eitaa logo
شعر هیأت
11.9هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
206 ویدیو
20 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹حدیث حُسن🔹 شراره می‌کشدم آتش از قلم در دست بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟ قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتی‌ست که با نوشتن نامت شود معطر دست؟ حدیث حُسن تو را نور می‌برد بر دوش شکوه نام تو را حور می‌برد بر دست چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود وگرنه بود شما را به آب کوثر دست چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟ برای آن‌که بیفتد به کار یار، گره طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست بریده باد دو دستی که با امید امان به روز واقعه بردارد از برادر دست فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر چنین معامله‌ای داده است کمتر دست صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست هوای ماندن و بردن به خیمه، آب زلال اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟ به خون چو جعفر طیار، بال و پر می‌زد شنیده بود شود بال، روز محشر، دست حکایت تو به ام‌البنین که خواهد گفت و زین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟ به همدلی، همه کس دست می‌دهد اول فدای همّت مردی که داد آخر دست به پای‌بوس تو آیم به سر، به گوشهٔ چشم جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/246@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یا ایها الساقی🔹 نه در توصیف شاعر‌ها، نه در آواز عشاقی تو افزون‌تر از اندیشه، فراوان‌تر از اغراقی وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی ندارند این صفت‌ها جز تو دیگر هیچ مصداقی به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان یزید آنجا که می‌گوید «الا یا ایها الساقی» تمام کودکان معراج را توصیف می‌کردند مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟ چنان رفتی که حتی سایه‌ات از رفتنت جا ماند رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی فرار از تو فراری می‌شود در عرصۀ میدان چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی بدون دست می‌آیی و از دستت گریزانند پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی به سوی خیمه‌ها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد که تو بی‌مشک سقّایی، که تو بی‌دست رزّاقی شنیدم بغض بی‌گریه به آتش می‌کشد جان را بماند باقی روضه درون سینه‌ام باقی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1370@ShereHeyat
به غیر تو که به تن کرده‌ای تماشا را ندید چشم کسی ایستاده دریا را بگو فضایل خود را که نور چهرهٔ تو گرفته است ز ما فرصت تماشا را به احترام تو باید فرات برخیزد بزن به آب دوباره عصای موسی را برای آن‌که شفا گیرد از تو موج علیل بخوان بر آب، حدیث لب مسیحا را چه آب را برسانی، چه تشنه برگردی تو فتح می‌کنی آخر تمام دل‌ها را و آب مهریهٔ فاطمه‌ست، می‌دانیم چه ظالمانه ربودند حق زهرا را! بکار دست خودت را، که پر شکوفه کند اذان روشنِ گلدسته‌های فردا را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/837@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹درس عاشقی🔹 اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب‏... دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت اوج گذشت ديد و كمال كرامت، آب‏ بر دفتر زلالىِ شط خطّ «لا» نوشت لعلى كه خورده بود ز جام امامت آب‏ لب، تر نكردى از ادب اى روح تشنگى! آموخت درس عاشقى و استقامت، آب‏ ترجيع درد را، ز گريزى كه از تو داشت سر می‌‏زند هنوز به سنگ ندامت، آب‏... سوگ تو را، ز صخره چكد قطره قطره، رود زين بيشتر سزاست به اشك غرامت آب‏ از ساغر سقايت فضلت قلم چشيد گسترد تا حريم تغزّل زعامت، آب‏ زينب، حسين را به گل سرخ خون شناخت بر تربت تو بود نشان و علامت: آب! از جوهر شفاعت تيغت بعيد نيست گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت، آب‏ آمد به آستان تو گريان و عذرخواه با عزم پاى‌بوسى و قصد اقامت، آب‏ مى‌‏خوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را در ديدگان منتظرم بسته قامت، آب 📝 🌐 shereheyat.ir/node/818@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس🔹 ای نبی‌طلعت، ای علی‌مرآت وی حسن‌خصلت، ای حسین‌صفات ملكوتی‌جمال هستی و هست، در جبین تو جلوۀ مَلَكات مادرت فاطمه‌ست، اُمّ بنین خواهرت زینب است، خیر بنات عشق از جلوۀ تو شد مبهوت عقل از آفرینشت شد مات من و وصف کمال تو؟ حاشا من و شرح جلال تو؟ هیهات بر تو ای حُسن دلفریب، درود بر تو ای ماهِ هاشمی، صلوات هر که چون تو غریق بحر خداست می‌شود ناخدای فُلک نجات هیچ‌کس روسپید عشق نشد چون تو در امتحان صبر و ثبات تو چه شب‌ها به روز آوردی در مناجات قاضی الحاجات ای علمدارِ دشت سعی و صفا دعوتم کن به وادی عرفات به من از خرمن عنایت خویش خوشه‌ای هدیه کن به رسم زکات به سویت آمدم ز روی نیاز به بَرَت آمدم به بوی برات کربلا را ندیده‌ام اما موج اشک من است شطّ فرات منِ بی‌مایۀ سخن‌نشناس تو بگو با بضاعت مزجات، چه بگویم كه گفت خیرالناس: «رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس» ای فدایی به راه دین، عباس شاهد مکتب یقین، عباس هست آیینۀ دل و جانت روشن از نور «یا و سین»، عباس وَه چه زیبا کشید نقش تو را قلم صورت‌آفرین، عباس به جمالت حسین می‌نگریست با دو چشم خدای‌بین، عباس تو ابوفاضلی و اُمّ بنین فخر دارد به آن و این، عباس جز تو در مذهب وفاداری کیست سردار راستین، عباس؟ داشتی در قیام عاشورا ید بیضا در آستین، عباس مثل ماه شب چهاردهم جلوه‌های تو دلنشین، عباس طوق مهر تو دلنواز، ولی تیغ قهر تو آتشین، عباس غیرت و همت تو می‌بخشد خاتم عشق را نگین، عباس پرچم عشق را به دست تو داد رهبر عادل و امین، عباس تو علمدارِ «فَضَّلَ اللّهی» در سپاه مجاهدین، عباس کیستم من؟ ز خرمن فیضت در همه حال خوشه‌چین، عباس کمترین نقش‌بند مدح توام در مدیح تو بیش از این، عباس، چه بگویم كه گفت خیرالناس: «رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس».. به جمال تو ای حبیب خدا دل جدا عاشق است و دیده جدا شیرمرد جهادی و جاری‌ست در رگ و ریشۀ تو خون خدا سعی خورشیدی‌ات مُبَدَّل کرد ظلمت کفر را به نور هُدی تو و با ظلم آشتی؟ هرگز تو و بر ظالم اعتنا؟ اَبَدا از تب و تاب تو به وادی عشق شجر طور آمده به صدا.. جان پاک تو شد فدای کسی که «لَهُ رُوح العالَمین فِدا» چون تو در راه انقلاب حسین دِیْن خود را کسی نکرد اَدا در صف رستخیز رشک بَرَند به شکوه و جلال تو شهدا خنده بر لب، منادیان بهشت عاشقان تو را، دهند ندا که بیایید ای خداجویان در پناه سلالۀ سُعَدا گر شوم خاک درگهت آن روز در مقام تو ای حبیب خدا چه بگویم كه گفت خیرالناس: «رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس» چشم از آن لحظه‌ای که وا کردی در دل از راه دیده جا کردی به «یَدُ الله فَوقَ اَیدیهِم» که تو تسخیر قلب‌ها کردی سر نهادی بر آستان رضا پشت تسلیم را دو تا کردی هدف تو ثبوت «اِلا» بود بعد از آنی که نفی «لا» کردی تو به امضای خون خود، به حسین دل سپردی و اقتدا کردی خاک پای مقدس او را سرمۀ چشم و توتیا کردی ترک سر در طریق حق گفتی بذل جان در ره خدا کردی کربلا دشت شور و عشق نبود کربلا را تو کربلا کردی چون نسیم سحر به همت عشق گره از کار خلق وا کردی دل بیگانه از ولایت را با نگاه خود آشنا کردی ای که بر گِردِ خیمۀ خورشید سعی در مروه و صفا کردی ای که آزادگان عالم را آگه از سرّ نینوا کردی ای که با جذبۀ محبت خویش خانه در روح و جان ما کردی در شگفتم به پاس این همه لطف که تو ای مهر دلربا کردی، چه بگویم كه گفت خیرالناس: «رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس» دل و جانی خدای‌جو داری قبلۀ عشق پیش رو داری ای محبت‌شعارِ مهرآیین سیرت و صورت نکو داری تو همانی که چشم در همه حال به عنایات و فضل هو داری فیض‌ها برده‌ای تو از سه امام یعنی از وحی، رنگ و بو داری مُعتَصِم گشته‌ای به «حَبلُ‌الله» صحبت از «لا تَفَرَّقُوا» داری به عطشناکی فرات قسم مِی وحدت سبو سبو داری شده‌ای محو شاهد ازلی جز شهادت چه آرزو داری؟ گر دو دستت جدا شود از تن سر پیکار با عدو داری گر امید تو ناامید شود زمزمه «اِن قَطَعتُموا» داری نشوی تا شهید، وا نشود، عقده‌هایی که در گلو داری گرچه زهرا نبود مادر تو به‌خدا رنگ و بوی او داری ما که شرمنده‌ایم، بهر ظهور تو دعا کن که آبرو داری ساقیا! گرچه موجی از دل‌ها بسته بر هر شکنج مو داری با چنین جلوه و جلال و جمال که تو خورشیدِ ماه‌رو داری، چه بگویم كه گفت خیرالناس: «رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس».. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5445@ShereHeyat
ای سرو که با تو باغ‌ها بالیدند معصوم به معصوم تو را تا دیدند چون شاخه گل محمدی، دست تو را بر دیدۀ خود نهاده و بوسیدند 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سید الساجدین🔹 سلام! ای سلام خدا بر سلامت! درود! ای کلام الهی، کلامت! تو هم سجده؛ هم سیدالساجدینی که قلب حسین است بیت‌الحرامت... سلام خدا بر سجود و رکوعت درود خدا بر قعود و قیامت حجر بر در خانه‌ات قطعه سنگی مقام آورد سر به پای مقامت تو حَجّی، صلاتی، زکاتی، جهادی تو ممدوح با نامِ زین العبادی تو در تیرگی‌ها سراج‌المنیری تو همچون پیمبر، بشر را بشیری سماوات و عرش‌اند در اختیارت تو آزادۀ عالمی، کی اسیری؟ تو در کنج ویرانه‌ها هم بهشتی تو در زیر زنجیرها هم امیری به پای تو سر کرد خم «سربلندی» تو تنها به نزدِ خدا سر به زیری یمِ هشت بحری و دُرِّ سه دریا ولی خداوند حیّ قدیری تو «قدر» و «تبارک» تو «فرقان» و «نوری» تو عیسی، تو گردون، تو موسی، تو طوری... تو زمزم، تو مروه، تو سعی و صفایی تو فرزند کعبه، تو رکن و منایی تو قرآن، تو احمد، تو حیدر، تو زهرا تو در حُسن، آیینۀ مجتبایی امامی و پیغمبری از تو زیبد که تنها پیام‌آورِ کربلایی کلامت بوَد وحیِ صاعد چه گویم تو از پای تا سر کلامِ خدایی دعا بر دهان و لبت بوسه آرد همانا همانا تو روح دعایی چه بهتر که «میثم» ثنای تو گوید برای تو خواند، برای تو گوید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1371@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سجاده‌ای به وسعت عشق🔹 مدینه باز هوای خوشِ بهاری داشت هوای تازۀ فصل بنفشه‌کاری داشت چمن شکوفه به گیسوی نخل‌ها می‌بست مدینه حالت بُهت و امیدواری داشت نشسته چشم به راه ستاره، شب تا صبح مدینه پلک نمی‌زد که بی‌قراری داشت.. «ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد» که مهر در قدمش شوق جان‌نثاری داشت.. جمال روشن این ماه را نگاه کنید که حُسن یوسف از او رنگ شرمساری داشت حلاوت از نفسش، چشمه چشمه می‌جوشید طروات سخنش جلوۀ بهاری داشت به سرو، قامت او راست‌قامتی آموخت که استقامت و ایمان و پایداری داشت سجود کرد به سجاده‌ای به وسعت عشق چه سجده‌ای که تجلای رستگاری داشت دخیل بست به قندیل اشک او محراب که چشمه‌ای ز غبار زمانه عاری داشت قلم در اول توصیف او به خود لرزید که در مقام رضا، صبر و استواری داشت به یک دعای غلامش، به دشت و صحرا ریخت، سحاب رحمت حق، هر چه اشک جاری داشت به بوسه‌ای حجرالاسود از لبش گل داد حریم کعبه از او یاد و یادگاری داشت هُشام کرد تجاهل اگر در اوصافش زبان گشود «فرزدق» که شوق یاری داشت اشاره کرد که فرزند مکه است و منا اشاره‌ای که حکایت ز حق‌گزاری داشت جهانِ کوچک ما، حیف درنیافت که او چه‌قدر شوکت و فضل و بزرگواری داشت شمیم عشق حسین انتشار یافت از او چرا که ساغر چشمش، گلابِ جاری داشت.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4976@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مزامیر صحیفه🔹 بسته‌ست همه پنجره‌ها رو به نگاهم چندی‌ست که گمگشتۀ در نیمۀ راهم حس می‌کنم آیینۀ‌ من تیره و تار است بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است از بس که مناجات سحر را نسرودم سجادۀ‌ بارانی خود را نگشودم پای سخن عشق دلم را ننشاندم یعنی چه سحرها که ابوحمزه نخواندم ای کاش کمی کم کنم این فاصله‌ها را با خمسه‌عشر طی کنم این مرحله‌ها را بر آن شده‌ام تا که صدایت کنم امشب تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب ای زینت تسبیح و دعا زمزمه‌هایت در حیرتم آخر بنویسم چه برایت؟ اعجاز کلام تو مزامیر صحیفه‌ست جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت در پردۀ‌ عشاق تو یک گوشه نشسته‌ست صد حنجره داوود در آغوش صدایت از بس که ملک دور و برت پر زده گشته‌ست «پیراهن افلاک پر از عطر عبایت» تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران باشد حجرالاسود، الکن به ثنایت من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم عالم شده سجاده و افتاده به پایت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/248@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹نسیم اجابت🔹 چشمان منتظر خورشید، با خنده‌های تو می‌خندد آه ای تبسم روحانی، هستی به پای تو می‌خندد با واژه‌های گل و لبخند، دارد لب پدرت پیوند باران بوسه که می‌گیرد، بابا برای تو می‌خندد بانوی شهر خدا حالا، در بر گرفته مسیحش را دستان منتظر باران، با ربنای تو می‌خندد می‌آیی از گل و فروردین، از نص واقعه‌ای شیرین آری صحیفۀ هفت اقلیم، با هر دعای تو می‌خندد ای پیر وصل مناجاتی، ای آنکه قبلۀ حاجاتی در هر فراز مناجاتت، گویی خدای تو می‌خندد ای روح سجده! دل محراب، در حسرت قدمت بی‌تاب آری نسیم اجابت در، زلف رهای تو می‌خندد هرچند اهل زمین بودم، هرچند خاک‌نشین بودم هربار گریه شدم دیدم، دست عطای تو می‌خندد یکبار دیگر از این کوچه، مثل نسیم گذر کردی در صحن سینۀ مشتاقم، عطر عبای تو می‌خندد این شعر هجرت من بوده، از مروه‌ای نفس آلوده در چشم‌های زلال بيت، دارد صفای تو می‌خندد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1372@ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ... وَ هَبْ لِي مَعَالِيَ الْأَخْلَاقِ» خداوندا! بر محمد و خاندانش ‌د‌‌‌‌‌رود فرست... و ارزش‌هاى والای اخلاقی را به من ببخش! 📗 صحیفه سجادیه،‌ دعای مکارم الاخلاق 🔹گل محمدی🔹 کم نیست گل محمدی در باغش گل‌های بهشت‌اند همه مشتاقش در بین صحیفه واژه‌ها با صلوات ناب‌اند چنان مکارم‌الأخلاقش @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹فجر امید🔹 مژده کز آفاق روشن، گل به دست آمد بهار برگ برگ سبزه را شیرازه بست آمد بهار دید دریا تشنه، صحرا عاشق است آمد بهار جام بر کف، خنده بر لب، می‌پرست آمد بهار در مسیرش مخمل سبز چمن گسترده‌اند حلّه رنگینِ یاس و یاسمن گسترده‌اند باغ باید در قدومش عنبر‌افشانی کند هدهد شهر سبا، بال و پرافشانی کند ماه بَذر نقره پاشد، گوهرافشانی کند آفتاب از مشرق گیتی زرافشانی کند تا ببیند آسمان اوج و فرود عشق را تا بخوانند اختران با هم سرود عشق را انتظار عاشقان فجر امید دیگری‌ست روشنی‌بخش جهان صبح سپید دیگری‌ست در بهار آرزو عید سعید دیگری‌ست زاد‌روز سید سجاد عید دیگری‌ست عید تقوا و عدالت، عید آزادی رسید جشن ایثار و شهامت، موسم شادی رسید کیست این مولا که شد صدق از صفایش جلوه‌گر عشق از او پیدا شد و مهر از وفایش جلوه‌گر حُسن یوسف از جمال دلربایش جلوه‌گر مطلع‌الفجر اجابت از دعایش جلوه‌گر لیلة‌القدر امامت، ناز‌پرورد حسین از دو عالم آشنا‌تر با غم و درد حسین آن که آیین وفا را جلوه بخشید و جلا شاهد بزم و شهادت، یادگار کربلا روح ایمان و عبادت، اسوۀ اهل ولا خطبه‌خوان بی‌نظیر و... خسته از شام بلا راهبان کعبۀ آزادی و عشق و جهاد پاسدار مکتب توحید و عدل و اتحاد دفتر آزادگی با سعی او شیرازه شد از گلاب اشک او گلزار ایمان تازه شد عشق عالم‌گیر شد، عرفان بلندآوازه شد آسمان در حیرت از آن صبر بی‌اندازه شد چون دم پاک مسیحا خطبه‌های شام او زخمه بر تار عواطف زد صلای عام او گر چه عمری حسرت ایام را در دل نهفت گر چه در گلزار احساسش گل ماتم شکفت دشمن از اندیشۀ بیدار‌باش او نخفت از قیام روز عاشورا سخن بی‌پرده گفت لاله‌های دشت خون را باغبانی کرد و رفت نهضت سرخ شقایق را جهانی کرد و رفت ای مدینه! ای که اعجاز لبش را دیده‌ای ای که در هجرانِ گل، تاب و تبش را دیده‌ای گریۀ صبح و مناجات شبش را دیده‌ای صبر طاقت‌سوز و سعی زینبش را دیده‌ای موج‌زن دریای خون را دیده‌ای تا کربلا در رکابش یک چمن گل چیده‌ای تا کربلا ای مدینه! ما که از آن روضه دور افتاده‌ایم چون پرستو در بهار، از شوق و شور افتاده‌ایم خانه بر دوشیم و از فیض حضور افتاده‌ایم ما مگر از چشم آن دریای نور افتاده‌ایم ای مدینه! ارغوانی رنگ شد دل‌های ما سینه‌ها آتش گرفت و تنگ شد دل‌های ما ای مدینه! باز در کوی تو منزل می‌کنیم باز از دریای حسرت رو به ساحل می‌کنیم پشت دیوار بقیعت خاک را گِل می‌کنیم نور زهرا را چراغ روشنِ دل می‌کنیم ای مدینه! ای که بوسیدی رکاب جبرئیل باز کن بر روی این پروانه «باب جبرئیل» ای مدینه! ما که با گل‌ها تبسم ‌می‌کنیم در خیال خود تو را هر شب تجسم می‌کنیم گر بخوانی در حضورت دست و پا گم می‌کنیم با نسیم صبحدم، گاهی ترنم می‌کنیم جلوۀ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5446@ShereHeyat