eitaa logo
شعر هیأت
11.9هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
206 ویدیو
20 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
آگه چو شد از حالت بیماری او دامن به کمر بست پیِ یاری او چون دید کسی بر سر بالینش نیست سرگرم شد آتش به پرستاری او 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یک آسمان ستاره🔹 بیمار، غیرِ شربتِ اشک روان نداشت در دل هزار درد و توانِ بیان نداشت... یک گل نداشت باغ و به آتش کشیده شد جز آه در بساط، دگر باغبان نداشت یکسر به خاک ریخت گل و غنچه، شاخ و برگ دیگر ز باغِ عشق، نصیبی خزان نداشت ماهی که آفتاب از او نور می‌گرفت جز ابرِ خشکِ دیده، به سر، سایبان نداشت دانی به کربلا ز چه او را عدو نکشت؟ تا کوفه، زنده ماندنِ او را گمان نداشت از تب ز بس که ضعف به پا چیره گشته بود می‌خواست بگذرد ز سرِ جان، توان نداشت یک آسمان، ستاره به ماه رخش، ز اشک می‌رفت و یک ستاره به هفت آسمان نداشت... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/76@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹لالۀ تبدار🔹 چون که در قبله‌گه راز، شب تار آیی شمع خلوتگه محراب به پندار آیی می‌برد نور سحر، قدر شبانگاه چراغ قرص ماه از نظر افتد چو شب تار آیی باغ، از گرمی خورشید رخت می‌سوزد اگر ای لالۀ تبدار به گلزار آیی بندۀ عشق تو در هر دو جهان آزاد است کی توان دید که در بند گرفتار آیی همه از حجرۀ دل اشک به چشمان آرند گر شوی مشتری غم، سر بازار آیی تربت کوی حسین است، دوای همه درد از شفاخانه سبب چیست که بیمار آیی شد خرابه خجل از ارزش گنجینۀ خویش چون تو را دید که با چشم گهربار آیی سایۀ لطف تو گسترده به اطراف جهان مصلحت چیست که در سایۀ دیوار آیی نیست پیوسته، «حسان» طبع تو خلاّق سخن مگر از جلوۀ دلدار به گفتار آیی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1672@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حدیث تشنگی🔹 طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود صحیفه‌ای که سراسر شعور و شیدایی‌ست حدیث سلسله گیسوی آشنایش بود گرفته بود صبورانه صبر را در بر همیشه آینه مجذوب سجده‌هایش بود حدیث تشنگی و آب را مپرس از او که عهدنامۀ عُشّاق کربلایش بود اگر چه آب روان بود مَهر مادر او چه شد که آینه‌گردان غصه‌هایش بود چگونه لب بگشاید به یک تبسم سبز کسی که حادثه‌ای سرخ پابه‌پایش بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4201@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹تو را زمانه نفهمید🔹 در آن نگاه عطش‌دیده روضه جریان داشت تمام عمر اگر گریه گریه باران داشت گرفت جان تو را ذره ذره عاشورا که لحظه لحظۀ آن روز در دلت جان داشت چه سنگ‌ها سرت از دست نانجیبان خورد چه زخم‌ها دلت از شام نامسلمان داشت اسیر بودی و از خطبۀ تو می‌ترسید به روشنای کلامت یزید اذعان داشت و بر امامت تو سنگ هم شهادت داد به قبله بودن تو کعبه نیز ایمان داشت... تو را زمانه نفهمید و خواند بیمارت و پشت این کلمه عجز خویش پنهان داشت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1659@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شعلۀ باران🔹 می‌نویسند جهان چهرۀ شادابی داشت هر زمان محضر او قصد شرفیابی داشت سجده می‌کرد به پیشانی او مهر نماز نزد او سجده برای خودش آدابی داشت موج‌ها پشت سر او همه صف می‌بستند سر سجاده که دریا دل بی‌تابی داشت اشک بر گونۀ او بود و دعا روی لبش آری او نیز برای خودش اصحابی داشت بعد از آن واقعه با شعلۀ باران می‌سوخت او که یک عمر فقط گریه و بی‌خوابی داشت اشک در محضر او ذکر مصیبت می‌کرد تا که می‌دید کسی ظرف پر از آبی داشت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5696@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹اعجاز🔹 همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می‌خواست امامت از دل آتش چنان ققنوس برمی‌خاست علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟ خدا او را به بزم عشق‌بازی شعله‌ور می‌خواست علی در خونِ خود پرپر، علی با تیرِ در حنجر علی از شعله سوزان‌تر، علی بودن هنر می‌خواست نباید شعلۀ این ماجرا یک لحظه بنشیند عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می‌خواست به پاهای کبوتر نامه‌ای از جنس زنجیر است که فریاد بلند تشنگان، پیغامبر می‌خواست مصیبت تازه بعداز کربلا آغاز شد یعنی به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر می‌خواست امامت را زنی با جان و دل می‌برد آهسته که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر می‌خواست پدر لب‌تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر صدای شرشر باران چه از جان پسر می‌خواست غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش که استعلام حقانیتش را از حجر می‌خواست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2958@ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا هَانَتْ عَلَیْهِ مَصَائِبُهَا وَ لَمْ یَکْرَهْهَا» کسی که از دنیا دل بریده است، مصیبت‌های آن برایش آسان شده و آن‌ها را ناپسند نمی‌شمارد. 📗 تحف العقول، ص۲۸۱ 🔹آزاد از تعلق🔹 با تیر غم و بلا، نشانش نکند حیران زمین و آسمانش نکند هرکس دلش از تعلقات آزاد است اندوه جهان، دل‌نگرانش نکند 📝 @ShereHeyat
🔹طلوعی دوباره🔹 آن شب که آسمان خدا بی‌ستاره بود مردی حضور فاجعه را در نظاره بود سهم کبوتران حرم، از حرامیان بالِ شکسته، زخمِ فزون از شماره بود در سوگ خیمه‌های عطش، زار می‌گریست مشکی که در کنار تنی پاره پاره بود زخمی که تا همیشه به نای رباب بود از شور نینوایی یک گاهواره بود می‌دوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه انگشتری که همسفر گوشواره بود :: از کوچه‌های شب‌زدهٔ کوفه می‌گذشت پیکی روان به جانب دارالاماره بود از دشت لاله‌پوش خبرهای تازه داشت مردی که نعل مرکب او خون‌نگاره بود فریاد زد: امیر! در آن گرم‌گاه خون آیینه در محاصرۀ سنگِ خاره بود خون بود و شعله بود و عطش بود و خیمه‌ها، در معرض هجوم هزاران سواره‌ بود خورشید سربریده غروبی نمی‌شناخت بر اوج نیزه، گرم طلوعی دوباره بود :: روزی که رفت این خبر شوم تا به شام چشم فرشته‌های خدا پرستاره بود بانگ اذان بلند نمی‌شد ز مأذنی آن روز شهر، شاهد بغض ستاره بود با ضربه‌ای که حادثه بر طبل می‌نواخت فریاد «یا حسین» بلند از نقاره بود راه گریزِ اغلب «قاضی شُریح»‌ها آن روز در بد آمدن استخاره بود شهر فریب و وسوسه تا دیرگاه شب میدان پایکوبی هر باده‌خواره بود یک لحظه از ترنم شادی تهی نماند گویی که در تدارک عیشی هماره بود! تعداد زخم گرچه ز هفتاد می‌گذشت اما شمار زخم زبان بی‌شماره بود... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/903@ShereHeyat
🔹خداحافظ...🔹 ما را نمانده است دگر وقت گفتگو تا درد خویش با تو بگوییم موبه‌مو از خار گرچه گرد حرم پاک کرده‌ای تا شام و کوفه راه درازی‌ست پیش رو خون، گوشواره‌ها زده بر گوش‌هایمان صد بغض مانده جای گلوبند در گلو تنها گذاشتیم تنت را و می‌رویم اما سر تو همسفر ماست کوبه‌کو بی‌تاب نیستیم... خداحافظت پدر! بی‌آب نیستیم... خداحافظت عمو! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/915@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹نالۀ زنجیر🔹 تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود بی‌تو اما، نتوان گفت که بر من چه گذشت از دلم پرس که این‌گونه زمین‌گیر نبود آه از درد اسیری که به همراهی اشک جز صدای جرس و نالۀ زنجیر نبود با تو می‌خواستم از کرببلا برگردم با تو بودن، چه کنم، آه، که تقدیر نبود گرچه با اشک مرا از تو جدا می‌کردند رفتنم را تو ببخشای، که تقصیر نبود خواستم جای گلو، بر بدنت بوسه زنم به تنت جز اثر بوسۀ شمشیر نبود... مردمی عهد شکستند که گوش دلشان آن‌قَدَر سنگ، که امید به تأثیر نبود لحظه‌ای کاش! پس از داغ مرا می‌دیدی تا ببینی که چنین، خواهر تو پیر نبود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4193@ShereHeyat
🔹رستخیز ناگهان🔹 وادی به وادی می‌روم دنبال محمل آهسته‌تر ای ساربان! دل می‌بری، دل اشک ملائک می‌چکد از کهکشان‌ها پیچیده در هفت آسمان بانگ سلاسل ای آسمان! پایین بیا منظومه اینجاست هم اختران بر گِـرد او، هم ماه کامل گاهی به زانوی پیمبر، گه به نیزه عشق است و او را می‌برد منزل به منزل صوفی! بِهِل این اربعین در اربعین را با ذکر او یک‌روزه طی گردد مراحل صوفی! سماع راستین در کربلا بود در خون خود چرخیدنِ مردانِ بِسمِل او محشر است، او رستخیز ناگهان است می‌افکنَد در سینه‌ها ذکرش زلازل ای روضه‌خوان! تنها بگو نامش حسین است دیگر چه حاجت خواندن از روی مقاتل؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2465@ShereHeyat