#امام_حسین علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹آفتاب و باران🔹
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
تو را اینگونه میفهمند مجذوبان كه اربابی
و نامت مونس هموارهٔ شبهای بیخوابی
تو را پیغمبر بیسرترین پیغام میدانند
تو را بنیانگذار اصلی اسلام میدانند
و تو تكثیر حق در جان هفتاد و دو پیغمبر
كه پیغام تو را بردند از لاهوت آنسوتر
تو میلادت شروع جنبش خونین آزادیست
تو میلادت برای عاشقان غم، عارفان شادیست
نمیدانیم یعنی چه تلاطم از دل دریا
نمیفهمیم یعنی چه تولد از دل زهرا
تو را بر محملی از دل، از آن بالا فرستادند
تمام آسمان و اهل آن در پایت افتادند...
تو را كه مصطفی همواره از جبریل میپرسید
علی در قاب چشم فاطمه هرشب تو را میدید
برایت قبل از آنی كه بیایی گریه میكردند
برای تو شهید كربلایی گریه میكردند
برای تو زمین تنگ است میدانم تحمل كن
برایت زندگی ننگ است میدانم تحمل كن
برای تو ـ بلوری كه تراشیده شدی در عرش ـ
زمین و آسمان سنگ است میدانم تحمل كن
برای تو كه گوشَت پر از آهنگ بهشتیهاست
كلام من بدآهنگ است میدانم تحمل كن
و دنیا و نزول چشمهای روشنت در شب
زمین هر صبح دلتنگ است میدانم تحمل کن
تو و با ظلم سازش؟ هرگز این آیین مردان نیست
تو حرف آخرت جنگ است میدانم تحمل كن
زمین میماند و تو ظهر شورانگیز عاشورا
و یک روز حماسی و غرورانگیز عاشورا
به پیش بادها استادهای، ای روح طوفانی
نگاه تو عمیق و ساده چون آیات قرآنی
خدا را هرچه با اثبات خود اثبات میكردی
تمام عقلها و روحها را مات میكردی
كنون من ماندهام بین سرود مرثیه حیران
منم یک لحظه زیر آفتاب و لحظهای باران
كنون من ماندهام با عقدههای تو، گره خورده
دلی كه با ضریح كربلای تو گره خورده
قلم از عشق تو آقا زیارتنامه میخواند
و فطرس در جوار تو برایت نامه میخواند
یكی از نامهها خیس است همراهش سلام ماست
و تو با مهربانی مینویسی این غلام ماست
📝 #هادی_جانفدا
📗 #کفشداری_یازده
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹أحلی من العسل🔹
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلاییها
لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب ششگوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانهٔ خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عباس علیهالسلام
فرازی از یک #قصیده
🔹حدیث حُسن🔹
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟
قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتیست
که با نوشتن نامت شود معطر دست؟
حدیث حُسن تو را نور میبرد بر دوش
شکوه نام تو را حور میبرد بر دست
چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود
وگرنه بود شما را به آب کوثر دست
چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند
به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟
برای آنکه بیفتد به کار یار، گره
طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست
بریده باد دو دستی که با امید امان
به روز واقعه بردارد از برادر دست
فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر
چنین معاملهای داده است کمتر دست
صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست
نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست
هوای ماندن و بردن به خیمه، آب زلال
اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟
به خون چو جعفر طیار بال و پر میزد
شنیده بود شود بال، روز محشر، دست
حکایت تو به امالبنین که خواهد گفت
و زین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟
به همدلی، همه کس دست میدهد اول
فدای همّت مردی که داد آخر دست
به پایبوس تو آیم به سر، به گوشهٔ چشم
جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست...
📝 #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
📗 #این_حسین_کیست
✅ @ShereHeyat
#امام_سجاد علیهالسلام
#ترکیب_بند
🔹سیدالساجدین🔹
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
تو هم سجده؛ هم سیدالساجدینی
که قلب حسین است بیتالحرامت...
سلام خدا بر سجود و رکوعت
درود خدا بر قعود و قیامت
حجر بر در خانهات قطعه سنگی
مقام آورد سر به پای مقامت
تو حَجّی، صلاتی، زکاتی، جهادی!
تو ممدوح با نامِ زین العبادی!
تو در تیرگیها سراج المنیری
تو همچون پیمبر، بشر را بشیری
سماوات و عرشاند در اختیارت
تو آزادۀ عالمی، کی اسیری؟
تو در کنج ویرانهها هم بهشتی
تو در زیر زنجیرها هم امیری
به پای تو سر کرد خم «سربلندی»
تو تنها به نزدِ خدا سر به زیری
یمِ هشت بحری و دُرِّ سه دریا
ولی خداوند حیّ قدیری
تو «قدر» و «تبارک» تو «فرقان» و «نوری»
تو عیسی تو گردون تو موسی تو طوری...
تو زمزم، تو مروه، تو سعی و صفایی
تو فرزند کعبه، تو خیف و منایی
تو قرآن، تو احمد، تو حیدر، تو زهرا
تو در حُسن، آیینۀ مجتبایی
امامی و پیغمبری از تو زیبد
که تنها پیامآورِ کربلایی
کلامت بُوَد وحیِ صاعد چه گویم
تو از پای تا سر کلامِ خدایی
دعا بر دهان و لبت بوسه آرد
همانا همانا تو روح دعایی
چه بهتر که «میثم» ثنای تو گوید
برای تو خواند، برای تو گوید
📝 #غلامرضا_سازگار
📗 #نخل_میثم
✅ @ShereHeyat
#شعر_توحیدی
#دعا #رباعی
💠 #امام_سجاد (علیهالسلام)
«وَ سَهِّلْ إِلَى بُلُوغِ رِضَاكَ سُبُلِی»
[خدایا] راهم را در رسیدن به خشنودیات هموار نما!
📗 صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق
🔹خشنودی یار🔹
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
وقتی که رسیدیم به پایان مسیر
خشنودی یار را ببینیم ای کاش
📝 #محمدرضا_شفیعی
✅ @ShereHeyat
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹مزامیر صحیفه🔹
بستهست همه پنجرهها رو به نگاهم
چندیست که گمگشتۀ در نیمۀ راهم
حس میکنم آیینۀ من تیره و تار است
بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است
از بس که مناجات سحر را نسرودم
سجادۀ بارانی خود را نگشودم
پای سخن عشق دلم را ننشاندم
یعنی چه سحرها که ابوحمزه نخواندم
ای کاش کمی کم کنم این فاصلهها را
با خمسهعشر طی کنم این مرحلهها را
بر آن شدهام تا که صدایت کنم امشب
تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب
ای زینت تسبیح و دعا زمزمههایت
در حیرتم آخر بنویسم چه برایت؟
اعجاز کلام تو مزامیر صحیفهست
جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت
در پردۀ عشاق تو یک گوشه نشستهست
صد حنجره داوود در آغوش صدایت
از بس که ملک دور و برت پر زده گشتهست
«پیراهن افلاک پر از عطر عبایت»
تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران
باشد حجرالاسود، الکن به ثنایت
من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم
عالم شده سجاده و افتاده به پایت
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
📗 #قبله_مایل_به_تو
✅ @ShereHeyat
#شعر_اخلاقی
#حدیث #رباعی
💠 #پیامبر_اعظم(صلواتاللهعلیهوآله)
مَا مِنْ شَابٍّ يَدَعُ لِلهِ الدُّنْيَا وَ لَهْوَهَا، وَ أَهْرَمَ شَبَابَهُ فِي طَاعَةِ اللهِ، إِلَّا أَعْطَاهُ اللهُ أَجْرَ اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ صِدِّيقا
هیچ جوانی به خاطر خدا از دنیا و سرگرمیهای بیهوده آن روی نگرداند و جوانی خویش را در طاعت خدا سپری نسازد، مگر آنکه خداوند پاداش هفتاد و دو صدیق را به او عطا فرماید.
📗 الأمالی للطوسی، ص۵۳۵
🔹طاعت خدا در جوانی🔹
از چشمۀ نور، ساغری پُر مِیْ کن
تجلیلِ بهار عمر، قبل از دِی کن
خواهی که شوی بندۀ محبوب خدا
در طاعت او جوانیات را طی کن
#محمدجواد_غفورزاده
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹آیینهٔ خصال نبی🔹
الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت
ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت
به جلوههای جمال تو ماه خیره شدهست
شکوه وحی در آیینهات ذخیره شدهست
تو عطر گلشن یاسین، شکوفهٔ یاسی
تو با پیامبر عشق، «اَشبَهُ النّاسی»
نگاه گرم تو باغ بنفشهکاری بود
در آبشار صدای تو، وحی جاری بود
کسی به جز تو کجا حُسنِ مهرپرور داشت
ملاحتی که تو داری فقط پیمبر داشت...
الا که سروِ خرامانتر از تو، باغ ندید
کسی که روی تو را دید، درد و داغ ندید
تو بازتاب سپهر چهار معصومی
تو سایهپرور مهر چهار معصومی
تجلّیات یقینت به اوج میزد اوج
امید در دل و جان تو موج میزد موج
ظهور و جلوهٔ ایمان مطلق از تو خوش است
ترنم «اَ وَ لَسنا عَلَی الحَق» از تو خوش است
همین که منطق تو منطق رسول خداست
حساب حُسن تو از دیگران همیشه جداست
بلاغت از سخنت میچکد، گلاب صفت
و گرمی از نفست خیزد، آفتاب صفت
کسی به کوی وفا چون تو راست قامت نیست
که قامتی که تو داری کم از قیامت نیست
حسین محو تماشای راه رفتن توست
مرو که خون تماشاییان به گردن توست...
الا که گردش تو در مدار حقطلبیست
تو زمزمی و جهان در کمال تشنهلبیست
تبارک اللَّه از آن خلقت پیمبروار
که حسن خلق تو آیینهٔ خصال نبیست
بگو جمال جمیل تو را نگاه کند
کسی که عاشق روی پیمبر عربیست
شجاعت تو علیگونه بود روز نبرد
شهامت تو نشانِ نماز نیمهشبیست
به عزت تو و گلهای کربلا سوگند
که خال کنج لبت مُهر هاشمی نَسبیست
«هزار مرتبه شُستم دهان به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن نشان بیادبیست»
قسم به آینهها نور مشرقینی تو
سفیر عشق، علی اکبر حسینی تو
📝 #محمدجواد_غفورزاده
📗 #این_حسین_کیست
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#مدافعان_حریم_اهل_بیت علیهمالسلام
#قصیده
🔹وعده دیدار🔹
باید که تن از راحت ایام گرفتن
دل را، ز صنمخانۀ اوهام گرفتن
ناکام شد آنکس که به یک عمر ندانست
از ساغر دنیا نتوان کام گرفتن
از تیر و کمان اجلت نیست رهایی
هر گور نشانیست ز بهرام گرفتن...
تا چند سرا از قفس دام گزیدن؟
تا چند سراغ هوس خام گرفتن؟
ای دل بطلب وعده دیدار که زیباست
آرام دل از یارِ دلارام گرفتن
فرمود که باید دل از این دام گرفتن
عبرت ز دغلکاری ایام گرفتن
فرمود بترسید که رایج شود اینبار
مروان شدن و مردِ خدا نام گرفتن
از مثل یزید آیۀ تطهیر شنیدن
از آلامیه خطِ اسلام گرفتن
از خدعۀ دشمن بهراسید، روا نیست
پیغام به او دادن و پیغام گرفتن
باید به شب میکدۀ شوق، رسیدن
از جام شهادت میِ گُلفام گرفتن
قربانی جان را به منا بدرقه گفتن
اینگونه ز تن جامۀ احرام گرفتن
یا همره سردار حسین همدانی
امضای بهشت از سفرِ شام گرفتن
یا مثل حبیب و وهب و عابس و عباس
با سوختنِ جان و تن آرام گرفتن
پروانه علیاکبرِ مولاست که آموخت
با شمع سحر بالِ سرانجام گرفتن
اظهار عطش کرد پسر تا بتواند
از کوثر لبهای پدر کام گرفتن
فرمود مخواه آب که دیگر شده نزدیک
از دست رسول دو سرا جام گرفتن
خیزید و به صیاد بگویید روا نیست
مرغانِ حرم را به چنین دام گرفتن
میخواست پدر فدیه و قربانی حج را
با جان جوانان خود انجام گرفتن
این وعدۀ وصل است که هر آینه باید
با وصلت این فاصله فرجام گرفتن
برخیز بسیجی صف اعزام شلوغ است
سخت است کمی برگۀ اعزام گرفتن
📝 #جواد_محمدزمانی
📗 #شهادتنامه
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#غزل
🔹أوَلَسْنا عَلَی الحَق🔹
ای که در سورۀ تبسم خود لطف «وَالشَّمس» و «وَالقَمَر» داری
نوری از آفتاب روشنتر، رویی از ماه خوبتر داری
تو کدامین گلی که دیدن، تو صلواتی محمدی دارد
چقدر بر بهشت چهرهٔ خود رنگ و بوی پیامبر داری
هجرتت از مدینه شد آغاز، مکه هم شاهد سلوک تو بود
کربلا، کوفه، شام حیراناند، تا کجاها سر سفر داری
باوری سرخ بود و جاری شد «اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو
چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری
با لب تشنه بودی و میسوخت در تب کربلا پر جبریل
وقت معراج شد چه معراجی، ای که از زخم بال و پر داری
از میان تمام اهل جهان، عرشِ پایینِ پا نصیب تو شد
عشق میداند و ادب که چقدر شوق پابوسی پدر داری
شوق پابوسی تو را داریم، حسرت آن ضریح ششگوشه
گوشهچشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری
در مدیح تو از مدایح تو، یا علی هر چه بیشتر گفتیم
با نگاهی پر از عطش دیدیم حُسن ناگفته بیشتر داری
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
📗 #خاک_باران_خورده
✅ @ShereHeyat
أوَلَسْنا عَلَی الحَق؛ سیدمحمدجواد شرافت.mp3
2.79M
شوق پابوسی تو را داریم، حسرت آن ضریح ششگوشه
گوشهچشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری
🎙 #سیدمحمدجواد_شرافت
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#مثنوی
🔹نسیم صلوات🔹
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است
بیجهت نیست که اسمش علی اکبر شده است
چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست
اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست
حرکات و سکنات و وجناتش طاها
مادرش آمنه بودهست مگر یا لیلا؟
با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد
این پیمبر چقدر تازه مسلمان دارد
ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست
«پیرهنچاک و غزلخوان و صراحی در دست»
سنگ در دستش از اعجاز، قمر میگردد
گر به خورشید بگوید نرو، برمیگردد
جان علی، جسم نبی، جلوۀ کوثر بوده
سرّ لولاک، از اول علی اکبر بوده
هر زمان عطر حضورش به هوا برمیخواست
نفس پنج تن آل عبا برمیخواست
ذاتش آیینه در آیینه پیمبر گشته
بارها از شب معراجِ خودش برگشته...
بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است
به اباالفضل قسم قامت او دیدنی است
چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت
حرف حق را قلم خواجۀ شیراز نوشت:
«شاه شمشادقدان، خسرو شیریندهنان
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان»
زلفش آنروز که در دست نسیم افتاده
سمت و سو داده به تحریر مؤذنزاده
کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود
تشنۀ صوت اذان علی اکبر شده بود
أشهدُ أنّ... به این مرد ولی باید گفت
اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت
جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است
أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است
باد آورده به همراه، شمیم صلوات
میوزد بر سر کوی تو نسیم صلوات
ابر رحمت تویی و تشنۀ الطافِ تو دشت
مشک از چشمۀ چشمان تو پر برمیگشت
کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات
باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات
چشم دنیا به تنت جامۀ احسان دیدهست
حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیدهست؟...
میشود صید نگاهت دل میدان حتی
باز شد روی تو آغوش بیابان حتی
رفتی آنگونه که شد دشت پر از عطر تنت
کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت
ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است
بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است
بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را
کشت داغ تو جوانان بنیهاشم را
📝 #مسعود_یوسف_پور
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#مثنوی
🔹سورۀ شمس🔹
میرسی و به تن خاک لباسی زیباست
در دل باغچهها جشن تولد برپاست
پیش چشمان سحرخیز تو خفتهست، بهار
خیر مقدم به قدمهای تو گفتهست بهار
ابرها با خودشان گریۀ شوق آوردند
چشمهای تو مرا بر سر ذوق آوردند
گوش دنیا پس از این غرق اذان خواهد شد
«عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد»...
خلقت پنج تن آل عبا را داری
«آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری»
در پی دست تو یک نسل جوان، محتاج است
به جوانمردیات امروز جهان محتاج است
بارها بر لب خود زمزم و کوثر دیدی
خویش را در دل آیینه، پیمبر دیدی
ماه میخواند پس از رؤیت تو سورۀ شمس
سایه انداخته بر صورت تو سورۀ شمس
نَفَس پاک تو از پاکی نَفست برخاست
حالت از حالت سجاده به خوبی پیداست
ماه لیلا، چه جمالی چه کمالی داری!
رود معصوم، چه جریان زلالی داری!
ما در این جاده گرفتار غباریم هنوز
چقَدَر فاصله تا درک تو داریم هنوز
اَشهد اَنَّ... مسلمان صدایت هستیم
ما همه چترنشینان دعایت هستیم
یاد دادی تو به ما اوج پسر بودن را
در دل معرکه سرباز پدر بودن را
تو علی هستی و از هستی او سرشاری
سَرِ فتح احد و خندق و خیبر داری
از علی بعدِ علی پر شده دنیای حسین
بعد تو جمع شود جمعِ «علیهای» حسین...
شأن نازل شدنت چیست؟ خدا میداند!
صبر کن راز تو را کربوبلا میداند
📝 #جعفر_عباسی
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#غزل
🔹چه دیداری!🔹
صدا نزدیک میآید صدای پای پیغمبر
جوانی میرسد از راه با سیمای پیغمبر
به آغوش نبوت بازگرداندهست یثرب را
تو گویی احمدی دیگر نشسته جای پیغمبر
دوباره با اذانش جان گرفته رکن حنانه
نهفته بین لبهایش دم عیسای پیغمبر
نگاهش قطره قطره آیۀ «والشفع و الوتر» است
ندارد صوت قرآنش به جز آوای پیغمبر
به هنگام نظر کردن به آن خلق نکوی او
میافتد هر کسی یاد جوانیهای پیغمبر
شنیدنها به دیدن ختم شد آن هم چه دیداری
نشد برخیزد از جایش به پیش پای پیغمبر
به دنیای تو اول راه مییابند و بعد از آن
جوانها انس میگیرند با دنیای پیغمبر
📝 #عباس_همتی
✅ @mkomeit
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹متی ترانا و نراک🔹
دیشب هوای «سامره» افتاد در دلم
رد شد هزار پردهٔ شوق از مقابلم
گفتم به دل، که گاه نیایش شب دعاست
پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست
آنجا که هست، آینهٔ شادی و سرور
اشراق عشق و عاطفه و جلوهگاه نور
آنجا که آفتاب، دلش گرم میشود
مهتاب، غرق در عرق شرم میشود
آنجا که انبیا همه هستند در طواف
آنجا که عشق و عاطفه دارند اعتکاف
آنجا که بوسهگاه تمام فرشتههاست
در «سال نور» آینهٔ دل نوشتههاست
آنجا که دیدهها، پلی از آب بستهاند
یعنی دخیل اشک به «سرداب» بستهاند
آنجا که جلوهگاه گل روی دلبر است
«این عطر روحپرور از آن کوی دلبر است»
چشم هزار ماه جبین، مشتری اوست
نقش نگین وحی، در انگشتری اوست
محبوب نازنین سراپردهٔ خداست
در کائنات، رحمت گستردهٔ خداست
چون روح، در تمامی اعصار جاری است
جان جهان، ذخیرهٔ پروردگاری است
سنگ بنای کعبه، سیاهی خال اوست
وجه خدای جَلَّ جَلالُه جمال اوست
جان بیفروغ طلعت او جان نمیشود
او حجت خداست که پنهان نمیشود
روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را
احلی من العسل کند این جام زهر را
آن روز، روز سلطنت داد و دین رسد
یعنی زمین، به ارث به مستضعفین رسد
در عهد او جهان زِبَر و زیر میشود
یعنی فروغ عدل جهانگیر میشود
پر میکند ز عدل خود این خاک تیره را
آیینهٔ بهشت کند، این جزیره را
یوسف به بوی پیرهنش زنده میشود
دلهای مرده با سخنش زنده میشود
ماه مدینه ـ آنکه بر او از خدا درود ـ
با یازده ستارهٔ روشنگر وجود
دادند مژده، آمدنش را به دیگران
گفتند نور شبشکنش را به دیگران
گفتند آسمان و زمین بیقرار اوست
خورشید و ماه پرتویی از جلوهزار اوست
گفتند: اوست محور منظومهٔ حیات
گفتند: گردش دو جهان بر مدار اوست
گفتند: کعبه چشم به راهش نشسته است
صبح از دریچهٔ سحر آیینهدار اوست
گفتند: روز جلوهٔ آن آخرین امام
پیغمبری مسیح نفس در جوار اوست
گستردن عدالت و قسط و برادری
در جای جای گسترهٔ خاک، کار اوست
نقش حدیث «اَفضَلُ اَعمالِ اُمَّتی»
تصویر قدر و منزلت انتظار اوست
یک نکته از هزار بگویم که منتظر
خود در میان جمع و دلش بیقرار اوست
در چارراه حادثه، در جاری زمان
احساس میکند که کسی در کنار اوست
تقواست شرط اول آیین انتظار
هر بیدلی گمان نکند یار، یار اوست
آنکس که دل به جلوهٔ موعود بسته است
آفاق بیکران، همه در اختیار اوست
وقتی که شاملش بشود لطف محضِ یار
شاید که ادعا بکند، «مهزیار» اوست
او را بخوان در آینهٔ ندبه و سمات
فرزندی از سلالهٔ طاها و محکمات
روی لبش تلاوت لبیک دیدنیست
آری دعای او به اجابت رسیدنیست
احیاگر معالِم دین خداست او
شمسالضحای روشن و نورالهداست او
الهام، کم گرفتی از آن فاطمی نَفَس
با خود حدیث نَفْس کن، ای مانده در قفس
یکبار خواندهای، که جوابت ندادهاند؟
آتش گرفتهای تو و آبت ندادهاند؟
تکرار کن به زمزمه در سجده و رکوع
ای دیدگان شبزده! «فَلْتَذْرَفِ الدُّموع»
ای دل! که گفت با تو که غرق گناه باش؟
با ما به عزم توبه بیا، عذرخواه باش
خورشید پشت پرده نه، ما پشت پردهایم
آیینهٔ تجلّی خورشید و ماه باش
گر چشم پاک داری و آیینهٔ زلال
تا دوردست عشق سراپا نگاه باش
ماه تمام اگر طلبی، نیمههای شب
در جذر و مدّ سلسلهٔ اشک و آه باش
آن کس که هست چشم به راه قیام سبز
«خواهی سپید جامه و خواهی سیاه باش»
شرط حضور محضر او، پاکی دل است
نزدیک شو به خیمهٔ او، مرد راه باش
باید سلام کرد به تسبیح یاد او
بر صبح و بر سپیده و بر بامداد او
بر او درود و خیر کثیر وجود او
بر حالت قیام و رکوع و سجود او
عمرش، چو قامت ابدیّت بلند باد
حزبش بلندپایه و پیروزمند باد
ای حُسن مطلع همهٔ انتخابها
تو آفتاب حُسنی و ما در حجابها
مضمون بکر و ناب «مناجات جوشنی»
فرزند اختران درخشان و روشنی
ای یک اشارهٔ لب تو «سابِغَ النِّعَم»
یک زمزمه دل شب تو «دافِعَ النِّقَم»
چشمان ما غبار گرفت و نیامدی
دامان انتظار گرفت و نیامدی
دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک
خواندم «متی ترانا» گفتم «متی نراک»
«یا ایها العزیز» ببین خسته حالیام
چشمان پر ستاره و دستان خالیام
ماییم آن خسی که به میقات آمدیم
شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم
شام فراق سورهٔ والیل خواندهایم
یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خواندهایم
یا ایها العزیز به زیباییات قسم
بر حسن بیبدیل و دلآراییات قسم
دلها ز نکهت سخنت، زنده میشود
عالم به بوی پیرهنت، زنده میشود
صبح وصال تو، شب غم را سحر کند
آفاق را نگاه تو زیر و زِبَر کند
موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست
شهر مدینه چشم به راه ظهور توست
تنها نه از غمت دل یاران گرفته است
چشم بقیع تر شده، باران گرفته است
شعر «شفق» حدیث زبان دل من است
تکرار نام تو ضربان دل من است
📝 #محمدجواد_غفورزاده
📗 #یا_أیها_العزیز
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#مربع_ترکیب
🔹عدل علی🔹
...هر کوچه و هر خانهای از عطر، چو باغیست
در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغیست
آویخته بر سر درِ هر خانه چراغیست
بر هر لبی از موعد و موعود، سراغیست
از شوق، همه رو به سوی میکده دارند
یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند
کی یار سفر کردهٔ ما از سفر آید
بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید
از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید
بیبال و پران را پر و بالی دگر آید
کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده
کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده
ای عطر بهشت از رخ تو ای گل نرگس
ای روشنی محفل و ای رونق مجلس
ای راز غمت درس مدرّس به مدارس
تو منعم کل هستی و ما فرقهٔ مفلِس
جز تو، به زمان نیست کسی مصلح و صاحب
یا مهدیِ بِن عسکری ای حاضر غائب!
تو در پی خود، قافله در قافله داری
در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری
با آنکه خود از منتظرانت گله داری
سوگند به آن اشک که در نافله داری
با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن
آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن
ای گمشدهٔ مردم عالم به کجایی؟
کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟
ما ریزهخوریم و تو ولینعمت مایی
هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی
یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد
بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد...
بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما
کس نیست در این قافله، واماندهتر از ما
ما بیخبریم از تو و تو باخبر از ما
ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما
ما شبزدهایم و تو همان صبح سپیدی
تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی
عشق ابدی و ازلی با تو بیاید
شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید
آرامش بینالمللی با تو بیاید
ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید
عمریست که در بوتهٔ عشقت بهگدازیم
هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم
هرچند که ما بهرهور از فیض حضوریم
داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم
نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم
با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم
در کوه و بیابان ز چه رو دربدری تو؟
هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو...
📝 #علی_انسانی
📗 #گلاب_و_گل
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#دوبیتی
🔹نورٌ علی نور🔹
برای ما نگاهت آفتاب است
چراغان کردن دنیا ثواب است
دعا کردم بیایی زیر باران
دعا در زیر باران مستجاب است
بیا تا موج دریا را ببینیم
تماشا را تماشا را ببینیم
نگاهی کن به ما تا در نگاهت
شگفتیهای دنیا را ببینیم
تو را حس کردهایم ای نور مستور
که میتابد به ما گرمایت از دور
اگر در نیمۀ شعبان بیایی
جهانم میشود نورٌ علی نور
دل ما شد پریشان در هوایت
هواخواه نسیم سامرایت
به پا خیز ای شکوه آفرینش
که برخیزد همه عالم به پایت
یقین دارم که باران خواهد آمد
به استقبال چشمت باید آمد
خوش آن روزی که از دیوار کعبه
ندا آید که مهدی آمد آمد
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#مثنوی
🔹ستارۀ موعود🔹
اگر چه غايبى، امّا حضورِ تو پيداست
چه غيبتىست؟ كه عطرِ عبور تو پيداست
مقام گلشنِ اشراق، نافهخيز از توست
بلى! شفاعت انسان به رستخيز از توست...
تو كيستى كه قيامت، قيامتِ كبراست
تو كيستى كه قيامت ز قامتت پيداست
تو كيستى كه «يدالله» در تنت جارىست
زبان قاطع شمشير عدل تو كارىست
نگاه منتظرانت هنوز مانده به راه
سپيد شد ز فراق تو سنگفرشِ پگاه
خدا به دست تو دادهست عدل عالم را
سپرده نيز به دستت حساب آدم را
ز هر چه هست به گيتى، سرآمدت خوانند
تويى كه قائم آل محمدت خوانند
ولادتت نه فقط آبرو به شعبان داد
كه در ضمير تمامى مردگان جان داد
اَلا ستارۀ موعودِ گرم و عالمتاب!
به دشت تيرۀ هستى چو آفتاب بتاب
بتاب و ظلمت ظلم زمانه را بردار
ز گردههاى بشر تازيانه را بردار
📝 #غلامرضا_شکوهی
📗 #سرمه_در_چشم_غزل
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹نماز عشق🔹
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
ای باد! راه خانۀ موعودمان کجاست
ای رودهای گمشده! مقصودمان کجاست
ای کاش باد بود و غزل بود و جادهها
میآمدیم سوی تو ما پا پیادهها
میآمدیم و عرض ادب، عرض احترام
تبریک عید و گفتن لبیک یا امام
میآمدیم و هدیه ناقابلی... که نیست
با چشمهای منتظر و با دلی که نیست
روز تولد تو زمین مهربانتر است
خورشید شادتر شده گویا جوانتر است
کوچه به کوچه زمزمۀ طاق نصرت است
عید است و جمکران تو امشب قیامت است
چشمم به سمت آینههای مقابلت
قلبی شکسته دارم و شعری که مایلت
دورم ولی تو مرحمتت دیر و دور نیست
بودن فقط منوط به شرط ظهور نیست
مادربزرگ گفت که او، حَیّ و حاضر است
بر هر چه میکنیم نگهبان و ناظر است
دستش گرهگشاست، نگاهش گرهگشاست
یک خنده روی صورت ماهش گرهگشاست
ای دل چرا شکسته و ساکت نشستهای
چیزی بگو که ندبه و آهش گرهگشاست
شعبان کرامت است و شفاعت علیالخصوص
ماه تمام نیمۀ ماهش گرهگشاست
شب پشت شب گره به گلوی غزل زده
حلقه به حلقه زلف سیاهش گرهگشاست
حلقه به حلقه در زده تبریک گفتهام
نام تو را درین شب تاریک گفتهام
نام تو روشنایی صبح است و راز عشق
خواندم پس از اذان طلوعت نماز عشق
روز تولد است و سلام و ارادتی
دادم به دست باد به شوق زیارتی
📝 #نغمه_مستشار_نظامی
📗 #همه_تو
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹کوچهباغ دلتنگی🔹
هوا بهاری شوقت، هوا بهاری توست
خروش چلچله لبریز بیقراری توست
چه ساقهها که سلوکش به صبح صادق توست
چه باغها که شکوهش به آبیاری توست
تویی که در همه ذرّات جلوهگر شدهای
هنور آینه، مبهوت بیشماری توست
بگو کدام غزل شرح ماجرای تو گفت؟!
بگو کدام چکامه به استواری توست؟!
بیابیا که در این کوچهباغ دلتنگی
دلِ شکستۀ هر عاشقی، قناری توست
بیا که چشم به راه تو بعثت است و غدیر
حَرا هر آینه در انتظار یاری توست
مرا امید ظهور تو زنده میدارد
و آنکه شوکت باران به همجواری توست
بهار، همنفس باغهای خرم توست
بهار، همسفر چشمههای جاری توست
📝 #جواد_محمدزمانی
📗 #دلواپسیهای_اویس
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹پایان پریشانیها🔹
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنهٔ تقسیم فراوانیها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما جای چراغانیها
حالیا دست كریم تو برای دل ما
سرپناهیست در این بیسر و سامانیها
وقت آن شد كه به گل حكم شكفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز گلافشانیها
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها
سایهٔ امن كسای تو مرا بر سر، بس
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحهٔ روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
📝 #قیصر_امینپور
📗 #برای_او
✅ @ShereHeyat