eitaa logo
شعر هیأت
10.2هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
172 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹فدایی عمو🔹 این كیست از خورشید، مولا، ماه‌روتر بی‌تاب‌تر، عاشق‌تر، عبدالله‌روتر می‌گفت من دست از حسینم برندارم اِلا شود بازویم از خون وضو، تر می‌گفت ای شمشیرها دستم مگیرید مرگ ار جگر دارد بیاید روبه‌روتر! می‌گفت و با دست عمویش عهد می‌بست چشم زمین از حسرت این گفتگو، تر وای آن گلوی ناز، سیراب عطش بود شد عاقبت از دست آن صاحب سبو، تر آنجا حسین افتاد و اینجا كودكی ناز افتاد در دست یزیدی تندخوتر... در عالم ای شمشیرها پیدا نكردید آیا كسی نزد خدا با آبروتر؟! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/754@ShereHeyat
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه با قامت سرو و با رخی همچون ماه ناگاه برآمد از دل دشمن و دوست: «لا حول و لا قوّة الا بالله» 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹لحظۀ فردا شدن🔹 آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست مست مدام شیشۀ می در بغل شکست یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست فرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست پروانۀ رها شده از پیرهن شده‌ست او بی‌قرار لحظۀ فردا شدن شده‌ست بر لب گلایه داشت که افتادم از نفس بی‌تاب و بی‌قرار، سراسیمه چون جرس سهم من از بهار فقط دیدن است و بس؟ بگذار تا رها شوم از بند این قفس جز دست خط یار به دستم بهانه نیست خطی که کوفی است ولی کوفیانه نیست گویی سپرده‌اند به یعقوب، جامه را پر کرد از آن معطر یکریز، شامه را می‌خواند از نگاه ترش آن چکامه را هفت آسمان قریب به مضمون نامه را این چند سطر را ننوشتم، گریستم باشد برای آن لحظاتی که نیستم آورده است نامه برایت، کبوترم اینک کبوترم به فدایت، برادرم دلواپسم برای تو ای نیم دیگرم جز پاره‌های دل چه دلیلی بیاورم آهنگ واژه‌ها دل از او برد ناگهان برگشت چند صفحه به ماقبل داستان یادش به خیر، دست کریمانه‌ای که داشت سر می‌گذاشتیم به آن شانه‌ای که داشت یک شهر بود در صف پیمانه‌ای که داشت همواره باز بود درِ خانه‌ای که داشت هرچند خانه بود برایش صف مصاف جز او کدام امام زره بسته در طواف اینک دلم به یاد برادر گرفته است شاعر از او بخوان که دلم پر گرفته است آن شعر را که قیمتِ دیگر گرفته است شعری که چشم حضرت مادر گرفته است «از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد وآن تشت را ز خون جگر باغ لاله کرد» اینک برو که در دل تنگت قرار نیست خورشید هم چنان که تویی آشکار نیست راهی برای لشکر شب جز فرار نیست پس چیست ابروانت اگر ذوالفقار نیست؟ مبهوت گام‌هاش، مقدس‌ترین ذوات می‌رفت و رفتنش متشابه به محکمات بغض عمو درون گلو بی‌صدا شکست باران سنگ بود و سبو بی‌صدا شکست او سنگ خورد سنگ، عمو بی‌صدا شکست در ازدحام هلهله او... بی‌صدا شکست این شعر ادامه داشت اگر گریه می‌گذاشت... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/77@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بلای عظیم🔹 گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود دست رکاب بر سر پایم نمی‌رسید آن اسب هم مخالف جنگ یتیم بود وقتی که روی دامن تو سرگذاشتم دیدم تو را چقدر نگاهت رحیم بود حتی حضور زود تو هم فایده نداشت آن لحظه آمدی تو که حالم وخیم بود از نعل اسب و دشنه و شمشیر و سنگ و خاک هر چیز در بلندی قدّم سهیم بود وقتی که بال‌بال زدم بین دست تو زیباترین پریدن این یاکریم بود... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4141@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مهمان برادر🔹 لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شده‌ای بی‌سبب نیست که این‌گونه معطر شده‌ای دشت را از شرر داغ دلت سوزاندی ‏یک‌تنه باغی از آلالۀ پرپر شده‌ای تَنِش تیغ و تنت، کرببلا را لرزاند ‏زخمیِ صاعقه خنجر و حنجر شده‌ای... سنگ بر آینه‌ات خورده و تکثیر شده مثل غم‌های دلم، چند برابر شده‌ای... مجتبی دست تو را داد به دستم، دیروز ولی امروز، تو مهمان برادر شده‌ای ای به کام تو شهادت ز عسل شیرین‌تر تو در آیین وفا آینه‌باور شده‌ای... دست و پا می‌زنی و من جگرم می‌سوزد خیلی امروز شبیه علی اکبر شده‌ای 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4140@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حسن ختام🔹 خدا در شورِ بزمش، از عسل پر کرد جامت را که شیرین‌تر کند در لحظه‌های تشنه کامت را رجز خواندی برای مرگ، با لب‌های خشکیده که عرش و فرش بر لب می‌برد هر لحظه نامت را نشان دادی که در نسل حسن، جز حُسن چیزی نیست ندید اما نگاه کوفیان ماه تمامت را دم رفتن به میدان خنده‌ای کردی و فهمیدی که شیرین می‌کند لبخند تو کام امامت را میان کارزار زخم‌ها بردی پناه آخر به پیغمبر که پاسخ داد بی‌وقفه سلامت را در آن لحظه که دشت از بوی تو آکنده شد دیدند ملائک با نگاه تازه‌ای روز قیامت را! تو حُسن مطلع شیرین زبانی در غزل بودی رقم زد با شهادت پس خدا حُسن ختامت را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3534@ShereHeyat
به‌سوی علقمه رفتم که تشنه‌کام بیایم وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم چه باشکوه به لب غنچه می‌زند صلواتم مگر به باغ گل سرخ، با سلام بیایم خوشا که گوش به بانگ درای قافله باشم به کربلای تو از حج ناتمام بیایم شب است و همسفر مسلمم به غربت کوفه که چون ستارۀ سرخی به پشت‌بام بیایم خوشا که جامه‌دران بین خطبه‌خوانی زینب بر این خرابه بچرخم به صبح شام بیایم دعا کنید پدر! مادر! این دقیقۀ آخر که سربریده بر این دشت، چند گام بیایم چقدر گم شده چون برگ گل سه سالۀ پرپر علم به دوش به خون‌خواهی کدام بیایم؟ شنیده‌ام که به صحراست چشم یاس سه‌ساله مگر به نام عمویش به انتقام بیایم تمام حنجره «هَل مِن مُعین» اوست به گوشم تمام حنجره «لبیک یا امام» بیایم! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4136@ShereHeyat
🔹باران تشنه مانده🔹 کمی بشتاب، باران تشنه مانده‌ست دل آیینه‌داران تشنه مانده‌ست نگاه جاری‌ات کو؟ چند قرن است نگاه بی‌قراران، تشنه مانده‌ست گره خورده‌ست باران با نگاهت تمام چشمه‌ساران با نگاهت چه می‌شد لحظه‌ای پیوند می‌خورد نگاه بی‌قراران با نگاهت؟ بیا طی کن شب لب‌تشنگی را ببین تاب و تب لب‌تشنگی را هزاران سال شد چشم‌انتظاریم بنازم مکتب لب‌تشنگی را دعا کن هر گلی پرپر نمیرد کسی با چشم‌های تر نمیرد دوباره جمعه‌ای رد شد، دعا کن دلم تا جمعۀ دیگر نمیرد بهار آشنای باغ برگرد! برای ما، برای باغ، برگرد! به خون ما تبرها تشنه هستند به جَدِّ لاله‌های باغ، برگرد! تو که درد آشنای اهل دردی تو که دست کسی را رد نکردی بگو حالا که دل‌هامان شکسته‌ست دلت می‌آید آیا برنگردی؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2779@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹جمع مُکسّر🔹 لب‌تشنه‌ای و یادِ لب خشک اصغری آن داغ دیگری‌ست و این داغ دیگری گاهی زره به تن به علی می‌شوی شبیه گاهی عبا به دوش شبیه پیمبری گفتند کوفیان به تو از هر دری سخن واشد به دردهای تو از هر سخن دری با صد هزار جلوه برون آمدی... دریغ با صد هزار دیده ندیدند برتری تنهایی تو بیشتر از پیش واضح است حالا که در میان شلوغی لشکری... شمشیر می‌کشی... چه شکوهی، چه هیبتی تکبیر می‌کشند... چه الله اکبری یاران بی بدیل، عجب جمع سالمی اعضای چاک چاک، چه جمعِ مُکَسّری آن‌ها که روی دستِ محمد ندیده‌اند بر نیزه دیده‌اند که از هر نظر سری... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/862@ShereHeyat
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟ این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟ شش‌ ماه مرا «علی» صدا زد بابا مادر تو بگو، علی به میدان نرود؟ 📝 🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع علیهاالسلام در پایگاه شعر هیأت: 🌐 shereheyat.ir/m/28 🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع علیه‌السلام در پایگاه شعر هیأت: 🌐 shereheyat.ir/m/37@ShereHeyat
علیهاالسلام علیه‌السلام 🔹سخت است این غم🔹 سقفی به غیر از آسمان بر سر نداری تو سایه بر سر داشتی دیگر نداری خورشید بر نی بود؟ حق داری بسوزی دیدی به جز او سایه‌ای بر سر نداری برگشته‌ای؟ این را کسی باور نمی‌کرد برگشته‌ای؟ این را خودت باور نداری می‌خواهی از بغض گلوگیرت بگویی از لای‌لایی واژه‌ای بهتر نداری هر بار یاد غربت مولا می‌افتی می‌سوزی و دیگر علی‌اصغر نداری هر شب در این گهواره طفلی بی‌قرار است «سخت است این غم، سخت‌تر از هر نداری» ما پای این گهواره عمری گریه کردیم یک وقت دست از لای‌لایی برنداری 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4822@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹گهواره‌های خالی🔹 ای آفتاب طالع و ای ماه در حجاب! ای بدرِ نور یافته در ظلِّ آفتاب! ای مهد شاعرانگیِ خاندان وحی! ای منظر حسینی! ای حُسن انتخاب! پیشانی تو، آینۀ صبح راستین پیش زلالی دل تو، آب‌ها سراب! لالایی‌ات کجاست؟ که بی‌تاب مانده‌اند، گهواره‌های خالی و مهتاب‌های خواب! لالایی‌ات چه خوانده که بعد از هزار سال، نامت شده ضِمانِ دعاهای مستجاب... سرباز کوچک تو؛ علی اصغرِ تو را، نامیده‌ام جواب سوالات بی‌جواب... این بار، در فضای حسینۀ دلم پیچیده عطر نام تو... یا حضرت رباب! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2551@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آیهٔ تطهیر🔹 زره پوشیده از قنداقه، بی‌شمشیر می‌آید شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر می‌آید به روی دست بابا آسمان‌ها را نشان كرده چقدر آبی به این چشمان بی‌تقصیر می‌آید! زبانش كودكانه‌ست و نمی‌فهمم چه می‌گوید ولی می‌خوانم از چشمش كه با تكبیر می‌آید به چیزی لب نزد جز آه، از لطف ستم اما نمی‌دانم چرا از دست دنیا سیر می‌آید! جهانی را شفاعت می‌كند با قطرهٔ اشكی كه از چشمش تو گویی آیهٔ تطهیر می‌آید بگو ای آخرین سرباز میدان، چند سالت بود؟ که با خون دارد از زخم تو بوی شیر می‌آید بخواب ای كودكم، لالا... كه سیرابت كند دشمن بخواب ای كودكم، لالا... كه دارد تیر می‌آید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/800@ShereHeyat
علیهاالسلام علیه‌السلام 🔹دو راه داشتم🔹 قبول دارم در کربلا ثواب نکردم ملامتم نکن! آغوش را جواب نکردم همه توان خودش را گذاشت حرمله اما خدا گواه به سمت علی شتاب نکردم به زهر، کام مرا تلخ کرد حرمله اما هوای بوسه بر آن شیشۀ گلاب نکردم هزار بار مرا سمت مشک آب فرستاد ولی به حضرت عباس فکر آب نکردم دو راه داشتم: اصغر - حسین... ساده بگویم که چشم بستم و از این دو انتخاب نکردم به تیره بختی من تیر نیست در همه عالم که هیچ کار برای دل رباب نکردم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4214@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹طفل زبان بسته🔹 بر نبض این گهواره نظم کهکشان بسته‌ست امید، بر شش ماه عمر او زمان بسته‌ست... وقتی به پابوس لبش نائل نشد باران یعنی در رحمت به روی آسمان بسته‌ست خیلی تلظی می‌کند آب فرات؛ اما راه وصال او به دریا همچنان بسته‌ست آری، رجزهای علی اکبر و قاسم شرح تلظی لب طفل زبان بسته‌ست دفع بلا کرده‌ست از جان امام خویش او عهد با مولای خود تا پای جان بسته‌ست می‌خواست بابایش ببوسد حنجر او را اما مسیر بوسه را تیر و کمان بسته‌ست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4145@ShereHeyat
هرچند عیان است ولی وقت بیان است عشق تو گران‌قدر‌ترین عشق جهان است این عشق، همان است که قیمت‌شدنی نیست این عشق، همان است که هم‌قیمت جان است «موجیم که آسودگی ما عدم ماست» با عشق تو عمری‌ست که دل در هیجان است هرکس سخن از عشق تو گفته‌ست بیاید روی سخنم با همۀ مدعیان است! گفتیم: بیایید که خط غرق به خون است گفتند: بمانید... چنین است و چنان است... مجنون غمت کیست؟ به‌جز عابسِ عاشق معنای جنون چیست؟ همین رزم عیان است پای علمت هر قدمی خون شهیدی‌ست خون شهدا آبروی عصر و زمانه‌ست هرکس که شهید تو نشد طعمۀ مرگ است هرکس که فدای تو نشد غرق زیان است هرکس بزند حرف امان‌نامه و تسلیم «هیهات منا الذله» فقط بر لبمان است بیزار ز نیرنگ فریبندۀ دنیا گفتیم فقط خیمۀ تو خطّ امان است جز بیرق سرخ تو نداریم به شانه «زیر علمت امن‌ترین جای جهان است» هنگام صلات آمد و قد قامت عشاق برخیز که هر گوشه پر از عطر اذان است برخیز برادر که حرم تشنۀ یاری‌ست برخیز که بر شانۀ ما بار گران است باید برسد آب به اهل حرم این‌بار برخیز که این العطش تشنه‌لبان است هنگام فداکاری انصار حسین است برخیز! علم دست علمدار حسین است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5166@ShereHeyat
علیه‌السلام علیه‌السلام 🔹یادگار حسین🔹 در خودم مانده بودم و ناگاه تا به خود آمدم مُحرّم شد چشم بستم درون خود باشم کربلای غمش مُجسّم شد رشتۀ اتصال ما و حسین نخ پرچم‌سیاه هیأت بود شهدا خوب یادمان دادند کربلایی شدن به هِمّت بود یاد آنان که در سیاهی شب ماه بودند و روسفید شدند خوش به حال رفیق‌هامان که پای این حرف‌ها شهید شدند «ما تَرکناک!» با تو می‌مانیم وقت تجدید بیعت و یاری‌ست خاصه این روزها که عطر حرم در حسینیۀ شما جاری‌ست خبری آمد و نسیم انداخت از لب حوضِ خانه گلدان را چند وقتی‌ست خوب می‌فهمد شهر من، غربت شهیدان را خیره ماندم به نام سرخ شهید راز سربند کوچه سربسته‌ست زمزمه می‌کنند در گوشم کوچۀ بی‌شهید بن بست است خط به خط، جبهه جبهه، خون دادیم گام اول شروع هم‌عهدی‌ست ما به فرمانده اقتدا کردیم گام دوم نماز با مهدی‌ست... نسل «تَبَّت یَدا اَبی لَهَب» است هر که با دست حق در افتاده همگی شاهدیم اسرائیل به نفس‌های آخر افتاده... صلح با شمر تا ابد ممنوع درس عباس‌ها مذاکره نیست حال ما وصف خیبر و بدر است شیعه امروز در محاصره نیست در یمن، شام، کربلا، بحرین شورِ حُبُ الحُسَین یَجمَعُناست از همین اتحاد معلوم است روزهای زوال آمریکاست... یک قدم مانده تا سپیدۀ صبح آخرین روزهای تاریک است آمده در زبور، بعد از ذکر اندکی صبر، صبح نزدیک است شیعه با کربلا بزرگ شده مقتدایش شهید بی‌کفن است خون مظلوم‌ها اثر کرده ردّ پای ظهور در یمن است صدر اخبار می‌شود روزی، آفتاب ظهور سر زده است کعبه یک صبحِ جمعه می‌بیند یادگار حسین آمده است چه حسینی که ظهر عاشورا پر شد از تیغ و نیزه دور و برش چه حسینی که سر به نی داد و زیر بار ستم نرفت سرش... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4242@ShereHeyat
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را تا گریه کنند آن قد و بالا را آغوش کفن را به تنت رنگین کن تا زنده کنی پیام عاشورا را 📝 🏴 برای مشاهده و دریافت اشعار با موضوع علیه‌السلام به نشانی زیر در پایگاه شعر هیأت مراجعه فرمایید: 🌐 shereheyat.ir/m/36@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حنجرۀ فاطمی🔹 می‌رود بر لبۀ تیغ قدم بردارد درد را یک‌تنه از دوش حرم بردارد مثل یک ماهِ پسِ اَبر عبورش زیباست بارها گفته‌ام این قصه مرورش زیباست پسری با دلِ پُر خون به دل دریا زد پشت پا بر همۀ خوب و بد دنیا زد... ماه می‌خواند پس از رؤیت او سورۀ شمس سایه انداخته بر صورت او سورۀ شمس در دل سنگ‌دلان قصد شکفتن دارد پسری جای زره آینه بر تن دارد... چشم وا کرده و درپیش، یلی را دیدند پرده از چهره که برداشت، علی را دیدند ترس دارند از این چهرۀ آرامِ علی لرزه انداخته بر پیکرشان نامِ علی پیر جنگ‌اند ولی از دل و جان می‌ترسند از رجزخوانی سردار جوان می‌ترسند پیش می‌آید و رخساره برافروخته است تیر هم چشم به زیبایی او دوخته است مثل بابای خود، اول همه را موعظه کرد لافتی خواند و به شمشیرِ سخن، معجزه کرد آی لشکر، منم اینک پسر بدر و حنین پسر سورۀ والفجر، «علی بن حسین» بارها بر لب خود زمزم و کوثر دیدم خویش را در دل آیینه، پیمبر دیدم... آمدم با قد و بالای بنی‌هاشمی‌ام وای اگر باز شود حنجرۀ فاطمی‌ام چه خیالات محالی‌ست که در سر دارید دست از ریختن خون خدا بردارید گرچه در معرکۀ کرب‌وبلا حق تنهاست باکی از کشته شدن نیست، اگر حق با ماست گر نمی‌خواست پدر جام بلا سر بکشد شمر کوچک‌تر از آن بود که خنجر بکشد ما بخواهیم، ملائک به کمک می‌آیند ابر و باد و مه و خورشید و فلک می‌آیند سپر محکمی از چادر خاکی دارند پسران علی از جنگ چه باکی دارند... غرق در خون بشود لقمۀ نان شبتان ساقۀ گندم ری خشک شود بر لبتان حزب بادید که با سکۀ باد آورده، چه بلایی سرتان اِبن زیاد آورده! من لبم روضۀ رضوان و... شما خاموشید ناخلف‌ها خودتان را به جُوِی نفروشید یک قدم بین شما تا حرم ما راه است چقدر فاصلۀ باطل و حق کوتاه است لشکر سنگ! ببینید دلم از نور است حیف چشم دلتان در پی دنیا کور است آدم، این قدر طمع‌کردۀ دنیا باشد! پسر فاطمه در معرکه تنها باشد! و همین‌طور رجز خواند و به سوگند رسید خسته از جنگ به آغوش خداوند رسید بر نمی‌خیزد و برخاسته آه پدرش و گره خورده نگاهش به نگاه پدرش... عطش عشق علی بود که بی‌تابش کرد دستی از غیب برون آمد و سیرابش کرد شاخه‌شاخه بدنش روی زمین گل می‌کرد داشت شمشیرِ ابالفضل تحمل می‌کرد... چقدر فاصله‌ات کم شده تا ماه علی آسمانی شده‌ای! آجَرَکَ الله علی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4241@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چقدر مصرع سرخ🔹 چگونه جمع کند پاره‌های جانش را؟ به خیمه‌ها برساند تن جوانش را شکفت روی لبانش: علی عَلَی الدنیا... همین که غرق به خون دید پهلوانش را علی، همان که جهان محو در شمایل اوست ندیده هیچ‌کجا، هیچ‌کس نشانش را همان که در شب میلاد او پدر فهمید پیمبر آمده زیبا کند جهانش را به آن‌که تشنۀ معنای «قاب قوسَین» است بگو نظاره کند ابروی کمانش را میان سجده خدا را فقط صدا می‌زد، جهان کفر، اگر می‌شنید اذانش را چقدر زخم مصور، چقدر مصرع سرخ خبر دهید جوانان نوحه‌خوانش را به هر طرف که نظر کرد اکبرش را دید خبر دهید ندارد دگر توانش را... به خیمه آمدن او دوباره ممکن نیست نگیرد عمه اگر زیر بازوانش را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4152@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹پریشان‌تر از این🔹 نه كسی دیده دلی بی سر و سامان‌تر از این نه شنید‌ه‌ست كسی دیدۀ گریان‌تر از این دیدۀ ابری یعقوب و دل‌سوخته‌اش نه بیابان‌تر از این بوده، نه باران‌تر از این... «زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم» مپسندم كه شوم بی‌تو پریشان‌تر از این اَشبهُ‌الناس تویی خَلقاً و خُلقاً به رسول یک نفر نیست بگوید كه مسلمان‌تر از این؟ تو رجز خواندی و در یاد ندارد جنگی که سپرها شده باشند هراسان‌تر از این هیچ‌كس چون تو نرفته‌ست سراپا با شوق جانب مرگ خودش با لبِ خندان‌تر از این بی‌تو از حال دل سوخته‌ام پرسیدند خیمۀ شعله‌وری گفت كه سوزان‌تر از این... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4236@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹علی دارم🔹 تنها اگر ماندم ندارم غم علی دارم حتی اگر باشد سپاهم کم، علی دارم شکر خدا که قلب اهل خیمه آرام است وقتی که هم عباس دارم هم علی دارم شکر خدا که پرچمم در دست عباس است از دست او افتاد اگر پرچم، علی دارم آری عصای دست دارم، قامتم روزی از داغ عباسم اگر شد خم علی دارم با خویش می‌گفتم اگر روزی نباشم هم زن‌ها نمی‌مانند بی‌محرم، علی دارم دور و برم کم‌کم شد از اصحاب هم خالی اما دلم خوش بود می‌گفتم علی دارم می‌خواستم عالم پر از نام علی باشد حالا به روی خاک یک عالم علی دارم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2916@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بعد از تو...🔹 دلتنگی همیشۀ بابا علی علی! سردارِ لشکر من تنها علی علی! قدری بمان، به دل نگران‌های این حرم مهلت بده برای تماشا علی علی! باید «وَ إن یکاد» بخوانم که دور باد چشمان بد از این قد و بالا علی علی! یک سوی خیره چشم همه: این پیمبر است یک سوی باز مانده دهان‌ها: علی... علی این گونه پا مکش به زمین، می‌کُشی مرا بنگر نفس نفس زدنم را علی علی از هم گسست رشتۀ تسبیحم آه... آه... از هم گسست... ارباً... اربا... علی... علی... جز آب چشم و آتش دل بعد از این مباد بعد از تو خاک بر سر دنیا علی علی... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3052@ShereHeyat
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم بر تنم رخت سپیدی چون لباس رزم مانده خاکریز اینجاست، جان بر کف به میدان ایستادم خورده‌ام سوگند باید مرهم هر درد باشم قول دادم، پای سوگندم به قرآن ایستادم پای تخت هر مریضی پای سجاده‌ست گویا در نماز عشق با چشمان گریان ایستادم اشک‌هایم را نبیند هیچ‌کس، باید بخندم من که دور از خانه، دلتنگ عزیزان ایستادم از پرستار بزرگ کربلا یاری گرفتم با صبوری -گرچه غمگین و پریشان- ایستادم جمع ما بوی شهادت می‌دهد این روز و شب‌ها بین همکاران خود بین شهیدان ایستادم سرفۀ خشک و گلوی خشک و تب... لرزید پایم زیر لب گفتم سلام ای شاه عطشان! ایستادم ایستادم در دل موج بلا... دنیا بداند تا زنم بر دفتر غم مهر پایان ایستادم ساکن یک خانه‌ایم و ما همه یک خانواده من به پای خانۀ خود، پای ایران ایستادم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5167@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹صحبت سقاست، می‌آیی؟🔹 شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم به باران زلال چشم‌هایم اقتدا کردم دو رکعت اشک باریدم دو رکعت ناله سر دادم دو رکعت درد دل از دوری‌ات پیش خدا کردم... تمام شب نگاهم خیره بر گلدان خالی بود تمام شب برای نرگس چشمت دعا کردم هوا روشن شد و من در هوای دیدن رویت نوای ندبه سر دادم به عهد خود وفا کردم... سرم بر روی سجده... مُهر خیس از اشک‌هایم شد شنیدم بوی تربت را هوای کربلا کردم به شوق اینکه هرجا صحبت سقاست می‌آیی بساط روضۀ مشک و علم را دست و پا کردم... دو چشمم تیره شد انگار جایی را نمی‌دیدم و صبح سوت و کور جمعه را شام عزا کردم غزل، بارانی از گریه، غزل، روضه، غزل، ناله تو را با هر زبانی که بلد بودم صدا کردم و هرچه منتظر ماندم ندیدم روی ماهت را غروب جمعه شد سجاده را با بغض تا کردم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1745@ShereHeyat