eitaa logo
شعر هیأت
10.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
183 ویدیو
15 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹غریب مادر🔹 دقیقه‌های پر از التهاب دفتر بود و شاعری که در اندوه خود شناور بود به روی خاک، گلی بود از عطش سیراب که هُرم گرم نفس‌هاش شعله‌پرور بود مرور کرد تمام مسیر ذهنش را که صفحه صفحه پُر از خاطرات پرپر بود چه چشم‌ها که ندیدند چشم‌های ترش چه گوش‌ها که برای شنیدنش کر بود ز خون او همهٔ نیزه‌ها حنا بسته لب تمامی شمشیرهایشان تر بود در اوج کینه کسی داشت سمت او می‌رفت و دست‌های پلیدش به دست خنجر بود به روی تلّی از انبوه غصه‌های جهان به جستجوی برادر، نگاه خواهر بود که با نگاه غریبانه‌اش گره می‌خورد و ابتدای غم از این نگاه آخر بود زمان زمان قیامت، زمین... زمین لرزید گمان کنم که همان روز، روز محشر بود کسی شنیده شد از لابه‌لای هلهله‌ها که نغمه‌های لب او «غریب مادر» بود کسی به دست، سری، آن طرف به سر دستی بس است روضهٔ لب تشنه‌ای که... اگر که کشته نمی‌شد که نه... خدا می‌خواست ولی مقابل خواهر نبود بهتر بود حدود ساعت سه شاعر از نفس افتاد دقیقه‌های پُر از التهاب دفتر بود 📝 📗 @ShereHeyat
زان‌روز که سوخت از عطش کام حسین گوش دل عالم است و پیغام حسین خوش‌وقت کسی که بعد نوشیدن آب دارد عطش تلاوت نام حسین #محمدجواد_غفورزاده ✅ @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹الهی...🔹 الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم نه تنها سر، برایت بلكه از سر بهتر آوردم پی ابقایِ قَد قامَت، به ظهر روز عاشورا برای گفتن اللّه‌اكبر، اكبر آوردم... علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست ولی من روی دست خود، علی اصغر آوردم اگر با كشتن من دین تو جاوید می‌گردد برای خنجر شمر ستمگر، حنجر آوردم برای آن‌كه قرآنت نگردد پایمال خصم برای سُمّ مركب‌ها، خدایا پیكر آوردم علی، انگشتر خود را به سائل داد اما من برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم... من «ژولیده» می‌گویم، حسین بن علی گفتا: الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم 📝 📗 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹درس غیرت🔹 مرد آزاده حسین‌ است که بود این هدفش که شود کشته ولی زنده بماند شرفش عوض آب زر، از خون سر این جمله نوشت ای خوش آن کاو نکند بستر راحت، تلفش امتحان کرد ز اصحاب، در آخر شبِ عمر تا به جز مردم آزاده نماند، به صفش درس غیرت ز وی آموز که تا در دم مرگ دیده سوی حرم و حفظ زنان، بُد هدفش برفشاندی به سوی چرخ که این هدیهٔ ماست گشت از خون سر آن لحظه که لبریز کفش سوخت کاخ ستمِ پور معاویه به شام آتشین خطبهٔ زینب که ز دل بود تفش... «خوشدل» این منزلتی نیست که هرکس یابد که جهان ناقد و ماییم چو دُرّ و خزفش 📝 📗 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹نور تو خاموش نشد🔹 قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست با قضا گفت مشیت که: قیامت برخاست... دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست... نه بقا کرد ستمگر، نه به جا ماند ستم ظالم از دست شد و پایهٔ مظلوم به‌جاست زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست بلکه زنده‌ست شهیدی که حیاتش ز قفاست دولت آن یافت که در پای تو سر داد ولی این قبا، راست نه بر قامت هر بی سر و پاست تو در اول سر و جان باختی اندر ره عشق تا بدانند خلایق که فنا شرط بقاست رفت بر عرشهٔ نی تا سرت، ای عرش خدا کرسی و لوح و قلم، بهر عزای تو به‌پاست 📝 📗 @ShereHeyat
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت خاموش، طنین نای تو می‌پنداشت غافل، که به هرکجا روان بود سرت بندِ ستم از پای جهان برمی‌داشت @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یار مظلومان🔹 كسی كه جان عزیزش، عزیز،‌ پیشِ خداست به جان هرچه عزیز است، سیدالشهداست برای مردِ خدا نیست، ‌بیم جان هرگز كه در مصاف، خطرآشنا و بی‌پرواست حسین یاور دین بود و یار مظلومان حسین خاطره‌ای تا همیشه پا برجاست تو را كه مانده به دل حسرتی ز عاشورا بیا ببین كه جهان صحنه‌ای ز عاشوراست به خونِ خلق خدا دست ظلم رنگین است غریو خلقِ ستم‌دیده روز و شب برپاست كجاست دست رهانندهٔ خداجویان؟ كه فتنه‌های زمان در كمین آدم‌هاست اگر تو یاور دینی، حسین را دریاب كه وقت یاری خورشید كربلا حالاست ز خدمتی كه برآید ز دست، دست مدار كه در حمایت خلق خدا،‌ خدا با ماست برای رونق این دین، قیام كرد حسین قیام او به حقیقت قوام دین خداست قیام كرد كه برپا بماند اصل نماز كه این چراغ به ما روشنی‌رسان، فرداست حسین دین خدا را، ز خون بهاری كرد بهار دین خدا در گل نماز شماست 📝 📗 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سجدهٔ شکر🔹 ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو دل ما، بیتِ الهی ز دل‌آرایی تو با وجود رُخ خونین و به خاک آلوده صورتی را نتوان یافت، به زیبایی تو سجدهٔ شکر به مقتل پی هفتاد و دو داغ بود آیینه‌ای از صبر و شکیبایی تو دادی انگشتر خود را به عدو با انگشت زهی از بذل و جوان‌مردی و آقایی تو چینِ اندوه، به پیشانی خورشید انداخت آفتاب رُخِ بر نیزه تماشایی تو نخل توحید، ز خون تو بقا یافت از آن چوب زد خصم به لب‌های مسیحایی تو بس که بر پیکر تو، زخم روی زخم زدند گشت مشکل به یتیم تو شناسایی تو لالهٔ پرپر زهرایی و چشم «میثم» گل در این باغ ندیده به شکوفایی تو 📝 📗 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹طور تجلّی🔹 دلی که الفت دیرینه با بلا دارد همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد دلی که طعم محبت چشیده می‌داند «بلا» چه رابطه‌ای تنگ با «وَلا» دارد دلی که طور تجلّی شده‌ست سینهٔ او چه التفات به جام جهان‌نما دارد کسی که خاک سر کوی اوست منزل او چه اعتنا به طلا و به کیمیا دارد به عجز و زاری و خواری سخن نیالاید کسی که درک درستی ز کربلا دارد حسین گفت که ذلت‌پذیر نیست ولی هنوز شاعر از این گفته‌ها اِبا دارد حدیث واقعه را از شهید عشق بپرس که جاودانه حضوری به نینوا دارد به نیزه‌ها نظر انداخت هر که، با خود گفت: خدا چه آینه‌هایی خدانما دارد بیا که از بدن پاره‌ پاره‌اش پیداست که شوق دیدن یاران جدا جدا دارد به ناامیدی از این در نرفته است کسی عزیز فاطمه دستی گره‌گشا دارد به جز خرابه‌نشین خمار چشم شما خبر ز حال خراباتیان کجا دارد جمیل دیدن سیر جلالی است گواه که از کمال تو زینب چه بهره‌ها دارد همیشه شمع مزار شماست «پروانه» که هر چه شعله به دل دارد از شما دارد 📝 📗 @ShereHeyat
علیه‌السلام علیهاالسلام 🔹پیام خون تو🔹 اگرچه داد به راهِ خدای خود سر را شکست حنجر او خنجر ستمگر را سرش چو بر سر نی عاشقانه قرآن خواند ببرد رونق بازارِ هر سخنور را... دریغ آن‌که ندانست قدر او دشمن! خزف‌فروش چه داند بهای گوهر را؟ به روز حادثه در گیر و دارِ بود و نبود خجل نمود تنش لاله‌های پرپر را چنین شد آن‌که به جز زینبش کسی نشناخت بلند قامتِ آن خون‌گرفته پیکر را نشست ـ بار رسالت به‌دوش ـ بر سر خاک که خون ز دیده ببارد، غمِ برادر را سرود: بی‌تو اگر چه بسیط دل، تنگ است ولی مباد که خالی کنیم سنگر را پیام خون تو را با گلوی زخمی خویش چنان بلند بخوانم که ابر، تندر را 📝 📗 @ShereHeyat
چون دید فراز نی سرش را خورشید بر خاک تن مطهرّش را خورشید آرام حریر نور خود را گسترد پوشاند برهنه‌پیکرش را خورشید #محمدعلی_مجاهدی ✅ @ShereHeyat
علیه‌السلام علیهاالسلام 🔹حدود ساعت سه🔹 نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید نفس‌هایم گواهی می‌دهد بوی تو می‌آید شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟ تو اسرار خدا را برملا کردی خبر داری؟ جهان را زیر و رو کرده‌ست گیسوی پریشانت از این عالم چه می‌خواهی همه عالم به قربانت مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حیّ و یا قیّوم خبر دارم که سر از دِیْر نصرانی درآوردی و عیسی را به آیینِ مسلمانی درآوردی خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هِی کردی تو می‌رفتی و می‌دیدم که چشمم تیره شد کم‌کم به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم‌کم تو را تا لحظهٔ آخر نگاه من صدا می‌زد چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می‌زد حدود ساعت سه، جان من می‌رفت آهسته برای غرق در دریا شدن می‌رفت آهسته بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من خیالت جمع، ای دریای غیرت! خیمه‌ها با من تمام راه برپا داشتم بزم عزا در خود ولی از پا نیفتادم، شکستم بی‌صدا در خود شکستم بی‌صدا در خود که باید بی‌تو برگردم قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید نفس‌هایم گواهی می‌دهد بوی تو می‌آید 📝 📗 @ShereHeyat