#حضرت_علی_بن_محمد علیهماالسلام
#شهید_اردهال
#مربع_ترکیب
🔹دو مشهد🔹
سفرۀ نذری مادر باز هم برکت گرفت
نامت آمد جبرئیل از زائران سبقت گرفت
هر کسی از یک طریقی آمد و حاجت گرفت
قالی کاشان به پایت بوسه زد، قیمت گرفت
خوب فهمیدی که عشق مردم ایران علیست
اینهمه راه آمدی گفتی فقط سلطان علیست
عشق از نور علی، نوری مجدّد آفرید
از همان دم که علی بن محمد آفرید
مستی ما را خدا اینگونه بیحد آفرید
حال ما را دید در ایران، دو مشهد آفرید
از سر ایران الهی کم نگردد سایهات
خوش به حال هر کسی که میشود همسایهات
در کنارت گرمتر میجوشد اینجا آب هم
آسمان خاک قدمهای تو شد، مهتاب هم
او نمیدید اینهمه لطف تو را در خواب هم
در کنار تو سپهریتر شده سهراب هم
نرم و آهسته مرا لبریز حاجت میکنی
حتما آقا شاعران را هم شفاعت میکنی
خوب بابایت برایت ماجرا را گفته بود
داغها را دیده بود و روضهها را گفته بود
داغ سرهایی که شد از تن جدا را گفته بود
با تو حتما ماجرای بوریا را گفته بود
آمدی تا مثل جد تشنهات پرپر شوی
دور از شهر خودت باشی و بیلشکر شوی..
📝 #مجید_تال
✅ @ShereHeyat
#شعر_پایداری
#ایران_اسلامی
#قصیدهواره
🔹لبخند جماران🔹
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم
کنارت چای مینوشم به قدر یک غزل خواندن
به قدری که نفس تازه کنم، خیلی نمیمانم
کتاب کهنهای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگلهای گیلانم
رها، بیشیله پیله، روستایی، سادۀ ساده
دوبیتیهای باباطاهرم عریان عریانم
شبی میخواستم شعری بگویم ناگهان در باد
صدای حملۀ چنگیزخان آمد؛ نمیدانم -
چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون؛ دیدم
در آتش خانهام میسوخت، گفتم آه... دیوانم
چنان با خاک یکسان کرد از تبریز تا بم را
زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم..
فراوان داغ دیدنها؛ به مسلخ سر بریدنها
حجاب از سر کشیدنها؛ از این غمها فراوانم
شمال و درد کوچک خان؛ جنوب و زخم دلواری
به سینه داغدار کشتۀ حمام کاشانم
سکوت من پر از فریاد یعنی جامع اضداد
منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم
من آن خاکم که همواره در اوج آسمان هستم
پر از عباس بابایی پر از عباس دورانم
گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان
که تهرانتر شود تهران؛ من آبادان ویرانم
صلات ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان
تو را لب تشنهایم از جان، کمی باران بنوشانم
سراغت را من از عیسی گرفتم باز کن در را
منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانم
شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد
از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست میگویم
که من یک شاعر درباریام مداح سلطانم
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/1119
✅ @ShereHeyat
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
که زیر سایۀ اُمّ المصائب
تو را اُخت المصائب آفریدند
📝 #قاسم_صرافان
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ام_کلثوم علیهاالسلام
فرازی از یک #ترجیع_بند
🔹آیینۀ آفتاب🔹
ای آینهدار پنج معصوم!
در بحر عفاف، دُرّ مکتوم
پروردۀ دامن ولایت
مظلومۀ خاندان مظلوم
قدر تو به ممکنات، مجهول
مهر تو به کائنات، معلوم
شیرازۀ شرع از تو محکم
منظومۀ عشق از تو منظوم
تو زینب دوّمی، علی را
نامند گرت به «امّ کلثوم»
آیینۀ آفتاب و ماهی
یا سیّدتی! به ما نگاهی..
::
تو راز عجیب کربلایی
بانوی شکیب کربلایی
همراز شهید نینوایی
دمساز غریب کربلایی
بر خرمن هستی ستمکار
سوزنده لهیب کربلایی
در آتش غم، اگر بسوزی
با صبر، طبیب کربلایی
آنجا که خطابه، کارساز است
توفنده خطیب کربلایی
آیینۀ آفتاب و ماهی
یا سیّدتی! به ما نگاهی
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/4958
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ام_کلثوم علیهاالسلام
#مربع_ترکیب
🔹سنگ صبور خواهر🔹
چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عمر زیر سایۀ تاج سرت باشی
صدف باشی و بیاندازه فکر گوهرت باشی
خودت میخواستی تحتالشعاع خواهرت باشی
نوشتی در کتاب فاطمیون خط به خط زینب
قدم برداشتی گفتی فقط زینب فقط زینب
مدینه از حسن هم یک نفر مظلومتر دارد
همان خواهر که از حال دل خواهر خبر دارد
فدای ام کلثومی که فرمان از پدر دارد
که جای خویش زینب را همیشه در نظر دارد
برای یاری زهرا، دو دم را مرتضی آورد
علی میخواست تا زینب دوتا باشد، تو را آورد
قسم بر غربت تاریخ؛ این ترفند ممکن نیست
دروغ محضشان کافیست؛ این پیوند ممکن نیست
علی باشد به این وصلت رضایتمند؟ ممکن نیست
به تیغ خشمگین مرتضی سوگند؛ ممکن نیست
فلانی را بگو شهر نبی دروازهای دارد
نمیداند مگر که هر کسی اندازهای دارد
در این مکتب که حفظ شأن کعبه میشود لازم
تویی کعبه، که گرد تو جوانان بنیهاشم
برادرزادههایت از ادب پیش تو چون خادم
حجابت قامت اکبر، رکابت زانوی قاسم
چنان عباس، جانت از وفاداری لبالب بود
که بعد از کربلا کارت علمداری زینب بود
شنیدم ساربان نامهربانی کرده با سرها
سوار ناقه خواهرها، به روی نی برادرها
چهل منزل شدی سنگ صبور داغ مادرها
چهل منزل کشیدی خار از پای کبوترها
گمانم خوب فهمیدی پریشانی زینب را
که بستی با سکینه زخم پیشانی زینب را..
📝 #مجید_تال
🌐 shereheyat.ir/node/2127
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ام_کلثوم علیهاالسلام
#غزل
🔹بنت الهدی🔹
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
معنای اینکه عدهای حق را نمیبینند
جز گمشدن در یک مسیر انحرافی نیست
باید علی گفت و علی خواند و علی فهمید
فرصت برای گفتن حرف اضافی نیست..
هذیان نگویید! ازدواج نور با ظلمت
چیزی بهجز فکر و خیال و قصهبافی نیست
بنتالهدی در بیت گمراهی معاذالله!
آن وقت میگویند باورها خرافی نیست
زخمی اگر خوردید چوب کفرتان بوده
چسباندن این وصلهها راه تلافی نیست
حسنختام این غزل با تیغ در راه است
وقتی برای دست بردن در قوافی نیست
📝 #سیدابوالفضل_مبارز
🌐 shereheyat.ir/node/2128
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ام_کلثوم علیهاالسلام
#غزل
🔹تو زینبی🔹
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
هر جا تو باشی خواهرت آنجاست بیتردید
هر جا تو باشی ردّ پایی از برادرهاست
اما تو پنهانی در این پیداییِ روشن
اینگونه پیدا بودنِ پنهان عجب زیباست!
تو زینبی تو ام کلثومی... یکی هستید
«صغری» و «کبری» چیدن تاریخ بیمعناست...
در خطبههایت خطبههای فاطمه جاریست
در خطبههایت خطبههای مرتضی پیداست
تو خطبه خواندی کوفه و شام از نفس افتاد
این حرفها تیز است، برندهست، بیپرواست
از شعلههای شعرهایت سوخت جان شهر
در سینۀ مردم هنوز از گریهات غوغاست
از آن روایتهای سوزان میشود فهمید
در سینهات تا لحظۀ پرواز عاشوراست...
📝 #حسین_صیامی
🌐 shereheyat.ir/node/3632
✅ @ShereHeyat
💠 بخشی از خطبۀ #حضرت_ام_کلثوم (علیهاالسلام) در کوفه
«یا اَهلَ الکوفَةِ!
سوئَةً لَکُم مالَکُم خَذَلتُم حُسَیناً وَ قَتَلتُموهُ وَ انتَهَبتُم اَموالَهُ
وَ وَرِثتُموهُ وَ سَبَبتُم نِسائَهُ وَ بَکَیتُموهُ فُتُّباً لَکُم وَ سُحقاً...»
تمام همهمهها غرق در سکوت شدند
صدای گریۀ او شهر را تکان میداد
میان قوم عرب یک نسبشناس نبود؟
شکوهِ خطبه، علی را فقط نشان میداد
نگاه کرد به تسبیح خواهرش زینب
که این حماسه به او قدرت بیان میداد
کلام دختر نهجالبلاغه نافذ بود
و درس مردی و غیرت به کوفیان میداد
خطاب کرد: «شما تا ابد دو رو بودید،
اگر خدا به شما عمر جاودان میداد
به پاس این همه مدّت که دم تکان دادید
خلیفه کاش همانقدر استخوان میداد
در این معامله، کوفی سفیه بود، سفیه!
که دین خویش نفهمیده رایگان میداد
نشستهاید سر سفرۀ حرام آنقدر
که نامههای شما نیز بوی نان میداد
و رودهای روان را بر آن کسی بستید
که اذن بارش باران به آسمان میداد
شما به نام محمّد چقدر میکشتید
خدا اگر به علی همچنان جوان میداد»
و کاش خطبۀ او تا همیشه جاری بود
و کاش گریه کمی بیشتر امان میداد
📝 #محمدمهدی_خانمحمدی
🌐 shereheyat.ir/node/191
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ام_کلثوم علیهاالسلام
#غزل
🔹خواهر خون خدا🔹
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
کِی به دنیا آمده؟ کی رفته؟ کی همسر گزیده؟
در کدامین خاک مدفون است؟ نامعلوم بوده!
«مجلسی» فرموده: در بازار کوفه خطبه خوانده
«شیخ طوسی» گفته: پیش از کربلا مرحوم بوده!
«مامَقانی» چیزهایی گفته، «شهرآشوب» چیزی
در کتاب «طبرِسی» چیزی دگر مرقوم بوده
از چه دورانی سخن میگویی ای تاریخ! وقتی،
جعل و تحریف و سندسوزی در آن مرسوم بوده...
از چه دورانی سخن میگویی ای تاریخ! وقتی،
تالی قرآن او شمشیر بر حلقوم بوده
از چه دورانی سخن میگویی ای تاریخ! وقتی،
هر کجایش را که میبینی علی مظلوم بوده
شیون هیهات مِنّا الذلّه میآید به گوشم
سرنوشت سرخ عاشوراییان محتوم بوده
خواهر خون خدا هرجا که باشد کربلاییست
دختر خیر النّسا هرکس که شد معصوم بوده
پس ملالی نیست هرکس هرچه میخواهد بگوید
ما رأیت الّا جَمیلا قصهای منظوم بوده
پس ملالی نیست زیرا آنکه میداند، میآید
آنکه سِرّ خاندانش سالها مکتوم بوده
پس ملالی نیست؛ برمیخیزد از جا قائم ما
آنکه تیغش مظهر یا حیُّ یا قیّوم بوده...
📝 #مهدی_جهاندار
🌐 shereheyat.ir/node/3618
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#حدیث #رباعی
💠 #امام_باقر(علیهالسلام)
«ما ضَرَّ مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِأَمْرِنَا أَنْ لا یَمُوتَ فی وَسَطِ فُسْطاطِ الْمَهْدِیِّ(علیهالسلام) وَ عَسْكَرِهِ»
کسی که در حال انتظار بمیرد، ضرر نکرده است و همانند کسی است که در وسط خیمه مهدی(علیهالسلام) و سپاهیانش جان داده است.
📗 الکافی، ج۱، ص۳۷۲
🔹مرگ در حال انتظار🔹
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
انگار که همرکاب مهدی بوده
در لشکر و خیمهگاه او جان دادهست
📝 #حسین_شنوائی
✅ @ShereHeyat
#امام_باقر علیهالسلام
#مربع_ترکیب
🔹مطلَعُالاَنوار🔹
آرم سخن بهنام تو، یا باقرالعلوم
تا گویم از مقامِ تو، یا باقرالعلوم
گفتا نَبی سلام تو، یا باقرالعلوم
وین بس به احترام تو، یا باقرالعلوم
ای نام تو محمَّد و خوی تو احمدی
تقدیم درگهت صلوات محمَّدی
ای روشن از جمالِ تو افلاک، چون زمین
حاکمِ به ممکناتی و، عالِم به عالَمین
مشمول رحمت تو همآن باشد و هماین
تو پنجمین امامی و معصوم هفتمین
سیمای تو که مَطلَعُالاَنوار سرمدیست
آیینۀ کمال و جمال محمَّدیست
ای سر نهاده خلق به طوق ارادتت
لطف و کرم سجیّت و جود است عادتت
مِهر فلک پدیدۀ نور سیادتت
ماه رجب طلیعۀ روز ولادتت
ماهی که باب لطف خدا، باز میشود
با سالروز جشنِ تو، آغاز میشود...
ای باغ فَرّ و دینِ نبی را تو فرودین
هم آسمان شرعی و هم آفتاب دین
زینتفَزای انجمن زینالعابدین
چشم و چراغ محفل مولای ساجدین
بر دو امام ذات شریف تو مُنتسب
کَاندر ائمه نیست کسی را چنین نسب
آوازۀ عدالت و وجدان، ندای تو
پیک امیدبخش بشر شد صدای تو
در علم و دین نوابغ عالم، گدای تو
ای جدّ و مادر و پدر من، فدای تو
یک جدّ تو حسین و حسن جدّ دیگرت
خوانند سبط خویش، دو سبط پیمبرت
ای در کتاب حق به مَدیحت کلامها
از ما به حضرتت صلوات و سلامها
پیدا ز نسل پاک تو آمد امامها
پروردگان مکتب عِلمت هشامها
هر یک به علم خویش خردپرور عموم
از یُمن دانش تو، شکافندۀ علوم...
ای معنی نماز بیا و نماز کن
روی نیاز بر در آن بینیاز کن
دستی برای عرض تمنّا دراز کن
روح دعا تویی، به دعا لب تو باز کن
با هر نفس به پیکر ایمان حیات بخش
اسلام را ز چنگ حوادث نجات بخش
من کیستم که وصل تو را آرزو کنم
زین کمترم که با تو دمی گفتگو کنم
اما دقایقی که به سوی تو رو کنم
از خاک دَرگهت طلب آبرو کنم
هر چند رو سیاه ولی من موّحدم
مدّاح اهلبیت، غلامت «مؤیّدم»
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/2129
✅ @ShereHeyat
#امام_باقر علیهالسلام
🔹باب اجابت🔹
ای دانش و کمال و فضیلت سه بندهات
دشمن گشادهرو، ز گلستان خندهات
آرندۀ کمال و شکافندۀ علوم
پاینده عمر هر دو ز گفتار زندهات
ای متّکی هماره کلام خدا به تو
یا باقرالعلوم! سلام خدا به تو
مولای کلّ خلقتی و خلق را ولی
انوار انبیا ز جبین تو منجلی
دریای هفت دُرّ و دُرِ چار بحر نور
نجل دو فاطمه، خلفِ پاکِ دو علی
تفسیر حسن لم یزلی نقش صورتت
گلبوسههای یوسف زهرا به طلعتت
تو کیستی محمّد آل محمّدی
خورشید آسمان کمال محمّدی
قرآن نور در بغل زین العابدین
آیات سورههای جمال محمّدی
دانش نیازمند دم روحپرورت
جابر سلام گفته ز قول پیمبرت...
آیینۀ جمال خداوند اکبری
نامت محمّد است و سراپا پیمبری
دُردانۀ حسینی و ریحانۀ حسن
نسل امام، هم ز پدر هم ز مادری
شیرین هماره کام دل از ذکر خیر توست
وز قصّۀ لطیف عزیز و عُزیر توست
آب حیات جرعهای از آب جوی تو
روح مسیح میدمد از گفتگوی تو
پایان گرفت شهر جمادی در انتظار
تابید در هلال رجب ماه روی تو
این ماه را به فیض تو رحمت فزوده شد
دست عطا و باب اجابت گشوده شد
علم تو گر نبود شهادت اثر نداشت
نخل امید سیّد سجّاد بَر نداشت
مولای ساجدین و امام المجاهدین
مثل تو ای محمّد ثانی، پسر نداشت
زهد پدر، کرامت مادر مبارکت
در کودکی شهامت حیدر مبارکت
در مجلس یزید که بودت چهار سال
گفتی سخن چنانکه خداوند ذوالجلال
خواندی حرامزاده سپاه یزید را
با منطقی که پور معاویّه گشت لال
یک طفل چار ساله و این نطق آتشین
تو لب گشودی و پدرت گفت آفرین
حُبّ تو نخل پر بر شیرین باغ دل
مِهر تو همچو مُهر جبین است داغ دل
از وادی بقیع تو در سینه، بقعهها
وز قبر بیچراغ تو روشن چراغ دل
ای ماورای وهم، مقام رفیع تو
تا حشر در مدینۀ دلها بقیع تو
ای مکتب تو روح تمام پیامها
در هر پیام روحفزایت قیامها
تا گردش مداوم لیل و نهار هست
از خلق و از خدات دمادم سلامها
پیوسته ریخت گوهر توحید از لبت
کار قیام کربوبلا کرد مکتبت...
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/2130
✅ @ShereHeyat
#امام_باقر علیهالسلام
#قصیده
🔹آفتاب عشق🔹
آن مقتدا که هستی دارد قوام از او
خورشيد و ماه نور گرفتند وام از او
آن پنجمين امام که معصوم هفتم است
دارد حريم کعبۀ دين احترام از او
دريا شکافِ علم و يقين «باقرالعلوم»
ماهی که شرمگين شده بدر تمام از او
او باغبان علم و فضيلت شد و به جاست
آن گلشنی که يافته فيض مدام از او
گلهای باغ معرفت و بوستان علم
دارند رنگ و جلوهگری هر کدام از او
روشن چراغ دانش و بينش ز نور اوست
دارد حياتِ علم و فضیلت دوام از او
بطحا شدهست باغ بهشت از ولادتش
يثرب شدهست روضۀ دارالسلام از او
در گردش مدار، فروغ اميد را
منظومههای عشق گرفتند وام از او
تا رهنمای خلق شود در ره نجات
اول گرفته بود خدا التزام از او
قولش هماره قول رسول کريم بود
شد جلوۀ حديث نبی مستدام از او
اين آفتاب عشق که سوی دمشق رفت
گفتی گرفت روشنی روز، شام از او
بزم هشام بود به شام و گمان نبود
دعوت کند به «سَبق رِمايه» هشام از او
هرچند عذر خواست ز پرتاب تير و خواست
تا حکم انصراف بگيرد امام از او
اما هشام بر سخن خود فشرد پای
تير و کمان گرفت امام همام از او
تير و کمان گرفت و هدف را نشانه رفت
تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او
فضل و بزرگواری آن مظهر گذشت
راضی نشد که خصم شود تلخکام از او
تير نخست چون به هدف کارگر فتاد
پروانه يافتند يکايک سهام از او
میدوخت تير را به دل تير در هدف
بود از خدای نصرت و سعی تمام از او
آماج تير شد چو هدف شد بر آسمان
تجليل بیمبالغۀ خاص و عام از او
اين است رهبری که به هر لحظه قدسيان
در عرش میبرند به تقديس نام از او
همراه اوست عطر شهيدان کربلا
خيزد هنوز رايحۀ آن قيام از او
«جابر» سلام ختم رُسل را به او رساند
با گوش جان شنيد جواب سلام از او
از سعی او گرفته صفا، مروه و صفا
بر جای مانده حرمت بيتالحرام از او
از صد هزار بوسۀ خورشيد خوشتر است
خال سياه کعبه و يک استلام از او
اصحاب معرفت به ادب گرد آمدند
باشد که بشنوند حديث و پيام از او
گوهرفشان به خدمت او طبع «حِميَری» است
شعر «کميت» يافته قدر و مقام از او
در ساحل غدير ولايت نشستهاند
آنان که چون «فُضيل» گرفتند جام از او
رو تشنگی بجوی «شفق» گر اميد توست
جامی ز حوض کوثر و شرب مدام از او
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/186
✅ @ShereHeyat
به نام خدا
یادداشتی دربارهٔ قصیدهٔ «آفتاب عشق»
در وصف امام محمدبنعلیالباقر (علیهالسلام)
اثر استاد محمدجواد غفورزاده (شفق)
اشاره
این قصیده را اولینبار، اوایل دهه ۸۰
در کتاب «صدسال شعر خراسان»
(به سعی علی اکبر گلشن آزادی و احمد کمالپور)
زیارت کردم (ص۶٣٩-۶۴٠).
در همان نگاه اول موضوع شعر، قالب و زبان محکم، همچنین فرم و ساختار موسیقایی، بهویژه ردیف و قافیه آن، در چشم من بسیار جلوه کرد و بهشکرانه، در چند نوبت این قصیده را در جلسات نقد بازخوانی نمودم؛ تا شاید بتوانم الگویی برای نسل جوان ارائه کنم.
نشر این شعر در کانال شعر هیأت، خاطرات آن روزها را در ذهن من زنده کرد و تصمیمم بر این شد که در کنار بیان خاطرات شفاهی،
نکاتی را نیز درباره ظرایف ادبی و ارزشهای فرهنگی، اجتماعی و معنوی این قصیده بنگارم.
نکته یکم
قالب شعر، قصیده است و بهتر بگوییم «قصیدهواره» یا «قصیدهٔ نو» که فرم روایت، زبان، نحوه بیان و تعداد ابیات، مطابق ذوق و نیاز مخاطب تعدیل شده است.
نکته دوم
تاریخ سرایش شعر، دوم دیماه ۱۳۷۱ است، یعنی ۳۱ سال قبل؛ با این وجود، هنوز زبان شعر، بوی کهنگی نگرفته است و مخاطب در خوانش آن، احساس ملالت نمیکند.
نکته سوم
توجه و دقت شاعر در فاصله گرفتن از تکلف ادبی و نیز رعایت قوانین زبان عامیانه، با هدف دخیل دانستن مخاطب در لذت شعری، ستودنی است.
حاصل این رفتار هنرمندانه، آشتی مخاطب با شعر است.
شاهد این ادعا، سادگی زبان و شیوه بیان شعر، و تناسب آن با فهم عام در کنار وسواس هنری و رعایت اصل «شعریت» است.
دانش به «حسن مطلع» او گفت آفرین!
بینش رسیده است به «حسن ختام» از او...
حاصل این دیدگاه هنری و فرهنگی، رسیدن به زبان و شیوه بیان «سهل ممتنع» در این شعر است؛
به همین جهت، اشعاری از این دست را میتوان الگوی شاعران اهل هیأت معرفی کرد.
امید است تا با بهرهگیری از الگوهای زبانی و بیانی آن، به مراتبی عالی در شعر دست یابند که در کنار سادگی و عامفهمی، اصل رعایت بیان شاعرانه (یا حداقل، بیان کنایی) در آن مشهود باشد و خواص، برای آن ارزش هنری قائل شوند.
نکته چهارم
این شعر، آمیزهای از چند اصل مهم شعر ولایی است:
الف) مدح و ستایش امام (علیهالسلام) با محوریت معرفی شخصیت ملکوتی و ناسوتی ایشان.
آن پنجمین امام که معصوم هفتم است
مهری که شرمگین شده بدر تمام از او
و:
تا رهنمای خلق شود در ره نجات
بالله گرفته بود خدا التزام از او
ب) ارائه گزارش تاریخی
ج) استفاده از عنصر «روایت» و «وصف»
(جزئینگری و جزئینگاری)
د) موضعگیری عاطفی شاعر
هـ) تحلیل و قضاوت.
تیر و کمان گرفت و هدف را نشانه رفت
تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او
فضل و بزرگواری آن مظهرِ گذشت
راضی نشد که خصم شود تلخکام از او...
مرور تاریخ زندگانی اهلبیت (علیهمالسلام) و رفتار دشمنان با ایشان در شعر،
برکات زیادی برای شاعران به همراه دارد؛
از جمله:
*بازسازی تاریخ در قالب شعر
*تحلیل و موضعگیری با هدف ارتقای سطح معرفت عام،
که از نکات مهم و از رسالتهای غیرقابل اغماض شاعران شیعی است.
امید است، شاعران اهل بیت با الگوگیری از اشعاری چون این شعر پرمضمون و محتوا، با پرهیز از استحسانهای ذوقی و تصورات تاریخی غیر قابل دفاع، نیز ارائه زبان حالهای موهن، سعی در بازسازی تاریخ اهلبیت (علیهمالسلام) و تحلیل آن بر اساس روایات مأثوره داشته باشند.
مسلّمأ به این شیوه است که میتوانند بر غنای فنی و محتوایی شعرشان بیفزایند.
✍🏻 استاد #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
🏷 #یک_نکته_از_این_معنی
✅ @smhroknabadi
✅ @ShereHeyat
در باغ جهان نسیم سرمد آمد
بر غنچۀ علم، فیض بیحد آمد
نوری ز حسن در اوست، نوری ز حسین
آیینۀ سبطین محمد آمد
📝 #میثم_مؤمنینژاد
✅ @ShereHeyat
#امام_باقر علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹آینۀ محمد🔹
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم
این بالها شبیه وبالاند، اَبترند
وقتی به سیر عالم معنا نمیرسیم
این چشمهای خیس و تهیدست شاهدند
بیتو به جلوهزار تماشا نمیرسیم
تا بیکرانههای حضور الهیات
پر میکشیم روز و شب اما نمیرسیم
باشد اگر تمام جهان زیر پایمان
حتی به خاک پای تو مولا نمیرسیم
این حرفها نشانۀ تقصیر فهم ماست
حیران شدن میان صفات تو سهم ماست
دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری!
از مرز عقلهای زمینی فراتری
ای بیکرانه! نامتناهیست وصف تو
آیینۀ صفات الهیست وصف تو
مبهوت جلوههای جلالت کمیتها
کی میرسد به درک کمال تو بیتها
ای باشکوه! از تو سرودن سعادت است
این شعرها بهانۀ عرض ارادت است...
عمری کلیم طور تمنا شدیم و بعد
دلتنگ چشمهای مسیحا شدیم و بعد
مثل نسیم در به در کوچهها شدیم
تا با شمیم احمدیات آشنا شدیم
ای مظهر فضایل پیغمبر خدا
آیینۀ شمایل پیغمبر خدا
شایستۀ سلام و تحیّات احمدی
احیا کنندۀ کلمات محمدی
نور علی و فاطمه در تار و پود توست
شور حسین و حلم حسن در وجود توست
چشم مدینه محو سلوک دمادمت
بوی بهشت میوزد از خاک مقدمت
قرآن همیشه آینۀ تو، انیس توست
تفسیر بیکران معانی حدیث توست
قلبش هزار چشمۀ نور و معارف است
هرکس به آیهای ز مقام تو عارف است
روشنترین ادلّۀ علمیست سیرهات
وقتی که حجّتاند به عالم عشیرهات
هرکس که تا حضور تو راهی نمیشود،
علمش به جز زیان و تباهی نمیشود
هر قطره که به محضر دریا نمیرسد،
سرچشمۀ علوم الهی نمیشود
بیبهره است از تو و انفاس قدسیات
اندیشهای که نامتناهی نمیشود
جابر شدن، زُراره شدن با نگاه توست
آقای من اگر تو نخواهی نمیشود...
یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا
تا بیکرانۀ ملکوتت ببر مرا...
📝 #یوسف_رحیمی
🌐 shereheyat.ir/node/183
✅ @ShereHeyat
#امام_باقر علیهالسلام
#غزل
🔹ای طلوع پنجمین🔹
عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من
پنجمین خورشید تا گل کرد در شبهای من..
فصل وصل آمد، زمین پُر شد ز بوی ناب عشق
جلوهگر شد از مدینه، ماه من، مولای من
عصمتی روشن تبسّم کرد بر روی زمین
حضرت حق گفت: «او نوریست با امضای من
وارث بوی بهشت است و خِرَد میراث اوست
سیب شیرینیست او از شاخۀ طوبای من
قاف غیرت، بحر حیرت، کهکشان حکمت است
باقر نور است، بشنو از لبش آوای من»
فصل لبخند گل پنجم، امام باقر است
پنجمین خورشید، زد لبخند بر دنیای من
تشنۀ یک جلوه از خورشید سیمای توام
ای طلوع پنجمین! ای حجّت فردای من
📝 #رضا_اسماعیلی
🌐 shereheyat.ir/node/185
✅ @ShereHeyat
#امام_باقر علیهالسلام
#غزل
🔹مشرق الانوار🔹
تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است
دیرگاهیست که مانند کبوتر، دل ما
روی دیوار بقیع تو مجاور شده است
سینهات مشرق الانوار هزاران سینا
موسی معرفت از طور تو ظاهر شده است
از همان روز که شد «عَلَّم الاَسما» آغاز
علم، شاگرد تو یا حضرت باقر شده است
کرسی و لوح و قلم آینۀ کشف و شهود
مصدر فیضی و حکمت ز تو صادر شده است
قطره از طینت دریاست همه میدانند
هر که شاگرد تو شد جزو مفاخر شده است
به سلامی که ز لبهای رسول آوردهست
مست از جام تماشای تو «جابر» شده است
📝 #محمود_شریفی
🌐 shereheyat.ir/node/3916
✅ @ShereHeyat
#امام_باقر علیهالسلام
#غزل
🔹اعجاز🔹
تو خورشیدی و بیشک دیدنت از دور آسان است
ولی ادارک نور آیا برای کور آسان است؟
به اعجاز نگاهت زنده کردی مردهدلها را
برایت بردن من تا خدا، تا نور آسان است
اسیر مهر و حلمت کن مرا چون مرد نصرانی
که با تو رَستَنم از این منِ مغرور آسان است
خودت سیب دلم را از حصار سنگها بردار
برای او که چید از آسمان انگور، آسان است
تمام بیتهایم درد دل بودند، میبخشی
کجا مدح سلیمان از زبان مور آسان است؟
📝 #حسین_عباسپور
🌐 shereheyat.ir/node/5872
✅ @ShereHeyat
آفتاب بن علی بن حسين بن علی
راوی نور، شكافندۀ علم ازلی
مادرش آينه، فرزند فرستادۀ عشق
بندۀ خوب خداوند، خداوند علیّ
آدم و جنّ و ملَك پيش تو زانو زدهاند
خانۀ كوچک تو با دو سه ديوار گِلی
همه سُبحانكَ لا علمَ لنا میگویند
گاهِ تفسير تو از آيۀ اللهُ ولی
ناگهان روز الست از همه پرسيد خدا
دوست داريد علی را؟ همه گفتند بلی
شعر من جابر عبدالله انصاری شد
كه سلامی برساند به تو با تنگدلی
📝 #مهدی_جهاندار
🌐 shereheyat.ir/node/2134
✅ @ShereHeyat
#شعر_اخلاقی
#حدیث #رباعی
💠 #امام_هادی(علیهالسلام)
«اُلْقُوا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجَاوَرَتِهَا، وَ الْتَمِسُوا الزِّيَادَةَ مِنْهَا بِالشُّكْرِ عَلَيْهَا»
برای نعمتها، همسایۀ خوبی باشید و با شکرگزاری، خواستار افزایش آن باشید.
📗 نزهة الناظر، ص۱۴۳
🔹شکر نعمت🔹
از لطف نسیم، گل شود گلگونتر
زیباتر و دلرباتر و موزونتر
پاکیزهدلان همیشه نعمتها را
با شکر و سپاس میکنند افزونتر
📝 #محمدجواد_غفورزاده
✅ @ShereHeyat
#امام_هادی علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹 آینۀ قرآن🔹
یادتان هست نوشتم که دعا میخواندم
داشتم کنج حرم جامعه را میخواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحۀ غار حراست
خط به خط جامعه آیینۀ قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است
همۀ عمر دمادم نسرودیم از تو
قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم
عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو
فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد
شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم
رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم
::
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران
دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمینگیرم و وصف تو مرا ممکن نیست
کلماتم کلماتیست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران
پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطشخیزم کن
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/194
✅ @ShereHeyat
#امام_هادی علیهالسلام
#غزل
🔹میزبان تویی🔹
خورشید سامرا و کریم جهان تویی
ما را بده پناه، که کهف امان تویی
هادی تویی در این شب ظلمت، به داد رس
گمگشتهایم و مشعلۀ کاروان تویی
کاخ ستم به لرزه فکندی به حرف حق
حقا که جان عدلی و حق را زبان تویی
مستی ربودی از سر بزم شراب، لیک
مستیفزای جان و دل عاشقان تویی
جَدّت امام هشتم و سلطان دین رضاست
جَدِّ امام عصر و ولی زمان تویی
با «جامعه کبیره» سلامم شنیدنیست
مهمان هر امام شوم، میزبان تویی
📝 #محمدمهدی_سیار
🌐 shereheyat.ir/node/3995
✅ @ShereHeyat
#امام_هادی علیهالسلام
#غزل
🔹از دوشنبه تا جمعه🔹
کوچه کوچه نسیم سامرّا
عطر غم از عراق آورده
بوی باران و بوی دلتنگی
باز بوی فراق آورده!
دستهای ستم شود کوتاه
که چنین از مدینه با اکراه
ماه را همدم غریبی و آه
سوی خاک عراق آورده
ماه کی پشت ابرها مانده؟
هر کجا بوده نور افشانده
بسکه دشمن شدهست درمانده
ماه را در مُحاق آورده
دید دیگر حریف نورش نیست
عاقبت زهر کینهاش را ریخت
خنجر از پشت میزند اینبار
خنجری که نفاق آورده
باز خاک عزا شده این خاک
آسمانها همه گریبانچاک
غم جانسوز و داغ جانکاهش
چه بر این نُه رواق آورده؟
یک دوشنبه مدینۀ غمها...
یک دوشنبه غروب سامرا...
هر دوشنبه که میرسد از راه
باز یک اتفاق آورده
گردش این زمانه دلها را
میبرد از دوشنبه تا جمعه
روزهایی که با خودش حسرت
با خودش اشتیاق آورده!
حاجت سامرا روا گردد
باز هم سُرَّ مَن رَأی گردد
میرسد آفتاب و میبینیم
صبحدم را به باغ آورده
📝 #یوسف_رحیمی
🌐 shereheyat.ir/node/5424
✅ @ShereHeyat
#امام_هادی علیهالسلام
#غزل
🔹آسمان در قفس🔹
سامرا، امشب مدینه میشود مهمان تو
آسمانها اشک میبارند بر دامان تو
شمع روشن میکند چشم ستاره تا سحر
با گلاب اشک، میشوید تن سوزان تو
ای حصار آفتاب، ای آسمان در قفس
یوسفت را میبرند از گوشۀ زندان تو
گریه کن، خواندند در بزم خدا شعر شراب
گریه کن، آتش گرفته سینۀ قرآن تو
چاک زن پیراهن صبرت، مگر روشن شود
در غبار چشمها، آیینۀ پنهان تو
دست و پایت سرد شد اما سراپای تو سوخت
رو به سمت قبله کن، پرواز کرده جان تو
📝 #میثم_مؤمنینژاد
🌐 shereheyat.ir/node/2137
✅ @ShereHeyat