eitaa logo
شعر هیأت
11.9هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
206 ویدیو
20 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹بهار زندگی‌ام!🔹 کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست تحمّل غم هجر تو، در توانش نیست کسی که سوخته از انتظار، می‌داند دل از فراق تو جسمی بود، که جانش نیست کسی که روی تو را دید یک نظر، چون خضر چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟! کسی که درک کند دولت حضور تو را نیاز گوشۀ چشمی به دیگرانش نیست نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت که بی حضور تو، حاجت به این و آنش نیست به خاک پای تو سوگند، ای همیشه بهار! گلی که بوی تو دارد، غمِ خزانش نیست بهار زندگی‌ام در خزان نشست بیا «بهار نیست به باغی که باغبانش نیست» کنارِ تربتِ زهرا تو گریه کن! که کسی به جز تو با خبر از قبر بی‌نشانش نیست بیا و پرده ز راز شهادتش، بردار پسر که بی‌خبر از مادرِ جوانش نیست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2177@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹زهرا امان ندارد!🔹 بیمارت ای علی‌جان، جز نیمه‌جان ندارد میلی به زنده ماندن، در این جهان ندارد غم چون نسیم پاییز برگ و بر مرا ریخت این لالۀ بهاران غیر از خزان ندارد... خواهم که اشک غربت از چهره‌ات بگیرم شرمنده‌ام که دیگر دستم توان ندارد بگذار کس نداند در پشتِ در چه بگذشت من لب نمی‌گشایم، محسن زبان ندارد هر کس سراغم آمد با او بگو که زهرا قدرش عیان نگردید، قبرش نشان ندارد شهری که در امان‌اند حتی یهود در آن در بین خانۀ خود، زهرا امان ندارد!... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1258@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹غمگسار من🔹 ای باخبر ز درد و غم بی‌شمار من! برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من رفتی ز دیدۀ من و، از دل نمی‌روی حس می‌کنم همیشه تویی در کنار من شیرینی حیات من، ای بَضعَةُ الرّسول! تلخ‌ است با غمت همه لیل و نهار من خیری پس از تو نیست در این زندگی و، من، گِریَم از این‌که طول کشد روزگار من مردم ز گریه، غصّۀ خود حل کنند، لیک افتد ز گریه، غصّۀ دیگر به کار من خواهم ز کودکان تو پنهان گریستن اما غمت ربوده ز کف اختیار من این روزها ز خانه کم آیم برون، مگر کمتر به قتلگاه تو افتد گذار من 📝 🌐 shereheyat.ir/node/119@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹چه کنم؟🔹 بی‌تو یافاطمه با محنت دنیا چه کنم؟ وای، با این‌همه غم، بی‌کس و تنها چه کنم... بی تو دنیاست مرا، هم‌چو کویری سوزان دور، از سایه‌ات ای شاخۀ طوبی چه کنم؟ آتش فتنه ز خاموشی تو روشن شد در چنین مهلکه، ای بضعۀ طاها چه کنم؟ من به دریای غمت کشتی طوفان‌زده‌ام پای بندم به تو و، غرق به دریا؛ چه کنم؟ ای که در رحلت احمد بگرفتی دستم حال کز داغ تو افتاده‌ام از پا، چه کنم؟ در دل شب، ز یتیمان تو پنهان گریم گر صدایم شنود زینب کبری، چه کنم؟... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1202@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹مرهم🔹 جايی برای كوثر و زمزم درست كن اَسما! برای فاطمه مرهم درست كن.. تا داغ اين شقايق زخمی نهان شود تابوتی از لطافت شبنم درست كن مثل شروع زندگی مرتضی و من بی‌زرق و برق، ساده و محكم درست كن از جنس هيزمی كه در خانه سوخت، نه از چند چوب و تختۀ مَحْرَم درست كن طوری كه هيچ خون نچكد از كناره‌اش مثل هلال لاله كمی خم درست كن 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1210@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹مرز بهشت و دوزخ🔹 تفسیر او به دست قلم نامیسّر است در شأن او غزل ننویسیم بهتر است شأن نزول یک پری از آسمان به خاک دامان مادری‌ست که در شأن کوثر است.. او فاطمه‌ست معنی این نام را هنوز از هر زبان که می‌شنوم نامکرّر است.. در کوچه بوی آتش و در خانه عطر گل مرز بهشت و دوزخ از آن روز این در است با پهلوی شکسته هم از کوه، کوه‌تر با قامت خمیده هم از آسمان سر است لبخند می‌زند که بخندند بچه‌ها مادر اگر که جان بدهد باز مادر است مولا هنوز اوّل بی‌هم‌نفس شدن بانو در انتظار نفس‌های آخر است! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1928@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹ختمِ قرآن🔹 «عشق، سوزان است بسم الله رحمن الرحیم هر که خواهان است بسم الله رحمن الرحیم» کشتی‌ام بی‌ناخدا دارد به دریا می‌رود وقت طوفان است بسم الله رحمن الرحیم دست من بسته‌ست، جای من رجزخوان می‌شوی کوچه، میدان است بسم الله رحمن الرحیم ختم قرآنِ تو جای «ناس» گویا با «حدید» رو به پایان است بسم الله رحمن الرحیم... «قدر» می‌خوانم وَ می‌دانم که از نامحرمان «قدر» پنهان است بسم الله رحمن الرحیم آب را از سلسبیل آورده‌ام «اسما»! بریز غسل باران است بسم الله رحمن الرحیم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1270@ShereHeyat
علیهاالسلام فرازی از یک 🔹خاطرات🔹 ..نیمه‌شب تابوت را برداشتند بار غم بر شانه‌ها بگذاشتند هفت تن، دنبال یک پیکر، روان وز پی آن هفت تن، هفت آسمان.. ظاهراً تشییع یک پیکر، ولی باطناً تشییع زهرا و علی.. ابرها گریند بر حال علی می‌رود در خاک، آمال علی.. سینه‌اش آتشفشان، از هُرم آه چشم او بر ماه، سر، دنبال چاه زَمزَمش در چشم و لَب در زمزمه در سخن با خاطرات فاطمه: مرغ جانت از قفس، آزاد شد رفتی اما دوست، دشمن‌شاد شد! شب نهادی پا به کوچک‌خانه‌ام می‌بَرم شب هم تو را بر شانه‌ام خانه‌ام را رشک گلشن داشتی سوختی چون شمع و، روشن داشتی.. ذره‌ای مِهر تو در کاهِش نبود بر لبت نُه‌سال، یک‌خواهش نبود! بارها از دوش من برداشتی جای آن تابوت خود بگذاشتی ای تو را کار و عبادت، متصل دستۀ دستاس، از دستت خجل با تو، غم در خانۀ من جا نداشت بَعد تو در جای‌جایش پا گذاشت یاد داری خانه هرگه آمدم با تپش‌های دلم در می‌زدم؟ با صفای کامل و مِهر تمام صد غمم بردی ز دل با یک‌کلام بس نگاه ناتمامم کرده‌ای با لب بی‌جان، سلامم کرده‌ای من که بودم با تو غرق آرزو، خاک می‌ریزم به فرق آرزو نی علی از درد، گل‌گون گریه کرد از غمت دیوار و در، خون گریه کرد داغ تو بنیان‌کَنِ صبر علی‌ست خانۀ بی‌فاطمه قبر علی‌ست.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1190@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹دارالشفای درد جهان🔹 آن شب که دفن کرد علی بی‌صدا تو را خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را در گوش چاه، گوهر نجوا نمی‌شکست ای آشیانِ درد، علی داشت تا تو را ای مادرِ پدر، غمش از دست برده بود همراه خود نداشت اگر مصطفی تو را زین درد سوختیم که ای زُهرۀ منیر کتمان کند به خلوت شب، مرتضی تو را ناموسِ دردهای علی بودی و چو اشک پیدا نخواست غیرتِ شیر خدا تو را دفن شبانۀ تو که با خواهش تو بود فریاد روشنی‌ست ز چندین جفا تو را تا کفرِ غاصبان خلافت عَلَم شود راهی نبود بهتر از این، مرحبا تو را! یک عمر در گلوی تو بغض، استخوان شکست در سایه داشت گرچه علی چون هما تو را... تحریف دین، فراق پدر، غربتِ علی انداخت این سه دردِ مجسّم ز پا تو را... دادند در بهای فدک آخر ای دریغ گلخانه‌ای به گسترۀ کربلا تو را... پهلو شکسته‌ای و علی با فرشتگان با گریه می‌برند به دارالشفا تو را دارالشفای درد جهان، خانۀ علی‌‌ست زین خانه می‌برند ندانم کجا تو را؟!... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4418@ShereHeyat
چو آفتاب رُخت را غبار ابر گرفت شکوه نام علی غربتی ستبر گرفت جهان و کُن فیکونش در اختیار تو بود عدو چگونه فدک را ز تو به جبر گرفت؟ خمید قامت او زیر بار اندوهت اگرچه دست علی را عصای صبر گرفت پدر به دیدن تو تا بهشت صبر نکرد تو را ز دست علی در میان قبر گرفت تمام غربت خود را گریست در دل چاه که تا همیشه دل چاه مثل ابر گرفت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/93@ShereHeyat
علیهاالسلام فرازی از یک 🔹کوثر جوشان حق🔹 تو آمدی و زن به جمال خدا رسید انسانِ دردمند، به درک دعا رسید تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید هاجر هر آنچه هروله کرد از پی تو کرد آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید.. داغ پدر، سکوت علی، غربت حسین شعری شد و به حنجرۀ کربلا رسید در تلّ زینبیه غروبت طلوع کرد با داغ تو قیامت زینب فرا رسید با محتشم به ساحل عمّان رسید اشک داغ تو بود بار امانت به ما رسید تسبیح توست رشتۀ تعقیب واجبات قد قامت الصّلاتی و حیّ علی الصّلات.. :: شب‌گریه‌های غربت مادر تمام شد زینب به گریه گفت که دیگر تمام شد.. طفلانِ تشنه هروله در اشک می‌کنند ایّامِ تشنه‌کامی مادر تمام شد آن شب حسن شکست که آرام‌تر! حسین چشم حسین گفت: برادر! تمام شد.. زاینده است چشمۀ زهرایی رسول باور مکن که سورۀ کوثر تمام شد باور مکن که فاطمه از دست رفته است باور مکن حماسۀ حیدر تمام شد زهرا اگر نبود حدیث کسا نبود زینب نبود و واقعۀ کربلا نبود :: شب آمده‌ست گریه‌کنان بر مزار تو دریا شکست موج‌زنان در کنار تو بعد از تو چله‌چله علی خطبه خواند و سوخت چرخید ذوالفقار علی در مدار تو زینب کجاست؟ همسفر خطبه‌های خون دنیا چه کرد بعد تو با یادگار تو؟ باران تیر و نعش غریبانۀ حسن آن روزگار زینب و این روزگار تو گل داد روی نیزه، سر تشنۀ حسین تا شام و کوفه رفت دل داغدار تو تو سوگوار زینب و زینب غریب شام تو سوگوار زینب و او سوگوار تو بعد از تو سهم آینه درد و دریغ شد دست نوازشی که کشیدند تیغ شد.. :: ای سرپناه عارف و عامی نگاه تو آتش گرفت خیمۀ گردون ز آه تو آیا چه بود قسمت تو غیر درد و درد؟ آیا چه بود غیر محبت گناه تو؟ ساقی علی‌ست، کوثر جوشان حق تویی ما تشنه‌ایم تشنۀ لطف نگاه تو در چشم من تمام زمین، سنگ قبر توست گردون کجا و مرقد بی‌بارگاه تو در کربلای چند، شهید غمت شدیم سربندهای فاطمه بود و سپاه تو از خانۀ تو می‌گذرد راه مستقیم راهی نمانده است به حق، غیر راه تو.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2046@ShereHeyat
علیهاالسلام فرازی از یک 🔹 چشم‌انتظار🔹 ..رسید قصه به اینجا که زیر چرخ کبود زنی، ملازم دستاس، خیره بر در بود چرا که دست خداوند، رفته بود از فرش انار تازه بچیند برای او در عرش کمی بلندتر از گریه‌های کودکشان درخت‌های جهان در حیاط کوچکشان کنار باغچه، زن داشت ربنا می‌کاشت برای تک‌تک همسایه‌ها دعا می‌کاشت و بی‌قرارتر از کودکی که در بر داشت غروب می‌شد و زن فکر شام در سر داشت چه خانه‌ای‌ست که حتی نسیم در می‌زد فدای قلب تو وقتی یتیم در می‌زد صدای پا که می‌آمد تو پشت در بودی به یاد در زدن هر شب پدر بودی فقیر دیشب از امشب اسیر آمده بود اسیر لقمۀ نانت فقیر آمده بود صدای پا که می‌آید... علی‌ست شاید... نه... همیشه پشت در اما... کسی که باید... نه... نسیمی از خم کوچه، بهار می‌آورد علی برای حبیبش انار می‌آورد خبر دهان به دهان شد انار را بردند و سهم یک زن چشم انتظار را خوردند ز باغ سبز تو هیزم به بار آوردند انار را همه بردند و نار آوردند قرار بود نرنجی ز خار هم... اما... به چادرت ننشیند غبار هم... اما... قرار بود که تنها تو کارِخانه کنی نه این که سینه سپر، پیش تازیانه کنی فدای نافله‌ات! از خدا چه می‌خواهی؟ رمق نمانده برایت... شفا نمی‌خواهی؟ صدای گریۀ مردی غریب می‌آید تو می‌روی همه جا بوی سیب می‌آید تو رفته بودی و شب بود و آسمان، بی‌ماه به عزت و شرف لا اله لا الله.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1908@ShereHeyat