سبز مثل بهار می‌آید با فقیران نشسته روی حصیر برکت می‌دهد به نان و پنیر به نگاهش دل یتیم، اسیر سفره پهن و چه فرق اینکه فقیر از کدامین دیار می‌آید باز تا بخششی دوباره کند اهل آن نیست استخاره کند سنگ را مهر او ستاره کند به همین ابر اگر اشاره کند ابر پروانه‌وار می‌آید مثل آیینه است آیینش رمضان الکریم مسکینش شمس از سکه‌های زرینش سائل خنده‌های شیرینش به امید انار می‌آید دل‌شکسته‌ست از زمانۀ خود تکیه داده به نخل خانۀ خود غرق در شور بی‌کرانۀ خود دارد از خلوت شبانۀ خود ماه شب‌زنده‌دار می‌آید هرچه دِرهم تَصَدُّق سر او فتنه برخاست پای منبر او زرهش هست یکه سنگر او تک و تنهاست گرچه، لشکر او به نظر بی‌شمار می‌آید صلح یا جنگ، حکم حکم خداست دور تا دور او نفاق و ریاست در خروش نبرد، مرد کجاست؟ لشکرش هاله سیاهی‌هاست از میان غبار می‌آید خون‌جگر از کلام بعضی‌ها ناامید از مرام بعضی‌ها زهر خورد از طعام بعضی‌ها زخم خورد از سلام بعضی‌ها همچنان بردبار می‌آید زخم اگر بشکفد به جامه صلح یا که خونین شود عمامه صلح مصلحت هست در ادامه صلح دارد از پای عهدنامه صلح با شکوه و وقار می‌آید سینه‌اش رازدار سر مگوست دین دنیاپرست بند به موست دوست لفظی شبیه لفظ عدوست از قعودی که صبر ریشه اوست چه قیامی به بار می‌آید حرف حق مرده، حرف نان مانده در گلو باز استخوان مانده ولی آن روی داستان مانده مردی از نسل آسمان مانده که سرانجام کار می‌آید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1700@ShereHeyat
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود هر چند سکوت کرده بودی اما فریاد تو در سکوت پنهان شده بود 📝 @ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹سردار بی‌سپاه🔹 وقتی سکوت سبز تو تفسیر می‌شود چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر می‌شود در انعکاس سادهٔ آن فصل التهاب تنهایی‌ات هر آینه تفسیر می‌شود طاقت گدازتر ز تَبِ جنگ روبروست صلحی، که زیر سایهٔ شمشیر می‌شود تو مرد جنگ بودی و می‌دانم ای عزیز سردار بی‌سپاه، زمین‌گیر می‌شود! صبر تو، انتظارِ عطش‌سوزِ کربلاست صبری که صبح حادثه تعبیر می‌شود مسموم دست کینه شدی ـ وه ـ چه جانگداز زینب ز داغ آن دلِ خون، پیر می‌شود تو نور چشم فاطمه بودی برادرم! یک شهر، در فراقِ تو دلگیر می‌شود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1033@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹مانند باران🔹 مانند باران بود و بر دل‌ها ترنّم داشت مانند چشمه لطف سرشارش تداوم داشت در سفره‌اش نان جوین خشک بود اما در کیسۀ خیرات نان گرم گندم داشت از برکت دستان او شهری نمک می‌خورد شهری که در آزردن قلبش تفاهم داشت هم دوست هم دشمن نمک بر زخم او پاشید او باز هم شوق هدایت، درد مردم داشت یا نیمه‌شب همسایه‌هایش را دعا می‌کرد یا از غمی دیرینه با چاهی تکلم داشت مرداب‌ها هرچند قدرش را نفهمیدند او باز باران ماند و بر دل‌ها ترنّم داشت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/375@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹فرق می‌کند🔹 مست از غم توام غم تو فرق می‌کند محو توام که عالم تو فرق می‌کند با یک نگاه می‌کشی و زنده می‌کنی مثل مسیح، نه، دم تو فرق می‌کند یک دم نگاه کن که مرا زیر و رو کنی باید عوض شد آدم تو فرق می‌کند تنها کمی به من نظر لطف می‌کنی؟ آقای مهربان! کم تو فرق می‌کند زخمی‌ست در دلم که علاجی نداشته‌ست جز مرهمت که مرهم تو فرق می‌کند اشک غمت برای من أحلی من العسل گفتم برای من غم تو فرق می‌کند صلح تو روضه است، حماسه‌ست، غربت است ماهی تو و محرم تو فرق می‌کند باید خیال کرد تجسم نمود، نه؟ نه، گنبد تو، پرچم تو فرق می‌کند لختی بخند قافیه‌ام را به هم بریز آقای من! تبسم تو فرق می‌کند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/380@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹قرآن ناطق🔹 تویی امیر جمل، وارث رشادت حیدر لوای صبر و جهادی به روی دوش پیمبر حسین هست و ابوالفضل هست و قاسم و زینب تو را امیر مدینه! چه حاجت است به لشکر؟ به هیچ‌جا نرسیده‌ست آن‌که در همۀ عمر بدون عشق تو خوانده نماز و رفته به منبر به‌پای عشق تو آن‌کس که سر نداده عجب نیست که با معاویه در پای چند سکه نهد سر ستون دینی و قرآن ناطقی، چه نیازی به مدرک است؟ بگو مدرک از مباهله بهتر؟ صدای غرش شمشیر در غلاف، گواه است که صلح سرخ تو با فتح و عزت است برابر نه جام زهر، که جان تو را گرفت دمی که شکست پیش نگاه تو گوشوارۀ مادر امام بی‌حرم! این دل همیشه بوده حریمت دلی که بوده به نام حسن همیشه معطّر 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5250@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹بردباری🔹 با من بیا هرچند صبرش را نداری یک جا مرا در راه تنها می‌گذاری باشد بیا اما مپرس از رازهایم با خضر باید سر کنی با بردباری راهی شدم بین سکوت و باز دیدم یک کاروان پشت سرم حرف است آری لا سیف، لا دین، لا فتی و لا مروت در بازگشت دورهٔ بی ذوالفقاری گم می‌شود فریادهایم بین این شهر مثل نفَس‌های مسیحی بی‌حواری از دست‌های سردشان بیعت گرفتم از سینه‌هاشان وعده‌های جان‌نثاری سجاده را اما کشید از زیر پایم یک روز، دستی از همین دستان یاری هم بر دلم داغ وفا مانده‌ست از این قوم هم دارم از آن روی پایم یادگاری من صلح کردم، خوب می‌دانستم آن‌ها خود می‌گذارند اسم آن را سازگاری وقتی خیال پستشان راحت شد از جنگ گفتند دشمن‌شادمان کردی به خواری! گفتم «چه برخیزم چه بنشینم امامم» گفتند سیریم از احادیثِ شعاری! در چشم‌های خیره‌ات تردید پیداست موسای بی‌طاقت! کماکان بیقراری بشنو! ولی پایانِ دیدار من و توست تأویل آن چیزی که صبرش را نداری می‌رفت در تسخیر غاصب کشتی نوح با رخنهٔ صلح من از نو گشت جاری هذا فراق ـ ای آشنا ـ بینی و بینک باید مرا با غربتم تنها گذاری 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5251@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹چه بگوید؟🔹 فاطمه مادر حسین و حسن گله کرد از وصال شیرازی گفت: ای آن‌که از برای حسین شعر نغز و چکامه می‌سازی! آفرین! از حسین من گفتی نیست اما مگر حسن پسرم؟ از غریب مدینه یادی کن! بگو از داغ پارۀ جگرم! شور شعر حسن گرفت وصال چشم او تا سحر ز غصه نخفت طبع ترکیب‌بندگوی زلال چند بندی رثای او را گفت گفت اما لطیف و در پرده محضر فاطمه ادب می‌کرد از همان لحظه‌ای سخن می‌گفت که حسن طشت را طلب می‌کرد چند بندی سرود طبع وصال تا شود فاطمه از او دلشاد چند بندی سرود سربسته شعرها را ولی ادامه نداد دید اگر شعر را ادامه دهد دل زهرا دوباره خواهد سوخت نه مگر قرن‌ها دل مادر از همین رنج‌های بی‌حد سوخت؟ چه بگوید؟ بگوید ای مادر زخم، آن جسم را تصرف کرد؟ همسر مجتبی به شوهر خود کاسۀ زهر را تعارف کرد؟ چه بگوید؟ بگوید ای مادر خون دل‌ها به‌سان رود شده؟ زهر، سوزانده تار و پودش را چهره‌اش مثل تو کبود شده؟ چه بگوید؟ بگوید ای مادر از سپاه امام، غیرت رفت؟ جانماز و ردا و خیمۀ او در کف دوستان، به غارت رفت؟ چه بگوید؟ بگوید ای مادر دل عالم به یاد او می‌سوخت؟ وقت تشییع، تیرهای حسد تن و تابوت را به هم می‌دوخت؟ چند بندی سرود طبع وصال تا شود فاطمه از او دلشاد چند بندی سرود سربسته شعرها را ولی ادامه نداد... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5252@ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «اَلْمَعْرُوفُ مَا لَمْ يَتَقَدَّمْهُ مَطْلٌ، وَ لَمْ يَتْبَعْهُ مَنٌّ‏» کار نیک آن است که در انجامش سستی نشود و بعد از آن منتّی نباشد. 📗 نزهة الناظر، ص۷۱؛ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۱۲ 🔹رسم نیکوکاری🔹 در وادی خیر، قصد تقصیر مکن این مرحله را پی به تدابیر مکن کالای تو، ای دوست نکوکاری توست چون مشتری‌اش خداست، تأخیر مکن 📝 @ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله علیه‌السلام علیه‌السلام 🔹اول ماتم🔹 آخر ماه صفر، اول ماتم شده است دیده‌ها پر گهر و سینه پر از غم شده است آه ای ماه، که داری به رخت گرد ملال! رنگ رخسار تو، همرنگ محرّم شده است عرشیان، منتظر واقعه‌ای جان‌سوزند چشم قدسی‌نفسان، چشمهٔ زمزم شده است شب تودیع پیمبر، شهدا می‌گفتند: آه از این صبح قیامت، که مجسم شده است تا که برچیده شد از روی زمین سایهٔ وحی آسمان، ابری و آشفته و درهم شده است مجتبی گلشنی از لاله به لب، کرد وداع داغ او، داغ دل عالم و آدم شده است باغ، لبریز شد از زمزمهٔ یاس کبود لاله، دل‌تنگ‌تر از حجلهٔ ماتم شده است میهمانی، که خراسان شد از او باغ بهشت میزبان غم او عیسی مریم شده است از همان روز، که زد سکّه به نامش در طوس شب، پی کشتن خورشید مصمم شده است تا بسوزد دل ذریهٔ زهرای بتول زهر در ساغر انگور فراهم شده است راستی تا بزند بوسه بر ایوان طلا کمر چرخ به تعظیم شما خم شده است پایتخت دل صاحب‌نظران است این‌جا مشهد انگشت‌نمای همه عالم شده است گر چه بسیار خطا دیده‌ای از ما، اما سایهٔ مهر تو، کی از سرِ ما کم شده است؟ گر چه من ذرّهٔ ناقابلم ای شمس شموس! باز پیوند من و عشق تو محکم شده است.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1041@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹روضةٌ مِن ریاضِ الجنان🔹 گرچه درمانده و خسته‌ام من دل به مِهر رضا بسته‌ام من ای رضای خدا در رضایت با وِلای تو پیوسته‌ام من ای غریبی که دردآشنایی دلنواز و انیس النّفوسی بخت بیدار مایی که اینک خفته در توس و شمس الشموسی ای مسیحا دمِ هاشمی خو ای که موسی الرضا المرتضایی قبلۀ هفتم آفرینش کعبۀ عشق و عرفان، رضایی آن که فرموده آتش نسوزد سایۀ بال پروانه‌ات را داده بر عمره و حج، فضیلت یک طواف حرم‌خانه‌ات را این حریم مقدس، خدا را معرفت‌پرور روح و جان است قول پیغمبر است اینکه فرمود: «روضةٌ مِن ریاضِ الجنان» است مشهد پاک تو تا قیامت مهبط وحی روح الامین است خاتم الانبیا مصطفی را پارۀ جان در این سرزمین است در حریمت که باغ بهشت است در ترنّم بُوَد مُرغ آمین هم «سلامٌ علی آل طاها» هم «سلامٌ علی آل یاسین» ای که سرشار جود و عطایت دامن و دست درماندگان است «صحن» تو صحن آزادی و عشق «بست» تو بست درماندگان است قدسیان صف کشیدند و گفتند: در حریم رضا بار عام است خوان احسان تو هر شب و روز سفرۀ «یُطعِمونَ الطَّعام» است این صفا را ز فیض حضورت تو، به صبح نشابور دادی با حدیث درخشان توحید چلچراغی پر از نور دادی جان فدای تو و رأفت تو جان به قربان لطف صریحت تا پذیرا شوی توبه‌ام را اشک‌هایم دخیل ضریحت جبرئیل از سرِ صدق نیّت می‌دهد بوسه بر تربت تو از مدینه جدا ماندی و کرد آسمان گریه بر غربت تو ای مسافر! که هنگام هجرت بر سر راه تو گریه کردند اختران فلک شب همه شب در «قدمگاه» تو گریه کردند ای جگرخون و معصوم و مظلوم روی معصومه‌ات را ندیدی یک گل از گلشن آرزوها از جمال جوادت نچیدی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3416@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹به حریمت پناه آوردم🔹 می‌رسم خسته می‌رسم غمگین گرد غربت نشسته بر دوشم آشنایی ندیده چشمانم آشنایی نخوانده در گوشم آمدم تا کنار مرقد تو دامنی اشک و آه آوردم مثل آهوی خسته از صیّاد به حریمت پناه آوردم آمدم تا خزان قلبم را با نگاهی پر از جوانه کنی بشکند بغض و اشک‌هایم را مثل تسبیح دانه‌دانه کنی در طواف تو مثل پروانه هستی‌ام را به باد خواهم داد تا نگاهم کنی تو را سوگند به عزیزت جواد خواهم داد زیر طاق رواق‌های حرم سایه‌سار بهشت موعود است دل زائر اگرچه غم دارد به رضا چون رسید،‌ خشنود است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1043@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چه فراقی!🔹 دم به دم تا همیشه قلب پدر با نفس‌های تو هماهنگ است روز و شب قاصدک خبر می‌داد دل بابا برای تو تنگ است تو تمام وجود بابایی او ولی از وجود خود دور است بی‌تو هر لحظه قطره در قطره اشک او دانه‌های انگور است چه فراقی خدا! که از وصفش دل واژه، دل قلم خون است لحظه لحظه نفس نفس بی‌تو دم او زهر و بازدم خون است می‌نویسم ولی نمی‌دانم پای این روضه تا کجا بکشد می‌نویسم ولی خدا نکند پدرت روی سر عبا بکشد مو به مو مثل شام گیسویت چلۀ تاک هم پریشان است اشک تو روی جسم او یعنی غسل باران به دست باران است پیکرش غرق گل شد اما باز گریه کردی دلت کجاها رفت لحظه‌ای چشم بستی و دیدی تیغ و شمشیر و نیزه بالا رفت روضه‌خوان پدر شدی آن دم یک طرف قلب خیمه‌ها می‌سوخت آن طرف روی نیزه‌ها دیدی سر خورشیدِ کربلا می‌سوخت بی‌گمان موقع کفن کردن بین دستان تو کفن لرزید چه کشیده‌ست آن امامی که عشق را بین بوریا پیچید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1050@ShereHeyat