#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹ارث دریا🔹
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
گریهها میکرد تا اُمّت شود بیدار... حیف
از صدای گریهاش اُمّت فقط بیخواب شد
پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود:
«ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد»...
بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند
باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد
حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه
از طناب دور دستان علی بیتاب شد
ما نمیدانیم، «نَعلُ السیف» میداند چرا
«مرتضایم را نبر...»، «فضه مرا دریاب» شد...
📝 #مرضیه_نعیم_امینی
🌐 shereheyat.ir/node/4453
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#فاطمیه #حضرت_فاطمه علیهاالسلام #غزل 🔹ارث دریا🔹 جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد آسمان شرمنده از
💠بیان مضمونمحور
🔹اصولاً شاعران واکنشهای عاطفی خود را به دو شکل انتقال میدهند:
الف) بیان شاعرانه و هنری
ب) بیان غیرمستقیم
در حالت نخست، نحوه بیان مهم است نه موضوع و در حالت دوم، اندیشه شاعرانه (چه گفتن) بیشتر تجلی دارد تا بیان شاعرانه (چگونه گفتن).
این نوع بیان - که در ادب سنتی و معاصر رواج بسیار دارد- اگر بهدرستی بهکار گرفته شود، بهراحتی میتواند مخاطب را اقناع کند. با نگاهی واقعگرایانه میتوان گفت: تعهد شاعرانه و دغدغه تعامل شاعر با مخاطب عام، در انتخاب این شیوه بیان تأثیرگذار است. این نوع شیوه شعری را میتوان بیان «مضمونمحور» دانست.
🔸«مضمون» همان مقصود و مفاد سخن است که در لایه درونی کلام پنهان است و به شکل تفسیر یا تأویل، ارائه میشود. در سلوک ادبی، شاعر سعی دارد با بلاغت کلام و استفاده از شگردهای بیانی (که معمولاً تخیل در آن نقشی ندارد) محتوایی را با بیانی جذاب و نکتهسنجانه مطرح ساخته، خلأ خیال و اغراق شاعرانه را به نوعی جبران کند.
اگر اساس شعر «مضمونمحور» را گرهخوردگی احساس با ادراک بدانیم، مهمترین نشانه آن «ادراک شاعرانه» خواهد بود که بر پایه واکنش عاطفی شاعر در شعر برجستگی یافته است. به عبارت دیگر، ادراک شاعرانه، حاصل شعور شاعر است که در قالب «واکنش عاطفی» شاعر نمایان میشود.
🔹بیان «مضمونمحور» از دیرباز در شعر بسیاری از شاعران گذشته تا امروز پرکاربرد بوده است؛ به ویژه شاعرانی که به مخاطب عام گرایش داشتهاند و مفاهیم و مضامین اجتماعی در شعرشان پربسامد بوده است.
درباره این نوع گرایش، شواهد بسیاری در شعر شاعران از گذشته تا امروز میتوانیم بیابیم و مثال بزنیم. به این نمونهها در شعر حافظ بنگرید:
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سربسته چه دانی خموش!
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بندهپروری داند!
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است؟
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
و...
ابیات فوق، هرچند برجستگی «خیال» ندارد؛ اما از شعریت بیبهره نیست. بهراستی چه رازی در ابیات فوق وجود دارد که با وجود کمرنگ بودن عنصر خیال، آن را شعر میدانیم؟
میتوان گفت تمام آن ابیات «مضمونمحور» بر پایه نکتهسنجیهای ذوقی و محوریت ادراک و شعور شاعرانه سروده شده است.
🔸در شعر ولایی نیز یکی از پرکاربردترین شیوههای بیان، همین بیان مضمونمحور است. انتخاب این نوع شیوه بیان در شعر ولایی و استقبال بیش از حد معمول از آن، احتمالاً به یکی از جهات زیر بستگی دارد:
۱. گرایش شعر ولایی به هیأت و تأثیرگذاری بر مخاطبان عام
۲. کمتجربگی برخی شاعران و عدم انس با تجربههای شاعرانه شاعران برتر
۳. موضوع ادب ولایی، مدح و رثای اهلبیت است و گرایش به این موضوع، به طور طبیعی شاعر را به سمت تفسیر و تحلیل تاریخ، به جای گزارش یا وصف شاعرانه و نیز بازسازیهای تاریخی سوق میدهد.
در برخی از ابیات این غزل نیز، گرایش شاعر به دو نوع بیان «شاعرانه» و «مضمونمحور» مشهود است؛ مقایسه این دو بیت با دیگر بیتها تفاوت این دو نوع شیوه بیان را آشکار میسازد:
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود:
«ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد»...
و:
گریهها میکرد تا اُمّت شود بیدار... حیف
از صدای گریهاش اُمّت فقط بیخواب شد
بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند
باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد
حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه
از طناب دور دستان علی بیتاب شد
ما نمیدانیم، «نَعلُ السیف» میداند چرا
«مرتضایم را نبر...»، «فضه مرا دریاب» شد...
🔹بنابراین حضور شعر «مضمونمحور» را باید جدی گرفت و اگر قرار است این شیوه بیان را بهکار بریم، بهتر است بر اساس شیوه قدما در آن مسیر، سلوک شعری داشته باشیم.
حاصل سخن اینکه، شاعران میتوانند با محوریت لطف طبع و سحر کلام آثاری بیافرینند که با وجود عدم کاربرد خیال، باز هم نشانههای قوی و تأثیرگذار از شعریت داشته باشد.
نکته ناگفته اینکه، مرز بین «نظم» و شعر «مضمونمحور» بسیار باریک است! اگر شاعر پیوند سه عنصر «احساس شاعرانه»، «ادراک و نکتهسنجیهای شاعرانه» و «بلاغت سخن» را نادیده بگیرد، اثر خود را به ورطه نظم کشانده است.
📗 #آینه_بیغبار (دفتر سوم، ص۷۰)
✍🏻 به قلم استاد #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
🌐 shereheyat.ir/node/4906
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#قصیدهواره
🔹نماز آیات🔹
از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود
اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد
عقیق سرخ از آتش نداشت واهمهای
کسی که کفو علی میشود جگر دارد
کمر به یاری تنهایی علی بسته
میان کوچه اگر دست بر کمر دارد
سر علی به سلامت چه باک از این سردرد
محبت ولیالله دردسر دارد
کسی که شهر سر سفرۀ قنوتش بود
چگونه دست به نفرین قوم بردارد؟!
صدا زد: «اشهد ان علی ولیالله»
ولی دریغ که این شهر، گوشِ کر دارد...
کنیز بیت علی خاک را طلا میکرد
سقیفه را بنگر فکر سیم و زر دارد
اگرچه باغ فدک نعمت فراوان داشت
ولی ولایت او بیشتر ثمر دارد
گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی
در آن محله که بسیار رهگذر دارد...
بگو به دشمن مولا، مرام ما این نیست
زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد...
بگو به شعله: چه وقت دخیل بستن بود؟
هنوز چادر او کار با بشر دارد...
دهان تیغ دو دم را عجیب میبندد
وصیتی که علی از پیامبر دارد
فدای محسن شش ماههاش که زد فریاد
سپر ندارد اگر مادرم پسر دارد
به شعله سوخت پر و بال مادر، اما نه
حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد
اگر خمیده علی، از نماز آیات است
در آسمان غمش هاله بر قمر دارد
شبانه گشت به دست ستارهها تشییع
که ماه، الفت دیرینه با سحر دارد
میان شعله دعایش ظهور مهدی بود
که آه سوختگان بیشتر اثر دارد
📝 #مجید_تال
🌐 shereheyat.ir/node/1272
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#فاطمیه #حضرت_فاطمه علیهاالسلام #قصیدهواره 🔹نماز آیات🔹 از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد فقط خداس
💠 بیان عامیانهمحور
🔹گرایش به زبان و شیوه بیان مردم و تلاش برای بازسازی نحوه گفتار آنان، بیگمان یکی از هنرهای شعری است. این شیوه در شعر مذهبی و ولایی هم کاربرد بسیاری دارد و نشانههایی از رویکرد شاعران به این نوع شیوه بیان در اشعار دیده میشود.
ادبیات عامیانه که یکی از شاخههای آن، بازسازی نحوه گفتار مردم است از دیرباز مورد توجه شاعران و محققان ادبی بوده است.
بسیاری از شاعران برای ملموس کردن زبان، آشناسازی مخاطب و آشتی او با شعر، به زبان مردم روی آوردهاند. تجربه سخن گفتن به زبان مردم حتی در شعر بزرگان ادب پارسی دیده میشود که سعی داشتهاند از نشانههای زبان مردم (واژگان خاص و کنایات عامیانه و لحن زبان) در هنگام بروز واکنشهای عاطفی بهره گیرند؛ از جمله حافظ:
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
گفتم ای خواجه عاقل! هنری بهتر از این؟
🔸در شعر مورد بحث نیز بیگمان، «آن» شاعرانه، گرایش شاعر به زبان مردم(۱) است که به جهت شناخت او از «سهل ممتنع سرایی» توانسته است واکنشهای عاطفی خود را به زبانی ساده و مردمی اما شاعرانه بازآفرینی کند.
شعر با محوریت چند اصل مهم شکل یافته است:
۱. بروز واکنشهای عاطفی شاعر
۲. بهرهگیری از زبان عامیانه
۳. تنوع لحن عامیانه
۴. شیوه بیان متنوع و شاعرانه
۵. محتوای مدح و مرثیه
بر اساس این ۵ محور، مراحل آفرینش شعر به قرار زیر است:
ـ شاعر در مواجهه با موضوع مدح و مرثیه حضرت زهرای مرضیه (س) ابتدا واکنشهای عاطفی را در خود تجربه میکند؛
ـ ظهور و بروز واکنشها شاعر را به روایت و گزارش شاعرانه و سپس روشنگری با محوریت اعتراض و حماسه وادار میکند؛
ـ بهرهگیری از لحنهای متفاوت و متناسب با حس و حال عاطفی، این واکنشها را به شیوهای عمیقتر انعکاس میدهد.
🔹شیوههای متنوع بیانی و بهرهگیری از لحنهای مختلف از نکات برجسته این اثر والای فاطمی است. مرور برخی از ابیات و تحلیل اجزای آن میتواند تأکیدی باشد بر آنچه گفته شد:
نمونههای مدح:
عقیق سرخ از آتش نداشت واهمهای
کسی که کفو علی میشود جگر دارد
و:
کسی که شهر سر سفرۀ قنوتش بود
چگونه دست به نفرین قوم بردارد؟
نمونه روایت:
گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی
در آن محله که بسیار رهگذر دارد...
و:
شبانه گشت به دست ستارهها تشییع
که ماه، الفت دیرینه با سحر دارد
میان شعله دعایش ظهور مهدی بود
که آه سوختگان بیشتر اثر دارد
نمونه اعتراض:
صدا زد: «اشهد ان علی ولیالله»
ولی دریغ که این شهر، گوشِ کر دارد...
نمونههای لحن:
خطاب و هشدار:
بگو به شعله: چه وقت دخیل بستن بود؟
هنوز چادر او کار با بشر دارد
تعریض:
کنیز بیت علی خاک را طلا میکرد
سقیفه را بنگر فکر سیم و زر دارد
حماسه:
یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود
اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد
عاطفی:
فدای محسن شش ماههاش که زد فریاد
سپر ندارد اگر مادرم پسر دارد
سؤالی:
بگو به شعله: چه وقت دخیل بستن بود؟
هنوز چادر او کار با بشر دارد
و:
کسی که شهر سر سفرۀ قنوتش بود
چگونه دست به نفرین قوم بردارد؟
تعجب و شگفتی:
دهان تیغ دو دم را عجیب میبندد
وصیتی که علی از پیامبر دارد
🔸روشنگریها و جذابیت بیان و تنوع آن، هنر شاعر این شعر است، اما نباید از بهرهگیریهای هوشیارانه او از زبان عامیانه غفلت کرد و به خصوص پرهیزش از عوامانه شدن آن. به این نمونهها از عناصر زبان عامیانه دقت کنید:
کمر به یاری تنهایی علی بسته
میان کوچه اگر دست بر کمر دارد
(استفاده از کنایه کمر به یاری بستن و نیز دست بر کمر داشتن)
سر علی به سلامت چه باک از این سردرد
محبت ولیالله دردسر دارد
(کنایههای سر به سلامت بودن، دردسر داشتن در کنار بازی زبانی با عبارت سردرد و دردسر داشتن)
بگو به دشمن مولا، مرام ما این نیست
زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد
(استفاده از واژه عامیانه «مرام» که از کلیدواژههای زبان عامیانه است)
با این نمونههاست که شاعر، شناخت و تسلط خود بر زبان عامیانه را به رخ کشیده است.
🔹نکته پایانی، جلوه بازسازی «لحن گفتار» عامیانه است که از همان دو بیت آغازین، گرایش به این نوع بهرهگیری از زبان مردم، ظهور و بروز یافته است:
از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود
اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد
همچنین این بیت:
بگو به دشمن مولا، مرام ما این نیست
زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد
همچنین بازسازی «نحو زبان مردم» که در این بیتها با برجستهسازی لحن تأکیدی، جلوه یافته است:
فدای محسن شش ماههاش که زد فریاد
سپر ندارد اگر مادرم، پسر دارد!
و:
به شعله سوخت پر و بال مادر، اما نه
حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد!
شعر هیأت
💠 بیان عامیانهمحور 🔹گرایش به زبان و شیوه بیان مردم و تلاش برای بازسازی نحوه گفتار آنان، بیگمان یک
🔸با وجود تلاش بسیاری از شاعران ولاییسرا برای پرداختن به این نوع زبان و بیان، فقط برخی از آنها توانستهاند در این عرصه موفق باشند. برای موفقیت در هنر بازسازی زبان، باید ابتدا میان زبان عامیانه و عوامانه مرزبندی کرد و مفهوم «ابتذال» را شناخت و سپس عناصر زبان مردم را شناسایی و بررسی نمود و سپس آن را بهکار برد. شیوهای که شاعر این شعر بدان توجه داشته و در کاربرد آن موفق بوده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. گفتار مردم با ظرفیتهای «موسیقایی»، «واژگانی»، «نحو» و «لحن» خاص همراه است؛ به این پدیده، با آنکه در شعر عامیانه بسیار کاربرد دارد، در نقد و تحلیلهای ادبی کمتر پرداخته شده است.
الف) موسیقی زبان مردم
در گفتار مردم، هندسه موسیقایی خاصی وجود دارد؛ مثلاً کلمه «نشست و برخاست» هیچ وقت بهشکل «برخاست و نشست» بهکار نمیرود! یا «ما و شما»، «خار و خاشاک» و...
ب) واژگان و عبارات مردمی
محتسب نمیداند اینقَدَر که صوفی را
«جنس» خانگی باشد همچو لعل رُمّانی
حافظ در این بیت معنای ثانویه شراب را از فرهنگ عام گرفته است.
یا این بیت مولوی که در نوع خود بینظیر است:
«لنگ و لوک» و خفتهشکل و بیادب
سوی او «میغیژ» او را میطلب!
کنایات و عبارات عامیانه مثل رخت و پخت، سیه کاسه، چشم دریده و لخلخهسای، که در شعر حافظ بهکار رفته است، از دیگر شواهد گرایش شاعران به عامیانهسرایی است.
ج) لحن
یکی از بینظیرترین نمونههای آن، تکرارهای هدفمند حاوی لحن خاص است:
قیامت است قیامت، شبی که بیتو نشستم
دمی که بیتو برآرم غرامت است غرامت!
د) نحو بیان مردمی (جابجایی ارکان به جهت انتقال حس لحن خاص)
از حُر مجال شرم گرفتهست خندهات
یعنی که از تو شکوه ندارم بیا فقط! (محمدعلی مجاهدی)
بیشک «بیا فقط» با «فقط بیا» از نظر حس کلام کاملاً متفاوت است و دو نوع واکنش عاطفی متفاوت را بیان میکند. این همان راز نهفته در نحوه بیان مردم است.
شاعران برتر به این ظرفیتهای زبان و بیان مردم توجه دارند و سعی دارند کلام خود را به فطرت زبان مردم نزدیک کنند، یعنی شعرشان مطابق شیوه بلاغی عام شود.
📗 #آینه_بیغبار (دفتر سوم، ص۹۳)
✍🏻 به قلم استاد #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
🌐 shereheyat.ir/node/4907
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹تسبیحِ گریه🔹
توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟
قلم قناری گنگیست در سرودن او
کشاندنش به صحاریِ شعر ممکن نیست
کُمیتِ معجزه لنگ است پیش توسن او
چه دختری، که پدر پشت بوسهها میدید
کلید گلشن فردوس را به گردن او
چه همسری، که برای علی به حظّ حضور
طلوع باور معراج داشت دیدن او
چه مادری، که به تفسیر درس عاشورا
حریم مدرسۀ کربلاست دامن او
بمیرم آن همه احساس بیتعلق را
که بار پیرهنی را نمیکشد تن او
دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد
پیام میچکد از چلچراغ شیون او
از آن ز دیدۀ ما، در حجاب خواهد ماند
که چشم را نزند آفتاب مدفن او
📝 #غلامرضا_شکوهی
🌐 shereheyat.ir/node/5842
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#فاطمیه #حضرت_فاطمه علیهاالسلام #غزل 🔹تسبیحِ گریه🔹 توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟ قلم قناری گنگی
💠 ادراک شاعرانه
🔹موضوع شعر ولایی، مدح و رثای اهلبیت است و شاعر ولاییسُرا، برای معرفی و ستایش اهلبیت و ارائه اثر سوگمندانه در رثای ایشان، ابتدا به سراغ مطالعه تاریخ اهلبیت و زوایای مختلف زندگی ایشان میرود. پس از کسب شناخت و معرفت کافی نسبت به موضوع، به نوعی ادراک و تحلیل ذهنی میرسد.
از آنجا که شاعر از دو دریچه «شعور» و «ذوق» شاعرانه به پدیدهها مینگرد، نگرش و تحلیل او نسبت به تاریخ با دیگران متفاوت خواهد بود که حاصل این نگرش، ادراک شاعرانه نام دارد.
در مرحله پایانی، شاعر با اتکا به ادراک شاعرانه، شعر را به شیوهای هنری میسراید که تفاوت «شاعر» با «ناظم» در این مرحله مشخص میشود. نکته تمایزبخش این است که شاعر بر اساس واکنشهای عاطفی و نه فقط تحلیلهای ذهنی به سراغ سرایش شعر میرود.
🔸در این شعر - که زبانزد عام و خاص است- حرکت در سه مسیر یاد شده (شناخت و معرفت، ادراک شاعرانه، بیان هنری) به خوبی مشهود است.
بخش نخست: نشانههایی از معرفت شاعر در تمامی ابیات متجلی شده است؛ از جمله اشاراتی چون: اظهار عجز شاعر در موضوع مدح حضرت زهرای مرضیه(علیهاالسلام)، تحلیل ابعاد شخصیت حضرت، توجه به سبک زندگی ایشان (دختر، همسر و مادر بودن) و در نهایت گزارش پنهان بودن قبر حضرت.
بخش دوم: شاعر در برابر هر یک از موضوعاتی که به شناخت رسیده، به جای گزارش و وصفهای کلی، واکنش نشان میدهد. مهمترین واکنش در این شعر، اظهار شگفتی است: چه مادری... چه همسری... چه دختری... و نیز: بمیرم آن همه احساس بیتعلق را...؛ این نمونه واکنشها از ادراک شاعرانه خبر میدهد.
بخش پایانی: سرایش شعر به بیان شاعرانه است. استفاده از امکانات خیالانگیز کردن کلام، مثل: تشبیه و استعاره، بهرهگیری از لحنهای شگفتی و استفهام و در نهایت شگرد حُسن تعلیل در بیت پایانی، که آخرین برگ برنده شاعر و در حکم آخرین نمود عینی توان او در سلوک شعری است.
🔹مرور ابیات این غزل، الگوهای دقیق، استوار و زیبایی از شگردهای بیانی به مخاطبان شعر ولایی عرضه میدارد.
غزل با اظهار عجز آغاز میشود، با زبانی فشرده و بدون کاربرد فعل:
توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟
و استخدام هنری واژهای نمادین «قناری» که حتی امثال آن «قلم» نیز در وصف حضرت زهرای مرضیه(علیهاالسلام) نه تنها ناتوان، که گُنگ گشته است:
قلم قناری گنگیست در سرودن او!
قلم به قناری تشبیه شده است و قناری نمادی از خوشآوازی و توانایی در اظهار عشق به معشوق است.
زندهیاد غلامرضا شکوهی -که شاعری توانمند بود- برای اظهار ناتوانی خود در عرصه مدح حضرت، عیار هنری «خود» و «شعر» خود را میشکند و برای نشان دادن عجزش با آوردن قافیۀ ایراددار (شایگان) شعرش را به اوج میرساند. این دلالت هنری که شاعر برای ابراز ناتوانیاش رقم زده، در نوع خود بینظیر است.
پرده دیگری از عجز شاعرانه در بیت دوم کنار میرود! حتی سِحر و معجزه (اِنَّ مِنَ البَیان لَسِحرا) این مرکب تندرو، در برابر گریزپایی توسن مدح او لنگ و ناتوان است!
کشاندنش به صحاریِ شعر ممکن نیست
کُمِیت معجزه لنگ است پیش توسن او
🔸پس از این اظهار عجز، به سراغ بیان باورهای خود با آفرینش ابیاتی سهل ممتنع میرود، یعنی: به ظاهر ساده اما هنری، عمیق و پر مضمون:
از دختری میگوید که «کلید گلشن فردوس را به گردن دارد»؛
از همسری که «دیدنش باور معراج را در وجود امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) متجلی میکرد»؛
و مادری که «دامنش حریم مدرسه کربلاست و درس عاشورا را تفسیر میکند».
در سه بیت آخر باز هم مثل دو بیت اول، شاعر به سراغ بیان خلاقانه و بدیع میرود. کاربرد «چلچراغ» تلاش خلاقانه شاعر برای بزرگنمایی گریه و شیون روشنگرانه حضرت زهرا(علیهاالسلام) است:
دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد
پیام میچکد از چلچراغ شیون او
و بیت آخر، حُسن تعلیلی است با موضوع پنهان ماندن قبر آن بانوی عظیم:
از آن ز دیدۀ ما، در حجاب خواهد ماند
که چشم را نزند آفتاب مدفن او
چکیده و عصاره سخن اینکه، غزل در سه عرصه بیانی «مضمونمحور»، «سهل ممتنع» و «خلاقانه» آفریده شده است و تابلویی است درخشان و زیبا از هنر بازآفرینی، تحلیل و ادراک شاعرانه شاعر. روانش شاد!
📗 #آینه_بیغبار (دفتر سوم، ص۴۹)
✍🏻 به قلم استاد #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
🌐 shereheyat.ir/node/5842
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹بیوفایی یثرب🔹
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
گفتن همان و عالمی آتش زدن همان
خورشید بود و جز دل خود همزبان نداشت
تا در شنید قصّهاش، آتش گرفت و سوخت
در، چوب بود و طاقت آتشفشان نداشت
از گل لطیفتر هوس باغ کرده بود
مجذوب بود و حوصلۀ این و آن نداشت
این چند روز هم به لبش جان رسیده بود
میخواست تا علیست بماند، توان نداشت
ممکن نبود حرف علی را زمین نهد
حیدر توان این که بگوید بمان، نداشت
دستاس هم که بود علی دست بسته بود
زهرا که رفت سفره نمک داشت، نان نداشت
مجبور شد علی که حمایل به تن کند
دریای بیوفایی یثرب کران نداشت
📝 #سیدرضا_جعفری
🌐 shereheyat.ir/node/1917
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#فاطمیه #حضرت_فاطمه علیهاالسلام #غزل 🔹بیوفایی یثرب🔹 ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت جز هالها
💠 استدلالآفرینی شاعرانه
🔹با آنکه شعر، عرصه بیان عواطف است نه افکار؛ اما میتواند با هنرنماییهای شاعر، به فضایی تبدیل شود برای مواجهه با مخالفان و منکران یک حقیقت؛ آنگاه که شاعر با استدلالهای هنری احتجاج کند و با بیان حسی و تأثیرگذارش مخاطب یا منکر را اقناع نماید.
این نوع اشعار که عموماً استدلالمحور (بر پایه بیان مضمونمحور) است طبق شرایطی سروده میشود:
۱. استدلالهای ارائه شده باید با محوریت عکسالعملهای عاطفی شاعر همراه باشد.
۲. نحوه بیان شعر اگر هم شاعرانه نیست، حتماً باید غیرمستقیم باشد، تا به نظم و شعار کشیده نشود.
۳. اقتضائات و شرایط بلاغت کلام در آن رعایت شود.
برای ارائه استدلالهای شاعرانه چند راه جذاب و کلنجارآفرین وجود دارد:
ـ بهرهگیری و الهام از آیات و روایات
ـ اقتباس از باورهای مردمی و ارائه به شیوه تمثیل یا اسلوب معادله
ـ حُسن تعلیل (دلیلتراشی شاعرانه)
🔸ببینید حافظ در مواجهه با فردی که گناهکارش خوانده چه عکسالعمل عاطفی اما شاعرانهای نشان داده است؛ تا مخالف او بهخوبی مجاب شود و دیگر چنین سخنی نگوید:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت!
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را کوش(باش)
هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت!
ظاهراً این دو بیت برگرفته از این آیه قرآن است: «مَن عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفسِهِ وَ مَن أَساءَ فَعَلَيها». (سوره جاثیه، آیه۱۵)
شاعر با اتکا بر مفهوم آیه قرآن و با نگرشی شاعرانه درباره یک رفتار سوء، واکنش عاطفی خود را نشان داده است. از ظاهر بیت میفهمیم شاعر دارد به رفتار فردی پاسخ میگوید: در کار من دخالت نکن! (من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش)
این نوع کلام، بهجز اینکه عکسالعمل عاطفی شاعر را نشان میدهد محتوایی را نیز انتقال میدهد. به دلیل محتوایی او دقت کنید: گناه دگری بر تو نخواهند نوشت!
در این ابیات میبینیم حافظ بدون آنکه نصیحت کند یا بهطور مستقیم پیامی ارائه دهد، به نوعی عکسالعمل عاطفی مردمی را در شعر خود بازسازی و در عین حال، استدلال منطقی و قانع کنندهای نیز ارائه میکند. شاعر واقعی برای انتقال افکار خود، بهجای شعار دادن و صریح حرف زدن، استدلالها و مواضع فکری خود را، در قالب عکسالعملهای عاطفی و با بیانی شاعرانه مطرح میکند؛ راز شاعرانگی حافظ و مریدان او جز این نیست.
🔹در برخی ابیات این غزل نیز، ردپای استدلالتراشی شاعر را با بهرهگیری از شگرد «حُسن تعلیل»، بهوضوح میبینیم که سعی دارد در لابهلای واکنشهای عاطفی آن را شاعرانه جلوه دهد:
دلیل شعلهور شدن چوب در خانه حضرت زهرا علیهاالسلام:
تا در شنید قصّهاش، آتش گرفت و سوخت
در، چوب بود و طاقت آتشفشان نداشت
دلیل طلب مرگ:
از گل لطیفتر هوس باغ کرده بود
مجذوب بود و حوصلۀ این و آن نداشت
شیوه دیگر استدلالآفرینی، تحلیلهای مبتنی بر تاریخ است که بر پایه بیان مضمونمحور ارائه میشود:
ممکن نبود حرف علی را زمین نهد
حیدر توان اینکه بگوید بمان، نداشت
دستاس هم که بود علی دست بسته بود
زهرا که رفت سفره نمک داشت، نان نداشت
مجبور شد علی که حمایل به تن کند
دریای بیوفایی یثرب کران نداشت
🔸نکات مهم در پردازش استدلال:
۱. استدلالآفرینی و استدلالتراشی هر دو بر اساس بیان غیرمستقیم ارائه میشود؛ بنابراین استدلالهایی که به شکل منظوم به خورد مخاطب داده میشود ارزش ادبی ندارد.
۲. «استدلالآفرینی» بر اساس بیان «مضمونمحور» آفریده میشود و عنصر خیال در آن چندان نقش ندارد اما «استدلالتراشی» یا همان «حُسن تعلیل» بر اساس «تخیل» شاعر شکل میگیرد و ارزش ادبی والایی دارد.
۳. پردازش استدلال در شعر، از ادراک شاعر و فوران شعور و احساس او خبر میدهد. اگر یکی از دو عنصر «ادراک» و «احساس» نادیده گرفته شود، شعر به ورطه نظم خواهد افتاد.
📗 #آینه_بیغبار (دفتر سوم، ص۷۷)
✍🏻 به قلم استاد #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#شهدا
#غزل
🔹دیر آمدم...🔹
دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
دیوار دم میداد؛ در بر سینه میزد
محراب مینالید؛ منبر داشت میسوخت
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاهتر: آیات کوثر داشت میسوخت
آتش قیامت کرد؛ هیأت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت میسوخت
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت میسوخت
آمد صدای سوت؛ آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود اصغر داشت میسوخت
سربند یا زهرای محسن غرق خون بود
سجاد از سجده که سر برداشت، میسوخت
باید به یاران شهیدم میرسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت میسوخت
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت میسوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گل میداد و خنجر داشت میسوخت
شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرنها در داشت میسوخت
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت میسوخت
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/1167
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#فاطمیه #شهدا #غزل 🔹دیر آمدم...🔹 دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت هیأت، میان «وای مادر» د
💠 جریان سَیّال خیال
🔹آنان که با مطالعه اشعار نظممحور و سهلالفهم و حداکثر اشعاری با بیان غیرمستقیم عادت ذهنی یافتهاند، بیشک در مواجهه با این شعر در ابتدای امر، دچار ابهام و سردرگمی خواهند شد. البته حق با آنهاست... مرتبه اول تأثیرگذاری یک شعر خوب، غافلگیری و سپس نقش زدن ابهام شاعرانه در ذهن مخاطب و سپس ایجاد کلنجار شاعرانه است. مهم این است که آیا مخاطب میتواند در خوانش این شعر و امثال آن، به مراحل بعدی، یعنی کشف جنبههای نوپدید و نامأنوس اما شاعرانه اثر بپردازد و به دنیای آن راه یابد یا خیر؟
واقعیت امر این است که شاعران واقعی، برای آفرینش فضای تازه یا گریز از فضاهایی که بارها و بارها وصف شده، به تکاپو میافتند تا به خلق اثری ناب دست یابند. این تکاپو «عرقریزان روح» نام گرفته است و انتظار میرود مخاطب نیز آن را تجربه کند تا با ادراک شاعرانه بتواند مثل شاعر به التذاذ ادبی یعنی لذت «کشف» دست یابد. آنچه میخوانید تلاشی برای ادراک دنیای نوپدید این شعر است.
🔸در این شعر با چند روایت شاعرانه روبروییم:
روایت نخست، حضور شاعر در هیأت، وصف حال خود و هیأت:
دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
روایت دوم، سفر ذهنی شاعر است که در هیأت آغاز میشود. سفر به مدینه و تماشای صحنه احراق بیت ولایت که همراه با تصاویر شاعرانه وصف میشود:
دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
دیوار دم میداد؛ در بر سینه میزد
محراب مینالید؛ منبر داشت میسوخت
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاهتر: آیات کوثر داشت میسوخت
روایت سوم، سفر ذهنی شاعر به کربلاست:
آتش قیامت کرد؛ هیأت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت میسوخت
و:
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست...
روایت چهارم، سفر ذهنی به عرصه کربلای ایران و جزئینگاری و وصف صحنههایی از حس و حال ایثارگران و شهدای هشت سال دفاع مقدس است:
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت میسوخت...
آمد صدای سوت؛ آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود اصغر داشت میسوخت
سربند یا زهرای محسن غرق خون بود
سجاد از سجده که سر برداشت، میسوخت
باید به یاران شهیدم میرسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت میسوخت
شاعر در این روایت، هوشیارانه تلاش دارد قصه دو کربلا را به هم پیوند دهد و به تصویر بکشد.
🔹دو روایت بعد، بازگشت به روایت اول است؛ حضور در هیأت و سپس در خانه:
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت میسوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گل میداد و خنجر داشت میسوخت
شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرنها در داشت میسوخت
و کلنجار با این موضوع که: «دیدم که بعد از قرنها در داشت میسوخت...»
بیت آخر، جمعبندی تمام روایتهاست و تحلیل شاعر از آن چه دیده است و باید بدان اشاره کند:
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت میسوخت
استفاده از واژه «ما» به جای «من» بازتاب دریافتهای فکری شاعران اهل هیأت است که بعد از حضور در هیأت، بدان دست مییابند.
🔸بعد دیگر زیبایی شعر، عدم تمرکز شاعر بر یک نحوه بیان و تلاش برای تنوع آن است. تمام روایتهای ششگانه در فضایی حسی با بیانی ساده اما شاعرانه (سهل ممتنع) و ضمناً با تنوع بیان ارائه شده است:
بیان وصفمحور:
دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
و:
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت میسوخت...
و:
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت میسوخت
بیان استعاری:
بر سینه زدن در، قرآن زیر دست و پا، قیامت کردن آتش، کربلا شدن هیأت...
دیوار دم میداد؛ در بر سینه میزد
محراب مینالید؛ منبر داشت میسوخت
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاهتر: آیات کوثر داشت میسوخت
بیان نمادین: نمادسازی با کلیدواژگان عاشورایی
و بیان مضمونمحور:
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت میسوخت
🔹نکته پایانی که از طرح آن نمیتوان گذشت، خلق جریان سیال ذهنی در ذهن مخاطب است که با رفت و برگشتهای «تاریخمحور» همراه است و از رهگذر همین شگرد بیانی است که دائم تداعیهای معانی در جای جای شعر، ذهن مخاطب را با خود درگیر میکند.
بیشک این «عرقریزان روح» و این کلنجار شاعرانه با پایان گرفتن شعر، خاطره دلنشین و خوشی برای مخاطب رقم خواهد زد؛ البته پرواضح است که بر حسب ادراک شاعرانه، سطح التذاذ معنوی و ادبی خاطرهانگیز برای مخاطبان متفاوت خواهد بود.
📗 #آینه_بیغبار (دفتر سوم، ص۱۱۹)
✍🏻 به قلم استاد #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
برای ما نگاهت آفتاب است
چراغان کردن دنیا ثواب است
دعا کردم بیایی زیر باران
دعا در زیر باران مستجاب است
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🏷 #شعر_انتظار
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹چه قرآن کریمی!🔹
دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم
با دست خودش داده اناری به یتیمی
حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را
بخشیده به همسایه، چه قرآن کریمی!
در خانۀ زهرا همه معراج نشینند
آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
میسوخت حریم دل مولا، چه حریمی!
آتش مزن آتش، در و دیوار دلش را
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
::
حالا نکند پنجره را وا بگذاریم
پرپر شود آن لالۀ زخمی به نسیمی
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/107
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#فاطمیه #حضرت_فاطمه علیهاالسلام #غزل 🔹چه قرآن کریمی!🔹 دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی افتاده نخ
💠 بیان تداعیمحور
🔹یکی از شگردهای مهم برای ارائه مضمون و بیان روشنگرانه، استفاده از «تلمیح» یعنی اشاره مختصر به یک نکته تاریخی است. نوع استفاده از نکات تاریخی در شعر، بیانگر توان هنری شاعر است. شاعر میتواند صرفاً گزارشگر باشد:
آتش زدند خانۀ دخت رسول را
یا در مرتبه بالاتر، به وصف جزئیات تاریخی بپردازد:
در گرفت آتش و... زهرا و پسر در پس در
و:
ریخت دشمن به سر همسر مولا؛ مولا،
بازویش بسته و چشمش به سوی زهرا بود
که معمولاً تحلیلهای تاریخی نیز چاشنی آن میشود:
کشته شد محسن و آنان که تماشا کردند
سند تیر به اصغر زدن امضا کردند
و:
باب وحی از ستم اهل جهنم میسوخت
شعلهاش در جگر سوختۀ مولا بود
و:
دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
🔸در گامی فراتر، شاعر میتواند حواس بصری مخاطب را درگیر ساخته، در قالب تصویرهای شاعرانه، تاریخ را بازسازی کند:
این در آتش گرفته زود حاجت میدهد
این در آتش گرفته پنجره فولاد شد
در مرتبهای فراتر و بالاتر از آن، با استفاده از «شبکهسازی» زمینه تداعی تصویر را در ذهن مخاطب فراهم میسازد. در این حالت شاعر به جای تصویرسازی کاری میکند که خود مخاطب، آن تصویر را در ذهن تصور کند! در اینجا شاعر به هنر «تداعی» دست یافته است.
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
میسوخت حریم دل مولا، چه حریمی!
آتش مزن آتش، در و دیوار دلش را
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
«تداعی معانی» نیز در کنار تداعی تصویر، دیگر شگرد شاعرانه است برای بازسازی تلمیحات. اگر در کنار تداعی، واکنشهای عاطفی شاعر نیز در شعر برجستگی یابد، شعر به کمال خود نزدیک شده است.
تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم
با دست خودش داده اناری به یتیمی
و:
حالا نکند پنجره را وا بگذاریم
پرپر شود آن لالۀ زخمی به نسیمی
🔹«آنِ» شاعرانه این غزل، هنر تداعیهای شاعرانه است، به همراه ارائه واکنشهای عاطفی شاعر. نتیجه و حاصل این تداعیها -که هنرمندانه ارائه شده- ایجاد رستاخیز در «بیان» و «نگرش» است.
در برخی کتب بلاغی از عبارت «رستاخیز زبان» استفاده شده است و شعر را «رستاخیز کلمات» نامیدهاند: «شعر عبارت است از رستاخیز در زبان»؛ اما به نظر میرسد که رستاخیز در «نگرش» و« نحوه بیان» هم اتفاق میافتد که نتیجه آن «اتفاق شاعرانه» است. یعنی شاعر با دمیدن روحی تازه در واژهها یا تصاویر تاریخی، دنیایی تازه میآفریند. مثال:
اگر از قامت در شعله دارد اوج میگیرد
دل زهراست میسوزد وگرنه در نمیسوزد
که نگاه تازهای به شعله پشت در بیت وحی دارد؛
یا:
بس که حبلالمتین حاجتهاست
ریسمان هم دخیل مولا بود
و:
چادر آتش گرفته سهم زینب میشود
چادر گلدار میآید به دختر بیشتر
هریک از ابیات، گواه نگرش تازه شاعر به تاریخ است.
شعر هیأت
💠 بیان تداعیمحور 🔹یکی از شگردهای مهم برای ارائه مضمون و بیان روشنگرانه، استفاده از «تلمیح» یعنی ا
🔸برجستهترین نوع رستاخیز در کلام این است که شاعر بتواند واژهها را، به نحوی دیگر بهکار گیرد؛ مثلاً عبارت «در و دیوار» و «بیت» در این غزل با محوریت رستاخیز در کلام بهکار رفتهاند.
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم...
و:
آتش مزن آتش، در و دیوار دلش را...
کلمات و تصاویر عینی، ماده خام شعرند. میتوان آنها را خیلی معمولی و ساده بهکار برد تا مثلاً هریک «محمل اندیشه» باشند و میتوان هر کلمه را قطعهای از تصویری جذاب دانست که در کنار یکدیگر طرح زیبایی را خلق میکنند.
مجاورت و همنشینی این قطعات بر حسب ذوق شعری، توانایی فنی شاعر و وسواس هنری او، جلوههای متفاوتی را خلق خواهد کرد. وقتی شاعری بتواند بهخوبی عناصر بیانی را در شعر احضار کند در حقیقت «رستاخیز کلمات» و سپس «رستاخیز کلامی» را رقم زده است.
🔹با این عیار میتوان بسیاری از اشعار امروز را نقد و ارزیابی کرد. برای نمونه، این بیت را مقایسه کنید با بسیاری از ابیات دیگر شاعران، که در وصف احراق بیت حضرت زهرا(علیهاالسلام) ارائه شده است:
آتش مزن آتش، در و دیوار دلش را!
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
«آتش زدن در و دیوار دل» به جای «آتش زدن در و دیوار» همان رستاخیزی است که در ارائه مضمون و تصویر ایجاد شده است. تکرار مضمون بدون رستاخیز کلمات، همان «بزک کردن واژهها» است که در نقابی تازه به مخاطب قالب میشود! به عکس در بسیاری از اشعار شاعران جوان امروز، نگاه تازه و دمیدن روح در پیکر مرده واژهها مشهود و مفهوم رستاخیز کلمات، کاملاً عینی است.
لازم به ذکر است این استراتژی شعری (رستاخیز نگرش و بیان) به شکلهای متفاوت در شعر بروز و ظهور مییابد که برجستهترین آنها هنر تداعیسازی در ذهن مخاطب است.
آنچه «رستاخیز کلام» را منطقی، جذاب و غافلگیرانه جلوه میدهد، بهرهگیری هوشیارانه از شگرد تداعی تصاویر یا تداعی معانی است. در شعر مورد بحث نیز بهخوبی شاهد بهرهگیری هوشیارانه هستیم.
🔸آنگاه که شاعر به تداعی معانی بیندیشد، شبکه معانی را در کاربرد کلمات خاص ایجاد میکند؛ این حرکت، آغازی برای ایجاد رستاخیز شعری است.
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
میسوخت حریم دل مولا، چه حریمی!
آتش مزن آتش، در و دیوار دلش را
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
همه واژهها در این دو بیت، با استخدام تازه و تحول در کاربرد، وظیفهای تازه یافتهاند و انگار روحی تازه در آنها دمیده شده. بیآنکه در این بیت اشاره صریحی به ماجرای احراق بیت شود، تمام تصاویر این ماجرای تاریخی به نحوی شگرف بازخوانی یا بهتر بگوییم، تداعی میشود.
شاید ذکر این نکته لازم است که طرح بخشی از شعر -که رستاخیز نگرش و بیان را بهخوبی رقم زده و شاهد مثال بحث ماست- به معنای نادیده گرفتن زیباییهای دیگر شعر نیست.
حقیقت این است که اگر قرار است شاعر به نوآوری بیندیشد، نمیتواند اصل رستاخیز را نادیده بگیرد. با همین عیار که در این بحث مطرح شد، میتوان وحدت عمودی و انسجام هر اثری را بررسی کرد و درباره میزان بیان هنری، نقشپذیری واژهها، خوشتراشی واژهها و... قضاوت حقیقی داشت.
📗 #آینه_بیغبار (دفتر سوم، ص۱۱۱)
✍🏻 به قلم استاد #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستی از جنس یاس و نیلوفر
شد در آن خانه آسیاگردان
گرچه سنگم، ولی دلم میخواست
جان او را شوم بلاگردان
📹 شعرخوانی استاد #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/1941
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
دستی از جنس یاس و نیلوفر شد در آن خانه آسیاگردان گرچه سنگم، ولی دلم میخواست جان او را شوم بلاگردان
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#چارپاره
🔹دل سنگ آب شد🔹
کوه بودم، بلند و باعظمت
روی دامان دشت جایم بود
قد کشیدم ز خاک تا افلاک
ابرها، فرش زیر پایم بود
شب که چشم ستاره روشن بود
نور مهتاب، دل ز من میبرد
صبح، چون آفتاب سر میزد
اولین پرتوش به من میخورد
دفتر وحی حق که روز به روز
جلوهاش سبز و سبزتر بادا
در بیان شکوه من، دارد
آیۀ «والجبال اوتادا»
سینهام را اگر که بشکافند
لعل و الماس دیدنی دارم
از گذشت زمان و «دحو الارض»
خاطراتی شنیدنی دارم...
صبح یک روز چشم وا کردم
ضربۀ تیشه بود گوش خراش
تخته سنگی شدم جدا از کوه
اوفتادم به دست سنگ تراش
پتک سنگین و تیشۀ پولاد
سهم من از تمام هستی شد
حکم تقدیر و سرنوشت این بود
نام من «آسیای دستی» شد
گرچه از بازگشت خویش به کوه
پس از آن روزگار نهی شدم
این سعادت ولی نصیبم شد
که جهیز عروس وحی شدم
گوشۀ خانهای مرا بردند
که حضور بهشت آنجا بود
برترین سرپناه روی زمین
بهترین سرنوشت آنجا بود
دستی از جنس یاس و نیلوفر
شد در آن خانه آسیاگردان
گرچه سنگم، ولی دلم میخواست
جان او را شوم بلاگردان
هر زمان گرد خویش چرخیدم
میشنیدم تلاوت قرآن
روح سنگین و سخت من کمکم
تازه شد از طراوت قرآن
راز خوشبختی مرا چه کسی
جز خداوند دادگر داند
کی گمان داشتم مرا روزی
جبرئیل امین بگرداند
به مقامی رسیدهام که چنین
بوسهگاه فرشتگان شدهام
مثل رکن و مقام کعبه عزیز
در نگاه فرشتگان شدهام
بارها شد که با خودم گفتم:
ای که داری به کار نان دستی!
کاش هرگز ز خاطرت نرود
وامدار چه خانهای هستی؟
خانۀ آسمانی خورشید
خانۀ روشن ستاره و ماه
خانۀ وحی، خانۀ قرآن
خانۀ «انّما یُریدُ الله»
از همین خانه تا ابد جاریست
چشمۀ فیض، چشمۀ احسان
سایبانِ معطّرِ این جاست
سورۀ «هل أتی علی الانسان»
آسیابم ولی یقین دارم
که پناهندهام به سایۀ نور
سرنوشت مرا دگرگون کرد
اشک زهرا و ذکر آیۀ نور
یاس یاسین که با دعای پدر
آیۀ نور بود تنپوشش
داشت دستی به دستۀ دستاس
دست دیگر گلی در آغوشش
در محیطی که هر وجب خاکش
فخر بر آفتاب و ماه کند
آرزو میکنم که گاه به من
دختر کوچکی نگاه کند
گرچه از بازتاب گردش من
نان این خانه برقرار شدهست
شرمسارم از اینکه میبینم
دست زهرا جریحهدار شدهست
رفت خورشید وحی و آمد شب
سر نزد از ستاره سوسویی
صبح از کوچۀ بنیهاشم
شد بلند آتش و هیاهویی
تا بدانم چه اتّفاق افتاد
تا ببینم هر آنچه بوده درست
دل به دریا زدم به خود گفتم:
«چشمها را دوباره باید شست»
دیدم آن روز صبح منظرهای
که به خود مثل بید لرزیدم
آتشم زد شرار دل وقتی
شعلهها را به چشم خود دیدم
در همان آستانهای کز عرش
قدسیان را به آن نظرها بود
اشک چشم ستارگان میریخت
بین دیوار و در خبرها بود
من به حسرت نگاه میکردم
باغ گل را میان آتش و دود
جز خدا هیچکس نمیداند
که چه آمد به روز یاس کبود
با همان دست عافیتپرور
که پرستاری پدر میکرد
از امام زمان خود یاری
در هیاهوی پشت در میکرد
هیزم آوردن، آتش افروزی
سهم هر رهگذر نبود ای کاش
خبر ناشنیده بسیار است
خبر میخ در نبود ای کاش
دست خورشید را که میبستند
شرح این ماجرا کبابم کرد
آنچه پشت در اتّفاق افتاد
سنگم امّا ز غصّه آبم کرد
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/1941
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#قصیده
🔹آیات سجدهدار🔹
عاشق شدهست دانه به دانه هزار بار
دلخون و سینهچاک و برافروخته «انار»
فریاد بیصداست ترکهای پیکرش
از بسکه خورده خونِ دل از دست روزگار
پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان
بسته حنا به پینۀ دستان شاخسار
در سرزمین گرم، انار آتشین شود
یاقوت را میآورد آتشفشان به بار
با دست خود به حوصله پنهان نموده است
یک دانه از بهشت در او آفریدگار
آن میوهای که ساخته تسبیحی از خودش
شُکر است بر زبانش، فی اللیل و النهار
آن میوهای که فاطمه آن را طلب نمود
چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار
آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است
در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار
نامی که داده است به زن قیمتی دگر
نامی که داده است به مردان هم اعتبار
آن نام را میآورم، اما نه بیوضو
دل را به آب میزنم، اما نه بیگدار
جبر آن زمان که پشت در خانهاش نشست
برخاست آن قیامت عظمی به اختیار
رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل
گویی محمد است به معراج رهسپار
شد عرصهگاه تنگ، ولی ماند پشت در
چون ماندن علی به اُحد ماند، استوار
برگشت زخم خورده، ولی فاتح نبرد
چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار
در خون خضاب شد تن یاران بعد از او
آنها که نام «فاطمه» را میزنند جار
من از کدام یک بنویسم که بودهاند
حَجّاجها به ورطۀ تاریخ بیشمار
آنها که با غرور نوشتند ساختیم
دریاچههای احمری از خونِ این تبار
از کربلا به واقعۀ فَخ رسیدهایم
از عمق ناگوارترینها به ناگوار
محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت
از استخوان فاطمیان چوبههای دار
بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم
محکوم میکند حسنک را به سنگسار
در لُمعَةُ الدَّمِشقِیَه جاریست همچنان
خون شهید اول و ثانی چون آبشار
عثمانیان به مذهب بس که تاختند
در سبزهزار چالدران سرخ شد غبار
اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه
نام علیست روی لبِ شیعه آشکار
بیت از هلالی جُغتایی نشسته است
از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار:
«جان خواهم از خدا نه یکی، بلکه صدهزار
تا صدهزار بار بمیرم برای یار»
فرق است، فرق فاحشی از حرف تا عمل
راه است، راه بیحدی از شعر تا شعار
اینک مدافعان حرم شعلهپرورند
تا در بیاورند از آن دودمان دمار
با تیغ آبدیدهای از نوع اعتقاد
با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار
زهراست مادر من و من بیقرار او
آن نام را میآورم آری به افتخار
آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز
پیغمبران پیاده میآیند و او سوار
فریاد میزنند که سر خَم کنید، هان!
تا از صراط بگذرد آیات سجدهدار
هرجا نگاه میکنم آنجا مزار اوست
پنهان و آشکار چنان ذات کردگار
اینها که گفتهایم یکی بود از هزار
اما هنوز شیعه، مصمم، امیدوار...
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/1311
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#قصیدهواره
🔹گفتند فاطمیه کدام است؟🔹
ابریست کوچه کوچه، دل من... خدا کند،
نمنم، غزل ببارد و طوفان به پا کند
حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است
چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند
مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید
شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند
با واژههای از رمق افتاده آمدم
میخواست این غزل به شما اقتدا کند
حالا اجازه هست شما را از این به بعد
این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟
مادر! دوباره کودک بیتاب قصهات...
تا اینکه لای لای تو با او چهها کند
یادش بهخیر مادرم از کودکی مرا
میبرد تکیه تکیه که نذر شما کند
یادم نمیرود که مرا فاطمیهها
میبرد با حسین شما آشنا کند
در کوچههای سینهزنی نوحهخوان شدم
تا داغ سینۀ تو مرا مبتلا کند
مادر! دوباره زخم شما را سرودهام
باید غزل دوباره به عهدش وفا کند:
یک شهر، خشم و کینه، در آن کوچه... مانده بود،
دست تو را چگونه ز مولا جدا کند
باور نمیکنم که رمق داشت دست تو
مجبور شد که دست علی را رها کند...
تو روی خاک بودی و درگیر خار بود،
چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند
نفرین نکن، اجازه بده اشک دیدهات
این خاک معصیتزده را کربلا کند
زخمی که تو نشان علی هم ندادهای
چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند
باید شبانه داغ علی را به خاک برد
نگذار روز، راز تو را برملا کند...
گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟
افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند
::
با بغض، مردی آمد از این کوچهها گذشت
میرفت تا برای ظهورش دعا کند
از کوچهها گذشت... و باران شروع شد
پایان شعر بود که طوفان شروع شد
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/106
✅ @ShereHeyat
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
از دیده به جای اشک، خون میگریم
یلداست... انار دانه کردن خوب است
📝 #مسعود_یوسفپور
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#مسمط
🔹فصل غریبی🔹
ای وای از آن حدیث به دفتر نیامده
ای وای از آن شروع به آخر نیامده
ای وای از آن یقین به باور نیامده
ای وای از آن مزار کبوتر نیامده
ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده
ای دل حدیث دختر طاها شنیدهای؟
یَرضی شنیدهای لِرضاها شنیدهای؟
هنگامۀ نماز دعاها شنیدهای؟
حتی تَوَرَّمَت قَدَماها شنیدهای؟
أمّن یُجیب این همه مضطر نیامده
یاللعجب، فصلّ لربّک ولادتش
واحیرتا لِیُذهِبَ عنکم شرافتش
طوبی لهُم وَ حُسن مَآب است مدحتش
جبریل با تمام بزرگی و رتبتش
از عهدۀ ستایش او برنیامده
اما چه سود حرمت قرآن شکسته شد
یکباره قلب سورۀ انسان شکسته شد
در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد
نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد
فصل غریبی تو چرا سر نیامده؟
زهرا هنوز گریۀ بیگاه میکند
مولا هنوز سر به دل چاه میکند
پاییز ادعای أنا الله میکند
صبح بهار از آمدن اکراه میکند
آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟
📝 #مهدی_جهاندار
🌐 shereheyat.ir/node/1960
✅ @ShereHeyat
عهدیست که بستهایم برمیخیزیم
با آنکه شکستهایم برمیخیزیم
هر وقت که نام عشق را میخوانند
هرجا که نشستهایم برمیخیزیم
📝 #هادی_فردوسی
🏷 #شعر_انتظار
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل_مثنوی
🔹راه پر حادثه🔹
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
در بهاران مشو از یاد حقیقت غافل
جلوۀ اوست همه، آنچه گلستان دارد
سینه را آینۀ باغ شقایق كردهست
خاطراتی كه دل از داغ شهیدان دارد
صبح جمعه دل ما هم نفس باد صبا
شكوه از فُرقت آن زلف پریشان دارد
جان ما لحظه به لحظه ز غمش سوخته است
چشم ما ثانیه در ثانیه باران دارد
آری این راه، به پایان نرسیدهست هنوز
راه عشق است بسی آتش سوزان دارد...
راه ما راه جهاد است، ره بیداریست
امت واحده! برخیز كه وقت یاریست
این همان راه خدا، راه فنا، راه بقاست
راه زهرا و علی، راه شهیدان خداست
این همان عهد ازل، عهد خدا با همه بود
كه وفادارترین فرد به آن فاطمه بود
همه دیدند شجاعانه به مسجد رو كرد
آری آن بانوی فرزانه به مسجد رو كرد
چشم پر ابر، ولی جلوۀ خورشیدی داشت
در پی غصب فدک، خطبۀ توحیدی داشت...
از خدا گفت و سپس نعمت بیپایانش
وای از آن دل كه اطاعت نكند فرمانش
خطبه میخواند و از آن نعمت برتر میگفت
آری آن روز ز الطاف پیمبر میگفت
گاه از امت و گاهی ز امامت میگفت
گاهی از سختی فردای قیامت میگفت
گفت مردم! نشده آتش دل، سرد هنوز
نگذشتهست ز داغ پدرم چندین روز
آه، لب بستن از این غم ز توان بیرون است
خواهم آرام نشینم! چه كنم؟ دل خون است!
همتی داشت در آن روز به اثبات علی
عزم آن یار خلاصه به همین نیست ولی
رفت در پشت در و سوخت به شوق مولا
شعلهها بر جگر افروخت به شوق مولا
با همان زخم جگرسوز برون زد، آری
معركه گرم جنون بود، به خون زد، آری
رفت دنبال علی تا كه علی را نبرند
دست بر جامۀ مولا... كه علی را نبرند
رفت در معركۀ خون و مصاف شمشیر
وای من بازوی زهرا و غلاف شمشیر
ناله زد ناله، از این ناله چهها باید كرد
آری این نالۀ زهراست، حیا باید كرد...
📝 #جواد_محمدزمانی
🌐 shereheyat.ir/node/1955
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل_پیوسته
🔹ام اَبیها🔹
منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا
معصومه و نوریّه و صدّیقۀ کبری
حنّانه و هانیّه و ریحانه و کوثر
انسیّه و حوریّه و انسیّۀ حَورا
اینها همگی فاطمه هستند ولی نیست
محبوبیت فاطمه محدود به اینها
مادر که نه! بالاتر از اُمُّ الحَسنِین است
دختر که نه! بالاتر از آن، اُم اَبیها
فردوس برین، باغ بهشت است به صورت
فردوس برین خانۀ زهراست به معنا
پیچیده در آن عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ»
بیرون زده از پنجرهاش شاخۀ طوبی
روزی که بخندد همۀ شهر بهاریست
آن شب که بگرید شب عالم شب یلدا
آن شب که بگرید همۀ شهر بگریند
آن شب که بگرید...چه میآید سر مولا؟
از روی لب مادرمان فاطمه چندیست
لبخند فراری شده کاری بکن اَسما
کاری بکن اَسما که پریشان شده مادر
درد است سراپا و سکوت است سراسر
این هیزمِ تر چیست که در آتش آن سوخت
یک مرتبه هم مادر و هم دختر و همسر
در سوخت، ولی مانده به یادم که محمد
یک مرتبه بیاذن نشد وارد از این در
من خواب بدی دیدهام اَسما، چه بگویم؟
دور کمرش شال عزا بست پیمبر
از عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ» در این شهر
خالیست مشام همه، کافور بیاور...
📝 #محمدحسین_ملکیان
🌐 shereheyat.ir/node/1217
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#مربع_ترکیب
🔹ما أدراکَ ما زهرا🔹
زنی از خاک، از خورشید، از دریا، قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمیتر
که قبل از قصۀ «قالوا بلی» این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد
زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش
که باران نام او را میستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتیهای تلمیحش
جهان این شاهمقصودی که روشن شد ز تسبیحش
ازل مبهوت فردایش، ازل حیران دیروزش
ندانمهای عالم ثبت شد در لوح محفوظش
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهست
غمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار
صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمانها میشود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگار
برایش روضه میخواند صدایی در دل باران
که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان
خدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند
صدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن میدوخت در باران
وصیت کرد مادر، آسمان بیوقفه میبارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنهست، بالای سر او آب بگذارید
زمان رفتنش فرمود: میبخشید مادر را
کفنهایم یکی کم بود، میبخشید مادر را
بمیرم بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته
به چشم ما جهان میشد سیاه آهسته آهسته
صدای روضه میافتد به راه آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته
بُنَّیَ تشنهای مادر برایت آب آورده...
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/1951
✅ @ShereHeyat