#امام_علی علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹علی علی🔹
کی میشود شبیهِ تو پیدا؟ علی علی
بعد از تو خاک بر سر دنیا، علی علی
دستِ حق و زبانِ حق و چشمِ حق، بهحق
آیینۀ خدای تعالی، علی علی
نامت دوای درد و کلامت شفای دل
استادِ ذو فنونِ مسیحا، علی علی
آموزگارِ عشق گریبان درید و گفت:
دردا و حسرتا و دریغا علی، علی
شیخان و زاهدان و فقیهان و مفتیان
حق حق علی علی، یا مولا علی علی
یک شمّه از کلامِ تو شد چشمه، موج موج
یک چشمه از سکوتِ تو دریا، علی علی
دنیا هنوز نام تو را میبَرد مدام
دنیا هنوز محو تماشا: علی، علی
دنیا هنوز تشنۀ شمشیرِ عدلِ توست
آن تلخترْ شرابِ گوارا، علی علی
دیگر علی ندید به خود خاک و، دید اگر
پیش از تو بود حضرت زهرا علی، علی
یکچند بود حضرت زهرا انیس تو
یکعمر... آه، تنها تنها علی علی
دستِ عقیل سوخت که گویند دشمنان
«با دوست هم نکرد مدارا علی»، علی
گفتیم «در نمازش...» گفتند «در نماز؟
او هم نماز میخواند آیا؟ علی؟ علی؟»
ما ماندهایم و معرکه، ما ماندهایم و تیغ
ما ماندهایم و صف به صف اعدا، علی علی
ای خطِ نورِ لمیزلی، تا ابد بتاب
دیروز را بریز به فردا، علی علی
من با زبان خاک چگونه بخوانمت؟
بالانشینِ عالمِ بالا، علی علی
دنیای بیتو تودۀ خاکیست بیخدا
بعد از تو خاک بر سرِ دنیا، علی علی
تنها، غریب، تنها، حتی میانِ ما
حتی در این مراسمِ اِحیا، علی علی...
📝 #امید_مهدینژاد
📗 #فصل_شهادت
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹توکلت علی الله🔹
روی زمین نگذاشتی شبها سر راحت
وقتی که دیدی مستمندی را سر راهت
در جمع مردم با تبسم مینشستی آه
اما نگفتی با کسی جز چاه از آهت
در بین نخلستان عرق میریختی هر روز
تا شب کمی خرما و نان باشد به همراهت
رؤیای زیبایی برای هر یتیمی بود
بین خرابه نیمهشبها چهرۀ ماهت
محراب کوفه شاهد راز و نیازت بود
مولای یا مولای نجوای سحرگاهت
هر چند طوفانی میان سینهات جاریست
آرامشی دارد توکلت علی اللّهت
شهری کمیلت میشود با هر فرازی از
یا نور و یا قدوسهای گاه و بیگاهت
امروز هم دنیا به مردی چون تو محتاج است...
📝 #رضا_خورشیدی_فرد
📗 #فصل_شهادت
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#مثنوی
🔹ها عَلیٌ بَشرٌ کَیفَ بَشَر🔹
علی آن شیر خدا شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب
شب ز اسرار علی آگاه است
دل شب محرم سرالله است
شب شنیدهست مناجات علی
جوشش چشمۀ عشق ازلی
اشکباری که چو شمع بیزار
میفشاند زر و میگرید زار
دردمندی که چو لب بگشاید
در و دیوار به زنهار آید
کلماتی چو دُر آویزۀ گوش
مسجد کوفه هنوزش مدهوش
فجر تا سینۀ آفاق شکافت
چشم بیدار علی خفته نیافت
روزهداری که به مهر اسحار
بشکند نان جوین در افطار
ناشناسی که به تاریکی شب
میبرد شام یتیمان عرب
پادشاهی که به شب برقعپوش
میکشد بار گدایان بر دوش
تا نشد پردگی آن سِرِّ جلی
نشد افشا که علی بود علی
شاهبازی که به بال و پرِ واز
میکند در ابدیت پرواز
شهسواری که به برق شمشیر
در دل شب بشکافد دل شیر
عشقبازی که هم آغوش خطر
خفت در خوابگه پیغمبر
آن دم صبح قیامتتأثیر
حلقه در شد از او دامنگیر
دست در دامن مولا زد در
که علی بگذر و از ما مگذر
شال شه واشد و دامن به گرو
زینبش دست به دامن که مرو
شال میبست و ندایی مبهم
که کمربند شهادت محکم
پیشوایی که ز شوق دیدار
میکند قاتل خود را بیدار
ماه محراب عبودیت حق
سر به محراب عبادت منشق
میزند پس لب او کاسۀ شیر
میکند چشم اشارت به اسیر
چه اسیری که همان قاتل اوست
تو خدایی مگر ای دشمن دوست
در جهانی همه شور و همه شر
ها عَلیٌ بَشرٌ کَیفَ بَشَر
شبروان مست ولای تو علی
جان عالم به فدای تو علی
📝 #سیدمحمدحسین_شهریار
📗 #فصل_شهادت
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹پس از شهادت تو...🔹
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی
گویی هنوز دامن محراب کوفه را
آثار خون ز فرق تو پیداست یا علی
آثار سجده، زخم جبین، روی غرق خون
در محضر خدات چه زیباست یا علی
تا دستهگل برای تو آرند از بهشت
بر روی دست، محسن زهراست یا علی
گرچه شکافت فرق تو در صبحگاه قدر
هر شب برای تو شب احیاست یا علی
شمشیر دید عازم وصل خدا شدی
روی تو را به خون تو آراست یا علی
دنیا چه پست بود که مثل تو را نخواست
از تو برید و غیر تو را خواست یا علی
کوفه پس از شهادت تو گشته متّحد
بر کشتن حسین مهیاست یا علی...
📝 #غلامرضا_سازگار
📗 #فصل_شهادت
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹عزای علی🔹
ناله كن اى دل به عزاى على
گریه كن اى دیده براى على
كعبه ز كف داده چو مولود خویش
گشته سیهپوش عزاى على
عمر على عمرۀ مقبوله بود
هر قدمش سعى و صفاى على
دیدۀ زمزم كه پر از اشک شد
یاد كند، زمزمههاى على
تیغ شهادت سر او را شكافت
كوفه بُوَد، كوه مناى على
عالم امكان شده پر غلغله
چون شده خاموش صداى على
منبر و محراب كشد انتظار
تا كه زند بوسه به پاى على
ماه دگر در دل شب نشنود
صوت مناجات و دعاى على
آه كه محروم شد امشب دگر
چشم یتیمان ز لقاى على
مانده تهى سفرۀ بیچارگان
منتظر نان و غذاى على
واى امیر دو سرا كشته شد
خانۀ غم گشته، سراى على
پیش حسین و حسن و زینبین
خون چكد از فرق هماى على
خواهی اگر ملک دو عالم «حسان»
از دل و جان باش گداى على
📝 #حبیب_الله_چایچیان
📗 #فصل_شهادت
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹بزم شهود🔹
دوش بر فرق تو شمشیر فرود آمده بود
سنگ بر آینۀ اصل وجود آمده بود
شب تودیع تو از جوش ملک غوغا شد
وحی نازل شده و روح فرود آمده بود
به تمنّای حضور تو ز بام ملکوت
پیک قدسی به سلام و به درود آمده بود
آن شب از سرخی خون تو شفق رنگین شد
فجر حیرت زده با روی کبود آمده بود
جان ما بودی و بدرود جهان میگفتی
آن شب قدر که مسجد به سجود آمده بود
به امید کرمی پیک اجل این همه راه
به گدایی به در خانۀ جود آمده بود
ای گره خورده حیات دو جهان با نفَسَت
مرگ آن شب به سراغ تو چه زود آمده بود
غمت این بود که در خانۀ بیفاطمه باز
محشر تازهای آن شب به وجود آمده بود
میشنید از گل لبهای تو الله الله
شاهد غیب که از بزم شهود آمده بود
📝 #محمدجواد_غفورزاده
📗 #فصل_شهادت
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹جلوههای معطر🔹
در جان بهجز جوانۀ باور نداشتی
ای آنکه در شکوه، برابر نداشتی
رنگی نمیگرفت به خود باغها اگر
اینقدر جلوههای معطر نداشتی
آری! تو در مقام فنا نیز از خودت
جز انتظار فتح مکرر نداشتی
مشتاق یاریاند تو را آسمانیان
باور نمیکنیم که یاور نداشتی
با من بگو کدام فرشته طلوع کرد
کز بادهاش هرآینه ساغر نداشتی؟!
با من بگو کدام پیمبر کتاب داشت
یا خواند حکمتی و تو از بر نداشتی؟!
ای آنکه سر نهاده جهانی به پای تو
یکبار هم به بالش پَر سر نداشتی
طوری گرفت هُرم تو دست عقیل را
انگار غیر عدل، برادر نداشتی
آن شب کنار سفرۀ افطارِ دخترت
جز شوق لحظههای مقدر نداشتی
ای زخمیِ تبار نمکناشناسها
غیر از نمک ز سفره چرا برنداشتی؟...
📝 #جواد_محمدزمانی
📗 #السلام_علیک_یا_ساقی
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#مثنوی
🔹عرش محراب🔹
سهلتر سادهتر از قافیهای باختیاش
ننگ بادا به تو ای دهر که نشناختیاش
چه برایش به جز اندوه و ملال آوردی
جان او را به لبش شصت و سه سال آوردی
سهمش از خاک فقط کفش پر از پینهٔ اوست
در عرقریز زمین جامهٔ پشمینه اوست
باغ میساخت و در سایهٔ آن باغ نبود
یک نفس قافلهاش در پی اُتراق نبود
درد باید که بفهمیم چه گفتهست علی
که شبی با شکم سیر نخفتهست علی
از سر سفرهٔ اسلام چه برداشت امیر
نان دندانشکنی را که نمیخورد فقیر
آه، از آن شبِ آخر که علی غمگین بود
سفرهٔ دخترش از شیر و نمک رنگین بود
شب آخر که فلک، باد، زمین، دریا، ماه
میشنیدند فقط از علی انّا لله
باد برخاست و از دوش عبایش افتاد
مهربان شد در و دیوار، به پایش افتاد
مرو از خانه، به فریاد جهان گوش مکن
فقط امشب، فقط امشب به اذان گوش مکن
شب آخر، شب آخر، شب بیخوابیها
سینهزن در پی او دستهٔ مرغابیها
از قدمهای علی ارض و سما جا میماند
قدم از شوق چنان زد که عصا جا میماند
با توام ای شب شیون شده بیهوده مکوش
او سراپا همه رفتن شده، بیهوده مکوش
بیشک این لحظه کم از لحظهٔ پیکارش نیست
دست و پاگیر مشو، کوه جلودارش نیست
زودتر میرسد از واقعه حتی مولا
تا که بیدار کند قاتل خود را مولا
تا به کی ای شب تاریک زمین در خوابی
صبح برخاسته، بیدار شو ای اعرابی
عرش محراب شد از فُزتُ و ربّ الکعبه
کعبه بیتاب شد از فُزتُ و ربّ الکعبه
آه از مردم بیدرد، امان از دنیا
نعمتِ داشتنت را بستان از دنیا
میرود قصهٔ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
📗 #تحیر
✅ @ShereHeyat
#ماه_رمضان
#شب_قدر
#مثنوی
🔹یا مفتّح الابواب🔹
روزههایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است
رمضان است و من زلالم باز
صاحب روزی حلالم باز
میزند موج بیکران در من
پهنه در پهنه آسمان در من
چشمهایم ندیدنی را دید
رمضان است و من پر از خورشید
الفتی پاک با سحر دارم
تشنهٔ لحظههای افطارم
رمضان است و گفتنم هوس است
«راز از تو شنفتنم هوس است»
از تو ای با من آشنا! از تو
از تو ای مهربان خدا! از تو
ای خدایی که جود آوردی
از عدم در وجود آوردی
ای خدایی که هستیام دادی
حرمت حقپرستیام دادی
ای سؤالِ مرا همیشه جواب
ای سبب! ای مسبِّب! ای اسباب!
پیش پایم همیشه روشن باش
با توام من، تو نیز با من باش
در نگاهم، گناه میجوشد
تو نپوشی کسی نمیپوشد
با من ای مهربان، مدارا کن
گره از کار بستهام وا کن...
رمضان است و ماه نیمهٔ بدر
شب تقسیم زندگی، شب قدر...
ای خدای بزرگ بندهنواز
خالق لحظههای راز و نیاز
میچکد شور تو در آوایم
میزنی موج در دعاهایم
شب قدر است و میکنی تقسیم
برسان سهم دوستان یتیم
سهم من چیست؟ بندگی کردن
پاک و پاکیزه زندگی کردن
بار من ای یگانه سنگین است
سبُکم کن که سهمِ من این است
لطف داری به دست کوتاهم
میدهی آنچه را که میخواهم
بعد یک عمر خون دل خوردن
مطّلع کن مرا شب مردن
ای خدا، ای خدای نومیدان
زندهٔ تا همیشه جاویدان
ای سزاوار گریه و خنده
مهربانِ هماره بخشنده
پاکبازم اگرچه گمراهم
از تو غیر از تو را نمیخواهم
بار تشویش از دلم بردار
وَ قِنا ربّنا عذاب النّار
شب قدر است و من چنین بیتاب
اِفتَتِح یا مفتّح الابواب...
📝 #مرتضی_امیری_اسفندقه
✅ @ShereHeyat
#امام_خمینی قدسسره
#غزل
🔹توفان غم🔹
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
مرا غیر از این دل، نصیبی نبود
خدایا، خدایا، چرا میبرند؟
دریغا، بهاران این باغ را
به گلزار آلالهها میبرند
کجا ای حقیقت، تو را بنگرم
از این پس که آیینه را میبرند...
چه پیش آمدهست آفتاب مرا
که بر شانههای عزا میبرند
شگفتا که دریایی از نور را
چنین بر سر دستها میبرند
چه کردی که خاک تو را ای عزیز
از این پس برای شفا میبرند
اماما، ببین روشنان فلک
غبار تو را توتیا میبرند
سزاواری ای گل، که بر موج نور
تو را تا به عرش خدا میبرند
📝 #کاووس_حسنلی
📗 #سوگنامه_امام_خمینی
✅ @ShereHeyat
#امام_خمینی قدسسره
#غزل
🔹نام محبوب🔹
راه گم بود، اگر نام و نشان تو نبود
اگر آن دیدهٔ بر ما نگران تو نبود
كوه بیداد ز بنیاد نمیشد ویران
اگر از خشم، نهیب تو، تكان تو نبود
ریشه آنچه نباید، كه ز جا بر میكند؟
اگر امید، به بازوی توان تو نبود
چه كسی راه، به دنیای كرامت میجست
اگر انوار دل فیضرسان تو نبود؟
جامهٔ نو، كه بر این ملك كهن میپوشید؟
آه... ای پیر، اگر بخت جوان تو نبود
پای تردید به دلهای كسان وا میشد
نام محبوب، اگر وردِ زبان تو نبود
مأمنی یافت سخنهای خوش اهل طریق
كه در اظهار، به جز طرز بیان تو نبود
آنچه گفتی و بر آن زد دل ما، مُهر قبول
حرف حق بود، فقط حرف دهان تو نبود
هستیات بود برازندۀ سیر ملكوت
این جهان گرچه جهان بود، جهان تو نبود
📝 #محمدجواد_محبت
✅ @ShereHeyat
#امام_خمینی قدسسره
#غزل
🔹کلبهٔ احزان🔹
تیره شد آینهٔ صبحِ درخشان بیتو
تار شد مشرق روحانی ایمان بیتو...
جنگل سبز قیام از تو برافراشته بود
میرود قوّت زانوی درختان بیتو
ضجّهها میزند از داغ جگرسوز فراق
در و دیوار غمآلود جماران بیتو
بیجمال تو دل آینه و آب گرفت
آتشین شد نفس باد پریشان بیتو
پاره شد رشتهٔ منظومهٔ نورانی شوق
گشت آفاق همه کلبهٔ احزان بیتو
من چه گویم که چهسان آینهٔ روز گرفت
رنگ دلگیرترین شام غریبان بیتو
کاش پیش از شب اندوه سفر میکردیم
تا نبودیم در این باغ غزلخوان بیتو
📝 #زکریا_اخلاقی
📗 #تبسمهای_شرقی
✅ @ShereHeyat
#امام_خمینی قدسسره
#غزل
🔹ای روح خدایی!🔹
ای آفتابی که زمین شد مدفن تو
هفت آسمان راه است تا فهمیدن تو
هفت آسمان راه است تا درک نگاهت
راه است تا مفهوم چشم روشن تو
از تو چه باید گفت ای روح خدایی
از تو چه... وقتی محو شد در او «من» تو
قلبی جوان در سینهٔ تو در تپش بود
حس کرد این را سالها پیراهن تو
دل را به اوج آسمانها برد روحت
روحت نشد هرگز زمینگیر تن تو
در راه تو ای آفتاب سبز ماندیم
در سایهٔ ماهیم بعد از رفتن تو
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
📗 #خاک_باران_خورده
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
فرازی از یک #مثنوی
🔹امام المتّقین🔹
علی آن صبح صادق، آن شب قدر
علی شرح «اَلَم نَشرَح لَک صَدر»
علی، آن مظهر یکتا پرستی
علی، روح حیات و جان هستی
علی آیینۀ وحی نبوّت
فروغ دیدۀ عدل و مروّت
زنی را دید روزی در گذرگاه
نهان در پردهای از حسرت و آه
به دوش خود فکنده مشک آبی
نگاه او سؤال بیجوابی
چو دریا موج زن، چون چشمه در جوش
چو نی با ناله همدست و همآغوش
حدیث از ماجرای خویش میکرد
شکایت با خدای خویش میکرد
که یارب! من روانی خسته دارم
ولی پیوندِ با غم بسته دارم
غم و اندوهم از اندازه بیش است
دلم خلوت نشینِ داغ خویش است...
شکسته سنگ غربت شیشهام را
صبوری سوخت برگ و ریشهام را
چرا صد داغ بر این دل بماند؟
علی از حال ما غافل بماند؟
تو روشن کن غم آبادِ دلم را
تو بِستان از علی داد دلم را!...
علی چون موج از این طوفان برآشفت
به او نزدیک شد آهسته و گفت:
که بگذر از علی، لطف و کرم کن
به درگاه الهی شکوه کم کن...
مده آزارِ خود زین بیش، مادر!
به من ده ظرف آبِ خویش مادر!
که من چون سایه همراه تو هستم
بود سررشتۀ آهت به دستم
چو با او از سر رأفت سخن گفت
به سقّایی خود او را پذیرفت...
قدم در ره چو با آن مرد حق زد
کتاب خاطراتش را ورق زد:
که بر روی خوشی در بستهام من
پرستویم، ولی پربستهام من
شکوهِ شادیام از یاد رفتهست
سر و سامان من بر باد رفتهست
«در آن مدّت که ما را وقت خوش بود»
فلک کی این همه مظلوم کُش بود؟
مرا تا سایۀ همسر به سر بود
بساط زندگانی مختصر بود
دریغ! از کف، گرامی گوهرم رفت
به استقبال دشمن، شوهرم رفت
جوانمرد و مجاهد، آهنین عزم
به فرمان علی شد عازم رزم
کمربند جهادش را گره زد
شرار از دل گرفت و بر زره زد
به میدان رو نهاد و ترک سر گفت
به رنگِ ارغوان در دشت خون خفت
به خون رنگین چو دیدم جامهاش را
سحر خواندم شهادتنامهاش را
من اکنون بینوایی دل به دستم
تهیدستی بدون سرپرستم
خبردار از خزانِ من نسیم است
نصیبِ این صدف دُرّ یتیم است
نه شب دارم از این اندیشه، نه روز
غم جانکاه دارم، آهِ جانسوز...
گره زد گرچه دست غم به کارم
به یاربهای خود امّیدوارم
علی را پاسِ حرمت گرچه بر ماست
خدا بین من و او حکمفرماست
در این گفت و شنودِ حسرت آلود
که در روح علی توفان به پا بود
نمایان شد سواد خانه از دور
چه خانه، کلبهای بیرونق و نور
امیر مؤمنان مولیالموالی
رها در هالۀ آشفته حالی
امانت را به آن آزرده جان داد
که آهش آسمانها را تکان داد
چو کمکم آشنای راز گردید
شکستهدل به منزل باز گردید
چنان آن روز غم در او اثر کرد
که شب را با پریشانی سحر کرد
سپیده آرزوی سر زدن داشت
علی را دل، هوای پر زدن داشت
مهیّا ظرفی از خرما و نان کرد
توکّل بر خدای مهربان کرد
گرفت آن بارِ سنگین را به شانه
روان در کوی و برزن تا نشانه
رسید و حلقه بر در کوفت چندی
به گوش آمد نوای مستمندی
که در این سایه روشن، پشتِ در کیست
علی گفتا: کسی جز رهگذر نسیت
همان یاریگر و همراه دوشم
که اندوهِ تو دارد سر به گوشم
به شوق بندۀ حاجت روایی
فراهم کَردهام برگ و نوایی
به مهمانی پذیرا باش ما را
ببخشاید خدایت کاش ما را!
قدم در خانه چون بگذاشت مولا
حدیث نفس با خود داشت مولا
صفا بخشید باغ لالهها را
گرفت از او سراغ لالهها را
ز احوال یتیمان پرس و جو کرد
به مژگان، زخم دلها را رفو کرد...
علی، خیل یتیمان را پدر بود
ولی اینجا، دل و دستی دگر بود...
نشست آنجا به رسم دلنوازی
گرفت آن بینوایان را به بازی
یکی را جا به روی دوش خود داد
یکی را گرمی از آغوش خود داد
یکی را با محبّت رو به رو کرد
یکی را مثل گل بوسید و بو کرد
یکی را لقمهای خرما و نان داد
یکی را جرعهای آبِ روان داد
یکی خوشدل به آب و دانۀ او
یکی بنهاد سر بر شانۀ او
علی از شوق، دل را لب به لب کرد
از آن ایتام، حلیّت طلب کرد
و با هر گوهرِ اشکی که میسفت
به گوش کودکان آهسته میگفت:
اگر دیر آمدم، تأخیر کردم
اگر غافل شدم، تقصیر کردم
وگر بُردم من از خاطر شما را
عزیزان! بگذرید از من، خدا را!
خمیر آماده شد باز آمد آن زن
سوی خلوتگه راز آمد آن زن
بگفتا دارم اینک خواهش از تو
یتیم از من، تنورِ آتش از تو
به پا خیز و برافراز آذرخشی
که بر دلهای ما گرما ببخشی
تنور خانه را تا آتش افروخت
علی شمع وجود خویش را سوخت
چو گرما در وجود او اثر کرد
علی با خویشتن این نغمه سر کرد:
که ای نفس علی، داد از تغافل!
چرا باید بسوزد خرمن گل؟!
چرا از یاد بردی لالهها را!
چرا نشنیدی این غمنالهها را!
چرا نیلوفری شد یاس این باغ
چرا نشکفته ماند احساس این باغ
چرا از بیدلان مهجور ماندی؟!
چرا از بینوایان دور ماندی؟!
نبخشد گر تو را عفو الهی
سزای آتشی، خواهی نخواهی!...
علی گرم صفای جان و دل بود
از آن باغ و از آن گلها خجل بود...
📝 #محمدجواد_غفورزاده
📗 #فصل_شهادت
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹یدالله فوق ایدیهم🔹
میان کوفه قدم میزند دلآگاهی
دوباره آه نه همدردی و نه همراهی
شبانه میگذرد از میان نخلستان
چنان که از دل انبوه ابرها ماهی!
چگونه میشود آیا که هرشب این بشکوه
دهان شکوه نهد بر دهانۀ چاهی؟
همان بزرگ که جز در عزای آینهاش
کسی ندید که از دل بر آورد آهی
مجاهدی که در سخت خیبر از جا کند
دلاورانه به آسانی پر کاهی!
شکافت لشکر کفر از هم آنچنان که خدا
سپاه ابرهه را در مجال کوتاهی
ببین به دوست چه میزان کرم روا دارد
ندارد او که از اکرام قاتل اکراهی...
تویی گواه یدالله فوق ایدیهم
که نیست غیر تو مولای من! یداللهی
به ذوالفقار تو سوگند تا ابد نرسد
به آستان رفیع تو هیچ درگاهی
به غیرملک تو رسم است در کدام اقلیم
که نان سفرۀ درویش را دهد شاهی
عجب بهانۀ نابی شد این غزل که به شوق
شبی کنم سپری با تو تا سحرگاهی
📝 #حمیدرضا_حامدی
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹راز ولایت🔹
در آستانش شمس میآید به استقبال
ماه و زمین و زهره و ناهید در دنبال
سردرگریباناند ارباب قلم، آری
تاریخ حق دارد اگر باشد پریشانحال
تا ابتدای جادهٔ قدرش نخواهد رفت
هر قدر باشد ذهن جولاندیده و سیال
گر کعبه شد کعبه به روی او تبسم کرد
عشق یدالله است شرط صحت اعمال
هر کس هواخواه علی باشد فرود آید
بر دامگاه شانهٔ او طائر اقبال
جهل عرب راز ولایت را ز خاطر برد
زنده به گور اسلام را دیدیم چندین سال
میگفت جا دارد اگر جان بسپرد اسلام
وقتی درآوردند از پای زنی خلخال
نقشی نمیبست آه بر آیینهٔ عدلش
تنها شنید آه دلش را شمع بیتالمال
فرق زبیر و مالک است افتادگی در عشق
در فتنه میگردد سره از ناسره غربال
برگشت تیغ صبر مالک در نیام آرام
راهی نبود از خشم او تا خیمهٔ دجال
دار مکافات است دنیا بیعلی مردم!
خرما فروش کوفه را این بود استدلال
در پنجهاش حق بود چونان موم و میفرمود:
اُنظُر اِلی ما قال، لا تَنظُر اِلی مَن قال...
فُزتُ و رَبّ الکعبه، تَسلیماً لِاَمرِک بود
فرقی ندارد سجده در محراب یا گودال
📝 #سیدمحمدجواد_میرصفی
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹ولای علی🔹
خدا مرا ز ولای علی جدا نکند
من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند
به آنچه در حق من میکند خوشم اما
خدا کند که دلم را ز خود جدا نکند
کسی که جانب بیگانه را نگه دارد
نمیشود که نگاهی به آشنا نکند
به خانهزادی او کعبه میکند اقرار
دلِ شکسته علی را چرا صدا نکند؟
کسی ز کار دلی عقده وا نخواهد کرد
اگر اشاره به دست گرهگشا نکند
سزد به حضرت او منصب یداللّهی
که غیر او گره از کار خلق وا نکند
مرا حواله به لعل لب مسیح مده
که جز نگاه تو درد مرا دوا نکند
خدا کند که قَدَر اَندر این لیالی قَدْر
مرا به هجر تو این قَدْر مبتلا نکند
چه لذتیست ندانم به زخم شمشیرت
که کشتۀ تو دمی فکر خونبها نکند
📝 #محمدعلی_مجاهدی
📗 #فصل_شهادت
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹اشک یتیم🔹
کنار من، صدف دیده پر گهر نکنید
به پیش چشم یتیمان، پدر پدر نکنید
توان دیدن اشک یتیم در من نیست
نثار خرمن جان علی، شرر نکنید
اگر چه قاتل من کرده سخت بیمهری
به چشم خشم، به مهمان من نظر نکنید
اگر چه بال و پرکودکان کوفه شکست
شما چو مرغ، سر خود به زیر پر نکنید
از آن خرابه که شبها گذرگه من بود
بدون سفرۀ خرما و نان گذر نکنید
به پیرمرد جذامی سلام من ببرید
ولی ز مرگ من او را شما خبر نکنید
📝 #علی_انسانی
📗 #فصل_شهادت
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹طبیب را ببرید🔹
به نسخه نیست نیازی طبیب را ببرید
برای مرگ علی دست بر دعا ببرید
نیاز نیست مداوا کنید زخم مرا
بر آن مریض خرابهنشین دوا ببرید
اگر بناست تسلی دهید بر دل من
برای قاتل سنگین دلم غذا ببرید
دلم برای یتیمان کوفه تنگ شده
کمک کنید مرا در خرابهها ببرید
جنازۀ من مظلوم را چو مادرتان
شبانه، مخفی و آرام و بیصدا ببرید
سلام گرم مرا در خرابهها دل شب
بر آن یتیم که خوابیده بیغذا ببرید
به ملک خویش ز بیگانگان غریبترم
مرا به دیدن یاران آشنا ببرید
سلام من به شما ای فرشتگان خدا
به نزد فاطمه با خود مرا شما ببرید
📝 #غلامرضا_سازگار
📗 #فصل_شهادت
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹جراحت دل🔹
اگرچه زخم به فرقش سه روز منزل داشت
علی جراحت سر را همیشه در دل داشت
نه پنج سال خلافت، که پیش از آن هم نیز
دلی به سینه چنان مرغ نیمبسمل داشت
دمی که آینهٔ آب چاه را میدید
هزار حنجره فریاد در مقابل داشت
بلند دست کریمش ز دیده پنهان بود
چو بوتهای که در آغوش خاک حاصل داشت
به نخل عاطفهاش دست هیچکس نرسید
به ذره چون دل خورشید، مِهر کامل داشت
اگر شبانه به اطعام سائلان میرفت
-به جان فاطمه- شرم از نگاه سائل داشت
پس از شهادت زهرا، علی ز عمق وجود
همیشه در دل خود انتظار قاتل داشت
📝 #غلامرضا_شکوهی
📗 #فصل_شهادت
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹لحظۀ دیدار🔹
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
برخیز و کولهبار محبت به دوش گیر
سرهای بینوازش بسیار مانده است
آرامتر نفس بکش آرامتر بگو
چندین نفس به لحظۀ دیدار مانده است
از آن زمان که شاخۀ یاست شکسته شد
چشمت هنوز بر در و دیوار مانده است
سی سال رفته است ولی جای آن طناب
بر روی دستهای تو انگار مانده است
میدانی ای شکستهسر آل هاشمی!
تاریخِ زنده در پی تکرار مانده است
از بغض دشمنان به تو یک ضربه سهم توست
باقی آن برای علمدار مانده است
📝 #محسن_عرب_خالقی
📗 #فصل_شهادت
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#شب_قدر
#غزل
🔹بعلیٍّ بِعلی🔹
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگدلی
هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی
مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی
اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی
همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی
ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث
خوشترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی...
کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی -
- باز قرآن به سرش دارد و هی میگوید
بحسین بن علیٍ بحسین بن علی
📝 #مهدی_جهاندار
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹ای دریغ!🔹
نخلهای سر به هم آورده نجوا میکنند
مرگ خود را از خدا امشب تمنا میکنند
باد زردی میوزد بر خاطرات سبزشان
غارت باغ تجلی را تماشا میکنند
غم که جاری میکند خون گریههای چاه را
بغض دردآلودشان را نذر مولا میکنند
رَدّ پایی نیست از او در میان کوچهها
از علی خالیست هر جایی که پیدا میکنند
شمع شبافروزشان دیگر نمیخندد دریغ
بهر عمری سوختن خود را مهیا میکنند
کوفیان! ای فتنههای خفته! امشب کودکان
کاسۀ شیری ز هر جا هست پیدا میکنند...
ابنملجمطینتان با داغ پیشانی هنوز
تارک حق میشکافند و خدایا میکنند
شمع بیتالمال را خاموش کردن، کار اوست
طلحهخویان دیدهاند این را و حاشا میکنند
بینصیبیها، نصیب شامیان کوفه باد
ارث خود را گر چه از مردم تقاضا میکنند
ای دریغ! از دوستان کمتر مروت دیدهاند
هر چه با دشمن، علیخویان مدارا میکنند
📝 #محمدعلی_مجاهدی
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#مثنوی
🔹علی تنهاست🔹
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
نفاق ما به مرور زمانه محکم شد
برندهتر ز دم تیغ ابنملجم شد
تمام روز فرو برده سر به زاویهایم
ولی چو شب رسد آلودۀ معاویهایم
خدای من! چه شد آن عهدها و پیمانها
چرا هنوز سرِ نیزههاست قرآنها؟
هنوز در دل این کوچهها علی تنهاست
هنوز تیغِ به زهر آب داده در کف ماست
من و تو نیز در آن جبهه با علی بودیم
امید جاه نبود از علی، ولی بودیم
هر آسمان ز بدنهای پارهپاره نبود
در آن میانه نیازی به استخاره نبود
چه شد که روز جمل دوستدار غیر شدیم؟
اسیر وسوسۀ طلحه و زبیر شدیم؟
نسوج بیعت ما، حیف! انسجام نداشت
به قدر پینۀ کفش علی دوام نداشت
میان معرکه سردرگمیم، ای مردم!
چه نارفیق و چه نامردمیم، ای مردم!
علی ز همسفر نیمهراه میگوید
علی شکایت ما را به چاه میگوید
«بیا دلا که ز مردم به خود پناه بریم
ز دست مردم نااهل سر به چاه بریم»
چه در طبیعت ما مردمان فراهم بود؟
که ما شفیق نبودیم و چاه مَحرم بود؟
رها شدیم و گرفتار زرق و برق شدیم
میان برکۀ مال و منال، غرق شدیم
به ما که مرد خداییم، کفر چیرهتر است
قلوب خلق ز «لیلالمبیت» تیرهتر است
در این میانه یکی پاک و رستگار نماند
به جز پلیدیِ مشتی گناهکار نماند
مکن شفاعت آنان که رستگارانند
«که مستحق کرامت، گناهکارانند»
به سر به راهی ما احتیاجی آیا هست؟
سیاهی دل ما را علاجی آیا هست؟
نشانی خَتَمَاللهمان مجازی نیست
به نقش مُهر جبینهایمان نیازی نیست
خدا گواست که من بوی یار میشنوم
صدای صیقلِ بر ذوالفقار میشنوم
میان باطل و حق چند استخاره کُنَد؟
مگر که فکرِ مرا ذوالفقار چاره کند
میان سینۀ ما قلب بیوفا، افسوس
برای حضرت مولا نمانده جا، افسوس
علی علیست به لبهایمان ولی پیداست
هنوز در شب دلهایمان علی تنهاست
📝 #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
📗 #آینه_گردانی
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹دیر شد...🔹
دیر شد امشب برایم نان نیاوردی علی!
کاسه کاسه شیر را پنهان نیاوردی علی!
چاه میگوید که دریا میشدم هر نیمهشب
اشکهایت کو؟ چرا طوفان نیاوردی علی!
نخلهای کوفه را، محراب را، سجّاده را
خاکهای قبله را باران نیاوردی علی!
میرسی از راه، امشب سفرهات پهن است، آه
مثل هر شب با خودت مهمان نیاوردی علی!
نان و ظرف شیر را هرگز نمیخواهم، بگو:
پس چرا امشب برایم جان نیاوردی علی!
📝 #زهرا_بیدکی
✅ @ShereHeyat