#عابس_بن_شبیب علیهالسلام
#غزل
🔹نمیدانم چه شد🔹
هرکه میداند بگوید، من نمیدانم چه شد
مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد
من فقط یادم میآید گفت: وقت رفتن است
دیگر از آنجا به بعد اصلاً نمیدانم چه شد
آنچنان از شوق او سرتابهپا رفتن شدم
در شتاب رفتنم توسن نمیدانم چه شد
روبهروی خود نمیدیدم به جز آغوش دوست
در میان دشمنان، دشمن نمیدانم چه شد
سنگباران بود و من یکسر رجز بودم، رجز
ناله از من دور شد، شیون نمیدانم چه شد
من نمیدانم چه میگویید، شاید بر تنم
از خجالت آب شد جوشن، نمیدانم چه شد
مرده بودم، بانگ هل من ناصرش اعجاز کرد
ناگهان برخواستم، مردن نمیدانم چه شد
پا به پای او سرم بر نیزه شد از اشتیاق
دست و پا گم کرده بودم، تن نمیدانم چه شد
ناگهان خاکستری شد روزگار آسمان
در تنور آن چهرۀ روشن نمیدانم چه شد
صورت من غرق خون بود و نمیدیدم درست
خیزران در دست اهریمن نمیدانم چه شد
::
وصف معراج جنونش کار شاعر نیست، نیست
از خودش باید بپرسی، من نمیدانم چه شد
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/1611
✅ @ShereHeyat
#وهب_بن_عبدالله علیهالسلام
#غزل
🔹داغ شیرین🔹
هر چند داغ رفتن فرزند سنگین است
امّا اگر در راه ایمان بود، شیرین است
میخواستی پرپر ببینی لالۀ خود را
دیدی که تنها عامل خوشبختیاش این است
گفتی: «برو مادر که دلشادم کنی آری
از غربت مولا دلم بدجور غمگین است
فرزند پیغمبر چه تنها مانده، میبینی!
یک لشکر دلسنگ گرداگرد آیینهست»
او رفت و مسلخ را به خون خویش آذین بست
حالا ببین فرزند تو قربانی دین است
حالا ببین جسم جوان تازهدامادت
جای حنا از خون سرخ خویش رنگین است
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
✅ @ShereHeyat
با جان و دل آورده اگر آوردهست
خورشید دو تا قرص قمر آوردهست
این دختر زهراست که حیدر شده است
در معرکه شمشیر دو سر آوردهست
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
✅ @ShereHeyat
#جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام
#قصیده
🔹دو خورشید جهانآرا🔹
دو خورشید جهانآرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو همسنگر...
دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیۀ قرآن...
گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر
به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش
به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر...
گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری
که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر
بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت
تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!
دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی
قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر...
سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا
که این دو شاخۀ گل را کنم در مقدمت پرپر
به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری
درخشیدند در میدان چو خورشید فلکگستر
فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت
که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!
یکی میگفت دو خورشید از گردون شده نازل
یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر...
خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه
دو حیدر حملهور گشتند بر دریایی از لشکر
تو گفتی در اُحد تابیده دو بدر جهانآرا
و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر...
به خاک افتاد جسم پاکشان ناگاه چون قرآن
دریغا ماند زیر دست و پا دو سورۀ کوثر
چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا
به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر...
چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را
درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر
نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا
مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر...
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/4229
✅ @ShereHeyat
#جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام
#غزل
🔹دو لالۀ پرپر🔹
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جز حسین، برابر نداشتم
وقتی صدای غربت «یاسین» بلند شد
در خاطرم، به جز غمِ «کوثر» نداشتم
در خلوت خیال خودم، اشک ریختم
اما به هیچ رو، مژهای تر نداشتم
اینقدر بیوفایی و، اینقدر بیکسی
در نیمروز واقعه، باور نداشتم
دریای بیکرانِ شهادت، که موج زد
من در صدف، به غیر دو گوهر نداشتم...
تا جامۀ شهادتشان را، به تن کنند
چشم از جمال روشنشان برنداشتم
ای باغبان عاطفه! از من قبول کن
غیر از دو ارغوانِ معطّر نداشتم
سهم من، از تمام چمن، شد همین دو گل
شرمندهام که هدیۀ دیگر نداشتم!
تا در رکاب عشق، نگفتند ترک سر
از زانوی مشاهده، سر برنداشتم...
در سایهسار خیمه، نشستم پس از وداع
تاب نگاههای برادر نداشتم
پرواز تا حضور برادر، محال بود
میسوختم ز هجر، ولی پر نداشتم
چشم و دلم به باغ گل امروز روشن است
شکر خدا «دو لالۀ پرپر» هم از من است
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/4199
✅ @ShereHeyat
#جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام
#غزل
🔹هدیهای کوچک🔹
با آنکه رؤیای شهادت در سرم دارم
آیینهای در دل ز صبر مادرم دارم
من عون هستم عون، خواهرزادۀ نورم
غمنامۀ خورشیدها را در برم دارم
شمشیر غیرت در نیام اذن میدان است
یک کربلا احساس در چشم ترم دارم
جای من اینجا نیست، من از آسمان هستم
تصویری از پرواز در بال و پرم دارم
جان، این امانت را خداوندا بگیر اینک
من شرم از جانی که با خود میبرم دارم
کو آن زمانی که ببینم با نگاه شوق
در این بیابان زخمها در پیکرم دارم
دشمن نمیداند که من از نسل خورشیدم
دشمن نمیداند که صبر از مادرم دارم
جان، هدیهای کوچک برای بارگاه توست
آنسان که من شرم از وداع آخرم دارم
📝 #میلاد_عرفانپور
✅ @ShereHeyat
#جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام
#غزل
🔹اشک بدرقه🔹
مادر نشسته سیر تماشایشان کند
هنگام رفتن است، مهیّایشان کند
عون است یا محمّد؟ فرقی نمیکند
در اشکهای بدرقه پیدایشان کند
این سهم زینب است، دو طوفان، دو گردباد
لبتشنهاند، راهی دریایشان کند
او یک زن است و عاطفه دارد، عجیب نیست
سیرابِ بوسه قامت رعنایشان کند
آنها پر از حرارت لبّیک گفتناند
باید سفر به خلوت شیدایشان کند..
بر شانه میزند که: برو، سهم کوچکیست
باید نثار غربت مولایشان کند
📝 #پروانه_نجاتی
✅ @ShereHeyat
#جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام
#غزل
🔹آرزوی مادر🔹
دویدهایم که همراه کاروان باشیم
رسیدهایم که در جمع عاشقان باشیم
به شوق اوج گرفتن ستاره آمدهایم
که خاکبوس قدمهای آسمان باشیم
شما و این همه غربت، چگونه جان ندهیم؟
خدا کند که سزاوار بذل جان باشیم
دو چشم حضرت مادر دو چشمه باران است
چگونه شاهد این درد بیکران باشیم؟
دویده در رگ ما خون جعفر طیّار
زمان آن شده تا عرش، پرزنان باشیم
دو بال سبز پریدن به اذن دست شماست
اگر اجازه دهید از پرندگان باشیم
دو نوجوان فدایی، دو نوجوان شهید
همان که آرزوی مادر است، آن باشیم
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/741
✅ @ShereHeyat
گریه بود اولین صدا، آری!
روز اول که چشم وا کردیم
کشتۀ اشک! ما هم اسم تو را
با همان اشکها صدا کردیم
از همان شیرخوارگی مادر
کاممان را به تربتت وا کرد
روضۀ شیرخوارگان رفتیم
گریه بر طفل کربلا کردیم
داشت کمکم سه سالمان میشد
چقدر یک سهساله شیرین است
ناز کردیم و در دل بابا
خودمان را چه خوب جا کردیم
سیزده ساله... اهل درد شدیم
با تو بار آمدیم و مرد شدیم
تانکها شاهدند، فهمیدیم،
عهد را و به آن وفا کردیم
علیِ اکبرت به ما آموخت
پای این عشقِ پاک، باید سوخت
سوختیم و جوانی خود را
پای عشق شما فدا کردیم
افتخار سیاهپوشی را
از غلامِ سیاهتان داریم
این دل، آن خاک تیره بود، که بعد
با نگاه شما طلا کردیم
هر کجا بوی سیب میآید
حتماً اسم «حبیب» میآید
پیر گشتیم، خسته اما نه
سر پیری ببین چهها کردیم
سر پیری، پیالهنوش شدیم
در حرمها علم به دوش شدیم
از جوانها جوانتریم حسین!
با غمت شورها بهپا کردیم...
تا که دیدیم ربنایت را
زیر باران تیرها خواندی
در حضورت نمازِ بیدردِ
همۀ عمر را قضا کردیم
هر زمان بیقرار یار شدیم
زار از زخم انتظار شدیم
کمی از تربت تو بوییدیم
دردمان را کمی دوا کردیم
📝 #قاسم_صرافان
🌐 shereheyat.ir/node/4818
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹زندۀ جاویدان🔹
کشتۀ تیغ غمت زندۀ جاویدان است
غرقۀ بحر ولا را چه غم از طوفان است؟
زنده شد هر که به شمشیر غمت گشت شهید
چون شهید غم تو زندۀ جاویدان است..
از دمی، زنده دو صد عیسی جانبخش کند
آن شهیدی که به کوی تو به خون غلتان است
هیچ دردی نکند درد دل خلق علاج
غیر درد تو که بر درد همه درمان است
تا تو جُستی ز دم تیغ، حیات ابدی
تا ابد خضر در این مرحله سرگردان است
ما تهی از تو دل خویش ندانیم، شها
دل ما مدفن آن جسم سراپا جان است
تشنه کشتند تو را در لب شط، غافل از آنک
در هر انگشت تو صد آب بقا پنهان است
سوخت از سوز عطش تا لبت ای چشمۀ خضر
دل هر ذرّهای از تشنگیات سوزان است
📝 #مرتضی_طائی_شمیرانی
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹آرزوی ما🔹
در راه دوست کشته شدن آرزوی ماست
دشمن اگرچه تشنه به خون گلوی ماست
گردیم دور یار چو پروانه دور شمع
چون سوختن در آتش عشق آرزوی ماست
از جان گذشتهایم و به جانان رسیدهایم
در راه وصل، این تن خاکی عدوی ماست
خاموش گشتهایم و فراموش کی شویم
بس اینقدر که در همهجا گفتگوی ماست
ما را طواف کعبه بهجز دور یار نیست
کز هر طرف رویم خدا روبهروی ماست..
📝 #مهدی_بهاءالدین
✅ @ShereHeyat
گیرم که بمانیم بر آن پیمان هم
گیرم برویم تشنه در میدان هم
دِینی دارد حسین بر گردن ما
دِینی که ادا نمیشود با جان هم
📝 #میلاد_عرفانپور
✅ @ShereHeyat