eitaa logo
شعر هیأت
10.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
172 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹در این صحنه کیستم؟🔹 ای در دلم محبت تو! هست و نیستم! هستی تویی بدون تو من هیچ نیستم اشک است و آه نام تو، آن را تمام عمر هر صبح و شام زمزمه کردم، گریستم آخر مگر تو هستی من نیستی حسین؟! پس من در این زمانه به دنبال چیستم؟ حُرّم و یا که شمر در این کربلای نفس؟! اصلاً خودت بگو که در این صحنه کیستم؟ اصلاً در این مبارزه‌ها جای من کجاست؟ ای وای اگر که روبروی تو بایستم آخر شهید می‌شوم آری به راه تو در این مسیر اگر که شهیدانه زیستم! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4579@ShereHeyat
🔹در جستجوی کربلا🔹 باید به دنبال صدایی در خودم باشم در جستجوی کربلایی در خودم باشم حالم به‌هم‌خورده از این «ابن‌سیاهی»ها باید به فکر روشنایی در خودم باشم بعد از هزار و سیصد و خورشید عاشورا باید به فکر جابه‌جایی در خودم باشم زینب شوَم در سعی زنجیر و صفای خون میراث‌دار کربلایی در خودم باشم باید سراپا زخم باشم، بگذرم از خویش تا صاحبِ خون خدایی در خودم باشم غمگینم و از غم بساط گریه‌ام جور است باید شب ماتم‌سرایی در خودم باشم :: هر شب گرفتار بلایی در خودم هستم چشم انتظار کربلایی در خودم هستم حال غریبی دارم و از داغ لبریزم محتاج تغییر هوایی در خودم هستم گاهی ابوسفیانی‌ام... گاهی یزیدی... گاه، در جستجوی نینوایی در خودم هستم روز و شبم ویران‌تر از ویرانۀ شام‌ست هر شب عزادار عزایی در خودم هستم حسِّ غریبی دارم از خشکیدن لب‌ها دنبال ردِّ چشمه‌هایی در خودم هستم هر شب گلویم را به زیر نیزه می‌گیرم هر شب به دنبال منایی در خودم هستم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2425@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آه از آن ساعت...🔹 توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری از گناهی می‌روم سوی گناه دیگری لحظه لحظه پشت هم شیطان فریبم می‌دهد می‌گذارد بر سر هر راه چاه دیگری گریه باید کرد تنها در عزای تو حسین توبه غیر از این ندارد هیچ راه دیگری مثل حرّ من نیز برگشتم که غیر از خیمه‌ات نیست ما را در همه عالم پناه دیگری از سیاهی نیست بالاتر ولی رنگ غمت هست بالاتر ز هر رنگ سیاه دیگری ای زمان در طول تاریخ اینچنین داری سراغ؟ بی‌کفن، لب‌تشنه، بی‌سر پادشاه دیگری؟ آه از آن ساعت از آن گودال و از آن قتلگاه آه از آن تل که خودش شد قتلگاه دیگری می‌کشیدند آه، هم شمشیرها هم نیزه‌ها از دل هر تیر برمی‌خاست آه دیگری کاش در آن لحظه‌ها یا خواهرش آنجا نبود یا نمی‌انداخت بر جسمش نگاه دیگری نقطۀ پایان دنیا نیست هرگز کربلا نه! جهان می‌ایستد در ایستگاه دیگری انتقام خون او را یک نفر خواهد گرفت از پس این ابرها پیداست ماه دیگری... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1664@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آیت حرّیت🔹 حیات آب بقا جز غم تو نیست، حسین نمیرد آن‌که دلش با غم تو زیست، حسین صفای عمر ابد یافت هر که در غم تو به قدر یک مژه بر هم زدن گریست، حسین به روز حشر که محشر کند شفاعت تو کسی که سایه‌نشین تو نیست، کیست؟ حسین جهنم است بهشتی که خالی از تو بُوَد بهشت بی گل رویت بهشت نیست، حسین تویی که آیت حُرّیت از رخت پیداست خوشا کسی که چو حر بر تو بنگریست، حسین گدای راه تو هر کس که گشت آقا شد که گرد خاک رهت تاج سروری‌ست، حسین نشسته بر سر راه تو «رستگار» مدام به دستگیری او لحظه‌ای بایست، حسین 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹صد قافله دل🔹 خوب‌رویان چو علم بر سر راهی بزنند ره صد قافله دل را به نگاهی بزنند.. دل‌سپیدان چه خوش است آن‌که به صحرا چو زهیر خیمه در منظر چشمان سیاهی بزنند گر پسند دلشان افتی و منظور حضور به دمی راه دلت -گر چه نخواهی- بزنند.. به یکی مصرع برجسته که از حرّ شنوند قلم عفو به دیوان گناهی بزنند روح عشاق چو احرام محبت بندند هاله گردند و طواف رخ ماهی بزنند بس‌که آیینۀ وصل‌اند، شهیدان حسین خبر از زخم ندارند که آهی بزنند دل ما در هدف تیر کمان‌ابرویان همه تن سینه سپر کرده... الهی بزنند! 📝 @ShereHeyat
می‌خواست که او برهنه‌پا برگردد شرمنده، شکسته، بی‌صدا برگردد یک شب ز سپاه کوفیان مهلت خواست تا حر به بهشت کربلا برگردد 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بندۀ همیشگی🔹 شهید عشقم و پاینده‌ام برای همیشه که کشته می‌شوم و زنده‌ام برای همیشه هنوز صاعقه بارد ز هرم هیبت خشمم که گردبادم و توفنده‌ام برای همیشه اگرچه خوارترینم، تو گل‌نسیم‌ترینی که از شمیم تو آکنده‌ام برای همیشه نبود حاصل عمرم به غیر نامه‌سیاهی که بسته شد ز تو پرونده‌ام برای همیشه.. بگو مرا نفریبد بهشت و حور و قصورش که من ز غیر تو دل کنده‌ام برای همیشه زبان قال ندارم، زبان حال من این است: اگر امیر تویی، بنده‌ام برای همیشه.. 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دیر آمدم اما قبولم کن🔹 پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم سراپا حیرتم! از خویش می‌پرسم چرا بستم؟ عزیز فاطمه! دیر آمدم اما قبولم کن خدا داند که از این پس به عهد عشق پابستم.. خدا می‌خواست از ظلمت به سوی نور پر گیرم سر شب تا سحر دل را به بال التجا بستم جدال عقل بود و عشق، پشت خیمۀ تقدیر که دست نفس را از پشت با لطف خدا بستم فرات اشک می‌جوشد ز چشم سر به زیر من که بر کام عطشناک تو راه آب را بستم اگر فرمان دهی، حُرّ پیش‌مرگ اصغرت گردد کمر بهر دفاع از عترت آل عبا بستم دعا کن تا شهادت وا کند آغوش جان بر من که چشم آرزو بر هرچه جز این مدعا بستم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5646@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹پرواز بی‌پروا🔹 کسی در بال‌هایت ریخت شوق پر کشیدن را به جان مرده‌ات بخشید آهنگ تپیدن را نگاه تیره‌ات را برد تا آن سوی آبی‌ها به چشم پرغبارت یاد داد آیینه دیدن را دلت بی شور عشق و بی حضور نور نارس بود چشیدی عاقبت گرمای شیرین رسیدن را لب تفتیده‌ای راز عطش را گفت با چشمت که هر گوشی ندارد تاب از دریا شنیدن را رها از خاک تا آتش پریدی چون پری در باد خدا قسمت کند این‌گونه بی‌پروا پریدن را 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹روزی آماده🔹 جدا می‌کردی از لشکر مسیر جادۀ خود را به روی اشک می‌انداختی سجادۀ خود را به استقبال تو با روی باز آمد امام ما چه مشکل گفته بودی حرف‌های سادۀ خود را چه کردی با دل فرزند پیغمبر که می‌خواهد در آغوشش بگیرد پیکر آزادۀ خود را بیا سیراب شو از تشنگی مانند مولایت بگیر از دست‌هایش روزی آمادۀ خود را شهادت روزی مردان سرمست است و قسمت شد که از دستان مولایت بگیری بادۀ خود را ز جا برخیز و سیری کن در آفاق و ببین با او شکوه پیکر در خاک و خون افتادۀ خود را 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یهدی مَن یَشاء🔹 مشعلی در دست آمد راه را پیدا کند قطره می‌آمد که خود را بخشی از دریا کند ما چه می‌فهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟ آه بگذارید حرّ، این آیه را معنا کند او دلش را پیشکش آورد تا غیر از حسین از تمام دلخوشی‌های جهان پروا کند آسمان کوتاه بود و میل پروازش بلند خواست سمت بی‌کران بال و پرش را وا کند با دلش پیمان محکم بست تا با خون خود خیمۀ ایمان خود را باز هم برپا کند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5681@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹به اذن عشق🔹 دلم پرواز می‌خواهد، رها در باد خواهم شد؟ نمی‌دانم از این حبس ابد آزاد خواهم شد؟ اگر که رو بگرداند، اگر رنجیده باشد چه؟ گناهم را نبخشد دوست، دشمن‌شاد خواهم شد دلم مثل بیابان در تب دلشوره می‌سوزد بخندد آسمان با خنده‌اش آباد خواهم شد سرود سروها آرام کرده اضطرابم را دلم قرص است با آزاده‌ها همزاد خواهم شد رسیده وقت آن تا بشکنم قفل سکوتم را چو طوفان بر سر هرچه قفس فریاد خواهم شد اگر عشق است، این افتاده را هم می‌برد بالا میان اشک‌های توبه‌کاران یاد خواهم شد بگو با حنجر خونین رقم خورده‌ست تقدیرم؟ بگو مثل کسی که پای تو سر داد خواهم شد؟ کنار قبر هفتاد و دو لاله، جای من خالی... و من آن لاله‌ای که از تو دور افتاد خواهم شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4819@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سوارِ گمشده🔹 سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم مرا به تیر نگاهی تو بی‌سپاه گرفتی چگونه آب نگردم؟ که دست یخ‌زده‌ام را دویدی و نرسیده به خیمه‌گاه گرفتی! چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود حسین فاطمه! می‌گفتم اشتباه گرفتی شنیده‌ام که تو نوحی! نه، مهربان‌تر از اویی که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی نشانده‌ای به لبانت، چنان تبسم گرمی که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی چه کرده‌ام، که سرم را گرفته‌ای تو به دامن؟ چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟ به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/729@ShereHeyat
آمد به حرم، اگرچه دیر آمده بود با اشک سوی نعم الامیر آمده بود حر گفت از آداب زیارت با ما با پای پیاده، سر به زیر آمده بود 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹تشنۀ لبّیک🔹 كربلا عشق است، شوق كوی جانان می‌شوم جسم را وا می‌نهم، پا تا به سر جان می‌شوم تا ‌بپيوندم به اقيانوس عشقت يا حسين در كوير بی‌كسی رودی خروشان می‌شوم پيرم اما مرگ در آغاز راهم مانده است در مصاف دشمنان چون تيغِ عريان می‌شوم حاليا در محضر قرآن ناطق، بر عدو با زبان تيغ خود تفسير قرآن می‌شوم جلوۀ نور خدا را در نگاهت ديده‌ام تا هميشه بر تو ای آیينه، حيران می‌شوم من حبيبم، حاجی از كاروان جامانده‌ات می‌رسم از راه و بر لطف تو مهمان می‌شوم سعی من از كوفه بود و كربلايم شد صفا پای تو ای كعبهٔ مقصود، قربان می‌شوم تشنۀ لبّيک ماندی در منای قرب دوست جوشش لبّيک بر آن كام عطشان می‌شوم 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دوستی تا پای جان🔹 چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد سر پیری عجب شوری‌ست در چشمانت ای مؤمن! - جوان بودن به ظاهر نیست، باید دل جوان باشد چنان آتش شدی، گفتند دود از کُنده برخیزد همان دودی که باید خار چشم کوفیان باشد چکید از دیدۀ تر اشک شوقت، تیغ آوردی کشیدی تیغ بی‌تردید تا خط و نشان باشد.. تو آن کوه کهنسالی که می‌گفتند خاموش است دهان وا کردی و دریافتند آتشفشان باشد تو آن مردی که «قوت لا یموتش» عشق شد، آری نمک‌گیر است از این سفره هر کس، جاودان باشد به فیض دوستی نائل شدن چندان هم آسان نیست «حبیب» است آن‌که پای دوستی تا پای جان باشد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4135@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹أینَ الحبیب؟🔹 دست در دستِ باد می‌ریزد به روی شانه گیسوان سپید موج در موج می‌تراود نور از دو چشمش، دو چشمۀ خورشید همدم روزگار دلتنگی آشنای قدیمی مولا دل او از ازل گره خورده به سر زلف سیدالشهدا ساحل چشم‌های بارانی‌ست با نگاهی صمیمی و مأنوس مثل عباس، کاشف الکرب است چشم‌هایش شبیه اقیانوس وسعت دشت نینوا آن شب گرمِ نجوای عاشقانۀ او پیر روشن‌دل سپاه حسین بیرق کربلا به شانۀ او موعد جان فشاندنی شیرین تشنۀ كوثر شهادت بود می‌خروشید و لشکر دشمن مُتحیّر از آن شهامت بود سنگ‌ها گرم سجده‌ای خونین بین محراب سرخ ابرویش زخم تیر و جراحت شمشیر لاله لاله دمیده بر رویش لحظه‌ای بعد ناگهان دیدند پیش چشمانِ سرخِ عاشورا دست در دست کوفیان می‌گشت سرِ خونین سیدالقُرّا از لبِ تشنۀ امام غریب داشت أمن یجیب می‌بارید می‌شکست و از عمق چشمانش آه! «أین الحبیب» می‌بارید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4251@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹ذکر مکرر🔹 از جنس حیدر است رجزها که از بر است با یا علی همیشه دهانش معطر است در وصف او کتاب فراوان نوشته‌اند دیگر نوشته‌اند که این مرد، دیگر است در آسیاب کوفه نکرده‌ست مو سفید او پیر پای منبر اولاد حیدر است بر دست اگر که نیزه بگیرند، سربلند در دست اگر که تیغ بگیرند، او سر است با سنگ و تیر و نیزه و شمشیر آمدند حق داشتند، جبهه‌شان نابرابر است! تیغ از غلاف خویش اگر در بیاورد تنها خودش به منزلۀ چند لشکر است با تیغ در غلاف، به میدان قدم گذاشت گفت آن‌که پای پس کشد از مرد کمتر است حاشا نفس نفس بزند پیر کارزار! این‌ها نفس نفس که نه، ذکر مکرر است وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست دیدند شیر معرکه دیگر کبوتر است.. وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست معلوم بود فکر لب خشک اصغر است وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست پیچید بوی سیب... وَ این بیت آخر است 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مردِ بسم الله🔹 هر که از بیراهه راهی می‌شود گمراه نیست هیچ‌کس مثل حبیب از این مسیر آگاه نیست مانده‌ها باید لَچَک بر سر کنند از این به بعد جای مردان در میان کوفۀ اشباه نیست از سلیمان‌ها می‌آید نامه، اما هر کسی اهل بسم اللّه باشد مردِ بسم اللّه نیست دست و پا گیر است گاهی اسب و شمشیر و زره دوست وقتی جان بخواهد جای هیچ اکراه نیست گفت: «هَل مِن ناصِر» آنک خون به رگ‌ها بازگشت جان به عالم می‌دهد این روضه‌ها، جانکاه نیست شاعر از گودال خون حرفی مزن، چیزی مگو! آخر آنجا روضه‌ای جانسوزتر از آه نیست :: در طریق اربعین با چشم حیرت دیده‌ام «عالمی سرگشته‌اند و هیچ‌کس گمراه نیست» دست در دست ضریحش، زیر لب گفتم به خود هست خرما بر نخیل و دست ما کوتاه نیست 📝 @ShereHeyat
در سینه اگرچه التهابی داری برخیز برو! که بخت نابی داری ای دل به خودت بیا که یک روز تو هم مانند زهیر انتخابی داری 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مقام ارادت🔹 زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی به کاروان شهیدان نینوا برسی امام پیک فرستاده در پی‌ات، برخیز! در انتظار جوابت نشسته... تا برسی چه شام باشی و کوفه، چه کربلا ای دل! مقیم عشق که باشی به مقتدا برسی زهیر باش! بزن خیمه در جوار امام که عاشقانه به آن متن ماجرا برسی مرید حضرت ارباب باش و عاشق باش! که در مقام ارادت به مدعا برسی تمام خاک جهان کربلاست، پس بشتاب درست در وسط آتش بلا برسی زهیر باش دلم! با یزیدِ نفس بجنگ! که تا به اجر شهیدان نینوا برسی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/731@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سلمان خیمه‌گاه حسین🔹 آزاده است، بندۀ آقای عالم است سلمان خیمه‌گاه حسین است، «اَسلَم» است چشمش به ماه روی حسین است روشن و در راه او دل و قدمش، قرص و محکم است در خیمه‌ها به زخمِ دلِ تنگ کودکان با شعر و قصه‌گویی و لبخند، مرهم است وقت نبرد، چشم جهان ماتِ رزم اوست «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» از فرط زخم عاقبت افتاد از نفس چشم انتظار دوست، در این آخرین دم است ای روضه‌خوان! کنار تنش گریۀ حسین، باران رحمت است، مگو اشک ماتم است صورت به روی صورت خونین او گذاشت آری در این جهان چه کسی مثل اَسلَم است؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5655@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹نمی‌دانم چه شد🔹 هرکه می‌داند بگوید، من نمی‌دانم چه شد مست بودم مست، پیراهن نمی‌دانم چه شد من فقط یادم می‌آید گفت: وقت رفتن است دیگر از آنجا به بعد اصلاً نمی‌دانم چه شد آنچنان از شوق او سرتابه‌پا رفتن شدم در شتاب رفتنم توسن نمی‌دانم چه شد روبه‌روی خود نمی‌دیدم به جز آغوش دوست در میان دشمنان، دشمن نمی‌دانم چه شد سنگ‌باران بود و من یکسر رجز بودم، رجز ناله از من دور شد، شیون نمی‌دانم چه شد من نمی‌دانم چه می‌گویید، شاید بر تنم از خجالت آب شد جوشن، نمی‌دانم چه شد مرده بودم، بانگ هل من ناصرش اعجاز کرد ناگهان برخواستم، مردن نمی‌دانم چه شد پا به پای او سرم بر نیزه شد از اشتیاق دست و پا گم کرده بودم، تن نمی‌دانم چه شد ناگهان خاکستری شد روزگار آسمان در تنور آن چهرۀ روشن نمی‌دانم چه شد صورت من غرق خون بود و نمی‌دیدم درست خیزران در دست اهریمن نمی‌دانم چه شد :: وصف معراج جنونش کار شاعر نیست، نیست از خودش باید بپرسی، من نمی‌دانم چه شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1611@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹داغ شیرین🔹 هر چند داغ رفتن فرزند سنگین است امّا اگر در راه ایمان بود، شیرین است می‌خواستی پرپر ببینی لالۀ خود را دیدی که تنها عامل خوشبختی‌اش این است گفتی: «برو مادر که دل‌شادم کنی آری از غربت مولا دلم بدجور غمگین است فرزند پیغمبر چه تنها مانده، می‌بینی! یک لشکر دل‌سنگ گرداگرد آیینه‌ست» او رفت و مسلخ را به خون خویش آذین بست حالا ببین فرزند تو قربانی دین است حالا ببین جسم جوان تازه‌دامادت جای حنا از خون سرخ خویش رنگین است 📝 @ShereHeyat
با جان و دل آورده اگر آورده‌ست خورشید دو تا قرص قمر آورده‌ست این دختر زهراست که حیدر شده است در معرکه شمشیر دو سر آورده‌ست 📝 @ShereHeyat